eitaa logo
قصه های کودکانه
34.1هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
913 ویدیو
323 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
شب بیداری_صدای اصلی_79987.mp3
11.72M
🍃 شب بیداری 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🟣ترس در کودکان ⭐️وقتی کودک با اتفاق ترس‌آوری مواجه می‌شود غرق در اضطراب می‌شود و برای این که بتواند از اضطراب خود کم کند به حمایت شما نیاز دارد. اگر به خاطر ترس او را تنبیه کنید آسیب بزرگی به او میزنید. ⭐️در هنگام ترس باید به کودک احساس امنیت بدهید. 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ 🐚🦀 خرچنگ بی دست و پا 🦀🐚 نیپر خرچنگی بود که از چنگال های بزرگ و دست و پا گیرش بدش می آمد. چنگال هایش همه چیز را قیچی می کرد و می برید و پاره می کرد و پرت می کرد. هر چه سعی می کرد از این کارها نکند، چنگال هایش کار خودشان را می کردند. هیچ کدام از دوستانش چنگال های دست و پا گیر نداشتند. نیپرآرزو می کرد. به جای این چنگال ها، بازوهای چسبنده هشت پاو عروس دریایی یا باله های لاک پشت و ماهی را داشته باشد. یک روز نیپر و دوستانش حباب بازی می کردند. بلاب! چنگال های دست و پا گیر حباب را ترکاندند. آن ها دیگر نمی توانستند حباب بازی کنند، پس به جایش گرگم به هوا بازی کردند. نیپر مثل همه خرچنگ ها کج کجکی، تند تند می دوید، اما یکی از چنگال هایش کار خودش را کرد. ویژژژژژژ! نیپر لیز خورد و معلق زد و افتاد، تا این که... تا چشم ها توی شن ها فرو رفت. لاک پشت آمد و او را بیرون کشید. همه تصمیم گرفتند قایم باشک بازی کنند. نیپر توی یک صدف بزرگ پرید و سر آن را کشید تا بسته شود. جای خیلی خوبی برای قایم شدن بود. ولی... تَرَق! چنگال های دست و پا گیر نیپر صدف را شکستند و هزار تکه کردند. نیپر فریاد کشید: «آخ! کمک!» عروس دریایی تکه های صدف را جمع کرد. نیپر گفت: «اگر این چنگال های دست و پا گیر را نداشتم، این قدر همه چیز را نمی شکستم. آن وقت می توانستم درست و حسابی قایم باشک بازی کنم.» بقیه گفتند: «نگران نباش نیپر! ما قایم می شویم، تو پیدایمان کن.» نیپر تا ده شمرد. بعد راه افتاد تا دوستانش را پیدا کند. تند تند روی شن ها دوید... و لاک پشت را پیدا کرد. صدف ها را زیر و رو کرد... و عروس دریایی را پیدا کرد. نیپر همه جا را گشت؛ بالا و پایین، این طرف و آن طرف، دور و بر تخته سنگ ها. اما هشت پا هیچ جا نبود. کمک! ناگهان همه صدای فریادی شنیدند. هشت پا بدجوری لا به لای جلبک ها گیر افتاده بود. هشت پا وول می خورد و پیچ و تاب می خورد و تکان می خورد. لاک پشت و عروس دریایی می خواستند کمکش کنند، اما هر چه او را می کشیدند، گره ها سفت تر و سفت تر می شدند. فکری به سر نیپر زد. نیپر با چنگال هایش جلبک ها را برید. تند و تندتر. او دور و بر جلبک ها بالا و پایین می پرید، قیچی می کرد و می برید، پاره می کرد و پرت می کرد. چنگال هایش به سرعت حرکت می کردند؛ می بریدند و ریزریز می کردند. تا این که دریا از تکه های رقصان جلبک ها پر شد. بالاخره هشت پا آزاد شد. هشت پا با شادی گفت: «متشکرم نیپر! تو خرچنگ باهوشی هستی.» نیپر با خوشحالی چنگال هایش را تکان داد. آخرش فهمیده بود چنگال ها چه قدر به درد می خورند. 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نقاشی زیبا ویدیو آموزش در مطلب بعدی👇 آموزش نقاشی به کودکان👇 https://eitaa.com/GhesehayeKoodakane/10700 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
49.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃ویدیو آموزش نقاشی بالا 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
اگر می خواهید فرزندتان به حرف شما گوش دهد و اشتباهاتش را تکرار نکند، به جای اتهام زدن به او اطلاعات را در اختیارش قرار دهید. ❌ کی بطری شیر رو اینجا ول کرده!! ✅ بچه ها اگر شیر رو یخچال نذارین ترش میشه. 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نقاشی زیبای اسب ویدیو آموزش در مطلب بعدی👇 🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
10.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویدیو آموزش نقاشی اسب 🌼🍃🌼🍃🌼 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️این روزها که آفتاب☀️ حسابی میدرخشه زمان خوبیه که این آزمایش رو با بچه ها انجام بدیم تا اونها بیشتر با کارایی ذره بین🔎 آشنا بشن و البته لذت هم ببرن. 🧐این آزمایش نشان میدهد که نور آفتاب که از ذره بین🔎 میگذرد بادکنک🎈 تیره را می ترکاند. و بادکنک روشن نمی ترکد. 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐜مورچه کوچولوی کتابخوان🐜 یکی بود یکی نبود، توی یک شهر زیبا و قشنگ یه مورچه کوچولو بود که با مامان و باباش تو لونه کوچیک و مرتبشون زندگی میکردن ، مورچه کوچولوی قصه ما عاشق کتاب خوندن بود و هیچ کاری رو به اندازه کتاب خوندن و مطالعه کردن دوست نداشت ، روزا که مورچه های دیگه میرفتن با هم بازی میکردن و سرگرم میشدن مورچه کوچولو تند تند خودشو به مغازه کتاب فروشی ای که نزدیک لونشون بود میرسوند و از قفسه های کتاب بالا میرفت و شروع میکرد به خوندن کتاب های مختلف، مورچه کوچولو از کتابا خیلی چیزای جدید و مفیدی یاد گرفته بود بچه ها ، اون انقدر سرگرم کتاب خوندن میشد که یادش میرفت وقت خونه رفتن شده و باید برگرده به لونشون. مورچه های دیگه که میدیدن مورچه کوچولو همش در حال کتاب خوندن ومطالعست بهش میخندیدن ودستش مینداختن، اونا به مورچه کوچولو میگفتن:” مورچه ها که کتاب نمیخونن، مورچه ها باید دنبال غذا باشن، مورچه ها باید همش در حال جمع کردن عذای مورد نیازشون باشن” اما مورچه کوچولو اصلا به حرف اونا توجه نمیکرد و تمام روز رومشغول خوندن کتاب میشد ، بعضی وقتا که میدید بچه ها مشغول خوندن قصه و کتاب داستان هستن آهسته آهسته از پاشون میرفت بالا و روی شونه اونا مینشست و مشغول خوندن میشد. مورچه های دیگه هر روز دنبال غذا میگشتن و هر چیزی روکه میشد برای زمستون زیر زمین ذخیره کرد و نگهداشت ازروی زمین برمیداشتن و با خودشون میبردن. مورچه کوچولو هر دفعه که به لونشون برمیگشت مامان و باباش خیلی عصبانی میشدن و همش بهش میگفتن که تو نباید کتاب بخونی و باید بری همراه مورچه های دیگه غذا جمع کنی ، مورچه کوچولو هم خیلی ناراحت میشد بچه ها. روزها گذشت و تا اینکه بالاخره فصل پاییز از راه رسید و مورچه ها باید غذای بیشتری رو برای زمستونشون زیر زمین انبار میکردن. به خاطر همین یه روز ملکه مورچه ها رو جمع کرد و بهشون گفت که ما باید تمام انبارهای زیر زمین رو پر از غذا و آذوقه کنیم تا تو زمستون بدون غذا نمونیم به خاطر همین همه مورچه ها باید بیشتر و بیشتر دنبال غذا بگردن و کار کنن. مورچه کوچولو که داشت حرفای ملکه رو گوش میکرد یک دفعه بلند بلند شروع به حرف زدن راجع به جایی که قبلا تو کتابا خونده بود کرد، اونگفت:” یه رستوران همون چیزیه که ما بهش احتیاج داریم ، رستوران جاییه که آدما میرن اونجا و غذا میخورن، من اینجارو از تو کتابایی که میخوندم یاد گرفتم.” مورچه های دیگه از این فکر مورچه کوچولو خیلی خوششون اومدو قبول کردن که دنبال مورچه کوچولو به رستوران برن. مورچه ها دونه دونه پشت سر هم صف کشیدن و پشت سر مورچه کوچولو شروع کردن به حرکت کردن، اونااز صبح تا غروب آفتاب حرکت کردن تا بالاخره به رستورانی که مورچه کوچولو گفته بود رسیدن. مورچه کوچولو با خوشحالی فریاد زد :” هورا ، رسیدیم” مورچه ها همونطوری پشت سر هم وبه صف وارد رستوران شدن وشروع کردن به جمع کردن انواع و اقسام غذاهایی که روی زمین ریخته بود، اونا یه کم همبرگر برداشتن بعد یه چندتایی نون برداشتن، خلاصه هر چی که میتونستن بردارن برداشتن و با خودشون اوردن بیرون. مورچه ها باز هم همون طوری منظم و پشت سر هم به سمت لونه هاشون حرکت کردن. وقتی که رسیدن ملکه از دیدن اون همه غذا خیلی خوشحال و شاد شد ، تمام انباراشون پر از غذا شده بود ، اونا شروع کردن به دست زدن و هورا کشیدن. ملکه از مورچه کوچولو به خاطر فکر خیلی خوبی که کرده بود تشکر کرد. وقتی مورچه کوچولو به لونشون برگشت مامان و باباش اونو محکم بغل کردنو حسابی تشویقش کردن.خواهر مورچه کوچولو که از این کار مورچه خیلی خوشش اومده بود دلش میخواست اونم بتونه مثل مورچه کوچولو کتاب بخونه به خاطر همین به مورچه کوچولو گفت که فردا با هم به کتابخونه برن و مشغول خوندن کتاب بشن. 🍃بچه ها جونم ما با کتاب خوندن خیلی چیزای خوب و جدیدی یاد میگیریم ، کتابا به ما کمک میکنن که باسوادتر و داناتربشیم ، میتونیم با خوندن کتاب با حیوونا با کشورا با شهرها یا با هر چیز دیگه ای بدون اینکه اونارو از نزدیک دیده باشیم آشنا بشیم. 📕 🐜📘 ╲\╭┓ ╭ 🐜📗 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸️شعر 🔶 بیداری درشب‌ قدر ودعابرای‌ظهورصاحب‌الزمان عج 🌸قدرِ شبای قدرمون 🌱مابچه‌هاخوب‌میدونیم 🌼چندساعت‌ازروز‌میخوابیم 🍃که شب رو بیدار بمونیم 🌸ارزشِ این یه شب‌ شده 🌱بالاتر از هزار تا ماه 🌼چقدرقشنگه دوربشیم 🍃از هر بدی و هرگناه 🌸چقدر قشنگه با دعا 🌱توو مسجدو توو خونه‌ها 🌼قرآن به سر بگیریم و 🍃بگیم بلند و یکصدا 🌸که صاحب الزمان بیا 🌱تادنیامون آباد بشه 🌼زِ دیدنِ جمالِ تون 🍃تمامِ دلها شاد بشه 🌸🌼🍃🌼🌸 🍃شاعر سلمان آتشی نوجوان درنشراین شعر بکوشیم.🔶 🌸🖤🌸🖤🌸🖤🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼حضرت صالح (ع) 🌸این داستان زیبا را میتوانید در مطلب بعدی بخوانید👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4