🐢🐢لاک پشت🐢🐢
آهای خاله لاکپشته
لاکت خیلی درشته
لاکت قهوه ای رنگه
از چوب یا از سنگه
یواش یواش راه میری
به دور دنیا میری
از خشکی میای تو آب
از آب میری تو آفتاب
همیشه تو گلها باش
دوست بچه ها باش
#شعر_آموزشی
🐢
🌾🐢
🐢🌾🐢
🌾🐢🌾🐢
🐢🌾🐢🌾🐢
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
غافلگیری روزِ تولد تاتُ.pdf
3.52M
#قصه_متنی_و_تصویر
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🌸عنوان: غافلگیری روزِ تولد تاتُ
🍃 مترجم: زهرا سلیمانی کاریزمه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر
﴿قرآن کتابِ محبوب﴾
🌸خدای خوب به انسان
🌱داده کتابِ قرآن
🌼از بسکه مهربونه
🍃عاشقِ شادی مونه
🌸گفته بخوان توقرآن
🌱که باشی شاد و خندان
🌼ما هم میگیم به قرآن
🍃دوسِت داریم فراوان
🌸تو حرفایِ خدایی
🌱که رهنمایِ مایی
🌼تویی کتابِ محبوب
🍃نشون میدی بد ازخوب
🌸با صد و چارده سوره
🌱زندگی جورِ جوره
🌼تو راهِ آسایشی
🍃باعثِ آرامشی
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر :سلمان آتشی
#قرآن_کتاب_آرامش
#تربیتی
#شعر_کودک
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لیمو شیرین_صدای اصلی_234905-mc.mp3
11.51M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🍋لیمو شیرین🍋
🍋لیمو و کیوی با هم درباره ی بچه ها حرف می زدند.
🥝 کیوی فکر میکرد که بچه ها او را دوست ندارند.
🍋لیمو و 🍊پرتقال و
🥒 خيار هم با هم درباره فایده های خودشان حرف میزدند ..
☝️بهتره ادامه قصه را خودتون بشنوید...
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🌸پهلوان بدرفتار
پهلوانی خیلی قوی و معروف بود به حدی که حتی شیر در صورت حضور او وحشت زده می شد.
او بدنی تنومند داشت ولی قلبی نامهربان داشت و با مردم بد رفتاری می کرد و هیچ کس او را دوست نداشت، بالاخره روزی از محل ناشناسی می گذشت که چاه بزرگی که روی آن پوشیده بود وجود داشت و بدون توجه در داخل چاه افتاد خلاصه هرچه فریاد زد ه و کمک خواست کسی به او کمک نکرد، و رهگذری که از او دل پری داشت سنگ برداشت و بر سر او کوبید و گفت: مگر چقدر به مردم کمک کرده ای که توقع کمک داری؟
وقتی در تمام عمرت هیچ کار نیکی نمی کنی، اکنون حاصل آن را ببین، چه برداشت می کنی؟ با آن همه دل شکستگی که ایجاد کرده ای چه کسی می تواند بر دل شکسته ات مرحمی بگذارد؟ همیشه تو برای ما چاه کندی حالا دست سرنوشت سر راه تو چاه قرار داد.
پهلوان هم چنان گریه می کرد و برای کارهای زشت و ناپسندی که کرده بود معذرت می خواست .اما کسی به او توجه نمی کرد و در جواب او می گفتند:
"چاه مکن بهر کسی اول خودت، دوم کسی"
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
زنبور کوچولو_صدای اصلی_48814-mc-mc.mp3
12.4M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوت
🐝زنبور کوچولو
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🌼قصه خرس زورگو و حیوانات جنگل
آقا خرسه از خواب بیدار شد، گرسنه و کمحوصله بود. با دست و صورت نشسته توی جنگل راه افتاد تا برای صبحانه چیزی پیدا کند.
حسابی هوس عسل کرده بود. یک راست سراغ لانه زنبورها رفت. دید زنبورها دارن عسل میفروشند. خرگوش، گوسفند، سنجاب، گاو، زرافه، خلاصه همه حیوانات جنگل، توی صف ایستاده بودند.
آقا خرسه که اصلاً حوصله نداشت توی صف بایستد با بداخلاقی جلو آمد. ظرف بزرگ عسل را برداشت و راه افتاد. زنبورها دنبالش رفتند و صدا زدند: «آقا خرسه، آقا خرسه، اون عسل مال همه حیوانات جنگل است. باید توی صف بایستی.»
خرسه که میخواست زنبورها را از خودش بترساند، یک غرش کرد و فریاد زد: «اگه بازم اعتراض کنید، خونتون و کندوهاتونو خراب میکنم. از این به بعد همه عسلهاتون مال منه. فهمیدید؟!»
زنبورها که خیلی ترسیده بودند به کندو برگشتند. بچه زنبورها گفتند: «باید بریم خرسه رو نیش بزنیم.»، اما زنبورهای بزرگتر گفتند: «نیش زدن آقا خرسه هیچ فایدهای نداره. اون پوست کلفت و سفتی داره.»
بالاخره زنبورها به این نتیجه رسیدند تا با کمک همه حیوانات جنگل با خرس زورگو مبارزه کنند. آنها پیش حیوانات جنگل رفتند و کمک خواستند، اما هیچکس قبول نکرد به زنبورها کمک کند.
زنبورهای بیچاره هم با ناامیدی برگشتند و بساط عسلفروشی را جمع کردند. آنها دیگر از ترس خرسه جرئت نمیکردند که عسلهایشان را بفروشند.
روز بعد صبح زود که حیوانات برای خرید عسل صبحانه سراغ کندوهای زنبورها آمدند، از عسل خبری نبود. فردا و پس فردا هم همینطور.
کمکم حیوانات جنگل از اینکه به زنبورها کمک نکرده بودند پشیمان شدند، چون آنها عسل دوست داشتند. اینطوری توی جنگل اثری از عسل نبود. بالاخره حیوانات دستهجمعی به سراغ زنبورها رفتند و گفتند که برای همکاری آماده هستند. همه با هم یک نقشه کشیدند و دست به کار شدند.
صبح دو روز بعد، زنبورها با خیال راحت دوباره شروع به فروش عسل کردند.
آقا خرسه از سر و صدای بیرون متوجه شد که دوباره زنبورها دارند عسل میفروشند.
به سرعت به سمت کندوی زنبورها به راه افتاد. اما همین که داشت نزدیک کندوی زنبورها میشد، یک دفعه افتاد توی یک گودال بزرگ و شروع کرد به دست و پا زدن و فریاد کشیدن.
حیوانات قبل از اینکه خرسه از گودال بیرون بیاید، رفتند کنار جنگل، جایی که یک جاده از آنجا رد شده بود. کنار جاده شروع به جستوخیز و سروصدا کردند؛ و توجه آدمها را به خودشان جلب کردند.
آدمها راه افتادند دنبال حیوانات تا اینکه خرسه را توی گودال پیدا کردند. آنها تصمیم گرفتند که خرس را به باغ وحش شهر تحویل بدهند.
خرسه که از جنگل رفت، حیوانات یک جشن بزرگ گرفتند. زنبورها هم برای تشکر از همه حیوانات جنگل بهترین ظرف عسلشان را به این جشن آوردند و با آن از همه پذیرایی کردند. از آن روز تا حالا زنبورها همیشه به همه حیوانات جنگل عسل میفروشند و همه برای صبحانه عسل خوش طعم دارند.
انسیه نوشآبادی (با اندکی تلخیص)
🍃نتیجهگیری و صحبت با کودک: اگر حیوانات مسئولیتپذیر نبودند و به یکدیگر کمک نمیکردند، در آخر داستان چه اتفاقی میافتاد؟ در فعالیتهای دسته جمعی ما باید چه کار کنیم؟
🌸🌸🌸🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
محمد فرزند سعیدبن عقیل_صدای اصلی_438275-mc-mc.mp3
6.94M
🌼قصه صوتی
#بچه_های_عاشورا
🖤این قسمت:
محمد فرزند سعید بن عقیل
#رده_سنی:کودک
🍃🌸🌼🖤🌸🌼🍃
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نوک من کو؟_صدای اصلی_235814-mc.mp3
12.28M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوت
🌼نوک من کو
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸️شعر
﴿هستیم فدای ایران﴾
✨🔸✨🔸✨
🌸ما که خدا پرستیم
🌱مردمِ ایران هستیم
🌼با همّتِ جوانان
🍃تحریما رو شکستیم
🔸🍃🔸
🌸ما اهلِ این دیاریم
🌱میهنو دوس میداریم
🌼پرچمِ خوشکلش رو
🍃رو قلبِ خود میذاریم
🔸🍃🔸
🌸ما همه از دل و جان
🌱هستیم فدایِ ایران
🌼پاینده باشی ایران
🍃زیرِ لوایِ قرآن
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر:سلمان آتشی
#شعر_کودک_نوجوان
#پرچم_ایران
#قرآن_نگهدار_میهن
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
کانال قصه های کودکانه(1).pdf
1.26M
#قصه_متنی_و_تصویر
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🌼عنوان: "سه بچه فیل🐘🐘🐘
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
کلوچه های خوشمزه_صدای اصلی_440498-mc.mp3
9.62M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوت
🌸 کلوچه های خوشمزه
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تربیتی
🌼بفرستید برای دیگران
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐜🍄یه خانه خوراکی🍄🐜
حلزون ، کرم خاکی، و مورچه ی زرد داشتند با هم بازی می کردند .تا اینکه متوجه شدند هوا داره ابری می شه . ابرهای سیاه کم کم دور هم جمع شدن و روی زمین سایه انداختند.
چند تا قطره بارون روی زمین افتاد. حلزون که خونش همیشه همراهش بود فورا رفت توی خونش و درو محکم بست .کرم توی خاک فرو رفت و مورچه تند تند خودشو به لونش رسوند.
اون روز تمام روز دیگه کسی برای بازی بیرون نیومد . فردا صبح قبل از همه حلزون از لونش بیرون اومد و مثل همیشه دوستاشو صدا زد. طولی نکشید که سر و کله ی مورچه ی زبل و کرم خوابالو هم پیدا شد .اما هنوز کاری نکرده بودند که متوجه چیز عجیبی شدن چیزی شبیه به یه چتر بزرگ روی سر اونا سایه انداخته بود. اونا غرق تماشای این چتر مرموز شدند. مورچه از حلزون پرسید این چیه ؟
حلزون گفت نمی دونم شاید آدما به خاطر ما این چتر رو اینجا گذاشتن تا دیگه زیر بارون خیس نشیم. مورچه گفت آدما اگه ما رو ببینن پاشونو می ذارن روی ما و رد می شن. اونا هیچ وقت برای ما چتر درست نمی کنن. کرم گفت شاید این یه خونه است .
حلزون گفت آخه کی می تونسته از دیروز تا حالا خونه ای به این بزرگی درست کنه. خلاصه هر چی فکر کردند یه جواب درست و حسابی پیدا نکردن تا اینکه قرار شد مورچه بره و از پدربزرگش سوال کنه .مورچه رفت و یه ساعت بعد با پدربزرگش برگشت .پدربزرگ مورچه با عصای خودش آهسته آهسته اومد تا ببینه چیزی که مورچه تعریف می کنه چیه .
پدربزرگ مورچه تا چشمش به اون افتاد رفت جلو و یه گاز بهش زد و یه تیکه ازش خورد و بعد گفت به به چه خوشمزه است .بعد دید حلزون و کرم و مورچه، دارن با تعجب بهش نگاه می کنن. خندید و گفت بیایید بیایید بخورید نترسید سمی نیست این یه قارچ خوراکیه .بعضی وقتها بعد از بارونای بهاری قارچهای خوشمزه ای از تو دل زمین بیرون می زنه .بیایید و هر چقدر دوست دارید بخورید و اگر دوست دارید برید روش بازی کنید.
پدربززگ حرفاشو زد و رفت .اما کرم و مورچه و حلزون اون روز تا شب همونجا موندن و بازی کردن. اونا رفته بودن بالای بالا و روی کلاهک قارچ نشسته بودن. هم ازش می خوردن و هم روش بازی می کردن . اونا کم کم یاد گرفتن توی قارچ برای خودشون خونه بسازن اما یه خونه ی خوراکی . هر وقت دوست داشتن می تونستن در و دیوار خونشونو بخورن .حالا دیگه قارچ بازی اونها حسابی خنده دار شده بود.
#قصه
🍄
🐜🍄
🍄🐜🍄
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
گردن دراز و شغل تازه اش_صدای اصلی_440500-mc.mp3
9.52M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوت
🌸 گردن دراز و شغل تازه اش
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✏️🎨ترکیب رنگ🎨✏️
سلام مداد زردم
بازم نقاشی کردم
اهای مداد آبی
بیداری یا که خوابی
آسمونو آبی کن
روزشو آفتابی کن
میخوام چمن بکارم
مدادشو ندارم
چمن که آبی رنگ نیست
زرد که باشه قشنگ نیست
مداد آبی و زرد
باید بهم کمک کرد
رنگ شما هر دوتا
میشه یه سبز زیبا
#شعر_آموزشی
🎨
✏️🎨
🎨✏️🎨
✏️🎨✏️🎨
🎨✏️🎨✏️🎨
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🐭🔥 موش کوچولو و آتش 🔥🐭
یک روز مامان موشی به بچه اش گفت: « من امروز جایی نمی رم. می خوام بمونم خونه و برات آش سه گردو بپزم. »
موشی گفت: « منم بپزم، من بپزم؟ »
مامان موشی چوب خشک ها را گوشه ی خانه جمع کرد.
موشی نشست و به چوب ها نگاه کرد. مامان موشی کبریت زد و چوب ها آتش گرفتند. موشی جیغ کشید. پرید عقب و به آتش گفت: « وای! تو کجا بودی؟! »
مامان موشی خندید و گفت: « موشی! نزدیک آتش نیا تا من بیام. » و رفت گردو بیاورد.
موشی همانجا نشست و به آتش نگاه کرد.
آتش، جیریک جیریک آواز می خواند. موشی گفت: « آواز هم که بلدی بخونی! » آتش گفت: « بله که بلدم. هم بلدم بخوانم، هم بلدم بچرخم. »
و آواز خواند و چرخید. عقب رفت و جلو رفت. رنگ به رنگ شد. قرمز شد. زرد شد. آبی شد.
موشی گفت: « چه پیرهن قرمزی! چه دامن زردی! جوراب هات هم که آبیه! خوش به حالت، لباس هات خیلی خوشگله! » بعد رفت جلوتر و گفت: « یه کم پیرهن قرمزت رو به من می دی؟ »
آتش چرخ خورد و گفت: « موشی کوچولو! تو که نمی توانی به من دست بزنی! » موشی گفت: « اگر تکان نخوری، می تونم. » و رفت خیلی جلو، نزدیک آتش، یکهو دماغش داغ شد. ترسید. پرید عقب و گفت: « وای چه داغی! » آتش گفت: « بله، لباس های من داغِ داغه. لباس داغ که نمی خوایی؟ »
موشی گفت: « نه، نمی خوام. » و پرید توی کاسه قایم شود که پروانه را دید. پروانه داشت می آمد طرف آتش. موشی داد زد: « نرو جلو می سوزی! »
اما پروانه رفت جلو. یکهو شاخکش داغ شد. خیلی ترسید. پرید عقب و جیغ کشید: « وای چه داغی! » و رفت پیش موشی.
موشی تند و تند شاخک پروانه را فوت کرد. خنک که شد، توی کاسه قایم شدند و به آواز آتش گوش دادند.
- جیریک جیریک، جیریک جیریک!
کم کم صدای پای مامان موشی هم آمد: تیلیک تولوک ...
موشی و پروانه از بالای کاسه سرک کشیدند.
مامان موشی با سه تا گردو آمد. موشی و پروانه را توی کاسه دید. خندید و گفت: « توی کاسه چه کار دارید؟ مگر شما ها آشید؟! »
مامان موشی رفت نزدیک قابلمه، ولی موشی پرید دُم او را کشید و گفت: « وای الآن می سوزی! بیا پیش ما قایم شو... »
آتش گفت: « نترس موشی! مامانت مواظبه. »
موشی و پروانه از توی کاسه بیرون آمدند و از دور به آتش نگاه کردند.
آتش جیریک جیریک آواز خواند و یواش یواش آش را پخت…
#قصه_متنی
🔥
🐭🔥
🔥🐭🔥
╲\╭┓
╭ 🐭🔥
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
خواب قشنگ سارا کوچولو_صدای اصلی_440501-mc.mp3
9.32M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوت
🌸 خواب قشنگ سارا کوچولو
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_کودکانه
🐰🐰🐰🐰
🐰🐰
🐰
خرگوش من چه نازه
گوشاش چه قدر درازه
مثل بخاری گرمه
چه خوشگل و چه نرمه
دستاشو پیش میاره
به روی هم می ذاره
می خوره برگ کاهو
می پره مثل آهو
#شعر
🐰
🐰🐰
🐰🐰🐰
🐰🐰🐰🐰
🐰🐰🐰🐰🐰
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🐌🌿حرف پرستو🌿🐌
حلزون سرش را پایین انداخته بود. زیر لب غر می زد و یواش یواش راه می رفت. به حلزون گفت: می خواستم یک چیزی بگویم، ولی نمی گویم. تو حرف بزن. بگو چی شده؟
حلزون غُر غُر کرد: 4 فصل است که این خانه سنگین را روی کولم می کشم، دیگر خسته شده ام.
پرستو گفت: فکر کردی برای چی حلزون شدی؟
بعد پر زد و رفت پیش کرگدن. می خواست با کرگدن حرف بزند. دید که کرگدن سرش را پایین انداخته و آه می کشد.
پرستو گفت: می خواستم یک چیزی بگویم، ولی نمی گویم. تو حرف بزن بگو چی شده؟
کرگدن غُر غُر کرد: از این لباس سنگینی که به تنم است خسته شده ام.
پرستو گفت: کرگدن بدون این لباس که کرگدن نیست.
بعد پر زد و رفت پیش شتر. می خواست با شتر حرف بزند. دید که او به اون دورها نگاه می کند. حرص می خورد و آب دهانش را روی زمین پرت می کند.
پرستو گفت: می خواستم یک چیزی بگویم، ولی نمی گویم. تو حرف بزن بگو چی شده؟
شتر گفت: آخر جای تو در بیابان است.
بعد چیزی را که می خواست بگوید، با صدای بلند داد زد: هر کس باید یک جوری که خودش می دونه از زندگی لذت ببرد. زندگی هدیه خدا
#قصه
🐌
🌿🐌
🐌🌿🐌
🌿🐌🌿🐌
🐌🌿🐌🌿🐌
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
کمد سحرآمیز_صدای اصلی_440503-mc.mp3
9.57M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوت
🌸 کمد سحر آمیز
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_کودکانه
❤️🌞کوچولو بیدار شو🌞❤️
صبح شده خورشید اومده
چشماتو وا کن کوچولو
شادی و امید اومده
چشماتو واکن کوچولو
وقتی چشاتو وا کنی
دنیارو زیبا میبینی
یه دنیا شوق و زندگی
اینجا و اونجا میبینی
#شعر
🌞
❤️🌞
🌞❤️🌞
❤️🌞❤️🌞
🌞❤️🌞❤️🌞
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_متن 👇👇👇
گرگی در لباس ميش
یكی بود یكی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.
روزي روزگاري يك گرگ بدجنس براي پيدا كردن غذا دچار مشكل شد. چون گله اي كه براي چرا به آن كوه و چمنزار مي آمد يك چوپان دلسوز و يك سگ دقيق داشت. آنها مواظب هر اتفاقي در گله بودند.🐈🐏🐕👲
گرگ گرفتار شده بود و نمي دانست چكار بكند تا اينكه يك روز اتفاق عجيبي افتاد. او يك پوست گوسفند را پيدا كرد. گرگ آنرا برداشت و بسرعت فرار كرد.🐕🐏
روز بعد گرگ با دقت پوست را روي خودش انداخت و خودش را به شكل يك گوسفند درآورد و هنگاميكه گله در صحرا مشغول چرا بود به ميان آنها رفت.🐑
گوسفندها متوجه وجود گرگ نشدند. يكي از بره ها به كنار او آمد گرگ ناقلا به او گفت: كمي آنطرفتر علف هاي خوشمزه تري وجود دارد و بره بيچاره به دنبال گرگ از گله دور شد. خلاصه آن روز گرگ بدجنس توانست شكار خوبي را پيدا كند.😔
تا مدتها گرگ به گله مي آمد و به روش هاي مختلف گوسفندان را فريب مي داد. و گوسفندها هم فريب ظاهر گرگ را مي خوردند و حرف هاي او را قبول مي كردند.😳🐏
اين ماجرا مدتها ادامه پيدا كرد. البته چوپان و سگ گله بعد از مدتها توانستند به علت ناپديد شدن گوسفندها پي ببرند و گرگ بدجنس را حسابي ادب كنند. ولي...ولي حيف كه يك عده گوسفند ساده گول گرگ را خورده بودند و ديگه در ميان گله نبودند.
و گوسفندان فهمیدن که باید همیشه حواسشون به گله باشه و تا وقتی با هم باشن در امان هستن.!
🍃🌼🌸🍃
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
راز دوستی_صدای اصلی_440530-mc.mp3
9.7M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸 راز دوستی
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍊🍊پرتقال🍊🍊
من میوه ی زمستونم
محصول باد و بارونم
هم ترش و هم شیرینم
از رو درخت بچینم
رنگ تنم نارنجی
به من میگن تو گنجی
آبمیوه ام چه بسیار
از ویتامین ها سرشار
#شعر_آموزشی
🍊
🍊🍊
🍊🍊🍊
🍊🍊🍊🍊
🍊🍊🍊🍊🍊
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🎯🎲بلبل و مور🎲🎯
یکی بود یکی نبود در روزگاری در سر زمینی دور مورچه ای بسیار پر کار زندگی میکرد. این مورچه هر روز که از خواب بیدار می شد به این طرف و آن طرف می رفت و دانه های بزرگ و کوچک پیدا می کرد و با خودش به لانه اش می برد. در همسایگی مورچه بلبلی بازیگوش زندگی می کرد که هر وقت مورچه را در حال کار می دید به او می گفت : این همه کار می کنی برای چی خب بیا بازی کنیم.
اما مورچه قبول نمی کرد و می گفت : چند روز دیگر زمستان می شود و من باید برای زمستان خودم غذا اماده کنم.
اما بلبل می گفت: اوه حالا کو تا زمستان
و این قصه هر روز آن ها بود تا اینکه زمستان شد. هوا برف و باران شد. مورچه با خیال راحت در خانه گرم و نرمش نشسته بود و با خیال راحت دانه هایی را که جمع کرده بود می خورد و شکر خدای مهربان را به جا می آورد. اما بلبل که نه خانه ای برای خودش درست کرده بود و نه غذایی جمع کرده بود، همین طور در سرما مانده بود. آخر یک روز تصمیم گرفت به دیدن مورچه بیاید و از او کمک بگیرد.
او به خانه مورچه رسید و در زد. مورچه از پشت در گفت کی هستی؟
بلبل گفت : من بلبل هستم. دوست من لطفا در را باز کن. من خانه ای ندارم و دارم از سر ما یخ میزنم. تازه گرسنه هم هستم.
مورچه گفت یادت هست ، تابستان من را مسخره می کردی و هر چه می گفتم بیا کارکن گوش نمی کردی. خوب من تابستان زحمت کشیدم و الان دارم راحتی اش را می بینم و کیفش را می کنم.....اما عیب ندارد این بار در را برایت باز می کنم . به شر ط اینکه قول بدهی تابستان آینده به فکر زمستانت باشی و برای خود لانه درست کنی و غذا جمع کنی....بلبل ان زمستان را مهمان مورچه بود و تابستان کار کرد و کار کرد تا دوباره زمستان سرما نخورد و گرسنه نماند.
#قصه
🎲
🎯🎲
🎲🎯🎲
🎯🎲🎯🎲
🎲🎯🎲🎯🎲
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
هدیه خاله نگین_صدای اصلی_238511-mc.mp3
13.52M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸 هدیه خاله نگین
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✨✨انگور✨✨
مثل یه جفت چلچراغ
منو میبینی تو باغ
آویزان از شاخه ها
نشسته ام بیصدا
هم کال و هم رسیده
خدایم آفریده
هم غوره هم مویزم
گاهی درشت و ریزم
#شعر
✨
💫✨
✨💫✨
💫✨💫✨
✨💫✨💫✨
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
دوستان مهربان_صدای اصلی_235812-mc.mp3
9.72M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸 دوستان مهربان
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🎲🎲آموزش فصل ها🎲🎲
ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ ﻭ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ﻭ ﺧﺮﺩﺍﺩ
ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺑﻬﺎﺭﻩ ، ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺑﻬﺎﺭﻩ ،
هم ﺳﺮﺩﻩ ، هم ﮔﺮﻣﻪ
ﺗﯿﺮ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﺩ ﻭ ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ
ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﮔﺮﻡ ﮔﺮﻡ ، ﮔﺮﻡ ﮔﺮﻡ
ﻣﻬﺮ ﻭ ﺁﺑﺎﻥ ﻭ ﺁﺫﺭ
ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﭘﺎﯾﯿﺰﻩ ، ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﭘﺎﯾﯿﺰﻩ ،
هم ﺳﺮﺩﻩ ، هم ﮔﺮﻣﻪ
ﺩﯼ ﻭ ﺑﻬﻤﻦ ﻭ ﺍﺳﻔﻨﺪ
ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ، ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ، ﺳﺮﺩ ﺳﺮﺩ ، ﺳﺮﺩ ﺳﺮﺩ
#شعر_آموزشی
🎲
🎲🎲
🎲🎲🎲
🎲🎲🎲🎲
🎲🎲🎲🎲🎲
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4