قـنوت🕊️
#قنـوت بهقلم #ماهتابان🪶🐾 #پارت508 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › نگاهم بهش، عصبی بود؟ دلخ
#قنـوت
بهقلم #ماهتابان🪶🐾
#پارت509
- - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 ›
دیگه تحمل نداشتم. دیگه نمیخواستم حتی ذرهای مراعات کنم.
لحنم، تلخ بود و کنایهآمیز:
- وقتی اون بلا رو سر بچهی حؤرا آوردی، نشونم دادی که چقدر حقیری! ولی فکر نمیکردم انقدر پست باشی که بچهی خودتو به کشتن بدی!
با سرعت دستاش رو پایین آورد و کلافه گفت:
- چرا حرف الکی میزنی غیاث؟!
پوزخند زدم:
- الکی؟! آره خب. همه چیز برای تو الکیه.
من، علاقم، عشق بینمون که داری نابودش میکنی! حساسیتام، حرفام، زندگیم، زندگیت، زندگی حورا، زندگیمون! همه چیز برات الکیه!
جلو میرم و با خم شدن، پهلوش رو به نرمی، فشار میدم:
- حتی وجود بچمونم الکیه برات!
«افسانه»
در مبهوتترین حالت خودم قرار میگیرم. در درموندهترین، متعجبترین، غمگینترین و غافلترین حالت کل زندگیم.
- - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 ›
هرگونه کپی حتی با نام نویسنده ممنوع هست و صد در صد پیگرد قانونی و الهی داره! 🔥🚫