⚠️ نقدی بر افسانه مشهور فتوای شیخ مفید درباره جنین زنده در شکم مادر مرده
امروزه داستانی مشهور شده که به اختصار چنین است: شخصی از روستا آمده و از شیخ مفید سؤال کرد: «زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یه همین صورت او را دفن کنیم»؟ شیخ پاسخ داد: «با همان حمل او را دفن کنید»!
آن مرد برگشت. در میان راه دید سواری از پشت سر میتازد و میآید، چون نزدیک رسید، گفت: «ای مرد، شیخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بیرون آورده و زن را دفن کنید». آن مرد چنین کرد.
اما در واقع شیخ مفید کسی را نفرستاده بود، و بعد فهمید که آن سوار امام زمان عج بوده. سپس توقیعی برای شیخ آمده: «وظیفهی شماست که فتوا بدهید و وظیفهی ماست که شما را حمایت کرده و نگذاریم که در خطا بیافتید».
🔻این داستان به دلائل متعدّدی نادست و ساختگی است:
1. هیچ سندی ندارد و تنها در کتابی ضعیف از متأخران یعنی قصص العلماء نقل شده، و توسط دیگر متسامحان رواج یافته است.
2. آیا ممکن است جنین در شکم مادر در مدت طولانی زنده بماند؟ و آیا در چنین شرایط بحرانی شخص از دهات نزد شیخ مفید در بغداد میآید و از او استفتاء می کند و بر میگردد؟!
3. اجماع شیعه امامیه بر این است که در چنین شرایطی می توان شکم مادر را باز کرد و جنین را نجات داد. (الخلاف، طوسی، جامعه مدرسین، ج1، ص729، 730) و چند روایت صریح در این باره وارد شده است. (وسائل الشيعة، ج2، ص469-471؛ مستدرك الوسائل ج2، ص140) و اين روايات در کتب متداول و در دسترس شیخ مفید مانند کافی و رجال کشی، قرب الاسناد ،نیز بوده است. ضمن این که راوی برخی از این روایات خود او است. (تهذيب الأحكام، ج1، ص343، 344)
علاوه بر این، قاعده عقلی و شرعی این است که جان یک انسان مسلمان از حرمت جسد مسلمان دیگر اولی است. احتیاط نیز اقتضا دارد که جان کودک را حفظ کنند. چنان که خود شیخ مفید نیز در کتاب فقهی خود همین فتوا را داده است. (المقنعة، ص87 و تهذيب الأحكام، ج1، ص343) با این وجود چگونه ممکن است یک فقیه عالی رتبه شیعه بر خلاف همه اصول و قواعد، نصوص و اجماع، بدون هیچ دلیل عقلی و شرعی دستور دهد انسانی را زنده به گور کنند؟!
4. چگونه ممکن است امام زمان به دروغ در مورد چیزی که کلام شیخ مفید نبوده، گفته است: شیخ فرمود!
5. چرا امام زمان از کسی که بدون علم و بر اساس رأی باطل و بر خلاف عقل و نقل فتوا می دهد؛ بخواهند هم چنان بر مسند فتوا بنشیند؟!
6. چنین مکاتباتی از امام عصر علیه السلام در عصر غیبت کبری قابل پذیرش نیست. (نک: دوزدوزانی، تحقیق لطیف حول التوقیع الشریف)
(از آن جمله اصل توقیع منسوب به شیخ مفید (الإحتجاج، طبرسي، ج2، ص495) با چالشهایی مواجه است؛ مانند آنکه نامهرسان مجهولش صرفاً گفته آن را از ناحیهای متصل به حجاز آورده است. حال حتی اگر برفرض اصالت این توقیع تا دوره شیخ مفید (م413ق) قابل اثبات میبود، باز چه حجتی بر انتساب این متن ناشناس غریب به امام وجود میداشت؟)
به هر حال با نشر این مجعولات به ویژه در میان اهل عرفان، زمینه ادّعای ارتباط برخی با امام عصر عج فراهم میآید؛ هرچند چنین نظرات و فتاوای مبتذل خردستیزانهای داشته باشند؛ و هم اشتباهات و خطاهای فاحش ایشان با این گونه قصههای دروغ توجیه میشود.
(برگرفته از مطالب وبلاگ آثار، با زیادات)
تفصیل بیشتر برخی از همین مطالب: در نوشتار آقای کریمیان.
#داستانهای_جعلی
@gholow2
🚫افسانه ای مشهور درباره تقوای «میرداماد»
یکی از قصه های دروغی که فراوان شنیده می شود؛ داستان انگشت سوزی میرداماد است:
«شبی از شبهای سرد و برفی زمستان که میرداماد در حجره خود مشغول درس خواندن بوده است دختر شاه عباس صفوی- که راه بازگشت به خانه را گم کرده برای اینکه از گزند راهزنان در امان باشد به حجره میرداماد پناه می آورد. میرداماد چاره ای نمی بیند جز پناه دادن به این دخترک جوان و اما از آنجا که می ترسیده به گناه افتد به هنگام حضور دختر در حجره اش، انگشتانش را می سوزاند مبادا نفسانیات بر او غلبه کند. بعدتر وقتی پدر دختر-شاه عباس- ماجرا را می فهمد شرایط ازدواج دخترش با وی را فراهم کرده و به او لقب “میرداماد” می دهد!»
این افسانه ی مشهور گذشته از این که سندی ندارد؛ نقلهایش متفاوت است و آثار جعل و داستان سرایی از متن آن پیدا است؛ با تاریخ هم سازگار نیست:
1. با در نظر گرفتن سنّ میرداماد وقوع چنین داستانی ردّ می شود. میرداماد متوفای 1041 هجری قمری (رياض العلماء، ج5، ص40 و أعيان الشيعة، ج9، ص189) و متولد نیمه دوم قرن دهم هجری است. از نخبة المقال نقل است که میلاد او در 969 هجری بوده است. سید مهدی رجائی، محقق تعلیقات میرداماد بر رجال کشی می نویسد: «لم يذكر في التراجم تاريخ ولادته، و الذي يستبين لي من التتبع في تاريخ اجازاته أن ولادته كان حوالي سنة 960» (اختيار معرفة الرجال، مؤسسة آل البیت، ص32) از آن جا که میرداماد هنگام وفات حدود هشتاد سال داشته است؛ ولادت او در دهه ی 60 از قرن دهم تأیید می شود. در حالی که شاه عباس در سال 978 به دنیا آمد و در سال 1038 از دنیا رفت. (لغت نامه دهخدا، ذیل عباس اول)
2. علّت شهرت میرداماد به این نام این است که پدرش داماد شیخ علی کرکی بوده است و از این رو به «داماد» مشهور شده و این نام بر فرزندش نیز مانده است. (رياض العلماء، ج5، ص42 و 43، تعليقة أمل الآمل، ص250)
3. هیچ قرینه تاریخی بر این که میرداماد، داماد شاه عباس بوده است؛ یافت نشد و بدیهی است؛ اگر چنین رابطه مهمّی وجود داشت در کتب تاریخ و تراجم ذکر می شد. میرزا عبدالله افندی به صراحت این گمان را ردّ می کند:
«... فان احدى بنتي الشيخ علي الكركي كانت تحت الاميرزا السيد حسن والد الامير السيد حسين المجتهد و الاخرى تحت والد السيد الداماد هذا، و قد حصل منها السيد الداماد، و لذلك يعرف الامير باقر المذكور بالداماد، لا بمعنى أنه صهر و لا بمعنى أنه هو بنفسه داماد الشيخ علي أعنى صهره كما قد يظن، بل والده. فالسيد الامير محمد باقر الداماد من باب الاضافة لا التوصيف، و لذلك ترى السيد الداماد حين يحكي عن الشيخ علي الكركي المذكور يعبر عنه بالجد القمقام، يعني جده الامي. و بما أوضحنا ظهر بطلان حسبان كون المراد بالداماد هو صهر السلطان، و كذا ظن كون نفسه صهرا.» (رياض العلماء، ج3، ص132)
بنابراین آن چه در اعیان الشیعة (ج6، ص365) آمده که : «... و الداماد الصهر بلغة الفرس لأنه كان صهر الشاه.» خالی از تحقیق است و برای همین سید محسن امین خود پس از تحقیق در جلد نهم علّت صحیح را ذکر کرده است: « ... الداماد بالفارسية الصهر و لقب بذلك لأن أباه كان صهر الشيخ علي بن عبد العال الكركي و لقب هو بذلك بعد أبيه.» (أعيان الشيعة، ج9، ص189)
جاعلان انگیزه های مختلفی در جعل این گونه قصّه ها دارند از جمله: جعل فضیلت برای فلاسفه و عرفا و جذابیت بخشیدن به منبر خود.
🔻نکته مهمّ آن است که سالها پیش از به دنیا آمدن میرداماد، دیگرانی مانند محمّد بن القاسم الرصّاع این داستان را -با اندکی اختلاف- به افراد مختلفی نسبت داده اند.
تفصیل بحث را در وبلاگ آثار بخوانید:
http://alasar.blog.ir/1398/12/11/mirdamad
#داستانهای_جعلی
@gholow2
⚠️«فعل مباح ندارند»؟!
در قصص العلماء تنکابنی، ص846 آمده است:
«... از بعضی مسموع شد که مقدس در مدت چهل سال از او فعل مباح صادر نشد چه رسد به حرام و مکروه و سابقا گذشت که مقدس اردبیلی در مدت چهل سال پای خود را برای خوابیدن دراز نساخت ...»
ایشان در ص823 همین مطلب را در مورد میرداماد و به نحو احتمال در مورد مقدس طرح نموده، و ترک مباح را برای عالمان دیگری مانند شهید اول نیز گزارش کرده است.
گرچه مقصود ایشان از ترک مباح این است که ھر عمل مباحی «که از او سر مى زد غرض و مقصد او نیت قربت و محض رضای خدا بوده» اما انصاف آنکه چنین مطلبی عرفا ممکن نیست. چه آنکه اولاً مگر گوینده ملک اعمال مرحوم مقدس اردبیلی و شهید اول بوده که فهمیده ایشان چه میکرده و چه نمیکرده آن هم بعد از سیصد سال، و بدون هیچ سند و مدرک قابل توجه!!
ثانیاً چنین ادعایی بدون نص صریح الهی برای انبیا هم نمی شود. چه آنکه مثلاً در آیات و اخبار شواهد بسیار است که در مواردی برای انبیا و حتی نبی خاتم ص نیز نسیان و ترک اولی واقع می شده است، که هریک با مدعای فوق و یا تعلیلش ناسازگار است. (شواهد ترک اولا به حدی است که می توان بر آن ادعای اجماع نمود.) نمونه اندکی از آیات مرتبط که گرچه صراحت برخی از آن محل بحث است، اما روایات متعددی نیز در تفسیرش آمده است:
- قَالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ مَا أَنْسَانِيهُ إِلاَّ الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً (الكهف: 63) ... قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً قالَ [مُوسَى] لا تُؤاخِذْني بِما نَسيتُ وَ لا تُرْهِقْني مِنْ أَمْري عُسْرا (الكهف: 73)
- وَ قَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (يوسف: 42)
- نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخاسِرِين (هود: 45 - 47) (و ر.ک به تفسير القمي، ج1، ص: 327)
- وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (طه: 115) فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى (طه: 120) فَدَلاَّهُما بِغُرُور (الأعراف: 22)
- وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ - فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ (الأنبیاء: 87 و 88) و مانند آن در سورة صافات و شرح بیشتر در اخبار مفسره آن.
نمونه سهو های حضرت سلیمان و داود: (النمل: 20 و 21) و (سورة ص: 24 و 32-34)
و…
و البته در مورد نبی اکرم ص شواهد تفاوت هایی دارد:
- وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً (الكهف: 24)
- يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (تحریم: 1)
- وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (الأعراف: 200 و فصلت: 36)
- عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ- حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِين (توبه: 43)
و به اخبار مفسره مراجعه شود. (نمونه: النوادر للأشعري، ص: 55/ 105؛ التّهذيب: 8/ 281 ح 21 و الفقيه: 3/ 362 ح 4284. و تفسير العياشي، ج2، ص: 324/ 14 و ح15. نمونه اخبار مفسره سوره تحریم: مسائل علي بن جعفر، ص: 146/ 178)
البته در مورد آیه اخیر خبر ابن جهم در عیون الأخبار آن را بر «اسمعی یا جارة» حمل نموده که ان شاء الله در مورد آن توضیح خواهیم داد. هم چنین حمل برخی نواهی بر اشفاق الهی ممکن است. و نواهی لزوماً به معنای بی مزیتی متعلق آن نیست؛ بلکه گاه تنها ترجیح فعل مقابل آن را می رساند.
بنا براین حمل همه مباحات شخص نامعصوم از خورد و خواب و تخلی بر استحباب، عدم مانعیت نسیان و یا گزینش دائمی اولی تکلف است. مگر با توجیهات عرفانی فنا و امثاله که خود محل اشکال است.
(ادامه دارد…)
@gholow
... ثالثاً فراتر از انجام مباح توسط معصومان، در روایات شواهد بسیاری است که گاه امام مکروهی را انجام دهد، (نمونه: تهذيب الأحكام، تحقيق خرسان، ج2، ص321) و یا خلاف امر و نهی پیشین می گوید تا نشان از رخصت الهی باشد. (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 20/ 45 و الكافي، ط - الإسلامية، ج1، ص266) و به طور کلی بنا بر روایات، اخذ به رخصت های الهی امری مطلوب است. (تفسير القمي، ج1، ص: 16، و وسائل الشيعة، ج1، ص108 به نقل از رساله محکم و متشابه) بلکه بنا بر برخی اخبار سهل گیری در رخصت ها ترجیح دارد. (نمونه: تهذيب الأحكام، تحقيق خرسان، ج5، ص52/ 158) که این اخبار می تواند مؤید به آیه شریفه زیر باشد:
«يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْر» (البقره: 285 و ببینید: المائده: 6)
ضمنا مطلب اول و دوم گزارش قصص العلما ضد هم است؛ زیرا پا دراز نکردن هنگام خواب به توهم احترام به خدا و امثاله ازبدعت های بعضی صوفی مشربان و خلاف سنت است. بنابراین کسی که چندین سال به این بدعت جاهلی عمل کند معنی ندارد که مرتکب هیچ مباح و مکروه و حرامی نشده باشد.
و البته شان فقیهی چون مقدس اردبیلی رحمه الله، اجل از این چیزهایی است که بر او بسته اند.
#داستانهای_جعلی
غلوپژوهی
@gholow
🔺 دو نمونه از روایات بی پایه در کتب آیت الله دستغیب؛ که ضرورت بازنگری در این دست منابع را دیگر بار گوشزد می کند:
alasar.blog.ir/1396/03/06/dskp
آیا می توان به نقل های علماء مطلقاً خوش بین بود و بدون تحقیق بر آن اعتماد کرد؟
غلوپژوهی
@gholow
🔺افسانه دیدار شیخ بهائی و مقدس اردبیلی
نویسنده کتاب "کشف الحقیقه فی اعتبار الحدیقه" برای پاسخ به شبهات حدیقه الشیعه، کوشیده است در سال وفات مقدّس خدشه کند.
در این راستا به داستان عامیانه ملاقات شیخ بهائی و مقدّس هم استناد کرده است.
این داستان بی گمان نادرست است زیرا لازمه اش آن است که مقدس تا سال ۱۰۲۰ زنده بوده باشد و این مخالف ضروری تاریخ است!! همین بس که تفرشی در نقد الرجال که تالیفش در سال ۱۰۱۵ پایان یافته، از مرگ او در سال ۹۹۳خبر داده است!
توضیح بیشتر در آدرس زیر:
http://alasar.blog.ir/1397/03/02/shah
@zecra
⚠️ ماجرای جعلی مرتاض هندی و علامه طباطبایی!
داستان مشهوری بر سر زبان ها است، و در برخی کتب آمده که خلاصه مرتاضی توانمند از هند به قم آمد و بسیاری از طلاب و از آن جمله سید موسی صدر را با اوراد یا نگاهش به هوا میبرد. ولی در برابر آقای طباطبایی شدیداً درمانده شد، و نزدیک بود آقای طباطبایی با نگاهشان، مرتاض را قبض روح کنند!
آقا محسن کمالیان، که تحقیقات مفصل و البته تألیفی تفصیلی در مورد زندگانی جناب سید موسی صدر داشتهاند، پاسخی در این زمینه نوشتهاند:
🔸 «طی روزهای گذشته قصهای در برخی شبکههای مجازی منتشر شد که بهمرتاضی هندی، امام موسی صدر و علامهی طباطبابی مربوط بود. ناقل قصه را آیةالله العظمی سید موسی شبیری زنجانی معرفی کرده بودند. سالها پیش نیز این قصه را دیده بودم و مطلب تازهای نبود... در مورد صحت و سقم قصه تحقیق کردم:
دوست فاضل و عزیزم، حجةالاسلاموالمسلمین شیخ علی فاضلی، روز دوشنبه، ۲۵ فروردین ۱۳۹۹ش از آیةالله شیخ رضا مختاری، رئیس مؤسسهی کتابشناسی شیعه، برایم نقل کرد که وی مطلب را از خود آقای زنجانی سؤال و آن بزرگوار قصه را تکذیب نمودند. همچنین روز سهشنبه، ۲۶ فروردین، حجةالاسلاموالمسلمین سید محمد شبیری، پسر آقای شبیری، تلفنی برایم گفتند که سالها پیش قصه را از پدر سؤال و ایشان تکذیب کرده بودند.
[بعد از این تکذیبیه]
ناقلین قصهی ساختگی مرتاض هندی، [یعنی مولف کتاب «ز مهر افروخته»، سید علی تهرانی] نام راوی را تغییر دادند! اول آیةالله العظمی شبیری زنجانی را راوی قصه معرفی کرده بودند، اکنون خطای خود را اعلام و مرحوم آیةالله سید مهدی روحانی را راوی شمردند (اینجا)! بزرگواری که دستش از دار دنیا کوتاه است و امکان تکذیب ندارد.
انسان حقیقتاً در میماند از این همه اصرار بر رواج جعلیات. تعویض ناشیانهی نام راوی برایم تاکید مؤکدی است که قصه، اصل و فرعش دروغ است. سالها خدمت مرحومان آیات معظم حاج سید مهدی روحانی و میرزا علی احمدی میانجی میرسیدم و از خاطراتشان دربارهی امام موسی صدر سوال میکردم. هرگز قصهی جعلی مرتاض هندی را از آنها نشنیدم!
ضمناً آیةالله العظمی شبیری زنجانی نزدیکترین دوست مرحوم روحانی بود در قم. بیش از شصت سال عصر هر روز در منزل پدری امام موسی صدر با هم گعدهی علمی داشتند. هرگز نه خود نه دیگران، از ایشان چنین قصهای نشنیدیم! مگر میشود مرحوم روحانی شاهد یا حتی صرفاً راوی چنین قصهای بوده باشد، اما آقای زنجانی آن را از وی نشنیده باشد و تکذیب کند (اینجا)؟ خودتان فکر کنید! از دیگر دوستان نزدیک مرحوم روحانی، مرحوم سید احمد اثنیعشری بود و نیز مرحوم آیةالله العظمی موسوی اردبیلی. از این دو بزرگوار نیز هرگز این قصهی جعلی را نشنیدم! در حالیکه امام موسی صدر گل سرسبد و اسم رمز این حلقهی علمی بود که از افراد مؤثرش نام بردم. هر کدام این بزرگان اگر شاهد و راوی چنین قصهای بوده باشد، قطعاً برای دیگر اعضای حلقه تعریف کرده بود! غرض آنکه اصل و فرع قصه دروغ محض است و بهنظرم اکنون دیگر مابقی منقولات مؤلف کتاب (ز مهر افروخته) را نیز باید با دیدهی شک و تردید نگریست.»
@mkamalian1964
گویم فارغ از اینکه در این داستان مسئول جعل و سندسازی واقعاً کیست، امثال این نمونهها در راستای تبیینِ چراییِ قلبِ سندها توسط بعضی از راویان متهم متقدم نیز قابل توجه است، و در کنار پژوهشهای تفصیلی که در زمینه سندسازی در حال انجام است، میتواند سودمند باشد.
#داستانهای_جعلی
#علامه_طباطبایی
@gholow
▪️روضه شیرخواره سید الشهدا علیه السلام
بست بر روی سر عمامه پیغمبر را
رفت تابلکه پشیمان کند لشگر را
من به مهمانیتان سوی شما آمده ام
یادتان نیست نوشتید بیا آمده ام
یادتان نیست نوشتید کوه فراهم کردیم
پشت تو لشگر انبوه فراهم کردیم
ننوشتید زمین ها همه حاصلخیز است
باغ هامان همه دور از نفس پائیز است
ننوشتید که ما در دلمان غم داریم
در فراوانی این فصل تو را کم داریم
ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه
نامه نامه لک لبیک اباعبدالله
حرفهاتان همه از ریشه و بن باطل بود
چشمه هاتان همه از آن ده بالا گل بود
باز در آینه کوفی صفتان رخ دادند
آیه ها را همه با هلهله پاسخ دادند
نیست از چهره آینه کسی شرمنده
که شکمها همه از مال حرام آکنده
بی گمان درصدف خالیشان دری نیست
بین این لشگر وامانده دگر حری نیست
بی وفایی به رگ و ریشه ی آن مردم بود
قیمت یوسف زهرا دو،سه من گندم بود
آی مردم پسر فاطمه یاری میخواست
فقط از آن همه، یک پاسخ آری میخواست
چه بگویم به شما هست زبانم قاصر
دشت لبریز شد از جمله هل من ناصر
در سکوتی که همه ملک عدم را برداشت
ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت
همه دیدند که در دشت هم آوردی نیست
غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست
چون ابوالفضل به ابروی خودش چین انداخت
خویش را از دل گهواره به پائین انداخت
خویش را از دل گهواره می اندازد ماه
تا نماند به زمین حرف ابا عبدالله
آیه آیه رجز گریه تلاوت میکرد
با همان گریه ی خود غسل شهادت میکرد
عمق این مرثیه را مشک و علم می دانند
داستان را همه ی اهل حرم میدانند
بعد از عباس دگر آب سراب است سراب
غیر آن اشک که درچشم رباب است رباب
مرغ در بین قفس این در و آن در میزد
هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر میزد
آه بانو چه کسی حال تو را میفهمد
اصغر از فرط عطش سوخت خدا میداند
میرسد ناله ی آن مادر عاشورایی
زیر لب زمزمه دارد پسرم لالایی
کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی
و خدای منو تو نیز بزرگ است علی
میروی زیر عبای پدرت آهسته
کودک من به سلامت سفرت آهسته
پسرم میروی آرام و پر از واهمه ام
بیشتر دل نگران پسر فاطمه ام
پسرم شادی این قوم فراهم نشود
تاری از موی حسین بن علی کم نشود
تیر حس کردی اگر سوی پدر می آید
کار از دست تو، از حلق تو بر می آید
خطری بود اگر، چاره خودت پیداکن
قد بکش حنجره ات را سپر بابا کن
آه بانو چه کسی حال تو را میفهمد
اصغر از فرط عطش سوخت خدا میفهمد
داغ در چهره تو چند برابر گشته
طفل سیراب شده خنده کنان برگشته
(حمیدرضا برقعی)
صلی الله علیک یا اباعبد الله
درباره تاریخ شهادت امام حسن (ع)
چنان که میدانیم در تاریخ شهادت امام حسن مجتبی (ع) اختلافاتی شده است و گروهی شهادت ایشان را در آخر ماه صفر و گروهی دیگر در هفتم صفر دانستهاند. گروه اوّل به منابع متقدّم مانند کافیِ کلینی، فرق الشيعة نوبختی، مسار الشيعة، مصباح المتهجد و... استناد میکنند و گروه دوم به منابع متأخّر مانند الدروسِ شهید اوّل. و البته قرائن متعددی در ترجیح دیدگاه نخست ارائه شده است. (نک: مقدسی، hiq.bou.ac.ir/article_10731_1046.html
اسلام ملکی، arabi-maleki.blogfa.com/post/518 یا t.me/shenakhtehadis/356 موسوی نژاد، t.me/Ali_MousaviNejad/166
جعفریان، t.me/jafarian1964/12123 ) به نظر میرسد این اختلاف ریشه در یک تصحیفِ ساده دارد. چنان که میدانیم در عربی از پایان ماه به «سلخ» تعبیر میشود. در بعضی کتب مانند دلائل الامامة (ص59) از تاریخ وفات امام حسن (ع) با تعبیر «سلخ صفر» -یعنی پایان ماه صفر- یاد شده است. «سلخ» از نظر شکل ظاهری -در دستنویسها- بسیار شبیه «سابع» است؛ از این رو «سلخ صفر» به «سابع صفر» تصحیف شده است. (کافی است شهید اول اشتباها سلخ را سابع خوانده باشد یا در منبع او چنین تصحیفی رخ داده باشد یا در نسخه اصلی دروس تصحیف رخ داده باشد. و این به آثار بعدی نیز سرایت کند.)
و لذا ظاهراً گزارش منابع متقدم از جهات مختلف ترجیح دارد.
هم چنین برخی به نادرست نقل شهادت حضرت مجتبی ع را به کتاب قاسم رسی زیدی (م246) نسبت دادهاند، که البته خطا است، و این افزودهای متأخر است. (نک: مطالب آقای کاشانی)
هفتم صفر، مشهور ترین روز به عنوان سالروز میلاد امام کاظم ع در منابع سلف است: t.me/hadispajoohi/163
@gholow
📕 اخبار امامیه در مصادر غلات نصیریه
اخبار تراث نصیریه عموماً فرسنگها از آموزههای امامیه دور است، و آکنده است از مطالب ساختگی در زمینه الوهیت ائمه ع، بابیت سران غلو، تناسخ و حلول و... اما در عین حال اخبار و اسناد برخی از مصادر نصیریه، اطلاعات خوبی را در رابطه با تراث و احادیث امامیه در اختیار قرار میدهد، هرچند که گاه تشخیص سره از ناسره آن تنها با پژوهشهای دقیق ممکن است.
آثار زیر تقریباً به ترتیب، از اخبار مصادر امامیه استفاده گستردهتری بردهاند:
1- حقائق أسرار الدين لأبي محمد الحسن بن شعبة
این اثر در واقع بنای جمع میان تراث امامیه و خطابیه دارد. و میخواهد با استفاده از تراث امامیه نیز غلو را تقویت کند! و به نحو گسترده از اخبار کافی، معرفة الباری عقیقی، مشیخه حسن بن محبوب و... و نیز از برخی از تراث متقدم غلات بهره گرفته است. (نک مقاله تحلیلی از گزارشهای تازهیاب شامی در مورد کاتب نعمانی)
2- تحف العقول است و التمحيص از همو که بنا بر مصادر امامیه تألیف شده. هرچند اسناد آن ذکر نشده، و البته گاه متون امامیه را در هم آمیخته است (http://alasar.blog.ir/tag/%D8%AA%D8%AD%D9%81%20%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%82%D9%88%D9%84).
3- حاوی الأسرار جلی، که اسناد دهی آن تا حدی شبیه حقائق اسرار است. ولی اثر مختصری است.
4- البدء و الإعاده ابن هارون صائغ
5- المائده خصیبی و المعارف منسوب به طبرانی
این آثار نیز از مصادر امامی فراوان بهره بردهاند. هرچند هر دو ناقص به دست ما رسیدهاند.
گذشته از این موارد، برخی از دیگر آثار غلات نیز گرچه کمتر از تراث نصیریه بهره بردهاند، اما در تبیین برخی از اطلاعات مصادر امامیه، و یا جریانشناسی بعضی از اخبار مشکوک مفید هستند:
1- آثار غالیانه منسوب به مفضل بن عمر، مانند الهفت گرچه عموماً مجعول و پرتحریف هستند. ولی می توانند اطلاعات خوبی در قبال مفضلیان عصر حضور ائمه ع را به دست دهند. هم چنین برخی از اخبار این آثار تشابه بالایی با اخبار مروی از مفضل در تراث امامیه دارند.
2- اسناد الهداية الکبری گرچه معمولاً مغشوش و پرتحریف هستند، ولی در برخی از بخش ها مانند فصل ابواب قدری اصیلتر به نظر میآیند، و برای جریانشناسی غلات مفید هستند.
3- آثار مسندی چون الأعیاد طبرانی گرچه کمتر از اسناد امامیه بهره بردهاند، ولی اشتراکات جالبی با اخبار مجاهیل و متهمان به غلو در منابع امامیه دارند.
4- الرسالة المصرية اثری مسند و مفصل است که همه نوع سند جعلی و اصیل در آن یافت میشود. البته گاه از آثاری چون کافی نیز روایت کرده است.
5- رستباشیه خصیبی و دیوان او به عنوان دو اثری که تأثیر بسیار مهمی را در تکوین آرای نصیریه و تمایزشان از دیگر غلات داشته اند، و از جهت تبیین برخی از آرای متقدم غالیان بسیار حائر اهمیت هستند.
و...
غلو پژوهی
@gholow
🔸مروری بر قرائن دلالت روایات حصر علم در اهل بیت علیهمالسلام
کم نیستند کسانی که امروزه همه علوم انسانی و تجربی را در دین میجویند، و رسالت دین را تنها هدایت نمیدانند. از جمله روایاتی که مستند برخی برای نگاههای ایدئولوژیک در ترویج علوم تجربی با پسوند اسلامی است، مجموعهای از اخبار است که علم را منحصر در ائمه علیهم السلام میداند، و دستور میدهد که علم را از ایشان بگیریم.
کتاب ارزشمند بصائر الدرجات حاوی بابی در این معنا است: «باب 6 ما أمر الناس بأن يطلبوا العلم من معدنه و معدنه آل محمد ع» با 6 روایت. (بصائر الدرجات، ج1، ص9) نکته در خور توجه در مورد روایات این باب این است که در آن بحث انحصار علم در اهل بیت ع عموماً به روایت از امام باقر ع و پس از ذکر نظراتی اشتباه از کسانی چون حسن بصری، حکم بن عتیبة و سلمة بن کهیل میآید. میدانیم این اشخاص از راویان با گرایش شیعی بودهاند که گرچه خود را محب امیرالمؤمنین ع و اهل بیت ع میخواندند، (نمونه: شوشتری، قاموس الرجال، ج3، ص198-201؛ قندهاری، بازشناسی هویت سلیم، بخش3-4-1 و 3-4-3) ولی امامی نبودند، و معالم دین خود را از امام باقر ع نمیگرفتند. موضوع اظهار نظرهای اشتباه این شخصیتها در روایات مورد بحث، اموری اعتقادی و فقهی است. از جمله روایات باب، خبر زیر از است که 3 طریق در باب به آن تعلق دارد:
1- حَدَّثَنِي السِّنْدِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ سُلَيْمَانَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع وَ عِنْدَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ يُقَالُ لَهُ عُثْمَانُ الْأَعْمَى وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِيَّ يَزْعُمُ أَنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ الْعِلْمَ يُؤْذِي رِيحُ بُطُونِهِمْ أَهْلَ النَّارِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَهَلَكَ إِذاً مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ مَا زَالَ الْعِلْمُ مَكْتُوماً مُنْذُ بَعَثَ اللَّهُ نُوحاً ع فَلْيَذْهَبِ الْحَسَنُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَوَ اللَّهِ مَا يُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا هَاهُنَا.
گذشته از جهات اعتباری، در این روایت بحث کتمان علم در کلام امام ناظر به مؤمن آل فرعون مطرح شده که قرآن در مورد او میفرماید: «قال رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَه» (غافر: 28) بر این اساس اینجا علم و ایمان در سیاق یکسانی به کار رفتهاند.
جستوجوی استعمال علم در دیگر ابواب به تبیین معنا کمک میکند:
- ... عن سهل بن زياد عن محمد بن عيسى عن عبيد الله بن عبد الله الدهقان عن درست الواسطي عن إبراهيم بن عبد الحميد عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِيلَ عَلَّامَةٌ فَقَالَ وَ مَا الْعَلَّامَةُ فَقَالُوا لَهُ أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْأَشْعَارِ الْعَرَبِيَّةِ قَالَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ. (الكافي، ج11، ص32)
در این روایت از طرفی ابتدا برای انساب عرب و وقائع ایام جاهلیت و اشعار تعبیر علم به کار رفته، ولی در ادامه با حصر علم به سه زمینه مرتبط با دین، غیر آن را فضل خوانده، نه علم. بر این اساس به نظر میآید حصر ادامه روایت حصری اضافی باشد. یک وجه ابتدایی در جمع میان دو بخش روایت این است که علم در بخش دوم را با قید «يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ» در نظر بگیریم. بر این اساس علوم غیر آیه محکمه و... فضل و غیر ضروری هستند. با این حال ما در خارج میبینیم که برخی با دانستن شعر و تاریخ به منافع دنیوی میرسند. پس تعبیر «يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ» میتواند ناظر به سعادت اخروی باشد. این کاربرد مقید را در روایات دیگری نیز میتوان پی گرفت. (نمونه: بشارة المصطفى، ص94، 188)
@gholow
... بر اساس این گوناگونی استعمال علم در روایات، مناسب است که معنای علم را در برخی از نزدیکترین روایات به روایات مورد بحث پی بگیریم. میشود گفت که از جمله نزدیکترین روایات، همان احادیثی که در ابواب مجاور از همین فصل بصائر الدرجات آمده است. ما در اینجا تنها مروی بر عناوین ابواب میکنیم که خود برگرفته از روایات باب هستند:
1 باب في العلم أن طلبه فريضة على الناس (روشن است که آموختن همه علوم فریضه نیست. در خور توجه که در روایات فریضة معمولاً به معنای واجب قرآنی به کار میرود.)
2 باب ثواب العالم و المتعلم / 3 باب معرفة العالم الذي من عرفه عرف الله و من أنكره أنكر الله تعالى و السبب الذي يوفق لمعرفته / 4 باب فضل العالم على العابد (فضای این ابواب نیز ناظر به هر علمی نیست، در میان اخبارش اشارات به علم دین و حدیث وجود دارد.)
5 باب أن الناس يغدون على ثلاثة عالم و متعلم و غثاء و أن الأئمة من آل محمد ص هم العلماء و شيعتهم المتعلمون و سائر الناس غثاء (گذشته از نکته باب در مورد خود ائمه ع، میگوید متعلمان شیعیانند. در حالیکه میدانیم شیعیان علوم مختلفی را از جاهای گوناگونی فرا میگرفتهاند. و به طور خاص در دین و فقه و عقاید بوده که به غیر اهل بیت ع مراجعه نمیکردند.)
چنانکه فقه گرچه در اصل لغت به معنای خوب فهمیدن و دانستن است، ولی کاربرد آن در معنای مقید دانستن احکام الهی بسیار رایج است. علم نیز در بسیاری از روایات به معنای مقید علم دین و یا علم حدیث به کار رفته است. و تعابیری مانند روایت علم نیز شاهد دیگری بر آن است. (نمونه: نهج البلاغة، صبحي صالح، ص358، 485) برخی از پژوهشگران بنابر شواهد بسیاری از اخبار فریقین، معتقدند که در قرن 1 و تا حدی قرن 2 واژه علم نخستین تعبیر برای مفهومی بوده که بعدها بیشتر حدیث خوانده میشود. (پاکتچی، مدخل حدیث، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، بخش1-3، ص237-238) البته خود واژه حدیث هم گرچه در وضع لغوی به معنای سخن است، ولی امروه استعمال معنای مقید آن رایجتر از معنای مطلق لغوی آن است.
همچنین نمونه دیگری از روایات که مستند نگاه ایدئولوژیک قرار گرفته است، فراز تقطیع شدهای است از عن خبری از حماد بن عيسى از ربعي از فضيل که بصائر الدرجات نمود یافته است: «كلّ شىء لم يخرج من هذا البيت فهو باطل» (بصائر الدرجات، ج1، ص511) اما در خور توجه است که متن کاملتر این روایت به همین سند حماد در کمال الدین چنین آمده است:
بالْإِسْنَادِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولَانِ إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي أُهْبِطَ مَعَ آدَمَ لَمْ يُرْفَعْ وَ الْعِلْمُ يُتَوَارَثُ وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ الْعِلْمِ وَ آثَارِ الرُّسُلِ وَ الْأَنْبِيَاءِ لَمْ يَكُنْ مِنْ أَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ فَهُوَ بَاطِلٌ وَ إِنَّ عَلِيّاً ع عَالِمُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ إِنَّهُ لَمْ يَمُتْ مِنَّا عَالِمٌ إِلَّا خَلَّفَ مِنْ بَعْدِهِ مَنْ يَعْلَمُ مِثْلَ عِلْمِهِ أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ. (كمال الدين، ج11، ص223)
روشن است که علوم انبیاء ع حق هستند، نه باطل. و نیز چنین نیست تا زمان امامین صادقین ع همه آن تحریف شده باشد. بلکه به ضرورت تاریخ و شهادت بعضی از احادیث بخشی از آن تا زمان ایشان به روایت غیر اهل بیت ع نیز صحیح بوده است (بصائر الدرجات، ج1، ص363-365). بنا بر این روایت مورد بحث، شاید ناظر به باطل بودن مرجعیت غیر اهل بیت ع در برابر ایشان برای علوم انبیا ع باشد. و الله العالم.
بر آنچه گذشت نباید برخی از هر روایتی در زمینه علم اطلاق بگیرند و آن را ناظر به هر دانستنی بشمرند. و سپس به خاطر امثال روایات مورد بحث، هر دانشی از غیر اهل بیت ع را پوچ و باطل بینگارند. مؤید گفتار ما این بالوجدان و به تصریح برخی از روایات (نمونه: الكافي، ج1، ص122؛ ج61، ص46؛ ج7، ص69؛ ج8، ص22) تجربه ارزشمند است. گفتنی است به طور خاص بعضی از روایات نیز بر انحصار علم طب در حجج الهی دارد، ولی این روایات در حد فحص ما در آثار ضعیف و مجهول المؤلفی مانند اهلیلجه و یا رسائل منسوب به جابر بن حیان آمده است.
غلوپژوهی
@gholow