❣سلام یکشنبه تون
❄️سرشاراز
❣موقعیتهای عالی
❄️امیدوارم هفته تون
❣پرازفرصتهای نو
❄️موفقیتهای پی درپی
❣وعشق وبرکت درتمام مراحل
❄️زندگیتون باشه
❣یکشنبه تـون زیبـا
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#یک_قصه_یک_حدیث
🌼آجرخشک
روزی روزگاری مردی فقیر به نام "مراد درستکار" وجود داشت. او مسلمانی معتقد و دل رحم بود. یک روز او شمشی طلا به شکل آجر خشک در زمانیکه داشت دیوار خانه اش را تعمیر میکرد یافت. او خوشحال بود اما نمی دانست که باید چه کار کند.
او شروع به فکر کردن کرد: "آخرعاقبت دیگر من فقیر نیستم. اکنون برای خود منزلی خواهم ساخت و اتاق هایش را با بهترین اسباب مزین خواهم کرد و کف آن را مرمر سفید خواهم کرد. باغچه ام پر از گل و انواع درختان میوه خواهد شد جایی که زیباترین پرندگان خواهند خواند. "
آن شب او خوابهای خوب دید.
روز بعد، او تصور کرد که چقدر نوکر و باغبان و آشپز و قصاب که در منزل او کار میکنند خواهد داشت.
روز بعد هم به خیال پردازیهای خود ادامه داد. هر روز و شب او فقط خواب میدید. او نه میخورد نه مینوشید و نه نماز میخواند و از خدا به خاطر سلامتی و ثروتی که به او داده بود تشکر نمی کرد.
یک روز زمانی که مراد داشت از شهر خارج میشد و مشغول خیال پردازی بود مردی را دید که داشت آجر خشک دیوار قبرستان را میکند.
آن مرد داشت خاک را میکند و با آب و نی مخلوط میکرد و سپس آن را به صورت آجر در میآورد.
آن مرد به مراد گفت که آجر ساخته شده از خاک قبرستان قوی تر از دیگر آجرهاست. مراد تعجب کرد. او این احساس را داشت که به او ضربه ای زده شده باشد. ناگهان او از رویایش برخواست و به راه خود ادامه داد و خود را سرزنش کرد.
خجالت بکش! مرد بدبخت بی عقل! یک روز آنها از خاکی که تو را میپوشاند آجر خواهند ساخت. تو زمانی که طلا را یافتی راه خود را گم کردی. تو فراموش کردی که خدا را سپاس گویی. زندگی هر روز چیزهای زیادی را پس میگیرد. تو هر روز که میگذرد به مرگ نزدیک تر میشوی. دست از خیال پردازی بردار! این هدیهی خداست، پولت را درست خرج کن. اسراف نکن و احمقانه نیز خرج نکن!"
در این هنگام صدای اذان ظهر از مناره بلند شد.
زمانی که او اذان را شنید، با قلبی آرام به طرف مسجد رفت. او میدانست که کار صحیح و خوب چیست.
اگر مراد زودتر از اینها حدیث پیامبر را شنیده بود دچار این سردرگمی نمی شد:
اگر من به اندازه کوه احد طلا میداشتم، من نمی خواستم که آن را به جز میزان بدهی ام بیشتر از سه روز نگه دارم. "
لو کان لی مثل احد ذهبا ما یسرنی ان لا یمر علی ثلاث و عندی منه شی الا شی ارصده لدین
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼سرود در گرامیداشت زندهیاد دکتر سعید کاظمی آشتیانی
یه قهرمان واقعی
نه مثل افسانهها
نه بین بیگانهها
اونی که اسطورهمه
فرزند ایرانهها
یه نابغه
که عاشق کشورش بوده
رسیدن به قلهها باورش بوده
اونی که مرد علم و دینه
یک قهرمان بنیادینه
که یادمون داده با فکرش
مسیر بالا رفتن اینه
آی جوونها
قهرمان قصهی ما جوونه
نوجوونها
نوجوون که بود میدونست که میتونه
باید اسمش تو کتاب درسیهامون بمونه
نمونهی امید و پشتکاره
معلم نبوغ و ابتکاره
یه قهرمان برای هر زمانی
به اسم کاظمی آشتیانی
اگه به سرنوشت این
خونه حساسی
این اسم رو پس چرا هنوز
خوب نمیشناسی؟
بهار این رویش، رویانه
شکوه فردای ایرانه
آره به اسم و راه و رسمش
سعید ایران جاویدانه
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#نکته_تربیتی
کودکان برای پیدا کردن خود و جایگاهشان و گاهی به دلیل اینکه میخواهند خودشان را به اطرافیان ثابت کنند #لجبازی میکنند و یکی از اساسیترین مشکلات این است که والدین در این شرایط خودشان هم داخل بازی لجبازی کودکان میشوند و آنها هم به نوعی به #لجبازی با آنها میپردازند.
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
🐝دقت توجه و تمرکز
🐞دست ورزی
🐝تقویت عضلات ظریف
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🎈 بادکنک های رنگی
🌸مادر بزرگ جشن گرفته بود.
مادربزرگ یک عالمه بادکنک خریده بود او بادکنک ها را روی طاقچه چیده بود مهمانها از راه رسیدند و مادربزرگ از همه
پذیرایی کرد.
👆بهتره ادامه قصه را بشنوید
این برنامه به مناسبت میلاد امام محمد تقی (ع) تهیه و تولید
شد.
🌸🍂🍃🌸
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌹 شعر امام جواد علیه السلام 🌹
🌸 در نگاهش آفتاب ،
🌸 بر لبش لبخند بود
🌸 علمِ او بالاتر از ،
🌸 هر چه دانشمند بود
🌸 ساده و بخشنده بود ،
🌸 مثلِ ابری مهربان
🌸 با همان سنِّ کمش ،
🌸 شد امامِ شیعیان
🌸 چهرهای پر نور داشت ،
🌸 او شبیهِ ماه بود
🌸 حیفْ اما عمرِ او ،
🌸 مثلِ گل کوتاه بود
🌸 ناگهان پرواز کرد ،
🌸 مثلِ جدِّ خود حسین
🌸 پر شد از عطرِ بهار ،
🌸 کوچههای کاظمین
🌸 کاشدور ازما نبود ،
🌸 تربتِ زیبای او
🌸 میروم مشهدکه هست ،
🌸 مرقدِ بابایِ او
#ولادت_امام_جواد_ع
#ماه_رجب
#شعر_کودکانه
🌸🍂🍃🌸
🍃کانال قصه های کودکانه،اولین کانال قصه های تربیتی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#داستان_کودکانه_امام_جواد(ع)
مامون سوار بر اسب بود.همراهانش دنبال او به طرف شکار گاه می رفتند. مردم از لای در و دریچه خانه مامون و همراهانش را نگاه می کردند.
بعضی ها هم با شیرینی و شربت از آن ها پذیرایی می کردند. ماموران راه را برای مامون باز می کردند تا راحت از کوچه ها بگذرد.
مامون هم با غرور به مردم نگاه می کردند و از تعظیم و احترام آن ها لذت می برد.
آن ها همین طور که از کوچه ها می گذشتند به کوچه پهنی رسیدند.
چند تا از بچه محل توی کوچه بازی می کردند در میان آن ها امام جواد(ع) هم بود. صدای اسب و ماموران به گوش بچه ها خورد.
یکی از بچه ها با ترس گفت:
وای خلیفه، خلیفه دارد می آید.
چند مامور که جلوتر از خلیفه بودند خودشان را به بچه ها رساندند. بچه ها از ترس پا به فرار گذاشتند اما جواد بدون ترس سر جای خود ایستاد.
مامون با تعجب به کودکی که سر جایش ایستاده بود نگاه کرد جلو رفت و همان طور که سوار بر اسب بود پرسید:
تو چرا با دیگران فرار نکردی؟🐎
امام جواد(ع) با اعتماد به نفس گفت: من که اهی نکرده ام که لازم باشد فرار کنم.
با این حرف جواد، روی پیشانی مامون چند خط افتاد. ابروهایش از خشم گره خورد و سرش را پایین انداخت و گفت: خواب
امام جواد(ع) گفت: راه تنگ نبود که با فرار خود راه را برای تو باز کنم. از هر کجا که می خواهی می توانی بروی.
مامون خلیفه بود و آدم ها ازاو حساب می بردند. حالا برای اولین بار کودکی جلوی او ایستاده بود و با شجاعت حرف می زد. با تعجب پرسید: تو کیستی؟
امام جواد(ع) گفت: من محمد پسر علی پسر موسی ابن جعفر پسر محمد پسر علی علیه السلام هستم.
🌸🍂🍃🌸
🍃کانال قصه های کودکانه،اولین کانال قصه های تربیتی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
هدیه-خدا.pdf
1.55M
#قصه
#تصویری pdf
🌸عنوان: هدیه خدا
به مناسبت میلاد امام جواد علیه السلام
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸من امام جواد علیه السلام را دوست دارم
🌼امام جواد (علیه السلام) در کودکی به امامت رسید.
امام جواد (علیهالسلام) بسیار بخشنده بود. او از کودکی دانش زیادی داشت و به سؤالات دیگران پاسخ میداد. دانشِ زیادِ او دوست و دشمن را شگفتزده کرده بود... .
🌸برای آشنایی با زندگی امام جواد علیه السلام، از تولد تا وفات ایشان، این کتاب یکی از منابع خوب برای ردهی سنی کودک و نوجوان است.
🌼🍃🌼🍃🌸🍃🌸
🍃اولین کانال تخصصی و تربیتی قصه های کودکانه در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4