تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت352 🌹🍃گاهی تو مراحل این بازیا اونقدر آه و ناله میکنیم و در جا میزنیم
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت353
🌹🍃قبل از این که سفره ی شام را بیندازیم کمیل پسرهای خواهرش را فرستاد تا پدرشان را صدا بزنند. ولی او نیامد. گفته بودکه سرش درد می کند.
زهرا آرام کنار گوش کمیل گفت:
–داداش اگه خودت بری بهش بگی میاد.
کمیل ابرویی بالا داد و گفت:
–من که دیروز تو حیاط دیدمش دعوتش کردم.
زهرا خانم شرمنده گفت:
–می دونم، اما اخلاقش رو که می دونی چطوریه. یه کم کینهایه؟
کمیل همانطور که تکیهاش را از کابینت برمی داشت گفت:
–آخه کینه چی آبجی؟ خودتم می دونی سرمایه ی اولیه ی این خونه مال خودم بوده. بقیهی پولشم که بابا داد قرارشد زمینی که توشهرستان دارم بفروشه به جاش برداره. حالا بابا اون زمین رو نمی فروشه تقصیرمنه؟
–می دونم داداش. حق با توئه. چیکارش کنم اونم اینجوریه دیگه. میخوای اصلا نرو ولش کن غذاش رو براش می فرستم.
–نه خواهر من، تو بخوای من میرم دنبالش. ولی آخه داره اشتباه میکنه. یعنی من می خوام حق خواهرم رو بخورم؟ بعد نفسش را محکم بیرون داد و بلند شد و رفت.
زهرا خانم سرش را تکان داد و گفت:
–می بینی راحیل، توقعات عجیب اصغر آقا رو میبینی؟
برای دلداریاش گفتم:
–نگران نباشید. کمیل راضیشون می کنه.
🌹🍃–میدونم، کمیل تکه به خدا. همیشه کوتا میاد. میدونم به خاطر زندگی منه. حواسش به همه چی هست. اصلا همین که ما رو آورده پیش خودش از بزرگواریشه. وگرنه اینجا رو میداد اجاره، بهترین پرستار رو واسه بچش میگرفت.
داداشم اهل مداراست. به تنها کسی که فکر نمیکنه خودشه. راحیل باور کن از وقتی فهمیدم به تو علاقه داره روز و شب براش دعا می کردم که به خواستش برسه. بعد آهی کشید و ادامه داد:
–داداشم از زن اولش که شانس نیاورد، زنش تو همون چندسال پیرش کرد. از بس که خیره سر بود، ولی بازم کمیل باهاش راه میومد.
خدا رحمتش کنه. قسمت اونم اونجوری بود دیگه.
بعد با لبخند ادامه داد:
–کمیل خیلی خاطرت رومی خواد راحیل، این روزا خیلی خوشحاله. به نظرم خدا تو رو به خاطر صبر و مهربونیش سر راهش قرار داده.
همان لحظه کمیل و شوهرخواهرش یاالله گویان وارد شدند.
زهرا زیرلب قربان صدقه ی برادرش رفت و من به این فکر کردم که چرا بعضی از آدمها همیشه ی خدا از همه طلبکارند.
شب از نیمه گذشته بود. با کمک پدر و مادر کمیل خانه را مرتب کردیم.
پدر کمیل پیرمرد مهربان و خون گرمی بود. هر وقت صدایم می کرد، یک پسوند بابا پشت اسمم می آورد. این جور صدا کردنش را خیلی دوست داشتم. شاید او هم می دانست که دختری که پدر ندارد چقدر تشنهی شنیدن این کلمه است.
🌹🍃بعد از تمام شدن کارها حاج خانم گفت: –من با ریحانه تو اتاق می خوابم شب بخیر.
پدرکمیل اشارهای به من کرد و گفت:
–بیا یه کم بشین بابا خسته شدی. کنارش روی مبل نشستم وگفتم:
–آقاجون به خاطر امروز ممنون خیلی زحمت کشیدید.
–کاری نکردم بابا. من از تو ممنونم به خاطر شادی که تو این خونه آوردی.
بعددستم را دربین دستهای زحمت کشیده اش نگه داشت. دستهایی که با لمسش فهمیدم تمام عمر کار کرده است.
–همهی نگرانی که برای ریحانه داشتم همون بار اول که دیدمت بر طرف شد وبه خاطر وجوت هزار بار خدارو شکرکردم.
بعد آهی کشید.
–راحیل بابا، من تا وقتی زنده ام برات دعا می کنم. می دونم که تو برای ریحانه از مادر خودشم بیشتر مادری کردی ومی کنی. زهرا همیشه تعریفت رو میکنه.
تو با زهرای من برام فرقی نداری. بعد نگاهش را درچشم هایم چرخاند و با لبخند گفت:
اگه کمیل اذیتت کرد به خودم بگو.
هر دو خندیدم و کمیل که تشک پدرش را مرتب می کرد. پرسید:
–چی می گید شما دوتا؟ راحیل نکنه داری زیر آب منو می زنی؟
دوباره خندیدیم. به این فکرکردم که چقدرخوب است خانواده همسرت دوستت داشته باشند و برای داشتنت خدا را شکرکنند.
🌹🍃هر دو کنار چمدان نشسته بودیم ولباسهایمان را مرتب در چمدان می چیدیم که نگاهم کرد
–کمیل.
–جانم عزیزم.
–یه سوال بپرسم راستش رو میگی؟
لبهایش راکمی کج کرد و گفت:
–کی دروغ شنیدی؟
–نه، منظورم اینه بدون ملاحظه جواب بده.
–خدا به خیر بگذرونه، بپرس.
–تو که میتونستی طبقه پایین رو اجاره بدی و با پولش برای ریحانه یه پرستار تمام وقت بگیری، احتیاجی هم به من و زهرا نداشته باشی. چرا این کار رو نکردی؟
–چی شده که اینو میپرسی؟
–همینجوری.
همانطورکه وسایل خطاطیاش را در چمدان میگذاشت گفت:
–از کجا پرستاری مثل تو پیدا می کردم؟
–قرار شد راستش رو بگی دیگه.
یک تابلوی زیبا را که با خط خودش نوشته بود داخل چمدان گذاشت.
–خب میخواستم زهرا زندگی بهتری داشته باشه. اونجا خونشون خیلی هم کوچیک بود و هم خارج از شهر براشون سخت بود.
می دونستم اگه یه بهانهی اساسی برای آمدن خواهرم و خانوادش به اینجا نداشته باشم ممکنه غرور شوهرش جریحه داربشه و کلا نیاد اینجا زندگی کنه و بهش بگه نمی خوام زیر بلیط برادرت باشم.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
🔥چهارشنبه سوری قرآنی مدرن
💥اشتباهات خود را بسوزانید
^_^ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً
✓تحریم 8
💥کینه ها و نفرت ها را بسوزانید
^_^ وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا...
✓الحشر : 10
💥بدی ها را بوسیله خوبی ها بسوزانید
^_^ وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ
✓فصلت : 34
💥گناهان را با صدقه بسوزانید
^_^إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَكُمْ
✓ البقرة : 271
#قرآن
#چهارشنبه_سوری
#ماه_شعبان
🌹@gilan_tanhamasir
إنّی اُحبُّ هر چه که دارد هوای تو
شرمندهام قدم نزدم جای پای تو
إنی برئتُ هر که بخواند به جز تو را
إنی عجبتُ هر که ندیده عطای تو
#3روز_تا_جشن_نیمه_شعبان😍
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج🌸💚
#میلاد_امام_زمان(عج)🎉✨
#مبارک_باد🎊❣️✨
#شبتون_بخیر🌙
🌹@gilan_tanhamasir
سلااااام و دروود خدمت تک تک شما عزیزان ☺️🌺
صبح بر شمـــــــــا خوش وخــــــــــرم
روز زیباتون مملو از روشنی و بندگی باشه 🌺
الهی که حال دلتون خووووب و پُر از آرامش الهی باشه🤲✨
ایام نورانی و پر برکت ماه شعبان هست و در آستانه فرا رسیدن نیمه شعبان هستیم ، پیشاپیش میلاد آخرین ذخیرهی امامت و ولایت هستیم رو خدمت شما سروران عزیزم تبریک و تهنیت عرض میکنم 😊💐
ان شاءالله همگی با هم ذیل توجهات آقا صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف و در خدمت و در رکاب ایشان باشیم🤲 🌹
#تنهامسیراستانگیلان💝
🌹@gilan_tanhamasir
🌹 #گنج_سخن
حضرت علی(ع) :
عقل صاحب و فرمانده لشکر رحمان است و هوای نفس فرمانده لشکر شیطان و هریک از این دو می خواهند نفس را به سوی خود کشانند ، پس هریک پیروز گردد نفس در اختیار او خواهد بود.
🔻کارگروه تخصصی #کنترل_ذهن
🆔@Gilan_tanhamasir
http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅چطور #برکت زندگیمون رو افزایش بدیم
هر کی میخواد پولدار بشه گوش بده!
#تنها_مسیری_ام
استاد پناهیان
🎁@gilan_tanhamasir
انواع بذر سبزه عید و زمان کاشت هرکدام⏬
شاهی: آن را با دو برابر آب برای چند ساعت خیس کنید. ۶ روز زمان میبرد تا بذرها کامل شوند.
خرفه: خرفه رشد سریعی دارد و البته لازم هم نیست زیاد بلند باشد، زیرا بافت ریز و پنبهای دارد. آن را ۳ تا ۴ ساعت بخیسانید و ۱۰ روزه یک سبزه زیبا داشته باشید.
یونجه: بذر یونجه هم خیلی زود رشد میکند و آماده میشود. یک روز کامل آن را در آب خیس کنید.
بذرهایی که لازم است حدود 6 تا 8 ساعت خیس بخوردند:⏬
نام بذر: یونجه
مدت زمان جوانه زدن: 5-6 روز
نام بذر:شنبلیله
مدت جوانه زدن: 3-4 روز
نام بذر: تربچه
مدت جوانه زدن: 4-5 روز
نام بذر: کنجد
مدت جوانه زدن: 1-2 روز
بذرهایی که لازم است 24 ساعت خیسانده شوند:⏬
نام بذر: نخود
مدت زمان جوانه زدن:3-4 روز
نام بذر: آفتابگردان
مدت جوانه زدن:1-2 روز
نام بذر: چاودار
مدت جوانه زدن: 2-3 روز
نام بذر: ارزن
مدت جوانه زدن: 3-4 روز
ادامه ... ⏬
#درختکاری
#نهال_مثمر
#گیاهان_مفید
🌱@gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
انواع بذر سبزه عید و زمان کاشت هرکدام⏬ شاهی: آن را با دو برابر آب برای چند ساعت خیس کنید. ۶ روز
نحوه کاشت انواع بذر سبزه عید:⏬
بعد از اینکه بذر گیاه مدت زمان کافی خیس خورد، بذرها را داخل پارچه نخی یا گونی پیچیده و مرطوب نگه دارید و مدام جا به جا کنید تا دانهها یکنواخت جوانه بزند. دانههای جوانه زده را به ظرف مورد نظر برای سفره هفت سین خود انتقال دهید و تا چند روز روی انها را با پارچه نخی نمدار بپوشانید. یکی دو روز بعد که جوانهها کمی رشد کرده و قد کشیدند، پارچه را بر دارید. سبزه خود را به مکانی دور از تابش نور مستقیم خورشید انتقال دهید و آن را در هوای خنک نگهداری کنید تا سبزه شما پر پشت و پر رنگ شود.
توضیح این نکته ضروری است: چنانچه تمایل دارید روی سطوح شیبدار، کوزه، عروسک و یا ماکتهای مختلف سبزه عید خود را سبز کنید باید از بذرهای لعاب دار مانند بذر خاکشیر، شاهی، خرفه و منداب (کیکوج) استفاده کنید.
ویژگی این بذرها این است که بعد از خیس شدن حالت ژله ای به خود میگیرند و به همین دلیل قابلیت چسبندگی روی سطوح مختلف (حتی سطوح عمودی) را دارا میباشند.
نکاتی برای پر پشت شدن سبزه عید نوروز⏬
۱- از ظروف فلزی برای سبز کردن سبزه استفاده نکنید.
۲- استفاده از ظروف سفالی و در درجه دوم چینی، نتیجه بهتری خواهد داشت تا ظروف پلاستیکی.
۳- از هر بذری که استفاده میکنید حتماً با توجه به مدت گفته شده بگذارید خیس بخورد.
۴- بهترین روش آبیاری برای سبزه عید غبارپاشی است. روشهای غرقابی خیلی مناسب این نوع سبزه نیست.
#درختکاری
#نهال_مثمر
#گیاهان_مفید
═════●⃟ 🌱 ⃟●᪥᪥᪥════
"بسم الله الرحمـــــن الرحیم"
سلام و ادب خدمت شما بزرگواران
شبتون پر از مهر خداوند باشه🌹
💠 با نام و یاد خدا میریم سراغ
تدریس مبحث جذاب #کنترل_ذهن
✨🌷✨🌷✨
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#کنترل_ذهن برای تقرب 50 یه نکته ای رو در مورد بحث قانون جذب عرض میکنم دقت بفرمایید. 🔷 ببینید ما به
#کنترل_ذهن برای تقرب 51
🔵 گفته شد که انسان باید بتونه ذهن خودش رو کنترل کنه.
در واقع باید یه عمر تمرین #کنترل_ذهن کنیم تا هم به موفقیت های دنیایی برسیم و هم به دنبالش لذت نعمت های آخرتی رو بچشیم
🚨 اگه انسان در طول زندگی خودش به کنترل ذهنش نپردازه، یه اتفاق تلخ و وحشتناک براش می افته... موقع مرگ...
میدونید که موقع مرگ دیگه کنترل ذهن، دست انسان نیست... دیگه تموم شد...
💢 اگه خدای نکرده گاهی توی دلت نسبت به خدا یه حرف منفی میزنی، موقع مرگ همون ها یادت میاد.
😒
🚨 در روایت میفرماید شیطان بیشترین فشارش رو برای منحرف کردن ذهن انسان، "موقع مرگ" قرار میده...
موقع مرگ، بیشترین شک و تردید نسبت به خدا سراغ آدم میاد....
خیلی وحشتناکه..
در مهم ترین ساعات زندگی، شیطان بیاد و ما رو به خاطر اینکه کنترل ذهنمون دستمون نبوده صاف ببره جهنم...😓
و میدونید اگه آدم اونجا نتونه مقابل شیطان بایسته، کافر از دنیا خواهد رفت...
🚨 بدبخت و بیچاره میشه تا ابد... تا بی نهایت...
عزیز دلم تلاش کن کنترل ذهن خودت رو به دست بگیری.
بچه بازی که نیست.
✅واقعا وقت بذار و تمرین کن. هم تمرین علامه طباطبایی و هم تمرین نماز و هم تمرین تنفس گیری رو انجام بده تا ذهنت منظم بشه و بتونی به خوبی کنترلش کنی.
منتظر اینم نباش که یه معجزه ای توی زندگیت پیش بیاد و یه دفعه ای تو بهترین آدم دنیا بشی!
باید تلاش کنی تا به دست بیاری
🌺 آیت الله حق شناس میفرمود: اولیای الهی از خطورات ذهنیه خائف هستند..
🚨 ببینید این خطورات ذهنی چیه که حتی اولیای الهی هم میترسیدن...
😒
بله گناه نمیکنن ولی ممکنه گرفتار خطورات منفی ذهن بشن.
🔷 در جای دیگه ای میفرمایند: باید انقدر در مقام مراقبه باشی تا خطورات قلبی به طور کلی نابود شود و صفحه دل نورانی شده و جای پروردگار شود...
💢 خداوند متعال میفرماید: اگه خودت رو برای عبادت من فارغ نکنی، ذهن و قلبت رو شلوغ میکنم و گرفتاری هات رو برطرف نخواهم کرد...
📚 اصول کافی، ج 2 ، ص 83
🔴 يا ابن آدم، تفرّغ لعبادتي، أملأ قلبك غنى و لا أكلك إلى طلبك، و علىّ أن أسدّ فاقتك و املأ قلبك خوفا منّي. و إن لا تفرّغ لعبادتي، أملأ قلبك شغلا بالدّنيا، ثمّ لا أسدّ فاقتك و أكلك إلى طلبك.
⭕️ اى پسر آدم، فارغ شو از براى عبادت من، تا پر كنم قلب تو را از بىنيازى و واگذار نكنم تو را به سوى طلب خويش،
و بر من است كه ببندم راه #فقر تو را
و پر كنم دل تو را از خوف خويش.
🚨 و اگر فارغ نشوى براى عبادتم، پر كنم دل تو را از "اشتغال به دنيا"، پس از آن نبندم فقر تو را و واگذارم تو را به سوى طلبت....
💢 هر کی میبینه که انگار فکر و ذهنش بیش از حد درگیر دنیا شده بره استغفار کنه.
این دیگه عذاب الهی برای آدم هست.
میبینی به طرف میگی بیا بریم مسجد.
میگه والا خیلی سرم شلوغه!😖
میگی بیا بریم هیئت.
میگه: چیزه! صبر کن! والا خیلی کار دارم . یه دفعه دیگه میام!😣
🚨 بسیاری از مشکلات و گرفتاری های ما حل نمیشه
فقط به خاطر اینکه ذهنمون رو متوجه خدا نمیکنیم.
همینجوری سرسری یه نماز میخونیم و میریم دنبال کارمون.
😒
تا یه جایی کارمون گیر کرد به خدا، با سر کج میریم در خونه خدا!😢
💢 خب اینجوری نمیشه. ذهنت رو خالی کن موقع نماز، نترس
خداوند متعال قول داده که مشکلات تو رو برطرف کنه تا بتونی بیشتر به خدا توجه کنی.
ان شالله از امروز سعی کنیم بیشتر به نمازهامون دقت کنیم...
http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت353 🌹🍃قبل از این که سفره ی شام را بیندازیم کمیل پسرهای خواهرش را فرست
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت354
#پارت_آخر
🌻برای همین با زهرا صحبت کردم تا به شوهرش بگه چون تو، دانشگاه داری و نمی تونی تمام وقت پیش ریحانه باشی. اونم بیاد کمک کنه.
شوهر زهرا فکر کرده چون پدرم برای خرید این خونه کمکم کرده پس زهرا هم اینجا سهم داره و کلا اون جایی که الان نشستن مال خودشونه.
البته من که حرفی نداشتم، گفتم تا هر وقت دلتون می خواد بشینید.
ولی اصغر آقا میخواد برای محکم کاری سه دونگ این خونه رو به نام اونا بزنیم.
فکر کنم زهرا برای این موضوع رو براش توضیح نمیده و نمیگه اینجا کلا برای برادرمه، چون میترسه اگه اصغر بفهمه بگه از اینجا بریم. بخصوص که حالا هم تو هستی و ما احتیاجی به پرستاری زهرا نداریم.
بلند شدم وکنارش نشستم
–چقدر تو مهربونی.
گفت:
–تو بیشتر.
–کمیل.
–جانم.
–چرا از شکایتت صرف نظرکردی و قبول کردی من مواظب ریحانه باشم؟
سرش را بلندکرد و گفت:
–اون روزا واقعا نمی دونستم ریحانه رو که خیلی کوچیک بود، باید به کی بسپرم.
خواهرم هم برای خودش زندگی داشت و مسیرش هم دور بود. شوهرشم زیاد خوشش نمیومد که زهرا مدام بچه ی من تو بغلش باشه.
🌻با خودم گفتم پرستار میگیرم، ولی به کی می تونستم اعتماد کنم، که وقتی من نیستم بلایی سر بچه نیاره.
چندباری که تو رو دیدم. خانوادهات، بخصوص مادرت رو که دیدم. اعتمادم رو جلب کردید. توی دلم از خدا می خواستم که یه جوری توی دلت بندازه که خودت این پیشنهاد رو بدی.
برای همین گفتم میخوام برای بچم پرستار بگیرم و به کسی اعتماد ندارم.
که تو خودت پرسیدی به من اعتماد دارید بیام پرستارش بشم. منم برای این که رد گم کنم پرسیدم. مگه شما بچه داری بلدید؟
سرم را بلند کردم و نگاهش کردم وبا لبخند گفتم:
–منم گفتم مگه بلد شدن می خواد. کاری نداره.
–روزای اول رفتارت رو زیر ذره بین گذاشته بودم. وقتی ریحانه رو میبردی تو اتاق تا بخوابونیش و در رومیبستی. دلم شور میزد.
ولی وقتی صدای صوت دل نواز یه دعا یا قرآن یا لالایی دل نشین از توی اتاق بلند میشد. نفس راحتی میکشیدم.
یادته اون موقع ها ریحانه رو با این چیزا می خوابوندی؟ کارم رو خیلی راحت کرده بودی.
شبا که می خواستم بخوابونمش این صوتها رو رو گوشیم ریخته بودم و براش میذاشتم آروم میشد و میخوابید.
باتعجب نگاهش کردم.
–کلک چرا تا حالا نگفته بودی؟
خندید.
–خیلی چیزای دیگه رو هم بهت نگفتم.
–چی؟
–این که اون چندباری که ازت خواستم باهام بیای بیرون می خواستم بیشتر بشناسمت، توی شرایط مختلف قرارت بدم و عکس العملت رو بسنجم.
🌻گفتم:
–چقدربد جنسی.
تابلویی که داخل چمدان گذاشته بود را برداشتم.
–کمیل من عاشق این خط نوشتن توام. چه شعر قشنگی... برای کی نوشتی؟
آهی کشید.
–اون روزا که حالم خیلی بد بود نوشتمش و زدم به دیوار اتاقم. هر روز که چشمم بهش میخورد آروم میشدم. بعد بلند و آهنگین شعر را خواند.
"همه عالم يه طرف حسين زهرا يه طرف
همه عشقا يه طرف عشق به مولا يه طرف"
–خب چرا گذاشتیش تو چمدون؟
–این مدت که بابا اینجا بود گفت لنگهاش رو براش بنویسم. وقت نکردم. اینو میبرم میزنم دیوار خونشون برای خودمون سر فرصت یکی دیگه مینویسم.
با خودم فکر کردم. کشف کردن آدم ها خیلی سخت است. کاش زکریای رازی به جای کشف الکل، یک فرمولی اختراع می کردکه با آن زوایای پنهان وجودی هر انسان را کشف می کردیم
شاید هم هر کسی خودش باید برای خودش فرمولی بسازد تا بتواند وجودش را کشف کند.
پنهان ماندن و کشف نشدن مثل پیدا نکردن درب خروجی در یک بازی رایانه ایی است. مدام باید در محوطهی پشت در دور خودت بچرخی تا وقتت تمام شودو گیم اور شوی.
شایدهم مثل پرنده ایی که از ابتدای تولدش داخل قفسی حبس است و زیباییهای خارج از آن را درک نمی کند وخودش را در آن دنیای کوچکش خوشبخت احساس می کند.
✍#بهقلملیلافتحیپور
تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست
در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی و مجنون فقط افسانهاند
عشق در دست حسین بن علیست💚
پایان💚