🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
❣ #سلام_امام_زمانم❣
نبض دلم با اسم مهدی میزنه
❤️الّلهُـمَّ عَجِلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج❤️
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
?????????????? ???? ?????? ????????????????? 1.mp3
1.27M
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#هرروز_یک_صفحه_با_کلام_حق
صفحه_461
🖤تقدیم به امام حسین علیه السلام وشهدای کربلا🖤
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
4_532577014150897948.mp3
1.45M
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🔈#صوت_قرآن
📖 #صفحه_461
#استاد_العفاسی
🖤تقدیم به امام حسین علیه السلام وشهدای کربلا🖤
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🗓 امروز جمعه ↯
☀️ ۲۲ مرداد ۱۴۰۰
🌙 ۴ محرم ۱۴۴۳
🎄۱۳ آگوست ۲۰۲۱
📿 ذکر روز :
اللهم صل علی محمد و آل محمد
#حدیث_روز
🍃🌸از این که خواسته یا ناخواسته با
حـرف ها، قلم ها و اعمال مون،
مقابل امام حسین علیه السلام
قرار بگیریم؛ پناه میبریم به خدا
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
بر نام حسین و کربلایش 🕌
صلوات🌺
برنام ابوالفضل و وفایش💚
صلوات🌺
بر اهل حرم به حق زهرا 💚
صلوات🌺
بر جمله یاوران مولا 💚
صلوات🌺
🌺اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
✨ذکر روز " جمعه "✨
"۱۰۰مرتبه"🍃🌸اللهم صل على محمدوآل محمد🌸🍃
🌸جمعه تون مبارک🌸
✨ذکر روز جمعه✨
🍃 موجب عزیز شدن میشود🍃
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبورزمانبیدارتمیکند🕰
#نویسنده_لیلافتحیپور
#پارت251
–میدونی واجبتر از پروتز پام در حال حاضر چیه؟
دستی را که روی دنده گذاشته بود را نگاه کردم.
–از کجا بدونم.
با شیطنت نگاهم کرد.
–یعنی حدسم نمیزنی؟
میتوانستم حدس بزنم ولی خودم را به بیخبری زدم.
–خب شاید میخواهید سرمایه شرکت رو...
دستش را به علامت منفی تکان داد.
–نه بابا، خیلی پرت شدی. بعد چند دقیقهایی سکوت کرد و بعد زیر چشمی نگاهم کرد و گفت:
–میخواستم بگم با خانوادت صحبت کنی آخر هفته بیاییم خواستگاری.
اصلا فکر نمیکردم حالا و اینطور ناگهانی مطرحش کند. دستپاچه شدم و به دستهایم زل زدم.
او هم به روبرو خیره بود. انگار گفتن این حرف برایش سخت بود.
ترسیدم با سکوتم اذیت شود و فکرهای ناجور کند. برای همین گفتم:
–فکر کنم مادرتون صحبت کنن بهتر باشه.
نگاهش به طرفم چرخید.
–پس یعنی خودت مشکلی نداری؟
متعجب نگاهش کردم.
–چه مشکلی؟ احساس کردم غرورش اجازه نداد به پایش اشاره کند و موضوع دیگری را مطرح کرد.
–فکر میکنی خانوادت رضایت بدن؟
دلم میخواست خوشحالش کنم، نمیخواستم ضعفی که در پایش دارد برایش برجسته شود برای همین خجالت را کنار گذاشتم و گفتم:
–داماد به این خوبی کجا گیرشون میاد.
با چشمهای گرد شده پقی زیر خنده زد. من هم با گونههای سرخ شده لبخند زدم.
فوری گوشیاش را برداشت و پیامکی برای کسی فرستاد. بعد از چند دقیقهایی که پیامک بازیاش تمام شد گفت:
–یه چیزی تو زیرزمین خونمون دارم درست میکنم که دلم میخواد زودتر بیای ببینیش.
–چی؟
–دلم میخواد خودت ببینیش.
تو این یک ماه به محض این که میرفتم خونه روش کار میکردم. البته هنوز یه کم کار داره، برای روزی ساختمش که روی دیوار خونهایی نصب بشه که صاحبش من و تو هستیم. موقع ساختنش فکرم همین بود. بعد از مکثی خندید و ادامه داد:
–واسه خودم بریدم و دوختم، هنوز خواستگاری نیومده به فکر تابلوی خونمون هستم. شده مثل اون ضربالمثله، یارو رو تو ده راه نمیدادن سراغ کد خدا رو میگرفت.
از حرفش خندهام گرفت.
برعکس گذشته خیلی آرام و با خونسردی رانندگی میکرد.
به خانه که رسیدم مادر اخمهایش در هم بود. با دیدن من گفت:
–تو خبر داشتی؟ دوباره آخرین نفر من باید بدونم؟
هاج و واج نگاهش کردم.
–از چی؟ چی شده؟
روی مبل نشست و گفت:
–مریم خانم زنگ زده میگه اگه اجازه بدید آخر هفته بیاییم خواستگاری، بهش میگم باید با دخترم صحبت کنم میگه اُسوه جون جواب مثبت رو داده فقط شما اجازه حاج آقا رو بگیرید بهم خبر بدید.
"پس راستین تو ماشین به مادرش پیام داده بود که به مامان من زنگ بزنه."
–باور کن مامان همین الان راستین بهم گفت، من نمیدونم اینا چرا اینقدر حول تشریف دارن.
مادر گفت:
–برای این که پسر ناقصشون رو میخوان قالب ما کنن. تو چی کم داری که...
وقتی چشمهای از حدقهدرآمدهی مرا دید خودش بقیهی حرفش را خورد.
بغض کردم.
–باورم نمیشه شما داری این حرف رو میزنی، اگه اینجوری باشه پس مادر صدف چی باید بگه؟ صدف چی کم داره که...
مادر حرفم را برید و گفت:
–اونم قبلا نامزد داشته، یارو ول کنش نبوده میخواسته از شرش خلاص بشه امده با امیرمحسن...
چنان هین بلندی کشیدم که مادر ساکت شد.
–مامان تو رو خدا اینجوری نگید، اصلا کی اینارو به شما گفته؟
مادر از روی مبل بلند شد.
–خود یارو نامزد قبلیش امده بود در خونه و همه چی رو به من گفت.
دستم را جلوی دهانم گذاشتم و پرسیدم:
–خب شما چیکار کردید؟
–منم همه چیز رو به امیرمحسن گفتم. البته اون خبر داشت صدف قبلا همه چیز رو بهش گفته بوده.
سعی کردم خونسرد باشم.
–با این حال بازم دلیل نمیشه، صدف میتونست بره با کس دیگهایی ازدواج کنه، اون عاشق امیرمحسنه. واقعا دوسش داره.
–خب آره، عاشقشه، تو چه دردته، میخوای تو فامیل بگن اونقدر موند موند آخرشم رفت با یه...
جدی و محکم گفتم:
–مامان...مگه راستین چه ایرادی داره؟ موقعی که اون تیر خورد منم اونجا بودم، اگه اون تیر به پای من میخورد چی؟ اصلا همین فردا از خیابون رد بشم تصادف کنم و نقص عضو پیدا کنم دیگه حق زندگی ندارم؟
–اون پسر قبلا نامزدم داشته، مدتها با دختره ارتباط داشته، پسر برعکس برادرش کلا انگار راحته، ماشالا ایراد یکی دوتا نیست که... من به خاطر خودت میگم. تو طاقتش رو نداری، نمیخوام توام مثل امینه یه خط در میون قهر کنی بیای اینجا. وقتی مورد بهتری هست چرا...
حرف زدن با مادر بیفایده بود. بلند شدم و به طرف اتاقم رفتم. دیگر نمیخواستم حرفهایش را بشنوم. اگر میماندم حتما حرفهایی میزدم که بعدا پشیمانیام فایدهایی نداشت.
#ادامهدارد...
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبورزمانبیدارتمیکند🕰
#نویسنده_لیلافتحیپور
#پارت252
پدر که به خانه آمد مادر حرفی در مورد حرفهای مریمخانم به او نگفت.
باید کاری میکردم. خجالت میکشیدم خودم با پدر مطرحش کنم. ولی از طرفی هم جواب راستین را چه میدادم، از دلیل مخالفت مادر هم سرافکنده بودم.
صبح موقع صبحانه خوردن رو به مادر گفتم:
–مامان میخوای برای پسفردا من میوه رو بخرم؟
مادر در چشمهایم براق شد و گفت:
–اگه چیزی بخوام به آقات میگم میگیره.
پدر مرموزانه نگاهم کرد و گفت:
–خودم میگیرم دخترم؟
یعنی مادر موضوع را با پدر در میان گذاشته؟ باید سردرمیاوردم.
مادر که بلند شد برای پدر چای بریزد گفتم:
–آقاجان میشه امروز من رو برسونید؟
–باشه بابا، فقط اول باید بریم دنبال امیرمحسن، یه جا هم یه امانتی دارم بگیرم بعد میرسونمت.
مادر استکان چای را جلوی پدر گذاشت و گفت:
–این دیرش میشه بزار خودش بره.
پدر گفت:
–اگه دیرت میشه امانتی رو بعدا میگیرم بابا.
–نه، دیرم نمیشه، اتفاقا امیرمحسنم خیلی وقته ندیدم دلم براش تنگ شده.
امیرمحسن جلو نشسته بود و با پدر در مورد کار صحبت میکردند. مدام با خودم کلنجار میرفتم که چطور موضوع را مطرح کنم.
گفتم:
–آقاجان.
پدر حرفش را قطع کرد و از آینه نگاهم کرد.
–جانم بابا.
گوشهی روسریام را مدام دور دستم میپیچیدم و باز سکوت میکردم. سکوت سنگینی حکمفرما شد.
پرسیدم:
–چرا شما هر چی میشه طرف مامان رو میگیرید و ازش حمایت میکنید. خب گاهی دیگران هم درست میگن.
پدر با لبخند از آینه نگاهم کرد.
–چی شده دوباره؟
–خب برام سواله دیگه، واقعا چرا؟
پدر به روبرو خیره شد.
–چراش رو خودت انشاالله ازدواج کردی متوجه میشی، اون موقع تو هم باید همیشه همین کار رو بکنی.
–ولی من نمیتونم حرف زور بشنوم، کسی رو هم که حرف زور بزنه حمایتش نمیکنم.
پدر به روبرو خیره شد.
–زن و شوهر فرق دارن بابا، حالا تو بگو چی شده.
وقتی تمام ماجرا را برایش تعریف کردم با تعجب نگاهم کرد و گفت:
–پس چرا مادرت کس دیگهایی رو بهم گفت.
کمی به طرف جلو خم شدم.
–یعنی چی کس دیگهایی رو گفت؟ یعنی آخر هفته یه نفر دیگه میخواد بیاد خواستگاری؟
پدر سرش را به علامت تایید تکان داد و گفت:
–آره، مادرتم خوشحال بود، میگفت خیلی پسر خوبیه، البته من تا حالا ندیدمش، مادرت که خیلی ازش تعریف میکرد.
–پس چرا به خودم چیزی نگفت؟
پدر مبهوت به روبرو خیره شد.
امیرمحسن گفت:
–احتمالا امروز میگه.
نیشگانی از امیرمحسن گرفتم.
–پس تو میدونی، میگم آخه از اولی که نشستی صدات درنمیاد.
امیرمحسن صدای آخش بلند شد و گفت:
–میخواسته بهت بگه، تلفن زدن مریمخانم کار رو خراب کرده، بخصوص که تو هم ازشون حمایت کردی، واسه همین موکولش کرده به یه وقت دیگه.
زمزمه کردم.
–پس جریان میوه خریدن واسه ایشون بوده؟
پدر گفت:
–حالا مشکلی نیست که بیان با هم آشنا بشیم. مادرت خیلی از پسره تعریف میکرد، شاید اصلا...
محکم و قاطع گفتم:
–نه آقاجان، برام مهم نیست پسره کیه، جواب من از الان منفیه.
پدر سکوت کرد. امیرمحسن گفت:
–یه جوری حرف میزنی انگار مامان گفته حتما باید با این ازدواج کنی.
این امیرمحسن است که اینطور حرف میزند؟ او که همیشه از من حمایت میکرد. این ازدواج چرا اینقدر آدمها را تغییر میدهد.
پدر پرسید:
–حالا این آقای چگنی مثل برادرش اهل نماز هست؟ ظاهرشون که خیلی با هم فرق داره.
انتظار هر سوالی را داشتم الا این سوال، فوری گفتم:
–قبلا نبود ولی حالا هست. خودش که میگفت قبلا حرفهای برادرش رو قبول نداشته اما حالا...
–گذشتش به ما مربوط نیست. مهم الانه، گاهی هیچ چیز مثل گذشت زمان نمیتونه آدمها رو از بلاتکلیفی بیرون بیاره.
این بنده خدا رو چند بار دیدم. پسر خوش اخلاقی به نظر میاد.خوشرو و مردمداره، حالا من با مادرت صحبت میکنم.
–آقاجان یعنی شما موافق دلایل مامان هستید؟
آقاجان تاملی کرد و گفت:
–مادرت اگر حرفی میزنه به خاطر شناختیه که از تو داره، شاید...
دندانهایم را روی هم فشار دادم.
–نه آقاجان، مامان هنوزم فکر میکنه من بچهام، اصلا انگار گاهی سن من یادش میره، اون حتی موضوع خواستگاری اصلی رو به شما نگفته.
پدر نفسش را بیرون داد.
–خواستگاری اصلی و فرعی نداره که، تنها کاری که تو باید انجام بدی اینه که باور کنی که مادرت بد تو رو نمیخواد.
بغض کردم. ترسیدم حرفی بزنم و اشکم سرازیر شود و بیشتر از این خجالت بکشم.
تا حالا ندیده بودم که مادری با ازدواج دخترش مخالفت کند. تا حالا همیشه شنیده بودم که پدرها حرف اول را میزنند. سر امینه هم پدر مخالف بود ولی کمکم با دیوانه بازیهای امینه راضی شد.
راضی کردن پدر خیلی راحتتر است.
#ادامهدارد...
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🏴 عزاداری و ذکر مصیبت
☑️ هدف
☑️ احکام
☑️ روش صحیح به جا آوردن
🔸دوستی نشانه دارد. دوست در شادی دوستش شاد است و در اندوهش اندوهگین است. در روایتی از حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام آمده است:"خداوند متعال ما را از میان بندگان خویش برگزید و برای ما پیروانی انتخاب نمود که همواره در شادی و غم ما شریکاند و با مال و جانشان به یاری ما میشتابند، آنان از مایند و بهسوی ما خواهند آمد."
🔸اشکی که در مجالس عزای ابیعبدالله ریخته میشود نماد خالصترین ابراز عشق به سالار شهیدان میباشد ، همانکه پیامبر فرمود: «حسین از من است و من از حسینم» پیام این اشک این است که حسین جان آنقدر ترا دوست دارم که هیچچیز جز این قطره زلال اشک نمیتواند آن را به تصویر بکشد، قلم نمیتواند، بیان نمیتواند! هنر نمیتواند! فقط اشک میتواند.
👈 شيعیان بايد در ايام محرّم و صفر خود را عزادار نشان بدهند.
👈 در روضه امام حسين علیهالسلام بايد با طهارت و وضو واردشده و لباس پاکیزه بپوشيم.
👈 تأکید بزرگان بر خواندن زيارت عاشورا در دهه اول محرم .
👈 بجاى داد و فرياد زدن در مجالس امام حسين علیهالسلام، بياييم به مفاهيم رفيع عاشورا گوش دهيم و عمل كنيم.
👈 در عزاداریها نباید به ظواهر و عناوین هیئات و وعاظ و مساجد اعتناء نمود بلکه اصل، روح و خلوص حاکم بر آن مجلس است.
👈 نوحههایي که خوانده ميشود، نوحههایی باشد كه هدف حضرت را بيان كند، مكتب حضرت را بخواهد بيان كند، زیرورو كند انسان را، حال و هواي انسان را عوض بكند.
👈 ذاكرين اهلبیت علاوه بر بيان مصائب امام حسین و حضرت زینب بايد سخنان، رفتار و ظرایف افعال امام حسين را هم بيان كنند.
👈 بهتراست اهل علم عين مصیبتهای وارده را از كتب مقاتل نقل كنند. در تبليغ خودشان عين مقاتل را نقل كنند آنچه را كه شنیدهشده نقل نكنند. خیلی از مطالبی که ذاکران و وعاظ، که در روضهها، بدون اينكه به تاريخ مراجعه كنند، نقل میکنند و ميخوانند یک عده جوان هم میپذیرند و طبعاً مسائل نادرست را میگویند که حرام است. اگر كاري را كه انجامنشده بگويیم حرام است! دروغ! دروغ است! فرقي نميكند.
🌹مقام معظم رهبری، درباره برخی از اعمال در جریان عزاداریهای محرم، فرمودند:
برخی اعمال زیر، به دلیل اینکه ممکن است موجب وهن در دین، سوءاستفاده دشمنان، اذیت مردم، و مسائلی از این قبیل میشود، اشکال دارد و بهتر است انجام نشود:
❌ هروله کردن
❌ آسیب رساندن به بدن
❌ برهنه شدن
❌ استفاده از الفاظ و فحاشی و غنا در سینهزنی
❌ در منبری خلاف وحدت شیعه و تسنن صحبت کنند
❌ گل مالی کردن بیشازحد
❌ شنیدن صدای گریه و ناله و ضجه و عزاداری خانمها توسط مردان نامحرم
❌ انجام اعمال سخیف وسبک و مبتذل
❌ اختلاط محرم و نامحرم به بهانه دستههای عزاداری
☑️ هنگامیکه مجلس عزاداری، موجب انسانسازی گشت؛ تغییر درونی انسان به عرصهی جامعه نیز کشیده میشود و آدمی میکوشد تا آرمانهای اهلبیت (علیهالسلام) را در جامعه حکمفرما کند. بهبیاندیگر عزاداری بر اهلبیت علیهالسلام؛ درواقع با یک واسطه زمینه را برای حفظ آرمانهای آنان و پیاده کردن آنها فراهم میسازد. به همین دلیل میتوان گفت یکی از حکمتهای عزاداری، ساختن جامعه بر اساس الگوی ارائهشده از سوی اسلام است.
🌹امام صادق -علیهالسلام- فرمودند:
در روز شهادت حسین -علیهالسلام- بزرگترین مصیبت تاریخ روی داد و رفتن او بهمنزلۀ رفتن جمع اصحاب کسا است که گرامیترین خلق خدا درروی زمین بودند.
📚منابع:
مهدی کرمی
سایت روضه نیوز
سایت مقام معظم رهبری
◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🔸🔶 ...أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْکافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ
آیه 54 سوره مائده
💠 ترجمه: ...در برابر مؤمنان متواضع ، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند آنها در راه خدا جهاد می کنند ، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این ، فضل خداست که به هر کس بخواهد ( و شایسته ببیند ) می دهد و ( فضل ) خدا وسیع ، و خداوند داناست
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
چهارده معصوم(علیهم السلام) وسیله و سبب بین مخلق و خالق اند.
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#امروز_در_اين_آيه_تدبر_مي كنيم.👇
به نام خدا
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ
همان که مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید و اوست ارجمند آمرزنده
ملک/٢
🌿🌿🌿🌿
آنچه را نمی توانید باشید، نمی گذارد باشید.
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
4_1628668105.mp3
917.8K
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
⏰ 1 دقیقه
#حتما_گوش_کنید👆
✅ حرمت غذای امام حسین
═══✼🍃🌹🍃✼═══
🎤 #حاج_اقا_دانشمند
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🏴🏴🏴
امسال قرار شده
رو تغییر نیت در ماه محرم کار کنیم ...
●🖤●
ماه محرم ، خیلیا دوس دارن درب خونه شون پرچم بزنن ، این خانه عزادار حسین است ... میتونی چندتا پرچم بخری و به چند نفر بگی این پرچم هارو نذر ظهور خریدم ، شما سر در منزلتون نصب می کنید ؟
●🖤●
یادت نره تمام عزاداری هات رو نذر ظهور کنی ، قطره قطره اشکات رو به امام زمانت هدیه کن ... همونجایی که قلبت درد گرفت ، اشکت سرازیر شد ، برای غربت فرزند حسین بگو اللهم عجل لولیک الفرج .... تو همون حال و هوای اشک ، برای مولات دعا کن ....
●🖤●
اگه تو هیئت چایی می ریزی ، بگو یا امام حسین دلی اومدم چایی بریزم که هدیه کنم برای ظهور فرزندت ...
ادامه دارد...
__
#یادت_باشه
#قسمت_دوم
🖤لطفا پیام رو نشر دهید🖤
◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
چه اشکی ارزشمند است؟
شرح دعای ۱۶ صحیفه سجادیه،
دکتر محمدعلی انصاری
#نکتههاوحکمتها
#ویدئو
◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
یازدهسال ولیشوق بزرگان دارد🥀
حضرت عبدالله بن حسن(ع)🖤
شب پنجـــم محــ🚩ـــرم...
#استوری
#محرم
#امام_حسین
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
هدایت شده از 💕به #سمت_خــﷲـــدا💕
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#زیارت_عاشورا
📖ثواب اين زيارت پرفضيلت را تقديم ميکنيم
🙏به ارواح طيبه انبيا 🌹واوليا🌺چهارده معصوم💐 وفرزندان پاک وصالحشان,🌸 وارواح مطهر شهدا به ویژه #حاج_قاسم_سلیمانی🌷وصالحان وهمه رفتگانمان
#به مدت ۴۰شب
◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
هدایت شده از 💕به #سمت_خــﷲـــدا💕
AUD-20210810-WA0036.
8.42M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#زیارت عاشورا
#صوتی
#زیارت_عاشورا
📖ثواب اين زيارت پرفضيلت را تقديم ميکنيم
🙏به ارواح طيبه انبيا 🌹واوليا🌺چهارده معصوم💐 وفرزندان پاک وصالحشان,🌸 وارواح مطهر شهدا به ویژه #حاج_قاسم_سلیمانی🌷وصالحان وهمه رفتگانمان
#به مدت ۴۰شب
◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
#مولا_جانم❣
🌱ای سبز پوشِ
ڪعبہ دلها ظهورڪن
از شيب تندِ
قلہ غيبٺ عبورڪن
💔شايدگناہ خوب نديدن
از آن ماسٺ
فڪری برای روشنیِ
چشم ڪورڪن
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#شبتون_مهدوی🌙
#التماس_دعای_فرج🤲
#منتظران_ظهور 🖤
◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹