نــــدایـــ🎶دخـــتــرانـــهــ🎀💕
🎒🍂
دوران ابتدایی عاشق یک کوله ی پارچه ای شدم که روی دوش یکی از بچه های مدرسه دیده بودم، برای رسیدن به آن، کیفی که داشتم را به عمد پاره کردم. حالاشرایط رسیدن به رؤیایی که داشتم فراهم بود. به بابا اصرارکردم و بابا کوله رابرایم خرید. خیلی خوشحال بودم، وسایلم را مرتب داخلش چیدم وثانیه ها راشمردم تاصبح شود وکوله ی دوست داشتنی ام را بردارم وخرامان وشاد به مدرسه بروم. از شدت ذوقی که داشتم، فکرمیکردم به محض ورودم به مدرسه، حواس ها متمرکزبه من وکیف جدیدم خواهدشد وتمام بچه ها غبطه ی حال خوب مرا خواهندخورد.`
صبح شد، از ذوقم صبحانه نخورده کوله را برداشتم و راه افتادم. وارد مدرسه شدم، بماند که هیچ کس حواسش به من وکوله ام نبود وهرکس راه خودش را می رفت! کمی توی ذوقم خورد اما هنوزهم ته دلم برای داشتن آن، خوشحال بودم. زنگ اول که درکلاس نشستم، کوله مدام زیر میز می افتاد و کلافه ام کرده بود، نه پایه ای داشت، نه تکیه گاهی که به نیمکت تکیه اش بدهم. ضمن اینکه کتاب و دفترهایم بدحالت شده بودند وپیداکردنشان زمان میبرد. دیگر نه تنها دوستش نداشتم، بلکه از دستش عصبانی بودم!
خلاصه که آن روز باشوق به مدرسه رفتم وباحالی گرفته به خانه برگشتم، کوله را گوشه ای انداختم و نشستم. بیشتر مدادرنگی هایم از شکاف های بالای کوله بیرون افتاده وگم شده بودند، خلاصه که پشیمان بودم، خیلی پشیمان.
همینطور که باحال گرفته کنج اتاق کز کرده بودم چشمم به کیف قبلی ام افتاد که باتمام کهنه بودنش، بی نقص بود و تازه فهمیدم چقدردلم برایش تنگ شده. برش داشتم، باسوزن و نخ به جانش افتادم و پارگی اش را دوختم، کتاب هایم را داخلش چیدم، نفس راحتی کشیدم و به خودم قول دادم دیگر از روی ظاهر، عاشق هیچ چیز و هیچ کس نشوم و قبل از انتخابم، همه چیز را درنظر بگیرم!💛(:
#نرگس_صرافیان_طوفان🌱
@Girl_village⟵🍁
نــــدایـــ🎶دخـــتــرانـــهــ🎀💕
🎒🍂 دوران ابتدایی عاشق یک کوله ی پارچه ای شدم که روی دوش یکی از بچه های مدرسه دیده بودم، برای رسیدن
طولانیه اما تلنگر قشنگیه👌🏻🙂
پیشنهاد میکنم بخونین🌊
🧡🍁
پاییز را باید
با چشمهای ” تو ” نگاه کرد!
وگرنه برای من
دیگر عاشقانه نیست
این رنگهای
پژمرده خیابانها🍂
#شاعرانه
#دلبرانه
#پاییز
@Girl_village⟵🍁