✨🌷
🌷
بســمربالحسین علیهالسلام ؛✨
- 『#ملجــاء'🌿』-
فَفَروا اِلےَ الحُسین علیهالسلام !❤️
"#قسمت_سی_و_پنجم ؛ راز تسبیح!"
احوالپرسیش با مامان و بابا که تموم شد، سراغ من اومد. سفت در آغوشم گرفت و زیرگوشم گفت: «از علی، نوهی حاج محمد برات خبر دارم!»
گل از گلم شکفت. نفسم تند شده بود. بیاختیار بلند خندیدم و خداروشکر کردم! خداروشکر که هنوز علی خبرم رو میگیره. علی؛ پل بین آسمون و زمین!
ایمان بازوم رو نیشگون ریزی گرفت و گفت: «تک خوری کردی، نوش جونت! تعریفم نمیکنی؟»
دستاشو باز کرد. سرجام جا به جا شدم و گفتم: «حاج محمد گفتن؟»
چپ چپ نگام کرد و روشو برگردوند. ایمان آدم عجیبی بود. حتی وقتی دلخور بود، وقتی اخم میکرد، وقتی چپ چپ نگاه میکرد، باز هم ته صورت لبخند بود...!
رو کرد به سعید. گفت: «داداش عجله داری؟»
سعید خندید: «عجله دارم؟»
چند ثانیه طول کشید تا بفهمم چی شده. ثقلمهای به پهلوی ایمان زدم و گفتم: «گناه داره! یه مرخصی ساعتی رد کن براش آقای رئیس!»
ایمان خیلی جدی گفت: «رئیس خودتی!» و رو به سعید ادامه داد: «امروزو برات مرخصی رد کردم. برو یکم به خونوادت برس!»
لبخند معناداری بین سعید و ایمان جریان گرفت. ایمان زد روی پای سالمم و گفت: «تسبیحتو میدی؟»
تا از دور مچم بازش کنم، رو به سعید گفت: «قضیه این تسبیح رو میدونی؟»
تسبیح رو با "بسم الله الرحمن الرحیم" از دستم گرفت و بوسید و روی چشماش گذاشت. گفت: «همیشه دلم میخواست شال سبز مادر شهید معماریان، که پسرشون بعد از شهادتش به مادرشون دادن، حتی شده از دور، ولی با چشمای خودم، بیینمش! ما واسهی خاک شلمچه و طلائیه سر و دست میشکنیم. واسه داشتن کیف و وسایل شهید از جون مایه میذاریم...»
مکث کرد. لبخندی زد و تسبیح رو توی مشتش گرفت: «واسهی دیدن تبرکی شهید، بعد از شهادتش، بعد از ملاقاتش با حضرت زهرا و امام حسین و حضرت عباس و امام زمان و... مولاعلی (علیهم السلام) باید چیکار کنیم...؟»
نفسی گرفت. تسبیح رو سمت سعید گرفت و گفت: «ما دنیا نیومده بودیم، شهید مهدی بخاطر ما فدا شد... حالا هم کاری نکردیم و... دیدن و بوسیدن تسبیح متبرکی که به روضهخونشون هدیه کرده بودن، نصیبمون شد!»
سعید با چشمای اشکی، تسبیح رو از دست ایمان گرفت. ایمان، برای سعید روضهخون شده بود: «نفس بکش سعید! عطر کربلا رو حس میکنی؟ یادته راه باز شد، رفتیم درست جلوی ضریح... همون عطره سعید! همون عطر!»
رو کرد به من: «از تک تک خادما و عطر فروشا پرسیدیم. هیچکدوم همچین عطری نداشتن! عطر گل و گلاب نبود! عطر ضریح بود! عطر مزار!»
اشکای سعید، رنگ دونه های خاکیشو گلی میکرد. ایمان دست سالمم رو توی دستش گرفت و گفت: «علی میگفت مهمون داشتی!»
بغض به گلوم چنگ انداخت. با حسرت و صدایی که از پشت بغضم به زور بیرون میومد گفتم: «ندیدم... رفتن!»
آروم چندبار روی دستم زدن: «یه عمره ادعای نوکری داریم و چشم انتظاریم! هفت شب بی ادعا یاحسین گفتی، شب هشتم، روضهخون محضرشون شدی! نون دلت رو خوردی! نوش جونت!»
سعید سربلند کرد و مظلومانه گفت: «سلام ما رو رسوندی...؟»
سرمو پایین انداختم: «اینقدر نابلدم نمیدونستم باید چیکار کنم... فقط نشستم و جای خالیشونو نگاه کردم!»
ایمان، طولانی نگاهم کرد. گفت: «من، بلدم؟»
- «آره خب!»
خندید: «همهی بلدیِ گذشته و آیندم مالِ تو! نابلدیِ یه شب ازین هشت شبت مال من!»
بهتم رو که دید، گفت: «بی انصافیه... تو ضرر میکنی، من، سود!»
وقتی ایمان تسبیح رو از سعید گرفت و کنارم گذاشت، نگاه مظلومش جیگرم رو آتیش زد. تسبیح رو سمتش گرفتم و گفتم: «بیا! چند شب دست تو باشه...!»
ایمان خندید و گفت: «فقط اگه گریه کنیم تسبیحتو میدی؟»
لبخندی زدم و گفتم: «نه داداش! بعد سعید دست تو باشه... اصلا تا هر وقت خواستین باشه پیشتون! هر چی نباشه، من اون شبو از شماها دارم... از حسینهتون... ازینکه کشوندینم پای روضه!»
ـــــــــ ــ
هدیه به آقای جوانان ، حضرت علیاکبر
علیـهالسلام💕
بـھ قلـم : خادم الحسـن علیهالسلام🌱
(میـم_قــاف)
- نشر با قید نام نویسندھ و منبع ، آزاد میباشد .
✨https://eitaa.com/Golma8
امشب، شبِ میان از ته دل خندیدن، ناگهان بغض کردن و اشک ریختن است! همان لحظه که لبخند روی صورت مینشیند و دل، آرام سمت قبله زمزمه میکند: خانم جانم! دورتون بگردم! خیلی دوستون دارم!💕✨((((:
• ساعتِ صفر •
خواهر امام رضا علیهالسلام! همهی رویای ما! تولدتون مبارک...!💛🎊
˼ 🏴 تکیه گُلمــا 💔✨˹
🍃🌸 سلام اهالی خوب گلما صبحتون بخیر
مخصوصا دخترای کانال، هم سلام هم روزمون مبارک🎊🎀🎉🎀🎊🎀🎉🎀🎊🎀🎉🎀🎊🎀🎉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 در حرم امام رضا جان، به غیر از طلوع و غروب آفتاب، توی روزای جشن میلاد هم نقاره میزنن❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•💙🌸•
ایرونیا خبر خبر
ملیکه قم اومده...♥️
[ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها]
#روز_دختر 🥳
#حضرت_معصومه 💐
#میلاد_حضرت_معصومه 🥰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 السلام علیک یا امام رضا جان ❤️
داریم میریم حرم.
هم میلاد خواهر عزیزش رو تبریک بگیم و هم عیدی بگیریم.
شما هم با من همراه باشید.
الهی حاجت روا بشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام آقا جان.
ما اومدیم😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
˼ 🏴 تکیه گُلمــا 💔✨˹
از بس که گل محمدی چیدهام ؛✨
دستانم عطر صلوات گرفتهاند...!^^🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا