قـنوت🕊️
#قنـوت بهقلم #ماهتابان🪶🐾 #پارت494 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › در ماشین رو باز کرد و من
#قنـوت
بهقلم #ماهتابان🪶🐾
#پارت495
- - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 ›
لبم به سختی، برای لبخندی باز شد.
- بعد... بعد گوش نمیدی به حرفم... بعد...
با تیری که زیر دلم کشید، جیغ بلندی کشیدم و نتونستم حرفم رو تکمیل کنم.
درد توی سلول به سلول بدنم درحال گسترش بود.
و میان این همه درد ناگهان به یاد مامان و بابا افتادم.
اگر در این کشور غریب میمُردم و دیگه نمیتونستم اونا رو ببینم چی..؟
از درد جسمی و روحی، اشکهام در اومده بود.
چیکار میتونستم کنم؟
هیچ کاری...
فقط با شدت اشک می ریختم و ناله میکردم.
حتی پشیمون شده بودم از اینکه براش حرف بزنم.
براش حرف بزنم و سوءتفاهمها رو برطرف کنم.
اون اگر میخواست، خودش باور نمیکرد.
اگر میخواست...
میان این افکار، یهو دردم بیشتر شدت گرفت و از شدتش؛ نتونستم تحمل کنم و چشمانم بسته شد و دیگه نفهمیدم چی شد.
***
- - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 ›
هرگونه کپی حتی با نام نویسنده ممنوع هست و صد در صد پیگرد قانونی و الهی داره! 🔥🚫