eitaa logo
قلاب‌هایی که صیدم کردند 🎏
148 دنبال‌کننده
194 عکس
10 ویدیو
2 فایل
زندگی است دیگر، پر از قلاب‌هایی که گیرشان می‌افتیم حرفی، سخنی، چیزی هست در خدمتم👇 @alijavid1014
مشاهده در ایتا
دانلود
قلاب‌هایی که صیدم کردند 🎏
پاها نزدیک بهم. دست راست رو سینه، دست چپ صاف کنار پهلو. کمر بیست سی درجه خم. «السلام علیک یا علی‌بن موسی‌الرضا» که به زبان آمد، آرام کمر صاف. یک نموره اشک جهت عرض دلتنگی در گوشه چشم. افتادن چشم به تابلو «باب الجواد» و قربان صدقه رفتن جوادش و حوالهٔ یک قسم. خواندن اذن ورود و راه رفتن رو به جلو. گوشه‌ سمت چپ صحن جامع را نگاه انداختن و درآوردن آمار اینکه چایی می‌دهند یا نه. لبخند زدن به بچه‌ای که دست پدر و مادرش را گرفته کف صحن سر می‌خورد و تجدید خاطره‌. صدای دینگ و دونگ ساعت حرم. پژواک صدای «آمده‌ام...آمدم ای شاه پناهم بده» در سر و سیخ شدن موهای تن. کنار زدن فرش آویزان و چشم در چشم شدن با کفشداری که با همکارش مشغول صحبت است. تحویل کفش و گرفتن شماره. سخت راه رفتن روی سنگ‌های صیقلی کف زمین. بعد فرو رفتن پاها در نرمی فرش. رد کردن دو سه تا پیچ و بعد مشاهده متراکم شدن جمعیت. و بعد... قفل شدن نگاه روی ضریح نقره‌ای زیبایش. زدن لبخند و غنج رفتن دل از شکوه سلطنتش. دوباره دست راست روی سینه. کمر اینبار بیشتر از سی درجه خم. زیرلب گفتن «صلی الله علیک یا سلطان یا ابالحسن یا علی بن موسی الرضا» و مست شدن و نفهمیدن گذر زمان. پلک زدن. شلوغی پشت ضریح. پلک زدن. گیر کردن شانه‌ به تن زائران. پلک زدن. کشیده شدن دستت سمت ضریح. پلک زدن گره خوردن دستت در پنجره‌ها. پلک زدن و خود را کشاندن و جا باز کردن. این‌بار پلک بستن و گذاشتن پیشانی روی ضریح. شروع حرف‌ها با درد دل و شمردن مشکلات و بدبختی‌ها و خاتمه حرف‌ها با «حالا اینا به کنار، خیلی دوسِت دارم آقا. ممنون که راهم دادی». و بعد ترکیدن بغض و خیس کردن پنجره‌ها با اشک. لمس پنجره خیس با دل انگشت شست. جدا نشدن بعد از اتمام حرف‌ها و همچنان سر به ضریح چسباندن...سکوت...نفس...نفس...نفس... پلک‌ها همچنان بسته...نفس...نفس...نفس... (ادامه‌اش نمی‌دهم. بیا بی‌خیال عالم توی همین لحظه گیر کنیم. دلمان خیلی برایش تنگ است) ...نفس...نفس...نفس... زیارت قبول