#قصه_کودکانه
🐻🍯قصه ی تپل و مپل🍯🐻
خانم و آقای خرس یک دختر و یک پسر داشتند.اسم دخترشان تپل بود و اسم پسرشان مپل.خانم خرسه هر روز خانه را تمیز می کرد،غذا می پخت و لباس می شست.گاهی هم برای خرید به بازار می رفت.آقا خرسه هم به او کمک می کرد اما او بیشتر وقت ها برای آوردن عسل به کوهستان می رفت و گاهی چند روز به خانه نمی آمد.
هروقت می خواست برای آوردن عسل برود،تپل و مپل را صدا می زد و می گفت:«بچه های گلم ، من دارم می روم سرِ کار.شما مواظب مادرتان باشید.در کارهای خانه کمکش کنید و نگذارید زیاد خسته شود.» تپل و مپل می گفتند:«چشم پدرجان.» ولی همین که آقاخرسه می رفت،آن ها هم مشغول بازی می شدند و قولی را که به پدرشان داده بودند، فراموش می کردند.خانم خرسه هم تمام کارهای خانه را به تنهایی انجام می داد.تپل و مپل هم فقط با هم بازی می کردند و از غذاهای خوشمزه ای که مادرشان می پخت می خوردند و می خوابیدند و هیچ کمکی به او نمی کردند.
یک روز وقتی آقاخرسه می خواست به کوه برود گفت که این بار سفرش کمی طول می کشد و او تا چهار روز دیگر به خانه برنمی گردد.او بازهم به تپل و مپل سفارش کرد که مواظب مادرشان باشند و بعد هم خداحافظی کرد و کوزه ی خالی را برداشت تا برود و عسل بیاورد.
تپل و مپل مثل همیشه از خانه بیرون رفتند و مشغول بازی شدند.ظهر که برای خوردن ناهار به خانه برگشتند دیدند که مادرشان بیمار شده و توی رختخواب خوابیده و آه و ناله می کند.ازناهار هم خبری نبود.تپل گفت:«وای چه بدشد!مامان مریض شده.حالا چه کار باید بکنیم؟»
مپل گفت:« من می روم و دکتر را می آورم.تو هم برای مامان سوپ درست کن.»
مپل رفت دنبال دکتر پلنگ که برای تمام دردها داروی گیاهی داشت.تپل هم رفت و سبزی و هویج و شلغم خرید و چون تا آن روز سبزی پاک نکرده بود، با زحمت سبزی ها را پاک کرد و شست و هویج و شلغم ها را هم خرد کرد و توی قابلمه ریخت و روی اجاق گذاشت. چندبار نزدیک بود دست های کوچکش را با آتش اجاق بسوزاند اما او به خاطر مادرش خیلی احتیاط می کرد و چیزی نمی گفت.
دکتر پلنگ و مپل هم آمدند.دکتر پلنگ خانم خرسه را معاینه کرد و گفت:«بچه ها، مادرتان زیاد کارکرده و خسته و بیمار شده است..بگذارید دو سه روزی توی رختخواب بماند و استراحت کند.به او غذاهای مقوی بدهید.او احتیاج به دارو ندارد.»
دکتر پلنگ رفت.خانم خرسه از سوپی که تپل پخته بود خورد و گفت:«به به!چه سوپ خوشمزه ای!دخترم دیگر بزرگ شده و میداند چطوری سوپ بپزد.پسرم هم می داند که وقتی مامانش مریضه،باید برایش دکتر بیاورد.آفرین به شما دوتا بچه ی تپل و مپل خودم!»
خانم خرسه سه روز تمام در رختخواب خوابید و استراحت کرد.تپل و مپل هم تمام کارهای او را با هم انجام می دادند.غذا می پختند،جارو می کردند،ظرف و لباس می شستند.خرید می کردند و به گلهای باغچه آب می دادند.وقتی هم کاری نداشتند، آرام و بی سرو صدا با هم بازی می کردند.
صبح روز چهارم آقاخرسه با یک کوزه ی بزرگ عسل از راه رسید.خانم خرسه ازرختخواب بیرون آمد.به آقاخرسه سلام کرد و گفت:«نمی دانی در این چندروزی که نبودی،تپل و مپل چقدر بزرگ شده اند!»
آقاخرسه کوزه ی عسل را در گوشه ای گذاشت و پرسید:«چطور؟مگر چه اتفاقی افتاده؟» خانم خرسه برای او همه چیز را تعریف کرد.
آقاخرسه به سراغ تپل و مپل که توی حیاط به گل ها آب می دادند رفت و آنها را بوسید و گفت:«بچه ها،مادرتان گفت که شما چقدر زحمت کشیدید و از او مراقبت کردید تا حالش خوب شد.آفرین به شما بچه های گلم.من برای شما یک جایزه دارم.»
تپل و مپل با خوشحالی پرسیدند:« چه جایزه ای پدرجان؟»آقاخرسه جواب داد:«دفعه ی بعد که خواستم به کوه بروم شما را هم با خودم می برم تا یادبگیرید که چطور عسل جمع کنید.»
تپل و مپل خیلی خوشحال شدند،آنها از آقا خرسه تشکرکردند و رفتند تا کمی بازی کنند .
🐻
🍯🐻
🐻🍯🐻
🍯🐻🍯🐻
🐻🍯🐻🍯🐻
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
مداد رنگی ها_صدای اصلی_55064-mc.mp3
13.55M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
✏️ مداد رنگی ها
🌸توی جعبه کوچک مداد رنگی ها شش رنگ کنار هم قرار داشتند. آبی، قرمز، سبز، زرد، صورتی و نارنجی.
یک روز مداد رنگی ها تصمیم گرفتند که با هم نقاشی بکشند بنابراین همه با هم بیرون آمدند و دست بکار شدند تا نقاشی بکشند. اما نقاشی عجیب و غریب بود و انگار چیزی کم داشت.
👆بهتره ادامه قصه را خودتون بشنوید.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_کودکانه
🌵🐍مار🐍🌵
مار اومد و مار اومد
صدای فش فش اومد
این مار خوش خط و خال
می لغزه روی پامچال
می خنده روی زمین
میکنه جایی کمین
می جهد روی شکار
می گیره اونو یکبار
مار اومد و مار اومد
صدای فش فش اومد
#شعر_آموزشی
🐍
🌵🐍
🐍🌵🐍
🌵🐍🌵🐍
🐍🌵🐍🌵🐍
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
✨⭐️سفره صبحانه⭐️✨
سبزی خوردن توی سفره نشسته بود. منتظر دوستانش بود. گفت.. سبزی خوردن که بی نان نمیشه.
سفره گفت صبر کن الان می آید. سبزی خوردن منتظر شد پنیر آمد و گفت پنیر وسبزی که بی نان نمیشه سفره گفت یک کم دیگر صبر کنید الان می آید سبزی خوردن و پنیر صبر کردند
گوجه فرنگی آمد و گفت :گوجه فرنگی و پنیر و سبزی که بی نان نمیشه
سفره گفت : یک کم دیگه صبر کنید الان می آید . همه صبر کردند ، اما نیامد که نیامد.
گوجه فرنگی و پنیر و سبزی خوردن خیلی خسته شدند و همان جا توی سفره ، خوابشان برد.
که بک هو صدای ول وله ای توی سفره بلند شد. همه از خواب بیدار شدند.
توی سفره یک بابا نان بود، یک مامان نان. با یک عالمه نان های قد و نیم قد. بابا نان و مامان نان بیا یک عالمه نان ریز میزه آمدند.
حالا سفره پر از نان شده بود.
گوجه فرنگی و پنیر و سبزی خوردن همه بودند.. همه دور سفره جمع شدند. خوردند و خندیدند
#قصه
✨
⭐️✨
✨⭐️✨
⭐️✨⭐️✨
✨⭐️✨⭐️✨
⭐️✨⭐️✨⭐️✨
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر
﴿ مسئولیتپذیری کودکان ﴾
در روضهی امامحسین
علیهالسلام
🌸🔸🌸🔸🌸
🌸عشقِ حسینِ زهرا
🍃ما رو به کار واداشته
🌸هرکدوم از ماها رو
🌱مسئولِ کار گذاشته
🌸علی همیشه نصبِ
🍃پارچه رو دوسمیداره
🌸فاطمه پیشِ مهمون
🌱قندونه رو میاره
🌸مسئولِ پخشِحلوا
🍃زهرایِ باحجابه
🌸نجمه توو کارِ پخش
🌱آبِ یخ و گلابه
🌸مهدی توو روضه امّا
🍃کتاب دعا رو میده
🌸عاطفه رویِ میزش
🌱پذیرایی رو چیده
🌸منم برایِ روضه
🍃استکانا رو چیدم
🌸برایِ بچهها هم
🌱با سینی چایی میدم
🌸مامانمیگهکهاینچای
🍃تبَرُّکه عزیزم
🌸منم یه چایِ دِبشو
🌱خودم واسَش میریزم
🌸خدمتِ تویِ روضه
🍃بزرگترین نعمته
🌸کارِ برایِ حضرت
🌱سعادت و عزَّته
🌸بگم شبِ آخری
🍃چه اتفاقی افتاد
🌸امام به هریک ازما
🌱بلیطِ کربلا داد
🌸خداروشکر اربعین
🍃عازمِ کربلاییم
🌸خیلی سپاسگزارِ
🌱محبتِ خداییم
🌸ما خادمِ حسینیم
🍃تو هر کجا که باشیم
🌸میخوایم توو موکبا هم
🌱خادمِ آقا باشیم
🌸🌼🍃🌼🌸
#شعر_کودکانه
#خدمت_کودکان_در_روضه
#پذیرایی_در_روضه
#مسئولیتپذیری_کودکان
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍊رنگ نارنجی🍊
به پرتقال نگاه کن
برنگ نارنجیه
چند تا سیب و پرتقال
تو دامن آبجیه
#شعر_آموزشی
🍊
🍊🍊
🍊🍊🍊
🍊🍊🍊🍊
🍊🍊🍊🍊🍊
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_نوستالژیک پروفسور بالتازار👆👆👆
🍊
🍊🍊
🍊🍊🍊
🍊🍊🍊🍊
🍊🍊🍊🍊🍊
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فندق و نارگیل_-کانال قصه های کودکانه.mp3
11.41M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🥥فندق و نارگیل
یک درخت نارگیل و یک درخت فندق کنار هم بودند، یک روز یک فندق و یک نارگیل از درخت افتادند و قل خوردند تا بهم رسیدند.
نارگیل فکر می کرد که فندق یک نارگیل کوچک است و فندق هم فکر می کرد که نارگیل یک فندق بزرگ است. همان موقع یک گردو سر و صدای آنها را شنید و برای میانجی گری به کمک آنها آمد.
👆بهتره ادامه قصه را خودتون بشنوید.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍇رنگ بنفش🍇
بهار با خود میاره
تو باغچه ها بنفشه
با رنگ زیبای خود
بنفشه می درخشه
#شعر_آموزشی
🍇
🍇🍇
🍇🍇🍇
🍇🍇🍇🍇
🍇🍇🍇🍇🍇
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🦁🐭شیر و موش🐭🦁
روزی شیری در گوشه ای از جنگل دراز کشیده بود و چرت می زد.
موشی که مشغول بازی بود، روی شیر افتاد و او را از خواب پراند.
شیر عصبانی شد و موش را گرفت.
موش با خواهش و التماس از شیر خواست اجازه بدهد برود و گفت:
" اگر مرا آزاد کنی، یک روز کار مفیدی برای تو انجام میدهم."
شیر خندید و با خودش فکر کرد:
"آخر موش به این کوچکی چه کار مفیدی می تواند برایم انجام دهد."
با این حال دلش برای موش سوخت و او را آزاد کرد.
مدتها گذشت و یک روز شکارچی بدجنسی به جنگل آمد و برای گرفتن شیر دام گذاشت.
شیر که بی خبر از دام شکارچی بود، در دام افتاد و شروع کرد به دست و پا زدن.
اما طنابی که شکارچی با آن دام خود را درست کرده بود، سفت و محکم بود و شیر نمی توانست خود را از آن نجات دهد.
شیر بیچاره که درمانده شده بود، مدام نعره میکشید و خود را به این سو و آن سو میزد.
موش صدای غرش شیر را شنید و با سرعت به طرف او دوید و شروع به جویدن طناب ها کرد و توانست آن ها را پاره کند و شیر را نجات دهد.
بعد به شیر گفت:
"یادت هست آن روز به من خندیدی و فکر نمیکردی یک موجود کوچک بتواند کار بزرگی برای تو انجام دهد؟!
حالا دیدی که یک موش کوچک هم می تواند کار مفید و بزرگی برای شیر انجام دهد."
#قصه
🦁
🐭🦁
🦁🐭🦁
🐭🦁🐭🦁
🦁🐭🦁🐭🦁
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
مرور « حروف یرملون» درس 18_کانال قصه های کودکانه-.mp3
13.05M
#زنگ_قرآن
#درس_هجدهم
🌼با آقاجون و نورا کوچولو همراه بشید و قصهبهقصه، روخوانی قرآن رو با برنامهی زنگ قرآن یاد بگیرید.
😍آموزش روخوانی قرآن برای اولین بار در قالب قصهی صوتی.
🌼شما که دوست داری قرآن خوندن رو یاد بگیری، باید این برنامه رو گوش کنی و با آقاجون و نورا کوچولو درسها رو بشنوی و تکرار کنی.
🌸در این برنامه، نورا حروف یرملون را مرور میکند.
🌼این برنامه دو بخش دارد:
بخش اول) نمایش موضوعی و مرتبط؛
بخش دوم) آموزش.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر
﴿ نمارحاجت ﴾
جمکران
🌸🔸🌸🔸🌸
🌸 این شبِچارشنبه رو
🍃 باز اومدیم جمکران
🌸 دعوتمون کردهاند
🌱 حضرتِ صاحبْزمان
🌸 اینمسجدِ باصفا
🌱 صحن وسراش عالیه
🍃 نمازِ باحال داره
🌸 جایِ شما خالیه
🌸 هرکی میاد توو مسجد
🍃 دو رُکعَتو میخونه
🌸 میشماره ایّاکَ رو
🌱 با تسبیحِ صددونه
🌸 با هفت تا ذکرِ رکوع
🌱 خونده میشه ایننماز
🌸 باهفت تا ذکرِسجده
🍃 قشنگه راز و نیاز
🌸 این بچهها میگن ما
🍃 از جمکران نمیریم
🌸 تا با نمازِ مخصوص
🌱 حاجتِ خود بگیریم
🌸 دلهای باصفاشون
🌱 همیشه غرقِ نوره
🌸 حاجتِ بچههامون
🍃 تعجیلِ در ظهوره
🌸 بچههامون دوسدارن
🌱 سربازِ آقا باشن
🌸 با کارایِ خوبشون
🍃 به یادِ مولا باشن
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر:سلمان آتشی
#شعر_کودکانه_نوجوان
#نماز_حاجت_جمکران
#ظهور_صاحب_الزمان_عج
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
قزل آلای کوچک-کانال قصه های کودکانه.mp3
12.32M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🐟 قزل آلای کوچک
قزل آلای کوچکی بود که توی دریاچه کوچکی زندگی می کرد. ماهی کوچولو با دیدن پرنده ها آرزو می کرد که کاش می توانست پرواز کند و هر بار برای امتحان کردن از آب بیرون می پرید.
اما هرچقدر که قزل آلا تلاش می کرد نمی توانست پرواز کند. یک روز صیادی به برکه آمد و چون ماهی کوچولو حواسش به اطرافش نبود، توی تور افتاد. اما این پایان کار نبود...
👆بهتره ادامه قصه را خودتون بشنوید.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر
﴿ سوره عادیات ﴾
🌸🔸🌸🔸🌸
🌸 یه روزی روزگاری
🍃 دشمنِ پُر زِ کینه
🌸 میخواستکهنابودکنه
🍃 اِسلامو در مدینه
🌸 فرماندهی ز اسلام
🌱 ترسید وشد فراری
🌸 فرماندهیِ شجاعی
🌱 سریع اومد به یاری
🌸 تویِ مسیرِاین جنگ
🍃 تند میدویدن اَسبا
🌸 خدایِ ما قسم خورد
🌸 به اون نفس زدنها
🌸 نعلایِ آهنیشون
🌱 وقتیمیخوردبه سنگا
🌸 میشد جَرقّه بارون
🌱 مسیرشون توو شبها
🌸 مسلمونا توو حمله
🍃 دشمنو دادن شکست
🌸 پیروز شدیم بر اونها
🍃 خنده رولبها نشست
🌸 توو سورهیِ عادیات
🌱 اومده این قَسَمها
🌸 قَسَم به شیههها و
🌱 جَرقّههایِ زیبا
🌸 فرماندهی شجاعی
🍃 کهرفتبهجنگِدشمن
🌸 امیرِ مؤمنین بود
🍃 امامِ اولِ من
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر:سلمان آتشی
#شعر_کودکانه_قرآنی
#سورهی_عادیات
#علی_فرمانده_پیروز_در_جنگ
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ما را به کربلا ببرید_کانال قصه های کودکانه.mp3
13.88M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🖤ما را به کربلا ببرید
چندهفتهای میشد که یزید بعد از پدرش، معاویه، خلیفه شده بود و میخواست به اجبار و زور از داییجانِ ما، امام حسین(ع)، بیعت بگیرد... بهتر است ادامهی داستان را بشنوید.
چند هفتهای میشد که یزید بعد از پدرش، معاویه، خلیفه شده بود و میخواست به اجبار و زور از داییجانِ ما بیعت بگیرد؛ یعنی داییجان بپذیرد که او از طرف خداوند خلیفهی مسلمانان است و بعد هم زیر بار حرفهای زور و نادرستش برود، اما داییجان نپذیرفت.
همهی ما در مدینه بودیم. داییجان همهی اقوام را جمع کرد و قرار بر این شد که به سمت مکه حرکت کنیم تا از دستِ حاکم ستمگر مدینه رها شویم. ما هرچه که لازم داشتیم جمع کردیم و به مکه رفتیم. اما دشمنان داییجان در آنجا هم ما را راحت نگذاشتند. دائم پیک میفرستادند و از داییجان بیعت میخواستند. بزرگترهای ما از این کار خیلی ناراحت بودند. مخصوصاً مادرم که آرام و قرار نداشت و مثل پروانه دور داییجان میچرخید.
آنروز ما در صحرای عرفات بودیم که داییجان گفت: «آماده باشید، از اینجا میرویم.»
مادر پرسید: به کجا حسین جان!؟
داییجان گفت: «به سمت شهر کوفه در سرزمین عراق!»
👆بهتره ادامه قصه را خودتون بشنوید
🌸🍂🖤🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌑اربعین
🖤اربعین آمد و دلها همه غم دارد
💔قلب بچه شیعه ها غم و ماتم دارد
امروز روز اربعین است.
برای همین میخوام از امروز براتون بگم.
از کارهای خوبی که خدای مهربون به همهی بچه شیعهها سفارش کرده که انجام بدهند. پس با من همراه باشید...
چهل روز از روز عاشورا و شهادت امام مهربانمان و یارانشان گذشته بود.
کاروان اسرا و خانوادهی نورانی پیامبر مهربان بسیار دلشان برای امامشان تنگ شده بود.
تا اینکه روز بیستم ماه صفر به کربلا رسیدند. شروع به گریه و عزاداری برای شهدای کربلا کردند.
حضرت زینب مهربان، سر قبر برادر خود رفتند.
آنجا نشستند و با امام حسین مهربان دردودل کردند. از سختیهایی که کشیده بودند گفتند و از دشمن بد و آدمهای ظالم و ستمگر شکایت کردند.
یکی از افرادی که همزمان با کاروان اسرا به کربلا رسید، جابربنعبدالله انصاری بود.
جابر یکی از دوستان امامان مهربان ما بود. جابر نابینا بود و چشمهایش جایی را نمیدید.
راه زیادی را آمده بود تا کنار قبر مطهر امامش باشد و برای ایشان عزاداری کند.
ما بچه شیعهها هم از خانم زینب مهربان و صبور یاد گرفتیم که هر سال روز اربعین به یاد امام حسین مهربان عزاداری کنیم.
یکی دیگر از کارهایی که ما بچه شیعهها در روز اربعین انجام میدهیم، خواندن زیارت اربعین است.
آمادهاید تا با هم قسمتی از زیارت اربعین امام حسین را بخوانیم و ثوابش را به امام عزیزمون تقدیم کنیم
سلام بر شما ای امام حسین مهربان
سلام بر تو ای دوستدار و محبوب و برگزیده خدا
سلام برتو ای بندهی خوبِ خدا
سلام بر شما ای فرزندِ بندهی خالص خدا
خدایا، من گوهی میدهم که امام حسین مهربان برگزیدهی شماست.
خدایا کسانی را که به امام حسین(علیهالسلام) و خانوادهشون ظلم و ستم کردند، لعنت کن. 🤲
🖤🖤🖤🖤🖤
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
آشنایی با «حروف مقطعه» درس 19-کانال قصه های کودکانه.mp3
12.97M
#زنگ_قرآن
#درس_نوزدهم
🌸با آقاجون و نورا کوچولو همراه بشید و قصهبهقصه، روخوانی قرآن رو با برنامهی زنگ قرآن یاد بگیرید.
😍آموزش روخوانی قرآن برای اولین بار در قالب قصهی صوتی.
🌸شما که دوست داری قرآن خوندن رو یاد بگیری، باید این برنامه رو گوش کنی و با آقاجون و نورا کوچولو درسها رو بشنوی و تکرار کنی.
🌼در این برنامه، نورا با حروف مقطعه آشنا میشود.
🌼این برنامه دو بخش دارد:
بخش اول) نمایش موضوعی و مرتبط؛
بخش دوم) آموزش.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
گل سرخ_کانال قصه های کودکانه.mp3
8.83M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌹گل سرخ
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#نکته
🌺10دقیقه خنداندن کودکان درروز،خلاقیت آنهارا افزایش میدهد:
🌺بازی کردن،
🌺نوازش کردن،
🌺احترام قائل شدن و گوش دادن دقیق به کودکان،
🌺عزت نفس و درنتیجه میزان خلاقیت آنهارا بالا میبرد.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🎲🏵مگس🏵🎲
رفتم به آشپزخانه
تا بخورم یک چایی
یک مگس وزوزکنان
سویم آمد ازجایی
نشست روی صورتم
سرم را دادم تکان
مگس کش را برداشتم
هی به او دادم نشان
اما مگس بی خیال
می چرخید و می چرخید
شاید که در خیالش
برای من می رقصید
پنجره را واکردم
مگس پرید و دررفت
پنجره را که بستم
روی شیشه اش نشست
حالا پشت پنجره
نشسته روی شیشه
وز وز وز وز می خواند
آوازش را همیشه
#شعر
🎲
🏵🎲
🎲🏵🎲
🏵🎲🏵🎲
🎲🏵🎲🏵🎲
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🌸🐚لباس شکوفه ای🐚🌸
نازنین به درخت هلو نگاه کرد. روی شاخه های درخت پر بود از شکوفه های صورتی.
درخت هلو گفت: چرا ناراحتی؟نازنین گفت: آخه جشن تولد دوستم است ولی لباس قشنگ ندارم بپوشم.
درخت گیلاس با شکوفه های سفید کنار درخت هلو ایستاده بود، گفت: این غصه ندارد نازنین خانم.
درخت سیب به بقیه درخت ها نگاه کرد و گفت: کی دوست دارد نازنین کوچولو لباس شکوفه ای قشنگ داشته باشد؟
درخت ها یک صدا گفتند: ما
بعد همگی خودشان را تکان دادند. شکوفه های زیادی روی سر نازنین افتاد. نازنین خندید.
درخت هلو خاله پینه دوز را صدا زد. بلبل شکوفه ها را با نوکش جمع کرد و جلوی خاله پینه دوز گذاشت. خاله پینه دوز هم تند تند شکوفه های صورتی و سفید را کنار هم می گذاشت و می دوخت. وقتی کار خاله پینه دوز تمام شد. به نازنین گفت: بیا این هم یک لباس خوشگل برای میهمانی جشن تولد.
نازنین با خوشحالی لباس را پوشید. درخت ها برای نازنین دست زدند. بلبل بقیه شکوفه ها را جمع کرد، آن ها را به هم بست و به نازنین داد و گفت: بیا، این دسته گل قشنگ هم هدیه تولد. من هم آوازم را توش گذاشتم ببری برای دوستت.
نازنین گفت: شما چقدر مهربانید. بلبل گفت: توی سرزمین آرزوها همه به هم کمک می کنند.
نازنین دسته گل را گرفت و گفت من هم می خواهم مثل اهالی سرزمین آرزوها به همه کمک کنم. درخت ها برای نازنین دست زدند. نازنین خندید.
#قصه
🐚
🌸🐚
🐚🌸🐚
🌸🐚🌸🐚
🐚🌸🐚🌸🐚
🌸🐚🌸🐚🌸🐚
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
قایق کاغذی-کانال قصه های کودکانه.mp3
11.36M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
⛵ قایق کاغذی
نسیم کوچولوی داستان ما تشت قرمزی را پر از آب کرده بود و چند قایق کاغذی را درست کرده بود و داخل آب انداخته بود. آب قطع شده بود و مادر نسیم کوچولو به او پیشنهاد داد تا آب تشت را داخل گلدان بریزد.
چند روز بعد نسیم کوچولو گلدان گلش را دید که پژمرده شده بود و شاخه ها و گل توی گلدان رو به پایین افتاده بود. نسیم خیلی ناراحت شد. مادر نسیم در مورد صرفه جویی و آب دادن به گل ها برای نسیم کوچولو توضیح داد.
👆بهتره ادامه قصه را خودتون بشنوید.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#بازی
💟معرفی فعالیت خانگی برای سرگرم کردن کودکان بیش فعال☮
💬ماندن در خانه هر کودکی را دچار بیحوصلگی می کند، به ویژه کودکان بیش فعال.
💭چند فعالیت خانگی را به شما معرفی میکنیم تا کودک پر انرژی خود را در خانه سرگرم کنید.
🔷شکارجسم پنهان:
🔹🔹لیستی از وسایل منزل که پنهان هستند یا یافتن آنها دشوار است، یادداشت کنید. به دنبال مواردی باشید که کودک را به جنبش و تفکر وا دارد. دقت داشته باشید که جستجو را متناسب با سن کودکتان ترتیب دهید.
در زیر چند مورد مناسب برای سنین مختلف مطرح می شود:
🔹برای کودکان پیش دبستانی؛ 🔶تصویری از وسیله ای که میخواهید بیابد را به او نشان دهید.
🔹برای کودک در سالهای اولیه مدرسه؛
🔶موارد را لیست کنید و در اختیار او قرار دهید تا یک به یک پیدا کند. البته بعضی موارد را ناتمام بگذارید و تنها توضیحی بیان کنید.
💭به عنوان مثال بنویسید:" چیزی که می توانی روی آن نقاشی بکشی. "
🔹برای کودکان در سالهای اخر دبستان؛
🔶تنها در مورد ان شی توضیح بنویسید. به عنوان نمونه: " وسیله که برای خشک کردن بکار می رود( حوله)"
🔴تفریح با پلاستیک حبابی:
🔺می توانید این پلاستیک ها را پهن کنید تا کودک روی ان راه برود با بدود و حباب ها را بترکاند.
یا اینکه یک ماژیک با رنگ ثابت به او بدهید تا حروف الفبا یا اعداد را روی حباب ها بنویسد و بعد انها را بترکاند ببیند کدام زودتر میترکد.
🔺میتواند با این پلاستیک ها نقاشی کرد، روی حبابها رنگ بربزید و آنها را روی ورق مهر برنید و از صدای ترکیدن ناگهانی حبابها لذت ببرید.
🎈والیبال با بادکنک :
🎈پرتاب بادکنک و گرفتن آن تاثیر بسزايي در تقویت تمرکز کودک دارد و بعلاوه یک باری هیجان انگیز است زیرا باید به طریقی از افتادن بادکنک خودداری کند.
این بازی هنگامی که کودکان بیشتری هستند نیز قابل اجرا است و برای جذابتر شدن ان می توانید از چند بادکنک استفاده کنید و بازی را چالشی تر برگزار کنید.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸🌹گل🌹🌸
اون چیه رنگارنگ
نه شیره نه پلنگه
خودش یکی با صد اسم
نه آدمه نه یک جسم
اگه بهش آب ندی
هوا و آفتاب ندی
پیر میشه و میمیره
دیگه جون نمیگیره
سبزه تن و دستایش
داره ریشه به پایش
فصل بهار که میشه
تو خاک می کنه ریشه
به به چه بویی داره
چه رنگ و رویی داره
پیداش بکن تو باغچه
تو گلدون و تو طاقچه
یادت باشه نچینی
وقتی تو پارک می بینیش
هم نشین بلبله
بگم اسم اون گله
#شعر
🌹
🌸🌼
🌻🌺🌸
🌹🌸🌷🌼
🌺🌹🌻🌼🌷
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐥🐣گنجشکی که می گفت چرا؟!🐥🐣
بهار بود. گنجشکی توی لانه اش سه تا تخم گذاشته بود و روی تخم ها خوابیده بود، او منتظر بود که جوجه هایش از تخم بیرون بیایند.
چند روز گذشت. تخم اولی شکست، یک جوجه کوچولو از آن بیرون آمد و گفت:«جیک!جیک!»
تخم دومی هم شکست، یک جوجه کوچولو از آن بیرون آمد و گفت: «جیک!جیک!»
تخم سوم هم شکست، یک جوجه کوچولو از آن بیرون آمد، ولی این جوجه کوچولو نگفت جیک جیک، گفت:«چرا؟چرا؟»
مادر گنجشک ها تعجب کرد و گفت:«نه!نه! تو نباید بگویی چرا؟چرا؟ باید بگویی «جیک جیک» ولی جوجه کوچولو باز هم می گفت: «چرا؟چرا؟»
روزها گذشت، جوجه ها بزرگ و بزرگ تر شدند ولی جوجه سومی هیچ وقت یاد نگرفت که بگوید جیک جیک.
هر وقت که می خواست بگوید جیک جیک میگفت: «چرا؟چرا؟»
جوجه ها کم کم گنجشک های بزرگی شدند. هر کدام به طرفی رفتند.
تابستان بود. زنبورهای عسل دور گلها می پریدند و می گفتند: «ما روی گلها می نشینیم و شیره گلها را می مکیم.
گنجشکی که همیشه می گفت:«چرا» پیش آنها رفت و گفت:چرا؟چرا؟
زنبورها گفتند: معلوم است برای اینکه عسل درست کنیم.
گنجشک چیز تازه ای یاد گرفت.
مورچه ها تند تند دانه جمع می کردند و به لانه ی خودشان می بردند و می گفتند: ما دانه جمع می کنیم و به لانه می بریم.
گنجشکی همیشه می گفت«چرا» پیش آنها رفت و گفت: چرا؟چرا؟
مورچه ها گفتند: معلوم است برای اینکه اگر حالا دانه جمع نکنیم، در زمستان گرسنه می مانیم.
گنجشک چیز تازه ای یاد گرفت.
دهقانی که گندم درو می کرد و می گفت: من گندم هایم را درو می کنم و آنها را به انبار می برم.
گنجشک گفت:چرا؟چرا؟
دهقان گفت: معلوم است برای اینکه از آنها نان درست کنيم.
گنجشکی که همیشه می گفت «چرا» هر روز صبح تا شب پرواز می کرد. اینجا و آنجا می نشست. چیزهای تازه می دید و می پرسید:چرا؟ چرا؟
تابستان و پاییز و زمستان گذشت.
گنجشک مرتب می پرسید:
«چرا؟چرا؟»
از هر جوابی چیز تازه ای یاد می گرفت. برای همین بود که وقتی که دوباره بهار آمد.
گنجشک ما یک عالم چیز تازه یاد گرفته بود و از همه ی گنجشک ها داناتر بود.
#قصه
🐣
🐥🐣
🐣🐥🐣
🐥🐣🐥🐣
🐣🐥🐣🐥🐣
کانال قصه کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4