eitaa logo
قـنوت🕊️
16هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
118 ویدیو
0 فایل
افسانه‌ی قنوتَت مرا اسیر آن برق نگاهِ موقع قنوتَت کرد!🤍🫀 رمان زیبای قنوت به قلم #ماه‌تابان . . رمان عاشقانه ی تـلـخـی جـام تبلیغاتمون😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1759249087C4c9dc63f34 . . . هرگونه کپی برداری ممنوع است و پیگرد قانونی دارد.🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
قـنوت🕊️
#قنـوت‌ به‌قلم‌ #ماه‌تابان🪶🐾 #پارت506 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › لبانش به روی پیشانیِ افس
به‌قلم‌ 🪶🐾 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › چشم‌هان سرخ و متورم دخترک هنوز کامل باز نشده بود اما، بوسه‌ی آرام غیاث را حس کرده بود و نگاهش را به تو دوخته بود پس از چند ثانیه، قطره‌ اشکی به روی گونه‌هایش برق زد و تا کنار گوشَش پایین آمد. «غیــاث» خیره شدم به قطره‌ی اشکی که از گوشه‌ی چشمش غلت خورد و پایین اومد. دلم میخواست فریاد بزنم و بگم گریه نکن! گریه نکن که به هر قطره‌ی اشکت، خنجر فرو می‌کنی توی قلبم اما... حال وقت ابراز علاقه نبود نه..؟ بازخواستش میکردم..! آری! باید جواب پس می‌داد برای این پنهان کاری و صد برابر باید جواب پس می‌داد برای اینکه جون خودش و بچه‌ام رو به خطر انداخته بود. باید جواب پس می‌داد که چرا بچه‌ای که مال منه، برای منه رو به خطر انداخته. چرا حتی کسی که بیشترین امید و عشق رو بهش داشتم و علاقه‌مو رو وقفش کرده بودن، اینجوری دائما ناامید و متنفرم می‌کرد از این حس و علاقه..؟ زمزمه‌ی ضعیفش، باعث شد قلبم به تپش بیوفته و با حرص پلک ببندم.: - غ... غیاث؟ - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › هرگونه کپی حتی با نام نویسنده ممنوع هست و صد در صد پیگرد قانونی و الهی داره! 🔥🚫