هدایت شده از 🇮🇷فروشگاه حجاب کوثر🇮🇷
طرحها رو ببین و انتخاب کن ⏫⏫
مجری تخصصی پک های زیبای جشن تکلیف🎀
ماهستیم تاشما جزو بهترین ها باشین🎀
✏️مشاور فروش
@HOSSEIN_14
—————————————
09119302342
فروشگاه حجاب فاطمی کوثر👇
—————————————
🌺🍃 @foroshgah_koosar
روز جمعهست
و شب میلاد پدر امام زمان
آقا امام حسن عسکری (ع)💚🌱
انشاءالله تمام جنبههای زندگیمون🤲
در خدمتِ اهداف امام زمان (عج) باشه
الهی آمین 🥰🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی شوخی با رهبر هم شوخی😂
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#دختر_شینا #رمان #قسمت_دوم گفتم: «دورت بگردم، قدم خیر! منم، ضرابی زاده. یادت می آید فصل گوجه سبز بو
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_سوم
فصل اول
پدرم مریض بود. می گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که به دنیا آمدم، حالش خوبِ خوب شد.
همة فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می دانستند. عمویم به وجد آمده بود و می گفت: «چه بچة خوش قدمی! اصلاً اسمش را بگذارید، قدم خیر.»
آخرین بچة پدر و مادرم بودم. قبل از من، دو دختر و چهار پسر به دنیا آمده بودند، که همه یا خیلی بزرگ تر از من بودند و یا ازدواج کرده، سر خانه و زندگی خودشان رفته بودند. به همین خاطر، من شدم عزیزکرده ی پدر و مادرم؛ مخصوصاً پدرم.
ما در یکی از روستاهای رزن زندگی می کردیم. زندگی کردن در روستای خوش آب و هوا و زیبای قایش برایم لذت بخش بود. دور تا دور خانه های روستایی را زمین های کشاورزی بزرگی احاطه کرده بود؛ زمین های گندم و جو، و تاکستان های انگور.
از صبح تا عصر با دخترهای قدّ و نیم قدِ همسایه توی کوچه های باریک و خاکی روستا می دویدیم. بی هیچ غصه ای می خندیدیم و بازی می کردیم. عصرها، دمِ غروب با عروسک هایی که خودمان با پارچه و کاموا درست کرده بودیم، می رفتیم روی پشت بام خانه ی ما. تمام عروسک ها و اسباب بازی هایم را توی دامنم می ریختم، از پله های بلند نردبان بالا می رفتیم و تا شب می نشستیم روی پشت بام و خاله بازی می کردیم.
بچه ها دلشان برای اسباب بازی های من غنج می رفت؛ اسباب بازی هایی که پدرم از شهربرایم می خرید. می گذاشتم بچه ها هر چقدر دوست دارند با آن ها بازی کنند.
#ادامه_دارد....
📚 #رمان_خوب
•┄✮بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ✮┄•
✋ســــلام و صبح قشنگِ رفقای ما بخیــر
به به چه سعـادتی نصیبمـــون شد تا باز هم دراین روز قشنگـــ مهمـــان خانه ی شما بزرگواران باشیـم ☺️
✨ تبریکـــ و شـــادباش این روز خجسته (#میلاد_امام_حسن_عسکری )
محضــر مبـارک مولامون آقا صاحبـــ الزمان و خدمتـــ یکایکـــ شما ســروران🌸
یه هفتهٔ پر از خیر و برکت رو
برا همهمون آرزو دارم 🤲🌷
بریم ببینیم توی این هفته
قراره چطور عمل کنیم😎
روزتون خوش و مؤدبانه🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد پدرتان مبارک🎊
یا حجتبنالحسنالعسکری🌺🍃
عاشقاینخانوادهایم🌱
#میلاد_امام_حسن_عسکری #برهمگان_مبارڪ_باد #امام_حسن_عسکری
میگن اگه در یک ساعــت گذشته ۵ بار
تلفن همراهت رو برداشتی دچار اعتیاد
به فضای مجازی هستی!
خدا رو شکر من اعتیاد ندارم، تو پنج
ساعـت گذشته فقط یکــبار گوشیم رو
برداشتم ولی هنوز نذاشتمش رو زمین.
😌😁
🌹 سلام و عرض خدا قوت خدمت شما تنهامسیری های عزیز
✅ بحث ادب رو به لطف خدا ادامه میدیم. شما عزیزان هم سعی کنید هر قسمتی که گذاشته میشه رو در حد توانتون عمل کنید.
#افزایش_ظرفیت_روحی 132
❇️ انسان مودب خیلی از مسیر نزدیک شدن به پروردگار عالم رو به راحتی طی خواهد کرد.
🌹 انسانی که عمیقا مودب شده باشه حتی اگه توی دلش هم خواست که به کسی نامردی کنه میگه: نه! من که خودم میفهمم این نامردیه....
🌺 آدم مودب وجدانش خیلی قوی هست و برای همین به هیچ وجه حاضر نمیشه که پا روی وجدان خودش بذاره.
توی زندگی سعی کنید هم خودتون بی نهایت مودب باشید و هم با افراد مودب رفت و آمد داشته باشید.
✅ رفقایی که میخواید انتخاب کنید تا اونجا که میشه از افراد مودب باشن. اثرات یک رفیق مودب در زندگی انسان فوق العادس...
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#افزایش_ظرفیت_روحی 132 ❇️ انسان مودب خیلی از مسیر نزدیک شدن به پروردگار عالم رو به راحتی طی خواهد ک
یه بررسی میدانی رو همه شما عزیزان امروز انجام بدید
🔸 ببینید کلا توی زندگیتون چند تا آدم نزدیک دارید. حالا یا فامیل باشن یا از دوستان.
و حساب کنید که چند تاشون آدم های خیلی مودبی هستند و چند تاشون ادب کمتری دارند.
هرکی رفقای مودب بیشتری داشته باشه برندس!😊
✅ خب حالا برای اینکه امروز حالتون خییییلی خوب بشه یه هدیه خیلی جالب براتون دارم!😊🎁
فایل زیر رو براتون ارسال میکنم. حتما گوش بدید.
3387458187.mp3
6.15M
❇️ چطور میشه از عبادت بیشتر از سایر تفریحات لذت ببریم؟!
آیا اصلا عبادت یه نوع تفریح محسوب میشه؟!
صحبت های فوق العاده استاد پناهیان رو بشنوید😊
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#دختر_شینا #رمان #قسمت_سوم فصل اول پدرم مریض بود. می گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_چهارم
شب، وقتی ستاره ها همة آسمان را پر می کردند ، بچه ها یکی یکی از روی پشت بام ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند؛ اما من می نشستم و با اسباب بازی ها و عروسک هایم بازی می کردم. گاهی که خسته می شدم، دراز می کشیدم و به ستاره های نقره ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می زدند، نگاه می کردم. وقتی همه جا کاملاً تاریک می شد و هوا رو به خنکی می رفت، مادرم می آمد دنبالم. بغلم می کرد. ناز و نوازشم می کرد و از پشت بام مرا می آورد پایین. شامم را می داد. رختخوابم را می انداخت. دستش را زیر سرم می گذاشت، برایم لالایی می خواند. آن قدر موهایم را نوازش می کرد، تا خوابم می برد. بعد خودش بلند می شد و می رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می گرفت. آن ها را توی سینی می چید تا صبح با آن ها برای صبحانه نان بپزد.
صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می شدم. نسیم روی صورتم می نشست. می دویدم و صورتم را با آب خنکی که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می شستم و بعد می رفتم روی پای پدر می نشستم. همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود. او با مهربانی برایم لقمه می گرفت و توی دهانم می گذاشت و موهایم را می بوسید
پدرم چوبدار بود. کارش این بود که ماهی یک بار از روستا های اطراف گوسفند می خرید و به تهران و شهرهای اطراف می برد و می فروخت. از این راه درآمد خوبی به دست میآورد. در هر معامله یک کامیون گوسفند خرید و فروش می کرد. در این سفرها بود که برایم اسباب بازی و عروسک های جورواجور می خرید.
#ادامه _ دارد
📚 #رمان_خوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه روز میاد که دیگه نمیخواد حرص غذا خوردنشو بخوری....
دیگه هیچ لباسی زود کثیف نمیشه
دیگه خونه بهم ریخته نیست ......
روزهای سخت موندنی نیستن👌👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعتراف ژنرال ۴ستاره آمریکا درباره ماجرای نابود کردن ایران!
🔸ژنرال وزلی کلارک: "قرار بود بعد از ۱۱ سپتامبر ما ۷ کشور را در ۵ سال نابود کنیم. با عراق شروع میشد و بعد سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و درنهایت با #ایران به اتمام میرسید"
#پایان_اسقاطیل
#طوفان_تبیین