⚠️بررسی روایات موهم اهانت زراره به امام ع (2)
برخی از کتب سنیان معاصر (نمونه: رسائل السنة والشيعة لرشيد رضا، ج1، ص59؛ أصول مذهب الشيعة الإمامية للقفاری، ج1، ص380؛ لله ثم للتاريخ، ص27) و نیز کانالهای غلوگرا برای طعن بر زراره، به این روایت استناد کردهاند:
يوسف: قال حدثني علي بن أحمد بن بقاح، عن عمه، عن زرارة، قال: سالتُ أبا عَبدِ الله ع عَنِ التَّشَهُّدِ فَقالَ أشهَدُ أَن لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ أَشهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسولُهُ، قُلتُ التحيّات و الصلوات قالَ التَّحياتُ وَ الصَّلَواتُ، فَلَمّا خَرَجتُ قُلتُ إِن لَقيتُهُ لاسأَلَنَّهُ غَداً، فَسالتُهُ مِنَ الغَدِ عَنِ التَّشَهُّدِ فَقالَ كَمِثلِ ذَلِكَ، قُلتُ التحيّات و الصلوات قالَ التَّحياتُ وَ الصَّلَواتُ، قُلتُ أَلقاهُ بَعدَ يَومٍ لاسألَنَّهُ غَداً، فَسالتُهُ عَنِ التَّشَهُّدِ فَقالَ كَمِثلِهِ، قُلتُ التحيّات و الصلوات قالَ التَّحياتُ وَ الصَّلَواتُ، فَلَمّا خَرَجتُ ضَرَطتُ في لِحيَتِهِ وَ قُلتُ لا يُفلِحُ أبَداً (رجال الكشي، ص159).
🔸بررسی سندی:
کشی در کتاب معرفة الرجال صرفاً در مقام نقل روایات مقبولش نبوده است. با آنکه تأملات کشی در ذیل اخبار به طور کامل به دست ما نرسیده (برای نمونه: رجال كشي، ص497. نیز نک: قاموس الرجال، ج1، ص46-47؛ رجال طوسي، ص81) روشن است به ارتباط برخی روایات ذم زراره با غلات توجه داشته است (ص146-147).
یوسف بن سخت بصری از متهمان به غلو و از راویان مستثنی از رجال نوادر الحکمة است. در این سند او از دو مجهول (دو ابن بقاح) که هیچ جا از زراره نقل نمیکنند نقل کرده است.
🔸بررسی محتوایی:
متن روایت ابهام مهمی دارد. ضرط فی اللحیة/ بفم (درآوردن صدای باد... با دهن) اصطلاحی برای پوزخند و استهزا و تهجین است (النهاية في غريب الحديث، ج3، ص84). بنابراین زراره در آخر خبر مطلبی را انکار میکند. برای فهم روایت جا دارد، بخشهای روایت، نسخههای گوناگون و احتمالات مختلف را بررسی کرد:
🔺شهادتین در تشهد
برای ارزیابی روایت، دیگر روایات تشهد و خاصه روایات زراره را بررسی میکنیم. دستکم در پنج روایت دیگر (وسائل الشيعة، ج6، ص396-398) و مجموعه عباراتی از فقهای متقدم (الفقه الرضوی، ص111؛ الأمالي للصدوق، ص643؛ تذکرة الفقهاء، ج3، ص230) تصریح شده شهادتین برای تشهد مجزی است. دو مورد از این روایات از زراره از امام باقر ع است که یکی مشترکاً از زراره و دیگر فقهای اصحاب است:
- ابن محبوب عن يعقوب بن يزيد عن ابن أبي عمير عن عمر بن أذينة عن الفضيل و زرارة و محمد بن مسلم عن أبي جعفر ع قال: إذا فَرَغَ مِنَ الشَّهادَتَينِ فَقَد مَضَت صَلاتُهُ فان كانَ مُستَعجِلًا في أمرٍ يَخافُ أَن يَفوتَهُ فَسَلَّمَ وَ انصَرَفَ أَجزاهُ (تهذيب، ج2، ص317. نیز نک: ص101).
- سعد بن عبد الله عن العباس بن معروف عن علي بن مهزيار عن حماد بن عيسى عن حريز بن عبد الله عن زرارة قال: قُلتُ لِأبي جَعفَرٍ ع ما يُجزِي مِنَ القَولِ فِي التَّشَهُّدِ في... الرَّكعَتَينِ الأَخيرَتَينِ فَقالَ الشَّهادَتان.
البته نباید گمان شود این روایات بهخاطر یاد نکردن از صلات بر رسول الله ص اشکالی دارند. گرچه روایاتی تمام بودن نماز را به صلات (درود) بر رسول الله ص میدانند (وسائل الشيعة، ج6، ص407-408)، شیخ حر توضیح داده: تشهد حقیقتاً همان شهادتین است و این منافاتی با وجوب صلوات ندارد. شاید بهترین بیان در نسبت روایات دسته دوم با روایت دسته اول نیز روایتی معتبر از زراره و ابوبصیر باشد که آن را بهسان زکات فطره برای روزه میداند (الفقيه، ج2، ص183).
بنابراین، روایات معتبر و صحیح زرارة دربارۀ تشهد با بخش اول روایت یوسف بن سخت تناسب دارد. هرچند در دو سند صحیح بالا در کفایت شهادتین، زراره از امام باقر ع نقل میکند، و این با تکرار تردید زراره در دوره امام صادق ع، بنا بر روایت ابن سخت نمیخواند. مگر آنکه گفته شود نسبت روایت ابن سخت به امام صادق ع بهجای امام باقر ع، سهو راویان باشد.
🔺تحیات در تشهد
منظور از «التحیات و الصلوات» در کلام زراره و امام، عباراتی در ثنای خداوند در تشهد است. علاوه بر روایات (تهذیب الأحکام، ج2، ص99-100، 101-102) در کتب فقهی متقدّم هم در میان تعابیر تشهّد آخر آمده: «التحيات لله و الصلوات الطيبات الزاكيات الغاديات الرائحات التامات الناعمات المباركات الصالحات لله ما طاب و زكا و طهر و نما و خلص فلله و ما خبث فلغير الله» (فقه رضوی، ص108. مشابه آن: الفقیه، ج1، ص319؛ المقنع، ص95؛ المقنعة، ص113؛ جمل العلم والعمل، ص62؛ الکافي في الفقه، ص124؛ الخلاف، ج1، ص368؛ النهایة، ص84؛ المهذب لابن براج، ج1، ص94؛ غنیة النزوع لابن زهرة، ج1، ص84)...
@gholow
… با وجود اختلافات عامه در عبارات تحیات پیش از شهادتین، برخیشان آن را واجب دانستهاند (فتح الباري لابن حجر، ج2، ص315-317)، ولی در روایات امامی این تحیات واجب نیست، و گفتن الحمدلله کافی است؛ از جمله در روایات بکر بن حبیب تأکید شده اگر همسو با گمان عامه، تشهد تحیات و اذکار واجب خاصی میداشت، مردم هلاک شده بودند (وسائل الشيعة، ج6، ص399). در روایتی، محمد بن مسلم با همان سیاق روایت ابن سخت از زراره، از تحیات نیز میپرسد که امام آن را لطف میداند (همان، ص397؛ تهذیب، ج2، ص101-102).
بنابراین در سؤال زراره و تکرار پاسخ مجمل امام چند وجه متصور است:
1- شاید زراره گمان میکرده این بخش لازم است، و امام به خاطر تقیه یا امری دیگر او را شایسته ذکر این بخش ندانسته است.
2- شاید زراره انتظار داشته امام تحریرهای مفصل تحیات را به او بیاموزند، ولی امام ع هربار با اشاره مجمل، تنها آن را تجویز کردهاند.
🔺فراز آخر روایت
این فراز چند نسخه دارد:
1- نسخه «لحیتی»
قابل توجه است که در چند منبع عبارت به صورت «ضرطت فی لحیتی» آمده (تنقيح المقال رحلي، ج1، ص444؛ قاموس الرجال، ج4، ص434؛ معجم رجال الحديث، ج8، ص245) و در برخی نسخ کهن کشی و چند منبع نیز جمله آخر «لا تفلح ابداً» آمده است (نسخه2636 مرعشی از قرن6، برگ81؛ منهج المقال، ج5، ص228؛ بهجة الآمال، ج4، ص187؛ معجم، همانجا). با این حال برخی از همین منابع روایت را فاسد و دروغ دانستهاند (التحرير الطاووسي، ص128؛ معجم؛ منهج، همانجا).
با مراجعه به دیگر منابع میبینیم کاربرد این اصطلاح به همین صورت متکلم «ضرطت فی لحیتی» و برای ملامت و تهجین خود بسیار رایج است (نمونه: تاریخ طبری، ج7، ص502؛ البصائر والذخائر، ج4، ص48؛ تاریخ دمشق، ج65، ص334). هرچند برای تهجین دیگران نیز فراوان به کار میرود (نمونه: الكامل في التاريخ ت تدمري، ج6، ص774؛ معجم الأدباء، ج5، ص2335؛ الوافي بالوفیات، ج4، ص388؛ أعلام المغرب والأندلس، ص172).
نزدیکترین شاهد شاید روایتی از عبدالله بن مصعب زبیری باشد که میگوید در جمعی از اصحاب در مسجد النبی ص پس از غور فراوان در بحث از زنان سخن در خوری نگفتند، ولی پس از سکوتشان امام با عباراتی مختصر کلامی نیکو فرمود. زبیری در اینجا میگوید: «فأخذتُ بلِحيَتِي أريدُ أن أضرِطَ فيها لكثرةِ خَوضِنا لِما لَم نَقُم فيه عَلَى شَيءٍ و لجَمعِه الكلام» و خود را به خاطر این خوض نابهجا و بیثمر ملامت میکند ولی امام او را نهی میکنند (الکافي، ج5، ص322).
فیض کاشانی، شعرانی و غفاری این عبارت را بیادبی یا وقاحت دانستهاند (پاورقی دارالحديث بر کافی، ج10، ص567)، ولی محقق شوشتری همچون مواضع بسیار دیگر، برداشت متأخران را اصلاح کرده است. شوشتری میگوید عبارت زبیری [هرچند با تعابیری نامناسب] بیشتر مدح اورا میرساند که صحبتهای مفصل خود را دربرابر عبارت موجز امام، ناچیز و بیارزش دانسته است (قاموس الرجال، ج6، ص620).
در همین حد کافی است تا استناد عامه و غالیان برای طعن زراره و البته تکذیب روایت از سوی امامیه بر اساس این نسخه از روایت ابن سخت مخدوش شود؛ زیرا در آن زراره نه بر امام که بر خود طعن زده است و جمله آخر نیز «لا تفلح ابداً» خطاب به خودش است، و یا اگر به صورت غایب باشد، بهسان نظر میرداماد، کلام درباره صاحبان دیدگاه اشتباه بوده است (تعليقات مير داماد بر رجال الكشي، ج1، ص380). ولی برای تحقیق بیشتر، وجوه احتمالی ملامت زراره نسبت به خودش در این نسخه ذکر میشود:
1- شاید بر خود طعن زده که چرا تا به حال گمان وجوب این تحیات را داشته است.
2- شاید گمان کرده امام او را شایسته پاسخ کامل یا بدون تقیه ندیدهاند. (درحالیکه امام با پاسخ مجمل خواسته بودند با نقل کمتر این عبارات، گمانه وجوب تحیات نزد زراره و مراجعانش تضعیف شود.)
2- نسخه لحیته
بنا بر آنچه از کلام میرداماد گذاشت، حتی نسخه «ضرطتُ في لحيته و قلتُ لا يفلح أبداً» ظرفیت آن را دارد که کلام در بستر خودش، ناظر به غیر امام باشد، و همان معانی را برساند که با دیگر روایات زراره قابل جمع است.
با این حال، اگر اصرار شود که آخر خبر ناظر به امام است، موجب میشود زراره در حالی کلام امام را منکر دانسته که امام در همین روایت بخش تحیات را رد نمیکنند، بلکه سه بار تکرار و تأیید میکنند. گو اینکه شاید در خبر ادعا شده زراره تحیات و صلوات را جزء ضروری و شرط اجزای تشهد و نه تکمله شهادتین میدانسته است. این آشکارا در تعارض با روایات معتبرتر و متقدمتر زراره و دیگر روایات امامیه در تشهد است.
در این فرض، بخش آخر که به روایت مجاهیل است، نادرست و احتمالاً نتیجه جعل و تحریف است. خاصه در روایت یوسف، زراره پس از سه روز پیگیری جواب، با آن سخن تند از امام میبُرَد. این با واقعیت جایگاه زراره بهعنوان فقیه شیعه و پیرو امام تا آخر عمر ناهمخوان است.
@Gholow
🔺نتیجه
پس به احتمال بیشتر، پایان روایت ابن سخت در رجال کشی، حاکی از ملامت زراره نسبت به خودش است و با اخبار معتبر تعارض روشنی ندارد و تنها در انتساب آن به امام صادق ع به جای امام باقر ع و در برخی نسخ عبارات پایانی آن اختلالاتی رخ داده است.
در احتمالی ضعیفتر نیز روایت بر خلاف دیگر اخبار زراره و البته ساختگی است.
@gholow
❌ولایتی بی اساس!
یکی از نمودهای روشن و پررنگ "غلو" در گروههای مختلف صوفیان باور به "ولایت باطنی" است که برای مشایخ و اقطاب خود ادعا میکنند.
این نوع از ولایت به حدی پا در هوا است که استاد مطهری -با وجود روحیات عرفانی- همه دلایلی که صوفیه برای اثبات آن آوردهاند را سخیف و متکلفانه خوانده، و چنین ولایتی را منشأ انحراف از مقاصد اسلام دانسته است.
📔یادداشتها، ج۷، ص۴۵۳
⚠️بررسی روایات موهم اهانت زراره به امام ع (3)
بحث بر سر حکم مستضعف
در روایتی، زراره با حمران (يا بكير، همگی از آل أعین) خدمت امام باقر عليه السّلام رسیده، و میگویند:
ما تراز میاندازیم… ريسمانكار (بنايان) پس هر كس با ما موافقت داشت چه علوى (از نسل امير المؤمنين ع) چه غير علوی با او دوستى كنيم، و هر كه با ما مخالف بود چه علوى باشد چه غير او، از او بيزارى جوئيم؟ پس فرمود: گفتار خداوند از گفته تو درستتر است، پس كجايند آنها كه خداى عز و جل (دربارهشان) فرمايد: «مگر ناتوانان (مستضعفان) از مردان و زنان و كودكان كه نه چاره دارند و نه راه بجائى برند» (النساء: 98) كجايند آنان كه بهاميد خدايند؟ كجايند آنان كه كار نيك را با كردار بد به هم آميختند؟ كجايند اصحاب اعراف؟ كجايند مؤلفة قلوبهم؟ (يعنى برخی اشراف زمان رسول خدا (ص) كه حضرت سهمى از زكاة به آنها ميداد تا دل آنها به حق مایل شود).
زراره گوید: صدای امام باقر ع و صداى من بلند شد تا حدى كه هر کس دم در خانه بود مىشنيد. پس چون سخن ميان من و حضرت طولانی شد، به من فرمود: بر خداوند حتم است كه گمراهان (مستضعف) را بهشت ببرد.
🔸متن عربی روایت: عن زرارة قال: قال دخلت أنا و حمران على أبي جعفر ع فقلنا: إنا بهذا المطهر [المطمر] فقال: و ما المطهر قلنا: الدين فمن وافقنا من علوي أو غيره توليناه، و من خالفنا برئنا منه من علوي أو غيره- قال: إذ قول الله أصدق من قولك فأين الذي قال الله: إلّا المُستَضعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدانِ لا يَستَطيعونَ حيلَةً وَ لا يَهتَدونَ سَبيلًا أينَ المُرجَونَ لِأمرِ اللَّهِ أينَ الَّذينَ خَلَطوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً أينَ أصحابُ الأعرافِ أينَ المُؤَلَّفَةِ قُلوبُهُم.
فقال زرارة: ارتفع صوت أبي جعفر و صوتي حتى كان يسمعه من على باب الدار، فلما كثر الكلام بيني و بينه قال لي: يا زرارة حقا على الله أن يُدخلك [یدخل الضلال] الجنة.
📚تفسير العياشي، ج2، ص93؛ و نیز ج1، ص269. کلینی به سند معتبر از ابن أبي عمير از هشام بن سالم از زرارة روایت کرده، و تصریح کرده دو جمله آخر به روایت حماد و جمیل از زرارة است (الكافي ط - الإسلامية، ج2، ص382. شیخ طوسی جمله آخر را مفصلتر از جمیل نقل کرده (الغيبة طوسي، ص460).
فرازهایی از نسخه کاملتر این روایت عبارات میانی آن را با افزودههایی درباره ازدواج زراره به چهار طریق دیگر دربردارد (النوادر للأشعري، ص127؛ الكافي، ج2، ص385-386، 403؛ ج5، ص348، 349، 350).
🔺برخی بالا رفتن صدای زراره در بحث با امام باقر ع در این روایت را دلیل بر بیادبی و انحراف او گرفتهاند. برخی مانند علامه مجلسی با ترجیح روایاتِ جایگاه والای زراره نزد امامان، در صحت روایت بالا تردید کردهاند (مرآة العقول، ج11، ص107) و در برابر برخی غلوگرایان، طعن بر زراره را ترجیح دادهاند.
با این حال در کلمات عالمانی مانند مجلسی و ملاصالح مازندانی به چند وجه برای جمع با والامقامی زراره اشاره شده است:
«هذا مما يقدح به في زرارة و يدل على سوء أدبه، و لما كانت جلالته و عظمته و رفعة شأنه و علو مكانه مما أجمعت عليه الطائفة و قد دلت عليه الأخبار المستفيضة، فلا يعبأ بما يوهم خلاف ذلك.
و يمكن أن يكون هذه الأمور هو في بدو أمره قبل كمال معرفته، أو كان هذا من طبعه و سجيته و لم يمكنه ضبط نفسه، و لم يكن ذلك لشكه و قلة اعتنائه، أو كان قصده معرفة كيفية المناظرة في هذا المطلب مع المخالفين، أو كان لشدة تصلبه في الدين و حبه لأئمة المؤمنين، حيث كان لا يجوز دخول مخالفيهم في الجنة، مع أنه كان يحتمل و يجوز أن يكون تجويزه عليه السلام تقية أن يدخل الضلال الجنة أي بعضهم» (مرآة العقول، ج11، ص108)
پیشتر مازندرانی ضمن اشاره به وجه اول، وجه دوم یعنی مقام مناظره را چنین کاملتر مطرح کرده است: «و رأى ان المبالغة فيها لا تسوؤه عليه السلام بل تعجبه» (شرح الكافي للمازندراني، ج10، ص44)
در ادامه، وجه مقبول خود را با ذکر شواهدی تقویت کرده، سپس به مؤیدات و مضعفات دیگر وجوه اشاره خواهیم کرد...
@gholow
واکنش زیبای امام صادق علیه السلام به سخنان غلوآمیز
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ» فَنَظَرْتُ وَ اللَّهِ إِلَيْهِ وَ قَدْ لَزِمَ الْأَرْضَ وَ هُوَ يَقُولُ: وَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي هُوَ وَ اللَّهِ رَبِّي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ. (التفسير المنسوب إلی القمي، ج۲، ص۲۸۹)
از ابو اسامة روایت شده است که گفت: از ابی عبد الله (امام صادق) علیه السّلام درباره سخن خدا: «وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ» پرسیدم. پس به خدا سوگند به او نگریستم در حالی که به زمین چسبیده و میگوید: به خدای عز و جل سوگند، کسی که او -به خدا سوگند- ربّ من است در آسمان اله است و در زمین اله است و او خدای عز و جل است.
توضیح:
ترکیب سخن منسوب به امام علیه السلام قدری مبهم ولی مفهوم آن روشن است. ابو الخطاب و پیروانش -لعنهم الله- مدّعی بودند مقصود از «فی الأرض اِله» امام است و این شبهه را در بین شیعیان رواج میدادند که با انکار و تکذیبِ شدید اهل بیت علیهم السّلام مواجه شد (برای نمونه: الکافی، ج۱، ص۲۶۹، ح۶؛ رجال الکشی، ص۳۰۰، ح۵۳۷؛ ص۳۰۴، ح۵۴۷).
در این جا نیز ابو اسامة در پرسش خود به ادّعای ابو الخطاب اشاره کرده است. از عظمت افترا و بزرگی سؤال، خوف و خشیت بر وجود مبارکِ امام صادق علیه السلام غالب شده و در برابر خداوند عالم خود را به زمین افکنده است.
این نوع واکنش به افترای غالیان -به ویژه به زمین افتادن و تذلّل در برابر خداوند بزرگ- در روایاتِ متعدّد دیگری نیز گزارش شده است. (برای نمونه: رجال الکشی، ص۲۹۸، ح۵۳۱؛ الکافی، ج۸، ص۲۲۵، ح۲۸۶، اصل زید النرسی، ح۸؛ و نیز نک: رجال الکشی، ص۴۰۰، ح۷۴۶؛ ص۲۲۵، ح۴۰۳)
@gholow
وجه اول: مباحثه پیش از آشنایی کامل زراره با مذهب امامان
…در بعضی از گزارشهای بالا، ماجرای گفتوگوی زراره با امام باقر ع در بحث مستضعفان در جوانی او و زمانی که هنوز ازدواج نکرده بوده، واقع شده بود («أنتَ شابٌّ أ تَصبِر؟»). و امام به او خبر می دهند وقتی بزرگتر و پخته تر شد، گره های مطلب بر او گشوده خواهد شد. (إنَّكَ إن كَبِرتَ رَجَعتَ وَ تحَلَّلَت عَنكَ عُقَدُك) (الكافي، ج2، ص403، 408 با سند صحیح)
به هر حال بعدها از زراره اخبار متعددی در قبول مطلب مورد بحث گزارش شده است. (الكافي، ج2، ص404 با سه طریق دیگر ص407، 408 با دو طریق؛ 410-411 سه طریق مسند و یک طریق مرسل که ظاهراً از زراره است النوادر للأشعري، ص127-128، 130؛ المحاسن، ج1، ص158؛ تفسير العياشي، ج1، ص268، 269؛ ج2، ص93، 106 سه خبر؛ معاني الأخبار، ص200)
زراره و خاندانش پیشتر سنی بودند، و چه بسا تازه مستبصر شده و نزد امام آمده بودند. مجموعه روایات زراره از امام باقر ع نشان میدهد در همان دوره این مباحث برای زراره حل شده، و او شاخصترین راوی در گزارش روایات اصناف مردم است، و در آنها همان مطلب مورد تردیدش در روایت مورد بحث را بدون تأمل نقل میکند. این نشان روشن دیگری از آن است زراره روایت مورد بحث را نیز در راستای تخطئه دیدگاه پیشین خودش در اوایل جوانی و اصلاح آن از سوی امام نقل کرده است.
همچنین، در نقل مرسل و مفصلتر یونس، در ادامه همین جلسه، دربارۀ ورود غیر کافر به جهنم و غیر مؤمن به بهشت بحثی صورت میگیرد (الكافي، ج2، ص402-403؛ ج5، ص348).
در روایت عبد الرحمن بن حجاج حاوی همین فراز، زراره اذعان میکند که گمان کرده امام شیخی است که مناظره نمیدانند، ولی پس از جواب عقلایی امام، در همان جلسه به اشتباه خود پی برده و صریحاً میگوید خودش کسی بوده که مناظره نمیداند و سخن امام را میپذیرد (الكافي، ج2، ص385-386). علاوه بر جوانی زراره، تعبیر نکره زراره دربارۀ امام مؤید آن است که هنوز چندان شناختی نداشته، و چه بسا در این ملاقات (که نخستین ملاقات یا از ملاقاتهای نخست بود) زراره تنها شیعه (به معنای عامش) بوده، و هنوز با معارف امامیه آشنا نبوده است.
در واقع بر اساس چند روایت (الكافي، ج2، ص403؛ ج5، ص348)، گره ذهنی زراره این بوده است که در ظاهر آیات قرآن ما معمولاً با تقسیمی دوتایی به کافر و مؤمن مواجهیم، و از این جهت در نظر گرفتن اقسامی در عرض این دو با ظاهر اولیه آیات تناسب ندارد (نیز نک: تفسير العياشي، ج1، ص202؛ مختصر البصائر، ص92) اما امام در پاسخ گویی از ترجیح نصوص قرآنی بر استظهار اولیه زراره گفتهاند. و در مرحله آخر بنا بر روایت عبد الرحمن بن حجاج، امام به تبیین عقلایی حکم استضعاف پرداختهاند.
شاید شیخ کلینی نیز به چنین تغییری در نظر زراره توجه داشته است؛ زیرا با وجود پراکندگی این روایات کافی، ابتدا سه روایت بحث زراره را آورده، و سپس روایاتی که صرفاً کلام امام را بازتاب میدهد.
گفتنی است برخی بحثهای زراره با امام صادق ع در دوران حیات امام باقر ع بوده است (روایت زراره درباره کتاب علی ع: الكافي، ج7، ص94)
🔺نمونه مشابه و روحیه زراره در تصریح بر اشتباهات خودش:
زراره از شاگردان نخستین امامین باقرین ع بوده و عجیب نیست که برخی مسائل برای او روشن نشده باشد، و گاهی فراتر از حد رفته باشد. در نمونهای دیگر نیز زراره گمان میکرده امام به زمان قطعی ظهور دولت اهل بیت ع اشاره کردهاند (رجال الكشي، ص157-158)، ولی بعدها اذعان کرده که چنین نگاههایی حاصل برداشت اشتباه خودش بوده است (همان، ص156-157. نیز نک: الكافي، ج1، ص371). چنین گمانههای اشتباهی را برخی اصحاب دیگر نیز داشتهاند (الكافي، ج1، ص341-342. نمونه روایات دیگر دربارۀ اینکه امامان ع وقت تعیین نمیکنند و وقت ظهور تنها نزد خدا است: همان، ص368-369).
👌در مجموع باید در نظر داشت که در روایات زراره چند نکته مهم وجود دارد: نخست اینکه او صرفاً محدث نبوده، و از معدود اصحاب متقدمی بوده که هم فقیه و هم متکلم بوده، و بنا داشته با پرسشهایش از امامان جوانب مسائل را بفهمد. همچنین او در روایاتش مکررا اشتباهات خود یا کاستیهای دیدگاهش و اصلاح آن از سوی امام را بازتاب داده است (نمونههای دیگر: الكافي، ج1، ص90؛ نعمانی، ص264، 265؛ کشی، ص159). این جهات در کنار اینکه زراره در میان فقهای اصحاب سرشناستر و احتمالا نقادتر بوده، موجب شده که غالیان، که با فقیهان نزاع داشتهاند، وبرخی دیگر به طعن بر زراره بیشتر اهتمام بورزند (نیز نک: رسالة أبي غالب، ص188).
👈برخلاف تردید علامه مجلسی، اصالت روایت مورد بحث در این فضای معنایی که مربوط به اوایل آشنایی زراره با مذهب حق بوده و زراره نیز شخصیتی اهل کلام و نقاد داشته، کاملاً ترجیح دارد، و پذیرفتنی است.
@gholow
بر مهدی دین مُنجی دنیا صلوات
بر چهره آن ماه دل آرا صلوات
در دامن نرجس گل زهرا بِشِکفت
بر این گل و بر نرگس و زهرا صلوات
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج وَلَا تَسْلُبْنَا الْيَقِينَ لِطُولِ الْأَمَدِ فِي غَيْبَتِهِ وَانْقِطَاعِ خَبَرِهِ عَنَّا وَلَا تُنْسِنَا ذِكْرَهُ وَانْتِظَارَهُ وَالْإِيمَانَ وَقُوَّةَ الْيَقِينِ فِي ظُهُورِهِ وَالدُّعَاءَ لَهُ وَالصَّلَاةَ عَلَيْهِ...
💐أسعد الله أیامکم💐
@gholow
💢 "ای پسر بهترین کنیزان، تا به کی به انتظار مینشینی؟"
✍محمد قندهاری
▫️ گزارشی از خطبه امیرالمومنین علیهالسلام پس از نهروان و تحقیقات مرتبط با آن
بنابر گزارش منابع تاریخی شیعه و اهل سنت، امیرالمومنین ع در سال 38 هجری پس از جنگ نهروان، خطبه ای بلیغ و بلند ایراد کردند که در آن نسبت به فتنههای آینده تحذیر دادند و پیشگوییهایی نسبت به سرنوشت بنیامیه کردند که بسیاری از آن ها محقق شد و این خطبه را در تاریخ ماندگار کرد.
راویان قرن اول، تحریرهای متفاوتی از این خطبه را به صورت کامل یا ناقص ثبت کردهاند (حداقل پنج تحریر کامل و چند تحریر ناقص) که هر چند با یکدیگر متفاوت است، اما عموما در اشاره به موارد زیر مشترک است:
1️⃣ تاکید بر علم الهی حضرت نسبت به آینده
2️⃣ فتنه های پیش رو، از جمله فتنه بنیامیه و تحذیر از آنها
3️⃣ به شهادت رسیدن فرد مظلومی از اهل بیت به مانند یک جوجه (فراخ/فروخ/غرنوق) توسط حاکمی جبار
4️⃣ توصیفاتی از آخر الزمان، مانند شدت گرفتن بلا و بیان برخی حوادث، مثل خسوف.
5️⃣ ظهور فردی یا افرادی که با کشتار وسیع، حکومت بنیامیه را به پایان میرسانند و به آنان رحم نمیکنند.
6️⃣ انتظار ظهور مهدی از آل محمد که فرزند بهترین کنیزان است.
7️⃣ اظهار تعجب از رجعت مردگان با عبارتی رمزآلود: «العجب کل العجب بین جمادی و رجب»
بنا بر گزارش نجاشی (رجال، ص۱۲) اشارت رمزآلود حضرت (مورد ۷)، آنقدر مشهور شده بود که کودکان مدینه در ابتدای قرن دوم، با یکدیگر «العجب کل العجب» را هم نوا میشدند. پرسش های بعدی راویان از معنای این سخن، نیز دلالت بر شهرت این خطبه یا حداقل این بخش از آن دارد. (مثلا معاني الأخبار، ص۴۰۶)
قدیمیترین گزارش مکتوب از این خطبه در حدیث ۱۷ کتاب سلیم به جا مانده است. سلیم بن قیس، به سبک معمولش، منبع خود را بیان نکرده است؛ اما از مقایسه الفاظ خطبه با نقلهای دیگر معلوم میشود که او همان تحریر زِرّ بن حبیش (م. ۸۱)، ادیبِ مُعمّر قرن اول (موجود در الغارات و مصنف ابنابیشیبه) را ثبت کرده است که قاعدتاً خود شاهد خطبه بوده است.
غیر از نقل سلیم، تمام دیگر روایات به جامانده از این تحریر، به نقل از منهال بن عمرو (م. حدود ۱۱۰) از زر بن حبیش هستند. در تمامی این نقلها، به نظر میرسد که زر بن حبیش عبارات را به گونهای نقل کرده که انگار مهدی همان کسی است که کشتار به پا میکند. (ترکیب مورد ۵ و ۶ از موارد بالا) اخیرا تحقیق ارزشمندی از خانم مژگان داووی به انتشار رسیده که به خوبی نشان داده است که این هم نشینی جملات در تحریر زر بن حبیش ناشی از خلط بوده است. (فصل اول کتاب در انتظار کدام منجی/ مشاهده ویدئوی ارائهای از این تحقیق در همایش اندیشهی منجیگرایی) اما در هیچ یک از دیگر تحریرهایی که از این خطبه به جا مانده است، این اشتباه به چشم نمیخورد.
مطابق بیشتر تحریرهای این خطبه، به هنگام سخن از مهدی (مورد 6️⃣) حضرت عبارتی را به کار بردهاند که بسیار جالب و تکاندهنده است:
🔹«فيا بن حرة الإماء متى تنتظر؟ أبشر بنصر قريب من رب رحيم» (تحریر مدائنی، به جا مانده در شرح نهج البلاغة)
🔹«إن الله تعالى يفرج الفتن برجل منا أهل البيت كتفريج الأديم بأبي ابن خيرة الإماء» (تحریر زر بن حبیش)
🔹«فإذا كان ذلك ابتعث الله خير هذه الامة» (تحریر قاضی نعمان در شرح الأخبار)
⭕️ در تمامی این سه تحریر به اضافه قطعاتی که از این خطبه در دیگر مصادر نقل شده (مثل غيبة نعماني، ص۲۲۹)، امیرالمومنین از مهدی با وصف «پسر بهترین کنیزان» یاد کردهاند. (به روشنی، حرة الإماء در نقل اول و خير هذه الامة در نقل سوم، تصحیف خير الاماء است.)
با توجه به ماجرایی که در کتب شیعه از سرگذشت حضرت نرجس، مادر امام زمان ع، نقل شده است (مثلا كمال الدين، ۲/ ۴۱۷)، به نظر میرسد که این پیشگویی، به ولادت مهدی علیه السلام از مادری هم چون حضرت نرجس اشاره داشته باشد که نواده قیصر روم بوده و دست غیب او را از کاخ قیصر روم به سرزمینهای اسلامی میکشاند.
تحقیقات گسترده پژوهشگران دانشمند، آقایان هادی تقوی، احسان روحی، نوید کریمی و مهدی قندی امروزه برای ما معلوم کرده است که رد پاهای چشمگیری از این ماجرا در تواریخ بیزانس به جا مانده است که مقایسه آن با جزئیات گزارش شیعی، شکی در اصالت هسته ماجرا بر جا نمیگذارد. تا کنون سه مقاله از نتایج کار تیمی این دوستان در مجلات معتبر آکادمیای بینالملل پذیرفته و منتشر شده است که به تدریج در این کانال منتشر میشود.
لازم به ذکر است جناب آقای مهدی قندی، به نمایندگی از تیم تحقیقاتی، امروز مختصری از این پژوهش را در انجمن شیعیان دانشگاه نورثوسترن ارائه کردند (فایل تصویری ارایه در کانال SMA) که ازجمله، این احتمال را مطرح کردند که این توصیف «بهترین کنیزان» در رابطه با مادر امام جواد ع به کار رفته باشد که کنیزی با اصالت حبشی (نوبیة) بودهاند.
t.me/sulaym
@gholow
اکبری،_عمیدرضا،_«غلوپژوهی_در_حوزه_معاصر_شیعی_و_جایگاه_آن_در_مطالعات.pdf
2.07M
غلوپژوهی در حوزه معاصر شیعی و جایگاه آن در مطالعات روایی
عمیدرضا اکبری
حدیث و اندیشه، ش34، 1401
در سدههای نخستین اسلامی امامیه مواجهه زیادی با غالیان داشته، و نقدهای بسیاری بر ایشان نوشته بودند، از سدهٔ ششم تا ظهور شیخیه دوره رکود تألیفات غلوپژوهی است. گرچه از سدهٔ سیزدهم قمری دیگربار نقدهایی بر غلو از آن جمله به قلم میرزای قمی و میرزا رضا شیروانی نوشته شد، اما اوج این تألیفات مربوط به دوره معاصر است. این نقدها با رویکرد غالب سنتی شیعی و در محورهای نقد فرق مختلف غلوگرا (شیخیه، صوفیان و نصیریه)، و بیشتر با معرفی آرای غالیانه و مرز آن با عقاید و کلام امامی بوده است. در مرحله بعد تحقیقات حدیثی، تاریخی و نوشته شده است و به ندرت با رویکرد مایل به اهل سنت است.
در دو دهه اخیر با دسترسیهای نرمافزاری و نیز کشف آثار سری نصیریه، پژوهشهای تاریخی، فرقهشناسی و منبعشناسی غلو نیز رشد فزایندهای کرده است.
در این پژوهشها برخی از بزرگترین فقهای حوزه معاصر و بیش از آن پژوهشگران حوزه حدیث و تاریخ سهیماند.
این نوشتار بسیاری از این آثار را معرفی کرده است. در مجموع تحقیقات ناظر به خود آثار غالیان قویتر هستند.
@gholow
هدایت شده از غلوپژوهی | یادداشتهای حدیثی و رجالی
🌿 نوروز، جشنی ملی، و نه عیدی اسلامی
خلاصه مطالب و مستندات مباحث گروه «معرفة الرجال و الآثار» در بحث نوروز:
- به طور کلی اسناد روایات ذم و مدح نوروز ضعیف است.
- در این میان ضعف سند اخبار مدح بسیار قابلتوجهتر است، چه آنکه مثلاً مطرحترین آن یعنی خبر معلی منسوب به پایان نسخه مصباح المتهجد، در قدیمیترین نسخ یا به شکل کاملاً آشکاری بعد از پایان کتاب با خط و سیاقی متفاوت به این نسخهها اضافه شده، و یا به کلی در آنها یافت نمیشود. اما خبر کاملتر معلی به روایت مرسل ابن فهد، در بحار نیز به سند مقطوع و ضعیف از مصدری مجهول روایت شده و رواتش مجهول یا متهم به غلو اند. و از آن جا که این اخبار و اخبار جعلی فراوانی در میان غلات نصیریه و غالیان ایرانی جایگاه ویژهای دارد، و در این اخبار تناقضات فراوان (مانند عدم تطابق بسیاری از مناسبتهای موجود درآن با نوروز) و مطالب خلاف، و نیز متفردات غلات و یا حتی مجوس دیده میشود، ابداً نمیتوان به آن اعتماد نمود. (مثلا اخبار الأعیاد میمون طبرانی)
- برخی از متأخرین برای تقویت خبر مدح گفتهاند: «روايت معلّى جاى مناقشه در سند و دلالت ندارد.» (جواهر الكلام، ج۵، ص۴۰) که پر واضح است که از اختلاف نسخ شدید این خبر، و اشکالات متنی آن و اسناد کاملتر آن در منابع نصیریه آگاه نبودهاند.
و یا به شهرت غسل آن در نزد متأخرین استناد کردهاند. (المستند، ج۱۷، ص۲۹۹) که گذشته از اینکه شهرت متأخر وقتی مخالف شهرت متقدم باشد ارزشی ندارد، مستند آن در اینجا معلوم است و آن روایت معلی است که در محل خود به تفصیل عدم اعتبارش را ثابت کردیم.
- استناد به قاعده تسامح برای اخذ به روایات مدح با توجه به اشکالات بسیار زیادی که در دوران اخیر نسبت به آن مطرح شده، نیز محل اشکال است. و دست کم از چنين مواردى منصرف است.
- و البته اخباری هم هستند که دلالت روشنی بر مدح یا رد نوروز ندارند، این اخبار اعتبار بالاتری دارند؛ و در عین حال با همه مدحهای برخی از اخبار مدح ناسازگار است؛ (چون اگر حدیث معلی صحیح بود و نوروز خصوصیت داشت امام شیعیان را به تعظیم نوروز سفارش میکرد، تا شبهه را از اساس رفع کند، نه آنکه تنها رد ننماید.) مانند:
عِدَّةٌ مِن أَصحَابِنَا عَن سَهلِ بنِ زِيَادٍ وَ أَحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابنِ مَحبُوبٍ عَن إِبرَاهِيمَ الكَرخِيِّ قَالَ: سَأَلتُ أَبَا عَبدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ تَكُونُ لَهُ الضَّيعَةُ الكَبِيرَةُ فَإِذَا كَانَ يَومُ المِهرَجَانِ أَوِ النَّيرُوزِ أَهدَوا إِلَيهِ الشَّيءَ لَيسَ هُوَ عَلَيهِم يَتَقَرَّبُونَ بِذَلِكَ إِلَيهِ فَقَالَ أَ لَيسَ هُم مُصَلِّينَ قُلتُ بَلَى قَالَ فَليَقبَل هَدِيَّتَهُم وَ ليُكَافِهِم فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لَو أُهدِيَ إِلَيَّ كُرَاعٌ لَقَبِلتُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنَ الدِّينِ وَ لَو أَنَّ كَافِراً أَو مُنَافِقاً أَهدَى إِلَيَ وَسقاً مَا قَبِلتُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنَ الدِّينِ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِي زَبدَ المُشرِكِينَ وَ المُنَافِقِينَ وَ طَعَامَهُم. (الكافي، ط - الإسلامية، ج5، ص142/ ح2)
اخبار مشابه دیگری نیز در الفقیه و بخاری و دعائم آمده است.
- باید دقت نمود که از این اخبار نمیتوان تأیید کلی نوروز را برداشت نمود. متیقن از این اخبار تأیید آن دسته از اموری است که هم در شریعت تأیید شده است و هم در نوروز انجام آن متداول بوده، و البته نه به جهت خصوصیت شرعی آن انجام میشده است؛ مانند دید و بازدید خویشان و هدیه دادن. اما نمیتوان تأیید مراسمی مانند رسوم سال تحویل نوروز و آب پاشان و هفت سین و غسل و نماز خاص این روز و سیزده بدر و مانند آن را استفاده نمود. حتی روایاتی مانند «إصنعوا لنا كلّ يوم نَيروزاً» (الفقیه، ج3، ص300)، و «فَنَيرزوا إن قدرتم كلَّ يومٍ» (دعائم، ج2، ص326) ممکن است بر عدم خصوصیت (شرعی) این روز خاص دلالت داشته باشد، هر چند که احتمال حُسن تکرار آن اعمال، فارغ از نفی و قبول خصوصیت آن روز نیز وجود دارد.
@gholow
هدایت شده از غلوپژوهی | یادداشتهای حدیثی و رجالی
... نوروز، جشنی ملی، و نه عیدی اسلامی (بخش دوم)
- از جهت ديگر، برخی گفتهاند عيد نوروز و مراسم آن از شعائر مجوس، غلات، و حتی حکام ظالم عباسی و دیگران و محتمل الحرمه است و اهتمام به آن نشان از میل به ایشان دارد، هم چنانکه مثلاً اگر یک فرد سنی در روز غدیر به شیعیان هدیه دهد، نشان از فاصله گرفتن از تسنن دارد. ضمن اینکه در آن زمان خلفاء عباسی رسما نوروز را تجلیل میکردند و آدابش را به جا میآوردند، لذا مسأله تقیه نیز در بررسی برخی اخبار جای تأمل دارد (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص233؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص318).
اما باید گفت نوروز امروزه عرفا ـ نه تاریخا و اصالتا ـ عیدی مجوسی و یا غالیانه به حساب نمیآید. بلکه به عنوان عیدی ملی یا نژادی شناخته میشود. و این تغییر عنوان جای تأمل دارد. به هر حال جمعی از محققان به اخباری استناد کردهاند تا نشان دهند که سنتهای ملل، مادامی که در تضاد با دین نباشند، و بدعت دینی به حساب نیایند اشکال ندارد (نمونه مقاله «نوروز در روایات اسلامی»، مهدی مهریزی و اخباری مانند عهد مالک در نهج البلاغة، ص431). البته اموری مانند پررنگتر شدن نوروز به نسبت اعیاد اسلامی در برخی از جوامع اسلامی در خور بررسی است.
- بر فرض نادرست صحت روایات نوروز و تایید آن روز نوروز، در نزد فقها و محدثان روز مشخص و ثابت و متفقی نبوده است و تعیین نوروز به عنوان اول فروردین بعد از سال ۴۶۷ قمری توسط سلطان جلال الدین ملکشاه سلجوقی بوده است. و به طور کلی قبل از آن روز ثابتی نبوده و اقوال در تعیین آن متعدد است:
۱. اول برج عقرب = اول آبان ماه
۲. حلول شمس به برج حمل = اول فروردین (نوروز سلطانی که امروزه مشهور است) مطابق نظر صاحب جواهر
۳. ۱۰ ایار = ۲ اردیبهشت (مطابق نظر اهل حساب و علمای نجوم و هیئت طبق نقل ابن ادریس)
۴. ۱۷ کانون اول = صوم الیهود
۵. ۹ شباط
۶. ۱۱ حزیران = ۳خرداد (نوروز معتضدی) مطابق نقل کفعمی
و...
بنا بر این از سویی نوروز عيد اسلامي نيست، و اعياد اسلامي ما غدير و فطر و اضحی و جمعه است و نوروز جزء آن اعیاد اسلامی نيست؛ ولی در عین حال رد و تأیید دیگر مراسم نوروز که نص صریحی در مورد آن نداریم، منوط به بررسی ادله عام در مورد آنها است.
@gholow
👌خدایا! این ماه را با بندگیمان برای حضرتت پُر کن؛ و اوقاتش را به طاعتمان، برای وجود مبارکت زینت ده!
❇️...اللَّهُمَّ اشْحَنْهُ بِعِبَادَتِنَا إِيَّاكَ، وَ زَيِّنْ أَوْقَاتَهُ بِطَاعَتِنَا لَكَ، وَ أَعِنَّا فِي نَهَارِهِ عَلَى صِيَامِهِ، وَ فِي لَيْلِهِ عَلَى الصَّلَاةِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَيْكَ، وَ الْخُشُوعِ لَكَ، وَ الذِّلَّةِ بَيْنَ يَدَيْكَ حَتَّى لَا يَشْهَدَ نَهَارُهُ عَلَيْنَا بِغَفْلَةٍ، و َلَا لَيْلُهُ بِتَفْرِيطٍ...
(بخشی از دعای ۴۴ صحیفه سجادیه)
حلول ماه رحمت و بندگی حضرت حق مبارک🌹
@gholow
دراسة نقدية حول حديث الخيط.m4a
48.37M
🎙دراسة نقديّة حول حديث الخيط
إبراهیم جواد (به زبان عربی)
محاور البحث:
• ضرورة تبليغ المعارف الدينيّة -بما في ذلك ما يشمل معرفة الإمام- بالاعتماد على الكتب المعتبرة.
• حديث الخيط نموذجٌ رديء لعرض العقائد من خلاله.
• نقد حديث الخيط: مصادره، أسانيده، مشكلات متنه.
الأمر الأوّل: مصادر حديث الخيط
الأمر الثّاني: نظرة في تقييم مصادر الحديث
الأمر الثّالث: دراسة الأسانيد
الأمر الرّابع: قراءة نقديّة في متن الحديث
1- الإشكال الأوّل: التنافي مع التّاريخ القطعيّ.
2- الإشكال الثاني: الانفراد بذكر حادثة تاريخية لم تُذكر في كتب التاريخ، وفيها اقتضاء الشّهرة والشياع.
3- الإشكال الثالث: مخالفة الحديث لعقائد الإمامية في باب المعرفة، وموافقته في ذلك لعقائد الغلاة.
4- الإشكال الرّابع: التعارض مع القرآن الكريم والضّرورات الفقهيّة.
5- الإشكال الخامس: وجود مصطلحات عقائديّة خاصّة من استعمالات الغلاة في كتبهم الباطنيّة.
• خلاصة البحث
#حدیث_خیط
https://t.me/hadithshia
@gholow
📝نقد متون الأحاديث؛ منهج العلّامة المجلسيّ أنموذجاً.
✍إبراهیم جواد
🔹يعدّ نقد المتن الحديثيّ من أهمّ الأدوات المعرفيّة عند المحدّثين لاكتشاف علل الحديث؛ حيث إنّ مخالفة الحديث لثوابت العقائد الحقّة وموافقته لحديث الغلاة أو المتصوّفة، أو مخالفته للأخبار التّاريخيّة أو عدم انسجامه مع السّياق التّاريخيّ يعدّ نقطة ضعفٍ في الحديث تصل إلى ورود شبهة الوضع عليه، ومن هنا نرى أنّ بعض المحدّثين يتأمّلون في سلامة بعض المضامين لمخالفتها لما ذكرناه.
🔹وقد جرى العلّامة المجلسيّ على هذا المنهج، فأشكل على جملةٍ من الأخبار التأمّل في بعض الأحاديث لمخالفتها للتّاريخ، فمن ذلك: قوله معلّقاً على روايةٍ في كتاب إرشاد القلوب -للديلميّ- عن جابر الجعفيّ مرسلةً: (ولم نبالغ في تفسير هذا الحديث وشرحه لعدم اعتمادنا عليه؛ لما فيه ممّا يخالفُ السِّيَر والأخبار)، انظر: بحار الأنوار، ج29، ص22.
🔸ومن طعنه في المضامين الموافقة لأحاديث الغلاة:
1- ما علّق به على روايةٍ في رجال الكشيّ، حيث قال: (قوله: «هذا حديث موضوع» كلام الكشي أو الشيخ؛ لأنه موجود في اختياره، ولا ريب في كونه موضوعاً، وهو مشتمل على القول بالتناسخ والتشويش في ألفاظه ومعانيه، فلهذا لم نتعرّض لشرحه)، انظر: بحار الأنوار، ج66، ص280.
2- ما طعن به على الخطبة المنسوبة إلى أمير المؤمنين (عليه السّلام) المعروفة بـ«خطبة البيان»: (وما ورد من الأخبار الدالة على ذلك كخطبة البيان وأمثالها فلم يوجد إلا في كتب الغلاة وأشباههم)، انظر: بحار الأنوار، ج25، ص348.
🔸ومن نقده للأحاديث لاشتمالها على ألفاظ المتصوّفة:
ما علّق به على رواية الفيض الكاشانيّ في كتاب (الحقائق في محاسن الأخلاق، ص363)، ولفظها: (وعن كميل بن زياد، قال: سألت مولانا علياً أمير المؤمنين عليه السلام فقلت: أريد أن تعرّفني نفسي، فقال: يا كميل، وأيّ الأنفس تريد أن أعرّفك؟ قلت: يا مولاي، هل هي إلا نفس واحدة؟ قال: يا كميل، إنّما هي أربعة: النامية النباتية، والحسيّة الحيوانية ، والناطقة القدسيّة، والكليّة الإلهية، ولكل واحدة من هذه خمس قوى وخاصيتان، فالنامية النباتية لها خمس قوى: ماسكة، وجاذبة، وهاضمة، ودافعة، ومربية، ولها خاصيتان: الزيادة والنقصان، وانبعاثها من الكبد. والحسية الحيوانية لها خمس قوى: سمع وبصر وشم وذوق ولمس، ولها خاصيتان: الشّهوة والغضب، وانبعاثها من القلب. والناطقة القدسية لها خمس قوى: فكر وذكر وعلم وحلم ونباهة، وليس لها انبعاث، وهي أشبه الأشياء بالنفوس الملكيّة، ولها خاصيتان: النزاهة والحكمة. والكلية الإلهية لها خمس قوى: بهاء في فناء، ونعيم في شقاء، وعز في ذل، وفقر في غناء، وصبر في بلاء، ولها خاصيتان: الرضا والتسليم، وهذه التي مبدؤها من الله وإليه تعود، وقال الله تعالى "ونفخت فيه من روحي" وقال تعالى: "يا أيتها النفس المطمئنة ارجعي إلى ربك راضية"، والعقل في وسط الكل).
وقد علّق العلامة المجلسيّ عليها بقوله: (أقول: هذه الاصطلاحات لم تكد توجد في الأخبار المعتبرة المتداولة، وهي شبيهة بأضغاث أحلام الصوفية)، انظر: بحار الأنوار، ج58، ص85.
هذه نماذج يسيرة من كلمات العلّامة المجلسيّ رحمه الله يعرض بتطبيقها منهجاً حديثيّاً نقّاداً يرفض به جملةً من الأخبار الشاذّة والمنكرة التي لا تستقيم مع عقائد الإماميّة وألفاظ أحاديث الأئمّة وما لا ينسجم مع كتب السّير والتواريخ، وهذا المنهج فنٌّ عظيمٌ في دراسة الأحاديث وتمحيصها، وهو من الدّراية التي يُمدَح بها المشتغل بالحديث، وأمّا قبول كلّ ما هبّ ودبّ من الأخبار فهو من ديدن الحشويّة الذين ابتلوا بالرقّة في دينهم، فلا يحتاطون للدّين والمعرفة، ولا يعرفون سبيلاً إلى العلم الصّحيح.
https://t.me/hadithshia
@gholow
4_5888997446737988429.mp3
13.72M
توضیح درباره حدیث جعلی تنویر الایمان پیرامون شهادت ثالثه در اذان و تهمت غالیان به شیخ صدوق (ره)
🎙علی عادلزاده
0:00 دشمنی غالیان با علمای امامیه
1:38 قلب وارونه غالیان و ردّ منابع اصیل با منابع جعلی
3:36 روایت تنویر الایمان و افترا بر شیخ صدوق
4:37 زمینهسازی شیخ محمد سند برای رشد غالیان
6:08 بررسی سند روایت تنویر الایمان
8:55 بررسی متن روایت تنویر الایمان و شواهد جعلی بودن و ترکیب آن از ۵ روایت
23:55 نمونهای از جعلیات فقهی متأخر
@gholow
🔺مفوضه و شهادت ثالثه در اذان
🔸شیخ صدوق روایت شاذ شهادت به ولایت امیرالمؤمنین ع در اذان را ساخته مفوضه میداند. (من لا يحضره الفقيه، ج1، ص291)
برخی در راستای اعتبارتراشی برای این خبر بیسند مدعی شدهاند که قدما به کمترین بهانهای مانند اختلاف نظر در بحث سهو النبی راوی را به تفویض و غلو متهم میکردهاند و راوی آن روایت در واقع امامی بوده است.
(نمونه: سند، بحوث في مباني علم الرجال، ص330؛ همو، الشهادة الثالثة، ص154. و نک: t.me/gholow2/1084)
🔹ناقدان به این نکته توجه ندارند که قدمای امامی فِرق و جریانهای متعددی برای غلات میشناختهاند، و با ذکر نام هر جریان آرای خاصی را به آنها نسبت میدادهاند، و تفاوت معنای غلو و تفویض از همین سنخ، و در کلمات قدما روشن است.
مفوضه در کنار اعتقاد به مخلوقیت امامان، باور داشتند خدا خلقت و تدبیر و رزق عالم را به آنان واگذارده است.
🔸برخی مانند آقای محمد سند فراتر از این رفتهاند. آقای سند مدعی است چون فقهای امامی از منابع غلات پرهیز داشتهاند؛ پس وقتی در نقد برخی آرای فقهی، آن را نظر غلات و مفوضه میشمرند، در واقع آن آرای فقهی نه از غلات که از دیگر امامیان بوده، و فقها به نوعی به دیگر صاحبنظران امامی اتهام غلو زدهاند.
درحالیکه باید در نظر داشت احتمال اثرگذاری رأی غلات نزدیک و کمتر شناخته شده بر برخی از ضعفای امامیه، انگیزهای کافی برای احتراز دادن فقها از آنان است؛ به ویژه در ابحاث مهمتر فقه. چنانکه گاه این تذکر به خاطر تبیین ریشه برخی اخبار نامعتبر بوده است؛ مانند یادکرد برخی آرای خطابیه در تهذیب. شیخ صدوق نیز در ذیل بحث شهادت ثالثه به این نکته تذکر داده است.
🔹هر چه هست به مانند اخبار اهل بیت ع، (وسائل الشيعة، ج5، ص413-423) تا دوران صفویه در کتب فقها، شهادت ثالثه جایگاهی نداشته است. چنانکه مثلاً شیخ طوسی می فرماید:
«ما رُوي في شواذّ الأخبار من قول: «أشهد أن عليا ولي الله و آل محمد خير البرية» فممّا لا يعمل عليه في الأذان و الإقامة. فمن عمل بها كان مخطئا»! (النهاية، ص69؛ المبسوط، ج1، ص99 با اختلاف نسخه)
🔸در دوران بعد هم علامه حلی به صراحت میگوید شهادت ثالثه در اذان جایز نیست. او با ذکر کیفیت رایج اذان نزد قدما، آن را متواتر میداند (نهاية الإحكام في معرفة الأحكام؛ ج1، ص411؛ نیز نک: منتهى المطلب، ج4، ص374؛ تذكرة الفقهاء، ج3، ص41).
🔹شهید اول (البيان؛ ص144؛ الدروس الشرعية، ج1، ص161؛ ذكرى الشيعة؛ ج3، ص199) و شهید ثانی نیز مواضع مشابهی دارند. الروضة البهية، ج1، ص572)
شهید ثانی در روض الجنان (ج2، ص646) شهادت ثالثه را بدعت دانسته است.
امثال این مواضع را در بسیاری از آثار فقهی و حدیثی پیشاصفوی میتوان پی گرفت.
🔸البته اینکه برخی بعداً تعبیر تضعیفی «شواذّ الاخبار» در کلام شیخ طوسی را نشانه اعتبار و یا امامی بودن خبر گرفتهاند، (روضة المتقين، ج2، ص245) هیچ مدرک و قرینه ای ندارد، و خروج از مصطلح علم حدیث است. و بنا بر این، انکار انتساب این خبر به اهل تفویض دلیل روشنی ندارد. به ویژه آنکه شیخ صدوق در این موضع برخلاف مواضع بسیار دیگر مفوضه را بدون عطف به غلات به کاربرده است. به نظر میآید این اتفاقی نیست و اشاره به نکته مهمی دارد، و آن اینکه غلات تألیهی و غیر تفویضی شهادت ثالثه را نمیپسندند. چنانکه در مقاله ای نشان دادهام مثلاً نصیریه بسیاری از فضائل متواتر امیرالمؤمنین ع مانند خبر غدیر، ولایت و منزلت را که جنبه بشری دارد، برنمیتابند. (اکبری، رویکرد مصادر فرقه نصیریه به نصوص وصایت امیرالمؤمنین ع با تأکید بر حدیث غدیر) و لذا نُصیریه علی ع را خدا میدانند؛ نه ولی خدا!
تا به امروز هم نصیریان با وجود غلو بی حسابشان، و نداشتن انگیزه بر تقیه در شهادت به ولایت در برابر امامیه، اذان خود را بدون شهادت ثالثه میشمرند. (العلویون، عاصی، ص371)
🔹علاوه بر اینها برخی از متأخران مایل به غلو (مانند محمد جمیل حمود و…) بر وجوب گفتن شهادت ثالثه در اذان حکم دادهاند، و نیز بسیاری از عوام معاصر شیعه به جزئیت شهادت ثالثه در اذان باور دارند و با وجود تصریحات عموم فقها بر خلاف آن، اذان بدون شهادت ثالثه را برنمیتابند.
مجموع این نکات عمل به اذان مورد اتفاق قدمای امامیه و احتیاط در این زمینه را موجهتر میکند.
@gholow
🏴 لعن الله قاتلی امیرالمؤمنين علیه السلام
❌ستایش قاتل امیرالمؤمنین علیه السلام در کلام غالیان و صوفیان
🔸صوفی شهیر، مولوی بلخی، «ابن ملجم»، شکافنده سر مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام را، آلت حق مىشمارد، و بزرگ جنایت او را -که روی تاریخ بشریت را سیاه کرده است- غیر قابل طعن و ملامت مىداند.
این دشمن شیعیان امیر مؤمنان علیه السلام در همین اثر پر آسیب خود خطاب به ابن ملجم چنین افترایی را به آن امام نسبت میدهد:
من همی گویم بر او جف القلم
ز این قلم بس سرنگون گردد علم
هیچ بغضی نیست در جانم زتو
زانک این را من نمی دانم زتو
آلت حقی تو فاعل، دست حق
چون زنم بر آلت حق طعن و دق؟
… لیک بى غم شو شفیع تو منم
خواجه روحم نه مملوک تنم
(مثنوی، دفتر اول، تصحیح: استعلامی، ش3866؛ تصحیح سبحانی، ص154-157)
🔹در میان غالیان نیز، بسیاری از سران نصیریه ابن ملجم و دیگر محاربان ائمه ع مانند زبیر را ستوده، و آن ها را مأمور حق میدانند (خصیبی، رستباشیة، ص81؛ از همو: طبرانی، الرد علی المرتد، 2016، ص145، 173؛ عصمة الدولة، الرسالة المصریه ص238، 359، 501، 502؛ طبرانی، الجواهر، ص30-31: ذکر افضلیت او؛ ابن معمار، الجدول النورانی، ص46).
🔸بنابر گزارشی از طبرانی، جلی از خصیبی میپرسد که معنی (یعنی الله یا علی) در حالی که شَبَهِ خود را بر اسم و حجاب (ائمه بعد و ابواب) نمیاندازد؛ پس چگونه آن را بر ابن ملجم و حنظله بن اسعد شبامی انداخته؟ که خصیبی، پیشوای بزرگ غالیان، پاسخ میدهد که معنی عز و جل چون خواست غیبت کند، به خواص اولیای خود گفت چه کسی تحمل لعن را دارد؛ که هیچ کس جز ابن ملجم آن تحمل را نداشت (رساله منسوب به بعمره، ص13).
🔹در این موارد به مانند دیدگاه مولوی ابن ملجم خود مأمور حق است (مولوی بلخی، مثنوى معنوى، ص154).
🔸انداختن شبه علی ع بر دیگری، از غالیان پیش از نصیریه نیز نقل شده است. (بغدادی، الفرق بين الفرق، ص45)
🔹نصیریه معتقدند مولا، غیبت خود را به دست ابن ملجم که مختبر (امتحان شده) بود، ظاهر کرد(عصمة الدولة، مصریه، ص239؛ صویری، نوریه، ص46؛ کلبی، الفصل، ص19؛ جلی، الجوهرية، ص42). به تعبیری او بود که روح لاهوت را از جسد آزاد کرد (سلیمان الطعان، الطائفة المرشدية، ص100؛ ابن حزم، الفصل في الملل و الأهواء و النحل، ج3، ص123) و لذا برترین اهل زمین است.
این اعتقاد برتری ابن ملجم برخی از نصیریان را بر آن داشته در باب مجزایی اخباری در فضلش را گرد آوردند، و او را در اولین درجه از مقربان و برترین مختبران بشمارند! (عصمة الدولة، ص500 فصل في حمد المختبر عبد الرحمن بن ملجم والزبیر؛ نیز نک: کرمانی، تنبیه الهادی، مخطوط دانشگاه تهران، برگ139)
و در همین باب از خصیبی نقل کرده است که مدح ابن ملجم، صعب مستصعب و سرّ مستتر است.
🔸نصیریه ابن ملجم را گرگ داستان حضرت یوسف دانستهاند که در واقع گناهی نداشت، و تنها در نگاه دیگران قاتل بود (کلبی، الفصل، ص11؛ طبرانی، الدلائل، س222، سوال آخر؛ طوسی، الألفیة الموسومة بالعینیة، ص45).
@Gholow
🔶 اِخبار غیبی امیرالمؤمنین علیه السلام از چگونگی تحریف دین مجوس
💠واژه مغ، مگه، مگوش و… در ایران باستان (از جمله عصر هخامنشی) برای عالمان و خادمان دینی به کار برده میشد. کلمه «موبد» هم از این ریشه گرفته شده است. اصطلاح «مجوس» هم در واقع به پیروان همین آیین مغان اطلاق میشود. (دوستخواه، ج۲، ص۱۰۵۴، ۱۰۵۵ و۱۰۵۶)
💠در نصوص اسلامی: این آیین دارای ریشه الهی است ولی دچار تحریف شده است. روایتی از امام علی (ع) نقل شده که با شواهد مختلف تاریخی بررسی خواهیم کرد:
💠در توحید صدوق چنین میخوانیم که امام (ع) خود را وارث علم رسول الله (ص) معرفی کرده و از مردم خواستند که پرسشهای خود را برای ایشان مطرح کنند پیش از آنکه دیگر ایشان را در بین خود نیابند…
💠یکی از سوالات این بود که: چرا از مجوس، جزیه میگیرید؟ (چرا مانند اهل کتاب با آنان رفتار میشود در حالی که کتاب و نبی ندارند)
💠پاسخ حضرت این بود که: مجوس دارای رسول و کتاب الهی بودند. تا اینکه یکی از شاهان ایشان در اثر غلبه مستی، با دختر خود زنا کرد و این واقعه بر او گران آمد. اما (برای حفظ جان و جایگاه خود) ازدواج با محارم را مشروع جلوه داد و مردم را فریفت! از این پس خدا علم و کتاب آسمانی را از آنان گرفت
✍✍اما این مشخصات بر کدام شخصیت قابل تطبیق است؟ با دقت در اسناد میبینیم که این خصوصیات به اردشیر دوم هخامنشی (یکی از واپسین شاهان هخامنشی) اشاره دارند. چنانکه در ادامه از جنبههای مختلف بررسی میکنیم:
🔶در تاریخ اردشیر دوم میخوانیم که او با دختر خود ازدواج کرد در حالی که ابتدا نسبت به این کار مردد بود. (و به نقلی در نهان با او مراوده داشت.) ولی مادرش او را چنین وسوسه کرد که: (تو فوق قوانین هستی و خوب و بد را تو تعیین میکنی!)
درباره هوا پرستی او امور شگفتی گزارش شده که همین زمینه سقوط حکومت هخامنشی شد…به علاوه جنگ قدرت درون دربار شدت گرفت به گونهای که ابتدا برادر و نهایتا برخی فرزندانش قربانی آن شدند. مدت کوتاهی پس از مرگ او دولت هخامنشی فروپاشید (از جمله بنگرید به تاریخ ایران باستان، ج۲، صص ۹۰۷ و ۹۰۸ و ۹۵۰ و ۹۵۱ و ۹۵۲ و ۹۵۳ و ۹۵۴ و ۹۵۵ /// تاریخ مردم ایران، ج۱، صص ۱۸۹ و ۱۹۰ و ۱۹۱)
🔶در فصل نهایی کتاب گزنفون (مورخ و سردار یونانی معاصر با اردشیر دوم) توضیحاتی پیرامون آن عصر میخوانیم. از جمله اینکه میگساری اردشیر سبب رواج تنبلی شده و ستمگری و رشوه هم بین مردمش شایع شد (ص۲۷۴)
به یاد داریم که در آن روایت هم به میگساری شاه مجوس اشاره شده بود تا حدی که منشا مشکلات بزرگتری شد.
🔶اما سیاستهای دینی: در این مطلب نشان دادیم که در دوران اردشیر دوم، پرستش مجسمههای ایزدان (از جمله تندیس آناهیتا) به شکل جدی وارد دین ایرانیان شد. اما پیش از او ایرانیان و هخامنشیان در مجموع، دین پاکیزه تری داشتند: الف و ب و ج و د.
💠کریستین سن معتقد بود که «آبان یشت» (یکی از فصول اوستا با موضوع ستایش ایزد آناهیتا) در عصر اردشیر دوم سروده شده است! (آیین مزدا پرستی در ایران قدیم، صص۷۹ و ۸۰) در آبان یشت، نگاه جسم انگارانه درباره خدا را شاهد هستیم و اینکه ایزد آناهیتا شریک در خالقیت و ربوبیت اهورا مزدا است.
💠آقای پرویز رجبی هم احتمال داده است «مهر یشت» (در ستایش ایزد مهر) در دوران همین شاه جان گرفته یا سروده شده (ج۱، ص۳۳۷)
✍✍ برای نقد اجمالی آبان یشت و مهر یشت: رجوع شود
💠آقایهاشم رضی بیان میکند که به سبب رویکرد اردشیر، دین در اواخر عصر هخامنشی رو به انحطاط نهاد (ص۲۷۶)
💠پس از فروپاشی امپراتوری هخامنشی (در پی حمله اسکندر مقدونی) مدتها یونانی گرایی در آسیای غربی و شمال آفریقا گسترش یافته و راه برای تحریفات گسترده تر گشوده شد. پس از آن هم که در دولت ساسانی، کتاب اوستا تدوین یافت. ابعاد مختلف بدعت آلود باقی ماندند بلکه از جهاتی شدت گرفتند.
📖بنابراین: توصیف روایت امام علی (ع) بر اردشیر دوم هخامنشی تطبیق دارد. از زنای این شاه با دخترش و مشروعیت دادن به ازدواج با محارم تا میگساری و هوس رانی و تحریف دین به گونهای که متون و مناسک دینی جدیدی رواج یافته و شکل اصیل به محاق رفت و قدرت ملتش را به سقوط سپرد.
📖این آگاهیها درباره اردشیر دوم تا حدی حاصل تحقیقات معاصر است. بخش دیگر هم به زبانها و خطوط مختلف باستانی بودند که تا قرنها بعد به عربی ترجمه نشده بودند! برای همین: آگاهی مورخین قرون اول اسلامی از هخامنشیان بسیار اندک بود. به گونهای که مانند شاهنامه فردوسی، تاریخ ایران را از شاهان اساطیری پیشدادی و کیانی آغاز کرده و سپس به حمله اسکندر میپرداختند! مثلا ابن خلدون در قرن هشتم هجری، به ترجمه عربی تاریخ یوسفوس دست یافته و در کنار نقل مطالبی درباره کوروش و سقوط بابل بیان میکند که هیچکدام از بزرگان مورخین مسلمان (از جمله طبری و…) به اینها دسترسی نداشتهاند.
t.me/Hekmatenabavi
@Gholow
▪️خطبه امام حسن علیه السلام در صبح شهادت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
رَوَى أَبُو مِخْنَفٍ لُوطُ بْنُ يَحْيَى قَالَ حَدَّثَنِي أَشْعَثُ بْنُ سَوَّارٍ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ وَ غَيْرِهِ قَالُوا: خَطَبَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع صَبِيحَةَ اللَّيْلَةِ الَّتِي قُبِضَ فِيهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ قَالَ: لَقَدْ قُبِضَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ رَجُلٌ لَمْ يَسْبِقْهُ الْأَوَّلُونَ بِعَمَلٍ وَ لَا يُدْرِكُهُ الْآخِرُونَ بِعَمَلٍ لَقَدْ كَانَ يُجَاهِدُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ فَيَقِيهِ بِنَفْسِهِ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُوَجِّهُهُ بِرَايَتِهِ فَيَكْنُفُهُ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِهِ فَلَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ وَ لَقَدْ تُوُفِّيَ ع فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي عُرِجَ فِيهَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع وَ فِيهَا قُبِضَ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ وَصِيُّ مُوسَى وَ مَا خَلَّفَ صَفْرَاءَ وَ لَا بَيْضَاءَ إِلَّا سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ فَضَلَتْ مِنْ عَطَائِهِ أَرَادَ أَنْ يَبْتَاعَ بِهَا خَادِماً لِأَهْلِهِ ثُمَّ خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ فَبَكَى وَ بَكَى النَّاسُ مَعَهُ. ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ الْبَشِيرِ أَنَا ابْنُ النَّذِيرِ أَنَا ابْنُ الدَّاعِي إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ أَنَا ابْنُ السِّرَاجِ الْمُنِيرِ أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ افْتَرَضَ اللَّهُ حُبَّهُمْ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً فَالْحَسَنَةُ مَوَدَّتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.
صبح شهادت امیرالمؤمنین ع امام حسن بن علی ع خطبه خواند و پس از حمد و ثناء و صلوات فرمود:
«دیشب مردی از دنیا رفت که گذشتگان با هیچ کاری بر او پیشی نگرفتند و آیندگان نیز با هیچ عملی به او نخواهند رسید. همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله جهاد میکرد و او را به جان خویش، حفظ می نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله او را با پرچم خویش روانه می ساخت؛ پس جبرئیل او را از راست در بر می گرفت و میکائیل از چپ. باز نمی گشت تا خداوند به دست او فتح کند. در شبی از دنیا رفت که عیسی بن مریم به آسمان رفت و یوشع بن نون وصی موسی در گذشت. هیچ دینار و درهمی باقی نگذاشت مگر هفتصد درهم که از سهمش از بیت المالش آمده بود و می خواست با آن خادمی برای خانوادهاش بخرد.»
سپس بسیار گریست و مردم نیز با او گریستند. سپس فرمود:
«منم پسر بشارت دهنده. منم پسر انذار کننده. منم پسر آن کسی که به اذن خدا مردم را به سوی خدا می خواند. منم پسر چراغ فروزان و روشنی بخش. من از خاندانی هستم که خداوند ناپاکی را از آنان برده و آنان را پاک نموده است. من از خاندانی هستم که خداوند محبت آنان را در کتاب خود واجب گردانده است. خداوند فرموده است: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً» پس حسنة، دوستی ما اهل بیت است.»
📚مفید، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج2، ص7؛ و نیز کلینی، الكافي، الاسلامیة، ج1، ص457، ح8 به سند دیگر از امام باقر ع.
مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج3، ص246؛ ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص61 به چندین سند؛ ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج3، ص28 به چند سند؛ نسائی، خصائص، ص8 و…
(طرقی نیز در کتاب إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج4، ص411 از دیگر منابع گرد آمده.)
@gholow
❌ارادت حسین بن حمدان خصیبی به ابن ملجم و نمود آن در الهدایة الکبری
خصیبی (م 346ق) و پیروانش معتقدند که ابن ملجم -لعنه الله- (قاتل امیرالمؤمنین ع) از اولیاء مقرب خداوند و در درجه مختبرین بوده و ضربه او هم صرفاً جنبه نمایشی داشته است (نمونه مستندات؛ توضیحات متنی - تصویری در این باره از یاسر الحبیب)
میمون طبرانی گفته است: «خصیبی در تصنیفش که به الهدایة معروف است، ابن ملجم را مذمت کرده؛ زیرا این کتاب تصنیفی ظاهر و برای اهل ظاهر بود؛ چون خصیبی آن را به سیف الدولة بخشید؛ ولی در رساله خود (=رستباشیه) ابن ملجم را مدح کرده است» (طبرانی، الجواهر، 2016م، ص31).
با این حال، در الهدایة الکبری نیز ذمّ صریحی برای ابن ملجم دیده نمیشود. خصیبی در این کتاب هیچ جا قتل امیرالمؤمنین (ع) را به ابن ملجم نسبت نمیدهد! او همه جا تعبیر «بضربة عبد الرحمن بن ملجم» را به کار میبرد و قتل را به دیگران نسبت داده یا قاتل را مشخص نمیکند: «قَتَلُونِي بِضَرْبَةِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُلْجَمٍ» (خصیبی، الهدایة، ص409). «قُبِضَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) بِضَرْبَةِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُلْجَمٍ الْمُرَادِيِ» (خصیبی، الهداية، ص168). «وَ مَضَى بِضَرْبَةِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُلْجَمٍ الْمُرَادِيِ» (خصیبی، الهدایة، ص91). «اسْتُشْهِدَ بِضَرْبَةِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُلْجَمٍ» (خصیبی، الهدایة، ص414).
این نحو تعبیر -آن هم با تأکید مکرّر- از ویژگیهای خصیبی است. در این جا دو نکته مهمّ نهفته است:
1. در پس این تعبیر، مدح ابن ملجم پنهان است. چنان که خود خصیبی در رستباشیه میگوید: «... واظهر ضربة عبدالرحمن بن ملجم له وما كان منه... عبد الرحمن کان مختبراً...» (خصیبی، الرسالة، 2006م، ص85؛ 2016م، ص43؛ طبرانی، النجحية، ص145). و پیروان خصیبی نیز با تعابیر مشابه ابن ملجم را مدح کردهاند. مثلاً یکی از متأخرانشان نوشته است: «ثم ظهر الغیبة بضربة المختبر عبد الرحمن بن ملجم» (حمین، قلائد الدرر، ص212). علی بن سلیمان الماخوسی از شعرای آنها سروده است: «كغیبة المولى العليِّ بضربةٍ / من ابن ملجمَ جلّ من لم یُفقد» (حمین، قلائد الدرر، ص337). این نشان میدهد خصیبی عقاید باطلش را به صورت رمزی در الهدایة گنجانده است.
2. خصیبی به ظاهر، این روایات را به اسنادِ گوناگون نقل میکند؛ ولی در همگی، نوعِ تعابیر یکسان است. این یکسانی تعابیر و ادبیات مشابه نشان میدهد عبارتپردازی از خود خصیبی است و مسئولیت جعل و تحریف متنها بر عهده خود او است، اگر چه سندهای مختلفی ادّعا میکند. شواهد متعدد دیگر نیز آن را تأیید می کند.
_____
گفتنی است برخی از غالیان وطنی برای دیدگاه خصیبی در مورد ابن ملجم به دو مطلب استناد کردهاند:
1- عبارت «و البراءة من أشقي الأولين و الآخرين شقيق عاقر ناقة ثمود قاتل أمير المؤمنين واجبة...» در المائده ص315 چاپ مؤسسة البلاغ در قم
2- جمله دعایی معترضه «لعنه الله» پس از نام ابن ملجم در برخی نسخ وطنی
پاسخ مورد اول:
این جمله در کتاب المائده خصیبی نیست (نک: چاپ هاشم عثمان). پیشتر به تفصیل گفتیم که مصحح بیسلیقه و مغرضِ چاپ قم به تصریح خودش، مجموعه اخباری را از کافی و کتب شیخ صدوق (م 381ق) به نسخه المائده افزوده تا کتاب رنگ و بوی امامی بگیرد. این عبارت «البراءة...» نیز عین روایت صدوق است (الخصال، ج2، ص607). که مصحح به تصریح خودش سند صدوق را افزوده است.
پاسخ مورد دوم:
بر محققان مخفی نیست جملات دعایی مانند علیه السلام و لعنه الله به سادگی به نسخهها افزوده میشده است، و در بحث ما نیز در نسخ سوری الهدایة تعابیر «لعنه الله» برای ابن ملجم نیامده، و افزودههای ناسخان امامی در برخی نسخ متأخر وطنی نیز قابل استناد نیست.
@gholow
💠 تاثیر عجیب دعا در حق دیگران برای خودشخص دعا کننده
روایتی از امام صادق (ع):
إِذَا دَعَا الرَّجُلُ لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ نُودِیَ مِنَ الْعَرْش،ِ وَ لَكَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفِ مِثْلِه
اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند، ، از عرش ندا می شودِ، برای تو صد هزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است)
وَ إِذَا دَعَا لِنَفْسِهِ كَانَتْ لَهُ وَاحِدَةٌ. فَمِائَةُ أَلْفٍ مَضْمُونَةٌ خَیْرٌ مِنْ وَاحِدَةٍ لَا یَدْرِى یُسْتَجَابُ لَهُ أَمْ لَا
این در حالی است كه اگر برای خودش دعا می كرد،
فقط به اندازه همان یك دعایش به او داده می شد.
پس دعای تضمین شده ای که صدهزار برابر آن داده می شود بهتر است از دعایی(دعای شخص دعا کننده برای خود) که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود.
📚 شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص212 و و نیز در الکافی، ج2، ص507 باب الدعاء للاخوان بظهر الغیب در این معنا7 روایت دارد. و نیز ر.ک به ص509/ ح5 و 7؛ و ص487/ ح1
مشابه آن روایاتی در عمل به اصحاب به این روایت در کتبی مانند رجال کشی از عبد الله بن جندب و اصل زید نرسی آمده است.
چه نیکو که برای بهترین خلایق خدا امام زمان علیه السلام دعا کنیم.
اللهم عجل لوليك الفرج
التماس دعا از همه عزیزان
@gholow
نقد_روایت_سؤالات_زندیق_از_امیرالمؤمنینع_در_الإحتجاج_طبرسی،_در_موضوع.pdf
438.9K
نقد روایت سؤالات زندیق از امیرالمؤمنین(ع) در الإحتجاج طبرسی، در موضوع تحریف قرآن
علی عادل زاده و عمیدرضا اکبری
پژوهشنامه علوی، ش26، 1401.
احمد بن علی طبرسی (م۵۸۸ق)، در کتاب الاحتجاج، روایتی طولانی درباره سؤالات یک زندیق از امیرالمؤمنین(ع) در زمینه تناقضات ادعایی قرآن نقل کرده است. در میانِ پاسخهای منسوب به امیرالمؤمنین(ع) تحریف گسترده قرآن، شاملِ افتادگی بیش از یک سوم قرآن از میان آیه سوم سوره نساء و تحریف به زیاده مطرح شده است. پیش از طبرسی، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (م۳۸۱ق) و محمد بن مسعود عیاشی، تحریری کوتاهتر از همین خبر را نقل کردهاند که در آن به تحریف قرآن اشاره نشده است. میرزا حسین نوری (م۱۳۲۰ق) علّت این تفاوت را تقطیع ابن بابویه دانسته است. در این مقاله با بررسی ساختار و متنِ سه تحریر طبرسی، ابن بابویه و عیاشی، این دیدگاه ردّ شده است. ساختار ناهمگون، اضطرابهای متنی، واژگان و ادبیات متأخر، اشکالات کلامی و تاریخی و شواهد دیگر نشان میدهد که اضافاتِ تحریر طبرسی، حاصل جعل متأخّر است. علاوه بر این، بررسی متن و اِسنادِ تحریر کهنتر روایت، بیانگر پردازش آن در فضای عامی است.
پیوست مقاله
@gholow
❌ابن عربی و حسنزاده: پیامبران همان اللهاند.
خداوند رحمان میفرماید:
وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ ۘ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ ۗ … (الأنعام: ۱۲۴)
و چون آیتی برای (هدایت) آنها آمد گفتند: ما ایمان نیاوریم تا مانند آنچه به رسولان خدا داده شد به ما نیز داده شود. خدا بهتر میداند که در کجا رسالت خود را قرار دهد.
_
صوفی شهیر، ابن عربی، در چند کتابش در راستای ترویج انگاره کلیشهای همهخدایی، طریقه وقف و ابتدا در آیه بالا را چنین پیشنهاد میدهد:
وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ | رُسُلُ اللهِ اللهُ | أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ!
«فاللَّه أعلم» موجَّه: له وجه بالخبرية إلى رسل اللَّه، و له وجه بالابتداء إلى أعلمُ حيث يجعل رسالاته. و كلا الوجهين حقيقة فيه، و لذلك قلنا بالتشبيه في التنزيه و بالتنزيه في التشبيه (فصوص الحكم، ج1، ص182)
قال إذا قرأت رسل اللَّه اللَّه فإن انقطع نفسك على الجلالة الثانية كان و إلا فاقصد ذلك ثم ابتدئ اللَّه اعلم حيث يجعل رسالاته (الفتوحات، ج4، ص405)
و نیز شارحانش مینویسند:
لِيبين التنزيه و التشبيه فيه. فقوله: (اللَّه أعلم، موجّه) أي، موجَّه بالوجهين: الخبرية، و الابتدائية.
أما خبريته، فلأن قوله تعالى: «لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ.» كلام تام، لأن المفعول الذي أُقيم فيه مقام الفاعل ضمير عائد إلى «الرسول». أي، لن نؤمن بالآية حتى نُؤتى مثل ما أُوتىَ الرسول المبلِّغ إياها. ف (رسل اللَّه) «اللَّه» جملة أخرى. أي، رسل اللَّه هم مظاهر اللَّه. و (أعلمُ) خبر مبتدأ محذوف. أي، هو أعلم حيث يجعل رسالاته.
و الثاني، (اللَّه) مبتدأ و (أعلم) خبره. فهو كلام مستأنف.
و الوجه الأول و إن كان فيه تعسفات كثيرة، لكن لمّا كان في نفس الأمر كلاماً حقاً، التزمه (شرح قيصرى، ص1057-1058)
رُسُلُ اللَّهِ: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ، و ذكر أن لها وجهاً إلى الخبرية و وجهاً إلى الابتدائية، و بين التنزيه و التشبيه في المثال، قال مُنتِجاً عمّا ذكره: (فاللَّه على التحقيق عبارة) أي، فلفظ «اللَّه» في «اللَّه أعلم» في الحقيقة عبارة عن حقيقة ظهرت في صور الرسل لمن فهم ما أشرنا إليه مِن جعلنا «اللَّه» خبراً ل «الرسل». (شرح قيصرى، ص1061)
إن في الإمكان أن نجعل «رسل اللَّه» مبتدأ خبره اللَّه (الثانية) فيكون معنى الآية: و قالوا لن نؤمن حتى نؤتى مثل ما أوتي (أي الرسول): رسل اللَّه هم اللَّهَ، هو أعلم حيث يجعل رسالته (مقدمه فصوص الحكم، ج1، ص14)
حسنزاده آملی هم، با تمسک به یک مغالطه، آن را تأیید کرده است:
«تأییداً گوییم که، در سوره والشمس وضحاها، حق تعالی فرمود «فقال لهم رسول الله ناقة الله وسقیاها»
این رسول الله، جناب صالح است. و ناقهی صالح ناقةالله خوانده شد. پس رسولالله، الله است». (ممدّ الهمم، ص484)
@gholow