🐥⁉️من چه جوری بزرگ میشوم؟⁉️
وقتی استخوانها رشد میکنند، بدنت بزرگ میشود. استخوانها زیر پوست و ماهیچهها هستند. استخوانها سفتاند و کمک میکنند که صاف بایستی.
⁉️-اگر استخوانها سفتاند، چطوری رشد میکنند؟
ته هر استخوان یک قسمت نرم است. اسمش غضروف است. غضروف رشد میکند، سفت میشود و به استخوان تبدیل میشود.
⁉️-غضروف چه طوری رشد میکند؟
از غذایی که میخوری. بدنت از غذاها استفاده میکند و غضروف را بزرگ میکند. برای همین است که باید گوشت و سبزی و میوه و شیر بخوری تا بدن هر چه را احتیاج دارد، از آنها بگیرد.
-یعنی وقتی غذا میخوریم، بزرگ میشویم؟
بله غذاها توی بدنت تکهتکه میشوند. هر تکه کاری میکند. بعضی از تکهها هم استخوانهایت را بزرگ میکنند.
-یعنی فقط استخوانها بزرگ میشوند؟
نه ! همه جای بدن با هم بزرگ میشود. غذا، پوست و ماهیچهها را هم بزرگ میکند.
آهان حالا فهمیدم!
ما باید همه جور غذایی بخوریم تا استخوانها و پوست و ماهیچه، همه با هم بزرگ شوند. چون بدن چیزهایی را که برای بزرگ شدن لازم دارد، از غذاها میگیرد.
#پرسش_پاسخ
🐥
⁉️🐥
🐥⁉️🐥
⁉️🐥⁉️🐥
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐮🌳 گاوه گم شده! 🌳🐮
گاوه هر روز چیزی گم می کرد. یک روز هم خودش را گم کرد.
رفت پیش الاغه و پرسید: من گم شده ام. تو ندیدی؟ الاغه کله اش را خاراند و جواب داد: نه ندیدم.
خوب شد با تو نبودم. اگر نه من هم گم می شدم.
گاوه رفت پیش گوسفنده و پرسید :من گم شده ام. تو ندیدی؟
گوسفنده که هزار تا کار داشت تند و تند جواب داد: من الان کار دارم. تو اگر کار نداری. از این جا برو!
گاوه هم رفت.
همین طور که داشت می رفت یک مرتبه صدای کلاغه را شنید که گفت : آهای گاوه خوب شد پیدایت کردم
کجایی تو؟ همه دارند دنبالت می گردند.
گاوه خوش حال شد و گفت : تو که پیدایم کردی برو بگو دیگر دنبالم نگردند!
آن وقت دو تایی یکی بدو یکی بپر کردند و رفتند.
#قصه
🐮
🌳🐮
🐮🌳🐮
🌳🐮🌳🐮
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
#قصه_کودکانه
#عنوان_قصه: روباه و لک لک
یکی بود، یکی نبود، روزی از روزها روباه مکاری در جنگلی زندگی می کرد که دوست داشت حیوانات دیگر را اذیت کند و به آنها بخندد. کسی از این کارهای او خوشش نمی آمد اما خودش از مسخره کردن دیگران لذت می برد و خیلی می خندید. در آن جنگل لک لکی زندگی می کرد که باادب و خوش اخلاق بود. روباه تصمیم گرفت لک لک را هم مسخره کند. یک روز به لکل لک گفت:« من شما را برای ناهار به خانه ام دعوت می کنم. فردا ظهر به خانه ام بیایید تا با هم ناهار بخوریم.»
لک لک که خیلی مهربان بود، دعوت او را قبول کرد و برای ناهار به خانه اش رفت. روباه بدجنس شیربرنج پخت و آن را داخل دوتا بشقاب صاف ریخت و سر سفره گذاشت. لک لک با منقار بلندش نمی توانست شیربرنج را از داخل بشقاب بخورد اما روباه با زبانش تا ته بشقاب را لیسید و شیربرنج را خورد و از طعم خوب آن تعریف کرد و به لک لک که نتوانسته بود از آن بخورد خندید و مسخره اش کرد.
لک لک چیزی نگفت اما نقشه ای کشید و چند روز بعد روباه را به خانه اش دعوت کرد. آش خوشمزه ای پخت و آن را در دو کوزه با دهانه های تنگ و باریک ریخت و سر سفره آورد و به روباه تعارف کرد تا آش بخورد. لک لک منقار بلند و باریکش را داخل کوزه کرد و تندتند آش را خورد اما پوزه ی روباه داخل کوزه نمی رفت و روباه نتوانست آش بخورد.
لک لک گفت:« من هم می توانم تو را به خاطر اینکه نمی توانی از درون کوزه آش بخوری مسخره کنم اما این کار را نمی کنم، چون مسخره کردن دیگران کار خوبی نیست.» روباه که خیلی خجالت کشیده بود، به لک لک قول داد که دیگر کسی را مسخره نکند. از آن روز به بعد دیگر کسی ندید که روباه دیگران را مسخره کند و به آنها بخندد.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
45.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بهترین_داستانهای_دنیا
#این_داستان: دوستی پیرمرد مهربون و گنجشک کوچولو
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۸ مرحله شستشوی دستها
👐 معمولا شستن دستاتون چند ثانیه طول میکشه؟
👐بیشترین چیزی که این روزا میشنویم اینه که مرتب دستامون رو با آب و صابون بشوریم.
👐ولی واقعا چند درصدمون بلدیم دستمون رو درست بشوریم؟ این ویدیو رو تا انتها ببینین و تلاشتون این باشه که حتما موقع شستن دست تمام مراحلش رو رعایت کنید
#انتشار_دهید
کانال قصه های تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃مامان باباهای عزیز
🍃کوچولوهای ناز
🍃🌸قصه بسیار زیبای امشب رو از دست ندهید.
#یک_آیه_یک_قصه
🍃موضوع:
#شکرنعمتهای_خدا
🍂قصه در مطلب بعدی👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
شکرنعمتهای خدا.mp3
10.2M
#قصه_شب
#قصه_صوتی
#یک_آیه_یک_قصه
🍂 عنوان قصه:
#شکرنعمتهای_خدا
🍃اشاره به آیه ۲سوره حمد
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (۲) ۞
حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.
🌸🍃🍂🌼🌸🍃🍂🌼
کانال قصه های تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🍃آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
این شعر هم تقدیم به آقا زحمت کشها که این روزها حسابی زحمت می کشند.
🦋🌼 لباس رنگی بابا 🦋🌼
بابام داره یه جارو
اندازهی یه پارو
لباس رنگی داره
کفش قشنگی داره
جارو، تو دست بابا
می گرده کوچهها را
تمیز میشه خیابون
با جاروی بابا جون
#شعر
🌼
🦋🌼
🌼🦋🌼
#قصه_کودکانه
قصه سمور کوچولو
یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کسی نبود.
در میان جنگل کاج، خانم و آقای سمور صاحب بچه ای شده بودند. لونه خانم سمور کنار برکه بود. بابا سمور هر روز از لونه بیرون می رفت تا برای مامان سمور غذا پیدا کنه تا اون بتونه به سمور کوچولو شیر بده. بچه سمور روز به روز بزرگتر می شد. با این که بزرگ شده بود ولی اجازه نداشت به تنهایی از لونه بیرون بره. چون جنگل خیلی بزرگ بود و خطرناک امکان داشت گم بشه یا حیوانات جنگل شکارش کنند یا این که شکارچی ها شکار کنند، مامان سمور همیشه بهش می گفت: وقتی خوب بزرگ شدی و تونستی از خودت مراقبت کنی اجازه داری تنهایی از خونه بیرون بری.
یک روز عصر که همه خوابیده بودند سمور کوچولو از خواب بیدار شد, یواش یواش و پاورچین از لونه بیرون رفت. همین جور که مشغول بازی گوشی بود از خونه دور شد که یک دفعه چشمش به حیوان بزرگ افتاد, جلو رفت و پرسید: سلام شما کی هستید؟ من فیل هستم. دوباره پرسید: این که باهاش غذاتو ور میداری می خوری چیه؟ فیل گفت: خورطومه این دوتا هم گوش های منه, سمور گفت: شما چقدر بزرگ هستید. فیل گفت: من بزرگترین حیوان جنگل هستم و رفت. سمور کوچولو به راهش ادامه داد که یه حیوان رو دید که سرش بالاتر از بدنش هست و داره از بالاترین شاخه درخت ها برگ می خوره, جلو رفت و پرسید: سلام شما کی هستید؟ من زرافه هستم! سمور پرسید؟ چرا سرت اون بالاست؟ زرافه خندید و گفت: خب هر حیوانی یک شکلی آفریده شده! من این جوری. مشغول صحبت بودند که سمور دید یک حیوان پر از تیغ از کنارش رد شد صدا زد، سلام شما کی هستید؟ من خار پشت هستم. خار پشت از بچه سمور پرسید: مگه منو تا حالا ندیدی؟ بچه سمور گفت: نه من تا حالا هیچ حیوانی رو ندیده بودم و فکر می کردم همه حیوانات جنگل مثل خودم سمور هستند, ولی امروز با فیل, زرافه و شما آشنا شدم، مامانم اجازه نمیده تنهایی از لونه بیرون بیام.
خانم خارپشت گفت: حق با مامانت هست جنگل بزرگ و خطرناک هستش. خانم خارپشت گفت: حتما الان مامانت خیلی نگرانت شده سریع برو به خونه، سمور کوچولو اطرافش رو نگاه کرد و گفت: اما من راه لونه رو بلد نیستم. خارپشت مهربون گفت: بیا من بلدم و می برمت. وقتی به لونه رسیدن مامان سمور از دیدن سمور کوچولو خوشحال شد و از خانم خارپشت تشکر کرد. سمور کوچولو از مامانش معذرت خواهی کرد که بدون اجازه و تنهایی بیرون رفته.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#نقاشی_جوجه
🎨کانال قصه های کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
15.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آموزش_نقاشی_جوجه
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4