#طنز_شهدا |°😂🎈😁°| #طنز_جبهه
😂اینطوری لو رفت...!😂
⭕️دو تا از بچههاے گردان، غولـے را همراه خودشان آورده بودند و هاے هاے مـےخندیدند.
گفتم: «این ڪیـھ؟» ↭😳
گفتنـد: «عـراقـے» ↫😁
گفتـم: «چطورے اسیرش ڪردید؟» ⇤😎
مـےخندیدنـد ⇜ 😂
.
گفتنـد:
«از شبــ🌙 عملیاتــ پنهـان شـده بـود. تشنگـےفشار آورده بـا لبـاس بسیجـےهـا آمـده ایستگـاه صلواتـے شربتــ گرفتـھ بـود.╉😎😂╉ پـول داده بـود!»
اینطورے لـو رفتـه بـود😎😁
بچـھ هـا هنـوز
#طنز_جبهه🤣
اخوی عطر بزن ✨
شب جمعه بود...
بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل🤲🏻
💡چراغارو خاموش کردند
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود🥺 هر کسی
زیر لب زمزمه می کرد و اشک😢 میریخت
یه دفعه اومد گفت: اخوی بفرما
عطر بزن ...ثواب داره😊
- اخه الان وقتشه؟😐🤔
+ بزن اخوی ..بو بد میدی🤫 ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا☹️
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره😊😉
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند💥💡
صورت همه سیاه بود😂😅
تو عطر جوهر ریخته بود...😂😂😜
بچه ها م یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند..😂😅😀
#ندای_شهدا?
🔔 زنگــــ خندِهـــ🤣ـــــــ🔔
بار اولم بود کہ مجروح مےشدم و
زیاد بـےتابـے مےکردم 😧
یکے از برادران امدادگر بالاخرھ آمد
بالاے سرم و با خونسردے گفت
:«چیہ،چہ خبرھ؟»تو کہ چیزیت نشدھ بابا!
تو الان باید بہ بچہ هاے دیگر هم روحیہ بدهے
آن وقت دارے گریہ مےکنے؟! 😳
تو فقط یک پایت قطع شدھ! ببین
بغل دستیت سر ندارھ هیچے هم نمےگہ
این را کہ گفت بےاختیار برگشتم و
چشمم افتاد به بندھ خدایے کہ شہید شدھ بود!
بعد توے همان حال کہ
درد مجال نفسکشیدن هم نمےداد
کلے خندیدم و با خودم گفتم🤣🤣🤣
عجب عتیقہ هایۓ هستند این امدادگرا🙄😂
😂**•̩̩✩•̩̩*˚ #طنـز_جبـــــہــہ ˚*•̩̩✩•̩̩*˚*😂
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•