هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
قال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام:
«الناس ثلاثة؛ عالمٌ ربّانیٌّ و مُتَعَلِمٌ علیٰ سبیل نَجاةٍ و هَمَجٌ رَعَاعٌ»
مردمان سه دستهاند؛ دانشیافتگان ربّانی و دانشورزان هدفمندی که در مسیر نجاتند و مگسان ریزی که سرگردان جستجوی طعمه هستند.
هدایت شده از کانال امامزاده علاالدین(ع)
لازم به یادآوری است که متراژ واحدهای مسکونی در زمان رحمانی مدیر وقت بوئین زهرا اتفاق افتاده و با در خواست اداره اوقاف قزوین بوده
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۲۶):
دروغ بزرگ شورای پفیوز؛
(بخش اول):
بعضی از دوستان، توصیف شورای روستا به صفت «پفیوز» در پیام شماره ۰۲۱ گنبد فیروزه را از مصادیق «الفاظ زننده و غیراخلاقی» تلقی کردند!!
در جواب، بنده فقط یکی از پفیوزی اینها را مورد اشاره قرار میدهم تا خودتان بحق قضاوت کنید:
اخیرا خبردار شدم که طی اطلاعیهای در «کانال امامزاده علاءالدین» نوشتهاند: «لازم به یادآوری است که متراژ واحدهای مسکونی در زمان رحمانی مدیر وقت بوئین زهرا اتفاق افتاده و با در خواست اداره اوقاف قزوین بوده»!!!!!
منظورشان همان ماجرای مشکوک و مرموز و مشهور به «چکمه سفید» است که نانکلی در بهمنماه سال ۱۳۹۴ با میزبانی ح.ش. به مدت سه شبانهروز با فرورفتن در برفهای زمستانی، مشغول سرکشی به تک تک خانههای اهالی (ظاهراً متراژ حدود بیرونی آنها!!! و احتمالاً جستجوی دفینهها و گنجهای درونی آنها) بوده است و در کانال سیدعلاءالدین مفصلا توضیح دادهام. علیکم بالرجوع.
در این ادعا هم عین سگ دروغ میگویند و در صدد مالهکشی به جرم نانکلی و خودشان هستند. همان «سیاست همیشگی رنگرزی» برای رنگ کردن اهالی که بنظر خودشان سادهلوح و بیلمز هستند!!
ادعا میکنید که نانکلی (کارمند وقت اداره بوئین) به دستور اداره کل اوقاف قزوین، به روستای امامزاده علاءالدین، عزیمت و چند شبانهروز مشغول متراژ واحدهای مسکونی روستا بوده است؟! چه مدرک و استدلال قانعکنندهای برای این ادعای دروغ بزرگ خود دارید؟!
در حالی که فقط در منطقه آوج، دهها روستا دارای اراضی و املاک وقفی است، اداره کل اوقاف قزوین، چرا باید متراژ منازل مسکونی اهالی روستای کوچک ما را که فاقد هرگونه ارزش اقتصادی است، استثنائاً در اولویت چنان فوریتی قرار بدهند که کارمند ننهمرده خود را وسط برف و بوران مأموریت بدهند که چند شبانهروز مزاحم عضو شورای روستا (که از قضا مستأجر یکسوم دو دانگ موقوفه است) بشود؟!
کو مکاتبات ذیربط آن مأموریت خطیر؟!
اگر مأموریتی در میان بوده است، قاعدتاً قبل از آن باید مکاتباتی دو مرحلهای صورت میگرفته است:
۱) مرحله اول؛ بین اداره کل قزوین و بوئین
۲) مرحله دوم؛ بین اداره بوئین و دهیار ده
اگر از راستگویان هستید (که ذرهای هم نیستید و هیچ بهرهای از راستگوئی نداشتید و ندارید) یکی از آن مکاتبات را برای اهالی به اشتراک بگذارید.
وانگهی اگر مکاتباتی صورت گرفته (که نگرفته) چه لزومی داشته آنهمه ماههای خوب سال، رها شده و در روزهائی انجام بگیرد که اهالی روستا یا اساسا در روستا حضور ندارند و یا اینکه تمام دربها و پنجرههای خود را کاملا مسدود کردهاند که خود را از برف و بوران و کولاک و سوز سرما در امان نگه دارند و وضعیت طوری نبوده که کسی بخواهد از معابر (ولو برای رفتن به مسجد و حمام) عبور نماید یا از پشتبامی بخواهد معابر را زیر نظر بگیرد.
مأموریت مخفیانه و غیرمترقبه هم قواعد خود را دارد و اصلا چرا باید اوقاف بخواهد بصورت کاملاً محرمانه و مخفیانه به پیمایش محلات و خانههای اهالی بپردازد؟! چه ضرورتی داشته است؟! (هم در اصل مطلب و هم در شکل اجرائی آن)؟!
چنانچه در تابستان (که معمولاً اهالی، حضور دارند)، اقدام به متراژ محدوده منازل مینمود، آیا کسی مانع اقدام اوقاف میشد؟!
خصوصاً که ورود رسمی اوقاف بوئینزهرا به روستای ما از سال ۱۳۹۵ شروع شد و در سال ۱۳۹۴ هیچگونه حساسیت و تنشی در میان نبوده است که بشود احتمال داد، بخاطر پیشگیری از مخالفت اهالی، مجبور شدهاند، آنگونه مخفیانه به متراژ منازل مسکونی مردم بپردازند.
وانگهی اگر متراژی صورت گرفته است، قاعدتاً نتیجه مأموریت مذکور باید به اداره کل اوقاف قزوین، رسماً گزارش شده باشد آنهم به ضمیمه جدول متراژ واحدهای مسکونی روستا.
ثبت رسمی گزارش مذکور در دبیرخانه اوقاف قزوین، دارای چه شماره و تاریخی است؟
پس چرا اداره کل اوقاف قزوین از چنین مأموریت مخفیانه و سرّی، کاملاً بیخبر است و هیچگونه ثبت و ضبطی وجود ندارد؟! و از علت و پیامد آن اقدام خیلی مهم و فوری و فوتی (کاملاً دروغ)، هیچگونه مدرک و سابقهای ندارد؟!
چنین است که عرض میکنم؛ شورای اغواگر فقط در صدد فریب و تحمیق و استحمار دنبالهدار اهالی محترم است تا خیانتها و شرارتهای خود را پنهان نماید و اینهمه بیشرمی، هیچ مفهومی بجز پفیوزی ندارد فلذا توصیف شورای خائن به «پفیوز»، نه تنها زننده و از مصادیق الفاظ غیراخلاقی نیست بلکه کاملاً زیبنده و سزامند آن است!
اعضای شورا ..
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند ۱۴۰۱
نشانی کانالهای اطلاعرسانی مسلسل حم (ویژه امور راهبردی روستای امامزاده واقع در حوزه فرمانداری آوج قزوین)؛
«کانال سیدعلاءالدین»:
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
«کانال گنبد فیروزه»:
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
از اطلاعیههای تحمیقی و توهینی شورای روستا جهت استحمار اهالی محترم امامزاده علاءالدین در «کانال اطلاعرسانی امامزاده علاءالدین(ع)»
با مدیریت اعضای شورای پفیوز و
مَلاء تازه به دوران رسیده روستا
اعتراف شورای روستا در کانال اطلاعرسانی شورا به وقوع متراژ خانههای مردم در زمان مدیریت رحمانی (زمستان 1394) با توجیه دروغین آن مبنی بر اینکه بدستور اوقاف قزوین بوده است!
توضیحات در پیام 027 کانال گنبد فیروزه:
https://eitaa.com/GonbadeFirozeh/86
«کانال سیدعلاءالدین»:
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
«کانال گنبد فیروزه»:
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۲۷):
فریب بزرگ شورای پفیوز:
(بخش دوم):
... اعضای شورا ممکنست ادعا کنند که متراژ منازل مردم، مأموریتی کاملا محرمانه بوده است و نباید اهالی محترم امامزاده متوجه آن میشدند!
و از آنجا که در زمان مدیریت رحمانی صورت گرفته است، ربطی به نانکلی نداشته است!!
توجیه چنین ادعای مضحک و ۱۰۰٪ دروغی به همین سادگیها نیست و حکم باتلاقی را دارد که شورای احمق، هرچه بیشتر در آن، دست و پا بزند، بیشتر در لجن فرو میرود.
با همه این احوال؛ حداقل یک نامه رسمی با امضاء مدیرکل اوقاف قزوین بیاورید که در آن ادعا کند که متراژ منازل مسکونی مردم، مأموریتی محرمانه و مخفیانه بوده است.
فقط در اینصورت خواهید توانست از زیر یوغ سنگین این خیانت عظمای خود فرار کنید تا نوبت برسد به اینکه ما نهادهای نظارتی مرکز را وارد ماجرا کنیم تا ببینیم علت رفتار کاملاً محرمانه و مخفیانه اوقاف استان برای متراژ واحدهای مسکونی روستا (= تجاوز به حریم و حقوق شهروندی اهالی محترم) چه بوده است و چه وجاهت و نتیجهای داشته است؟!
پیامد آن اقدام شنیع و فجیع چه بوده است؟!
شایان توجه و حائز دقت است که «ماجرای چکمه سفید نانکلی» در حدفاصل زمانی «حفاریهای حرام برخی اهالی» و «مکاتبات با دهیار وقت» صورت گرفته است.
یعنی در تحلیل قضیه، اضلاع مثلث مذکور (حفاری+متراژ+مکاتبه) را باید باهم دید.
اگر حفاریهای غیرمجاز و یکشبه پولدار شدن ملاء روستا صورت نمیگرفت، نانکلی هم خود را به زحمت متراژ!!! منازل مردم نمیانداخت (تا معلوم شود که اینجا همچنان حاوی دفینههائی ارزشمند است) و بالتبع مکاتبهای هم با دهیار صورت نمیگرفت مبنی بر تلاش جهت رسمیت بخشیدن به متروکه قلمداد کردن روستا!
ولیکن جوابیههای شجاعانه دهیار وقت (آ.سیدمیرشجاعالدین) تمام نقشههای مکارانه «رحمانی+نانکلی» را بر باد داد و اخوی و پسرش را در کانون انتقامجویی مزدوران جنایتکار آنها قرار داد!
جزئیات قضایای مذکور را لطفا در پیامهای اولیه کانال اطلاعرسانی بنده (سیدعلاءالدین) بجوئید.
ضمناً فصلی بودن حضور اهالی، مختص به روستای امامزاده علاءالدین نیست و در قریب باتفاق روستاهای منطقه شیوع داشته و دارد.
مطلب مهم بعدی؛
چارچوب فعالیتهای شورای مقاومت علاءالدین است:
ضمن تشکر از دوستانی که پیشنهاداتی را مطرح و دنبال میکنند، لازمست خیلی تیتروار عرض کنم:
هر کاری بهتر است حتیالامکان با هماندیشی شورای مقاومت روستا پیش برود و از اقدامات فردی پرهیز شود.
و اما سیاست و کارکرد شورای مقاومت (در تحلیل کلی بنده):
۱) جذب امکانات رفاهی برای روستا
۲) دفع شرورات(گریزانسازی اهالی)
سرنوشت جذب امکانات:
۱) مصادره بمطلوب شروران میشوند
۲) تخریب و تبدیل به ضد ارزش میگردند
سرنوشت حذف شورای شرور:
۱) با اراده و همت اهالی (مطلوب)
۲) بدون همراهی اهالی (مذموم)!
چنانچه انحلال شورای روستا را بدون همراهی و اراده اهالی و صرفاً از طریق روابط با مقامات، رقم بزنیم، آنها مظلومنمائی کرده و ادعا خواهند کرد که شورای مقاومت، خود را در مقابل «منتخبین مردم» و بالتبع «حرمت مردم» قرار داده است تا بسترهای کارشکنیها را برای خود فراهم سازند!
فلذا روشنگری و آگاهسازی اهالی مقدمه هر امریست که بخواهیم دنبال بکنیم و شاخص موفقیت ما آنست که در فراخوانهای عمومی، اکثریت اهالی در همایش شورای مقاومت، حضور چشمگیری پیدا کنند و جبهه مقابل جرأت تحریم آنرا نداشته باشد. وگرنه هر اقدام عملی ما تلاشی مذبوحانه تلقی خواهد شد که هدر است.
بنابراین؛ شورای مقاومت قبل از هر اقدام بیرونی، باید اکثریت اهالی را در درون روستا با خود همراه سازد و همزمان هرگونه جذب امکانات و سرمایهگذاری را بتواند بنام خود تثبیت نماید تا اجازه تخریب و تدفین آنها را به احدی ندهد.
اولویت اول ما؛ «جذب اهالی از طریق توسعه عمق روشنگری است.»
خط سیری که برای جذب امکانات باید دنبال کرد:
۱) برجستهسازی امامزاده و زیارتگاه بودن آن
۲) لزوم خدمترسانی به زوار واجبالتعظیم
۳) اصلیترین خدمت، فراهمسازی آب است.
۴) احداث زائرسرا بمنظور ایجاد زمینههای درنگ بیشتر برای حضور شبانهروزی زوار محترم
👇
۵) احداث بازارچه در حاشیه زائرسرا
👇
۶) وقوع اشتغال و کارآفرینی محلی
👇
۷) وقوع اقدامات ضدمهاجرتی
👇
۸) رونق اقتصادی روستا
👇
۹) تعالی فرهنگی اهالی
برای پیشبرد و تحقق این خط سیر پایدار و حفظ موفقیت پایدار لازمست، شورای مقاومت اولاً خود را در بین اهالی مطلوب سازد و مایه امیدواری گردد و ثانیاً پس از حذف شرورات، خود را تبدیل به شرکت تعاونی نماید و سرنوشت روستا را عملاً در اختیار خود بگیرد بشرطی که اجازه نفوذ شروران را ندهد.
بنده از مشارکت در هر کاری که در چنین چارچوبی توجیه شود، دریغ نخواهم کرد انشاءالله
... ادامه دارد.
✍ سیدمحمدحسینی(منتظر)
اسفند ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۲۸):
توضیحات جانبی:
۱) علت/علل پاسخگوئی یا خاموشی:
«تاختن در ریل یکطرفه»، بیشک نشانه خودخواهی و خودبرتربینی است. و چنین فردی قاعدتاً آنقدر باید دیکتاتور باشد که برای پاسخ دادن به حرافیهای دیگران، وقتی صرف نکند و ارزشی قائل نباشد.
ولیکن بنده حقیر نه دیکتاتور هستم و نه یکهتاز در ریل یکطرفه. به همین دلیل هم حتیالامکان، حرافیهای دیگران را تاکنون بیپاسخ نگذاشتهام و حتی به کلیگوئی هم بسنده نکرده بلکه وارد مجامله (جمله در برابر جمله!) هم شدهام!
مگر آنکه کاملاً مشخص باشد که با حرافی احمقانهای مواجهیم و بالتبع «جواب ابلهان، خاموشی است»
اگرچه چنین هم نیست که «بیجواب گذاشتن هر سؤالی»، نشانه «ابلهانه بودن پرسش یا پیام» باشد. زیرا گاهی، سؤال و مطلب، چنان بحق است که مخاطب/مخاطبین پیام و سؤال، اگر کمترین جوابی بدهند رسواتر میشوند و بتعبیر قرآن؛ «فَبُهِتَ الّذی کَفَر» اتفاق میافتد.
یعنی خاموشی و سکوت، نشانه «استیصال پاسخگو» و باصطلاح «کم آوردن مخاطب» است.
در چنین وضعیتی، برخی مسائل بر بعضیها مشتبه میشود. یعنی اگر سکوتی میورزم و خاموشی را گاهی ترجیح میدهم علت اصلی آن ابلهانه بودن حرافی حریف است وگرنه معمولاً بحول و قوه الهی، تاکنون کم نیاورده و دچار استیصال نشدهام.
متقابلاً پاسخ دادن به بعضی حرافیها گاهی نشانه آنست که طرف مقابل را از ابلهان برنشمردهام و ضرورتی نداشته که خاموشی برگزینم ولیکن گاهی حریف، براستی ابله و احمق است اما در عینحال سزامند نیست که حرفش بیپاسخ بماند. زیرا گاهی سکوت و خاموشی در مقابل ابله، خسارت بیشتری به بار میآورد. اولاً «ابله خیال بد میکند» و بدتر از آن، ایبسا جمعی از حضار و ناظرین، از رنگ رنگرزها متأثر شده و اذهانشان رنگارنگ (مشوّش) میگردد و لذا در معرکه غبارآلود دستور آنست که «اگر خاموش بنشینی گناه است».
بنابراین نه هر «خاموش نشستن» مطلقاً ممدوح است و نه هر «سکوت و مماشات» مطلقاً مذموم. بلکه بستگی دارد به جواب اینکه؛ «خاموشی به چه قیمت؟» اگر قیمت خاموشی، «سقوط نابینا به چاه است»، قطعاً «سکوت هر مسلمان، خیانتست به قرآن»!
از طرفی هم ایبسا «شکستن سکوت» و «روشنسازی خاموشی»، موجب خسران بیشتر برای «اکثریت بیخبر» باشد. زیرا که گاهی؛
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام، خشکی مینمود!
از هلیله قبض شد، اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
سرکنگبین (سرکه انگبین) شربتی از ترکیب عسل، سرکه و نعنا؛ خاصیتش این است که صفرا را بکاهد (قدیم به عسل، انگبین میگفتند) ولیکن گاهی بعللی آنرا میافزاید!
در بخشی از نامه ۳۱ نهج البلاغه هم، حضرت علی علیهالسلام به فرزند خود، امام حسن مجتبی(ع)، میفرمایند: «رُبَّما کانَ الدَّواءُ داءً، و الدَّاءُ دَوَاءً»؛ چه بسا که دارو بر درد بیافزاید و خود بیماری، درمان باشد!
همان حکایت مشهور؛ «هر چه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمک»!
۲) همج رعاع:
«همج رعاع» یعنی چه و مراد از آن، چه کسانی هستند؟
«عَنْ كُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: أَخَذَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیهالسلام) بِيَدِي وَ أَخْرَجَنِي إِلَى نَاحِيَةِ الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ وَ قَالَ: يَا كُمَيْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ: النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيق»
«كميل بن زياد نخعى» میگوید: امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) دست مرا گرفت و به بيرون شهر برد و آهى كشيد و فرمود:
اى كميل! دلها هم چون ظرفها هستند و بهترينشان آنست كه بهتر در خود نگاه دارد. پس آنچه را مىگويم در خاطر نگاهدار؛
مردمان سه گونهاند:
عالمان ربانى،
آموزندگانى براى رسيدن به رستگارى و
باقى؛ همه ابلهان و نادانان هستند كه در پى هر بانگكننده به راه مىافتند و هر بادى آنان را به سويى متمايل مىكند، نه از نور علم كسب روشنى مىكنند و نه به پناهگاهى مطمئن و ايمن پناه مىبرند.
«همج» یعنی پشه و به اراذل از مردم هم از باب تشبیه، همج گفته میشود.
«همج رعاع» یعنی افراد فرومایه، احمق، نادان، اراذل، مانند پشه در باد، حزب باد، کسانی که خیری در آنها نیست، کسانی که بر اساس شایعات و... به اینسو و آنسو مایل میشوند، کسانی که اختیاری از خودشان ندارند و با هر حرفی چرخش و تغییر میکنند!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند ۱۴۰۱
کانالهای اطلاعرسانی حم:
کانال گنبد فیروزه:
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
کانال سیدعلاءالدین:
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۲۹):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۰۷
در مسئله واهی بودن تهمت حرکت در «ریل یکطرفه» قبلاً در پیام شماره ۰۹ خود (کانال قبلی) نوشته بودم:
«بعضی از دوستان مکررا به بنده هشدار میدهند که مبادا با اطلاعات ناصحیح خود یکطرفه به قاضی بروم! اما اصلا متوجه منظورشان نمیشوم! مگر من در کجای مطلبم یکطرفه به قاضی رفتهام؟! واقعا بنظر شما آیا کسی که یافتههای خودش را مرتبا و مکررا به اشتراک عمومی گذاشته و ضمن آنکه پیشاپیش صریحا میگوید که یافتههایش ممکنست اشتباه باشد و در عینحال از مخاطبین خود میخواهد که اگر نکته غلط و اشتباهی در کلام او میبینند تذکر بدهند تا اصلاح و تکمیل گردد، چنین کسی آیا یکطرفه به قاضی رفته است؟! من گمان میکنم در موضعگیری خودشان گرفتار پیشداوری و سوگیری شدهاند و حال آنکه قبلا گمان میکردم آدم منصفی هستند و عدالت را قربانی چیز دیگری نمیکنند!»
ک.م: «جناب منتظر شما شاگرد مکتب امام صادق(ع) و به عنوان یک روحانی با کدام مسلکی به اهالی القاب، میت، گوسفند، در خواب ،ترسو، بزدل و... می دهید»؟!
ح.م: از اینکه «وکیل مدافع اهالی» گشتهاید، تبریک عرض میکنم ولیکن نمیدانم این تبریک را به چه کسی بگویم؟!!
به خودت؟! یا به اهالی؟!! و یا به نانکلی؟!!!
و شاید هم صرفاً باید به «ناخور روستا» تبریک گفت!
این سؤال (لازم به جواب) جنابعالی را باید در دو بخش پاسخ گفت:
الف) مسئله «شاگرد مکتب امام صادق علیهالسلام» و «روحانی صاحب مسلک» بودن بنده!
ب) انتساب اتهامات (بتعبیر شما؛ القاب) پنجگانه «میت، گوسفند، درخواب، ترسو و بزدل» به اهالی!
خاستگاه روحانیت (و پیرو مکتب امام صادق علیهالسلام شدن و روحانی صاحب مسلک گشتن) ریشه در آیه قرآن (سوره بدون بسمله/آیه۱۲۳) دارد که میفرماید:
«و ما کان المؤمنون لینفروا کافّة، فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون» یعنی؛
برای همه مؤمنین، امکانپذیر (لازم) نیست، اما چرا از هر فرقهای، طایفهای کوچ نمیکنند تا در دین خدا تفقه کنند تا هرگاه به نزد قوم خود بازگشتند، آنها را هشدار بدهند (نسبت به خطرهای در کمین) تا شاید آنها هم برحذر گردند؟!
(نکته: تا خدا هست، قرآن از بین نمیرود و تا قرآن باقیست، آیه مذکور هم به قوت خود باقیست و تا این برقرار است، نهضت تفقه و فقاهت تداوم دارد. بنابراین نهضت فقهاء ابدیست و قبل از دیگران از بین نمیرود. فلذا «روحانیتستیزان»؛ آب در هاون میکوبند!
و آرزوی نابودی روحانیان
را خواهند برد به گور
و خواهند شد طعمه مار و مور
و چراغ الهی خواهد ماند تابان)
طبق این آیه قرآن مجید، عدهای باید خود را برای درک عمیق و فهم دقیق دین بسیج کنند.
خروجی این فقاهت چیست؟ هشدار به جامعه خودشان.
هشدار بابت چی؟! برای خطراتی که در کمین آنهاست.
آیا مخاطبین فقهاء، الزاماً ترتیباثری به هشدارها خواهند داد؟! امید میرود که متأثر بشوند!
بنابراین تکلیف اصلی روحانیت و شاگردان مکتب امام صادق علیهالسلام، دو امر ثقیل است:
۱) فقاهت دین
۲) هشدار مردم
«فقاهت در دین»؛ امری بیپایان است. فلذا تفقه در دین، امری نسبی است.
«إنذار قوم»؛ هم امری فراگیر است. شرطی از تبعیت مردم هم ندارد که امری احتمالی است.
مفهوم صریح این آیه قرآن، «آلارم بودن روحانیت» است ولو بصورت گوشخراش! در هنگام خطر و صد البته خطری بزرگتر از جهنم در آخرت نیست.
و اما اینکه چگونه میتوان به خلایق هشدار داد. صد البته که «زبان نرم»، بهتر جواب میدهد. چنانکه وقتی حضرت موسی به همراه هارون مأموریت به دعوت فرعون پیدا میکنند، خدای متعال میفرماید: «قولا له قولاً لیناً» با او به نرمی سخن بگوئید.
ولیکن گاهی سخن نرم، جوابگو نیست و دستور «اغلظ» و «اشدد» است و زبان شمشیر و سلاح!
آیا تاکنون به این مسئله فکر کردی که چرا امام جمعه در هنگام ایراد خطبههای نمازجمعه، لازمست، «سلاح» در دست بگیرد؟!
بنظرت مفهوم «مسلح بودن امام جمعه» چیست؟! (آیا ترویج خشونت نیست؟!)
خشونت و «أشِدّآء» هم آن روی «سکه اسلامیت» است که غفلت از آن مجاز نیست. غفلت از این غلظت؛ «ستمکاری بود بر گوسفندان»! زیرا که «ترّحم بر پلنگ تیزدندان» حماقت و دنائت است.
چنانکه امیرالمؤمنین؛ علی(ع) میفرمایند:
«اِذا كانَ الرِّفْقُ خُرْقاً، كانَ الْخُرْقُ رِفْقاً»
در آنجا که رفق و مدارا سبب خشونت مىشود، خشونت، مدارا محسوب خواهد شد.
(نهج_البلاغه/نامه ۳۱)
بنابراین نه هر خشونتی، مذموم است و نه هر ملایمتی، ممدوح. بلکه بستگی دارد به اینکه در چه جایگاهی إعمال شود.
وقتی که با «گله ناخور» مواجه میشوی، بهرهگیری از «چوب تر» اجتنابناپذیر است. زیرا «تا نباشد چوب تر، فرمان نرود بر گور خر»!
مکتب و مسلک ..
..ادامه دارد.
✍ حسینی(منتظر)
اسفند۱۴۰۱
فرافکنی و مقصر جلوه دادن آقاسیدمیرشجاعالدین حسینی در قضیه تحویل وقفنامه به اوقاف توسط شورای پفیوز و خائن، در کانال اطلاعرسانی شورای کذّاب و دروغپرداز ☝️
در حالی که دستخط خود رئیس وقت اوقاف در سال ۱۳۹۶ را بنده در کانال سیدعلاءالدین خودم قبلا به اشتراک گذاشته بودم که در هامش نامه دهیار وقت، نوشته که صحت و سقم وقفنامه اصلی از آرشیو سازمان، استعلام شود.
و تاکنون مکرراً توضیح دادهام که حتی این صورتجلسه نسبتاً قابل قبول ما (موسوم به وقفنامه اصلی و احتمالاً تحریر شده در سال ۱۲۹۹ هجری قمری و ناسخ صورتجلسه منسوخ ۱۲۹۷ قمری که محتوی شروط خطرناکی است و اخراج کلیه سادات از روستا را هدف قرار داده است) هم اصلی ندارد و هرچه هست، فقط کپی آنهاست و لذا چندان وجاهتی ندارد و علیرغم دوندگیهای بیثمر اوقاف، در هیچ نهاد قانونی هم، به ثبت نرسیده است.
در هر حال؛ کپی وقفنامه اصلی در پاسخ نامه رحمانی به دهیار وقت، در سال ۱۳۹۵ تحویل اداره اوقاف شده است.
اما از آنجا که وقفنامه اصلی، مانع تحقق نقشههای شوم رؤسای خائن و شرور اوقاف بوده، آنرا مورد بیتوجهی قرار دادهاند!
بعد از پنجسال مجددا کپی آن ضمیمه صورتجلسهای (۱۴۰۰/۱۰/۲۳) میشود که طبق آن مقرر میشود که اداره اوقاف، این وقفنامه را ملاک تفاهم و عمل خود قرار بدهد.
ولیکن ظرف ۴۱ روز بدعهدی کرده و علیرغم استمهال یکساله آن، ظرف چند ماه اقدام به ابطال اسناد اجداد اهالی میکند.
حال؛ شورای روستا چرا به اهالی، گزارش خلاف واقع و غلط میدهد؟!
آیا برای اهالی (بویژه سادات محترم) قابل تأمل نیست؟!!
لطفاً به توضیحات پیام شماره ۰۳۰ بنده در کانال گنبد فیروزه، دقت کنید.
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۳۰):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۰۸
«مکتب امام صادق علیهالسلام» چیزی متفاوت از «مسلک حضرت زهرای بتول علیهاالسلام» نیست که تمام وجود مقدس خود را در روزهای پایانی عمر مبارک خونین خود، صرف «رسواسازی منافقین» کرد.
«رسواسازی منافقین»، چنان امر خطیر و حیاتیست که «صراحت بیان» و عتاب و تندی میطلبد و با سخن نرم و قربونصدقهرفتن و برخورد ملایم هرگز به سرمنزل مقصود نمیرسد.
قرآن مجید به نقل از حضرت ابراهیم(ع)؛ عبارت «أُفٍّ لَکُم و لِما تعبدون» را به کار برده است تا صریحاً گفته باشد که مسیر غلط، قابل تاختن و توهین است و آنها که در مدار حق و حقیقت نیستند، مستحق خفت و ذلت هستند.
و اینکه «اعتقاد و انتخاب هر کسی ولو غلط، محترم است»؛ ژاژخائیدنی شیطانی بیش نیست و هیچگونه وجاهت عقلی و شرعی ندارد.
در صحنهای هم که خائنین پفیوزی، بر گله ناخور رمیده، سلطانی میورزند و به هیچ صراطی، مستقیم نیستند، رفق و مدارا و تعارف، نابخردی و عین حماقت و سفاهت است و «چونکِ با کودک سروکارت فُتاد/پس زبان کودکان، باید گشاد»!
پاسخِ های، هوی است و زبان سگ، چخه و زبان الاغ و غودوغ، هن و هش!
«به رخ کشیدن روحانی بودن» بنده توسط جنابعالی، اگر برای واداشتن من به سکوت و مماشات و عدم فریاد و هشدار است تا لایههای پنهان خیانت و شرارت ناخور پفیوز، در کتمان بماند، گمان عبثی بیش نیست.
بنده ۷ سال قبل از آنکه طلبگی را رسماً شروع کنم، وارد سیاست شده بودم و لذا قبل از آنکه یک روحانی باشم، یک تحلیلگر سیاسی هستم.
از سال ۱۳۵۵ دلواپسیهای سیاسی من بمراتب بیشتر از دغدغههای روحانیتی بنده بوده است.
در حوزه مسائل راهبردی و استراتژیک و حتی در عرصات تکنیکال (از سطوح فراملی و ملی تا محلی و یک روستای کوچک) هم بیش و پیش از آنکه بخواهم بعنوان یک روحانی از مکتب فقاهتی خود بهره بگیرم، بعنوان یک پولیتیکال از مسلک سیاسی خود استفاده میکنم.
مسلک سیاسی بنده هم «با دوستان عنایت/با دشمنان عداوت» (با دوستان، رحمان/با دشمنان غضبان) است.
بنابراین تخطئه شدت و غلظت بنده خطاست مگر آنکه ادعا کنید، سوراخ دعا را گم کردهام و ناخور روستا، ناجور و پفیوز نیستند و جور چون جون هستند!
آخر با چه قرینهای این ادعای دروغین را باور کنیم؟!
خیانتها و شرارتهای ناخور روستا مگر یکی دو تا است که بشود غمض عین کرد؟!
پفیوزیهای شورای خائن و خودفروخته، لیست بلندبالائی دارد که یکی دیگر از آنها فرافکنی و خلط مبحث در مسئله علت و نحوه ورود اوقاف به روستای امامزاده است که علیرغم توضیحات مستند بنده (در کانال سیدعلاءالدین که در گروههای مجازی مختلف اهالی روستا هم به اشتراک گذاشته شدند) با وقاحت تمام باز هم اصرار دارد خط تخریب و انتقامجویی علیه آ.سیدمیرشجاعالدین را دنبال نماید تا بزعم خود قطعات پازل دشمنان اهالی را به اهالی، حُقنه کند و ذرهای هم به این نیاندیشد که دارد به آبروی نداشته خود چوب حرّاج میزند و خدای را شکر که دشمنان ما را از احمقها قرار داد!
اگر اداره اوقاف زنجان، در سال ۱۳۶۲ هیچگونه وقفنامه و امارهای در اختیار نداشته است به چه حقی، اقدام به عقد قرارداد با فرزندان مرحوم آقامحمودعلی داودی نموده و مرحوم ابراهیم انصاری را نماینده تحویل اجارات کرده بود؟!
و اگر در اختیار داشته (ولو همان صورتجلسه جعلی کذائی که هنوز هم بر همان پاشنه میچرخد که پیوسته چرخیده است!)، این دیگر چه بساطی است که شورای پفیوز و زنگولههای آن بپا کردهاند و بازی مسخره «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!» راه انداختهاند؟!
پروژه «جرمتراشی و مجرمهراسی» بر علیه آ.سیدمیرشجاع، یکی دیگر از پفیوزیهای این شورای دغلپیشه است تا او را بصورت حداکثری ترور شخصیتی نمایند که نمودند و زمینه ترور فیزیکی او را فراهم ساختند و هنوز هم دست بردار نیستند! صد رحمت به سنگ پای قزوین!!
از مکاتبات سال ۱۳۶۲ بین اوقاف و برخی از مستأجران روستا و قبل از آن که بگذریم (که هیچ ربطی به هیچکدام از سادات ندارد) میرسیم به مکاتبات سال ۱۳۹۵ که طی آنها، دهیار وقت؛آ.سیدمیرشجاع صورتجلسه موسوم به وقفنامه اصلی را به ضمیمه نامهای رسمی به اداره اوقاف تحویل میدهد که در حاشیه آن، دستور رحمانی درج شده مبنی بر استعلام از آرشیو مرکزی.
که هدف آن، خنثیسازی وقفنامه جعلی (باعث و بانی نقشههای مشکوک اوقاف) بوده است ولو اینکه در عمل، رؤسای سابق و لاحق اوقاف ترتیباثری به آن نمیدهند که بنوبه خود، معمای عجیب و مسئله قابلپیگردی است!
مدارک و اطلاعات این مسائل را بنده جمعآوری کرده و در کانال سیدعلاءالدین به اشتراک گذاشتم. ولیکن ...
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند۱۴۰۱
لطفا هماندیشی خود را در گروه «سید علاءالدین» به اشتراک بگذارید:
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۳۱):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۰۹
بخش دوم استحمار آشکار اهالی!!!
... ولیکن با همه این احوال، اعضای پفیوز شورا کماکان جهت تحمیق اهالی (و البته طرفداران تهیمغز خود) اصرار عجیبی دارند به اینکه میرشجاع در جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ وقفنامهای را به نانکلی داد و از همانجا پای اوقاف به روستا باز شد!!!
چنانکه اخیراً با کمال وقاحت، طی اطلاعیهای نوشتهاند: «در ضمن از اهالی تماس میگیرن و جویا میشن کپی وقفنامه اصلی دست چه شخصی بوده ...
جواب 👇
(کپی وقف نامه اصلی) در جلسه ای که با اوقاف،به تاریخ بیست سوم دی ماه هزارچهارصد برگزار شد
توسط آقای سید میرشجاع حسینی تحویل رئیس اوقاف شد.
و طبق همون وقفنامه صورتجلسه تنظیم و امضاء شد
با تشکر»
جلالخالق!!! در حالی که پای نحس رؤسای خائن اوقاف (رحمانی و نانکلی) حداقل از واقعه «چکمه سفید» در سال ۱۳۹۴ به میزبانی ح.ش. شروع شده بود و حتی بنظرم پای ا.د. را هم ح.ش. در سال ۱۳۹۵ به اوقاف باز کرده بود (اما در مقابل اعتراض مرحوم حاجیوسفآقا وارونهنمائی میکند!!) که بعد از آن، مکاتبات ذیربط رخ داد و میرشجاع راههای ورود قانونی را به روی اوقاف بست و سخنرانی بنده در مراسم ۱۳۹۵ هم اتحاد شوم آنها را از هم درید فلذا بنده و اخوی در کانون انتقامجویی و ترور شخصیتی شیاطین داخلی و اربابان خارجی آنها قرار گرفتیم.
اتفاقاً این سؤال همه سادات و بازماندگان آن ۱۸ نفر متوفائی است که نانکلی اسناد ملکی آنها را مورد حمله حقوقی قرار داده که؛ براستی پای اداره اوقاف را چه کسانی به روستا باز کردند؟!
وقتی که منافقین کاملاً بیشرف، طبق صنعت رنگرزی همیشگی خود، آ.سیدمیرشجاعالدین را مقصر اصلی باز شدن پای نحس رؤسای مغرض اوقاف، جلوه میدهند که ۱۰۰٪ آن، فرافکنی است، آیا جائی برای کمترین ملاحظه و مماشاتی باقی میماند؟!
پای اوقاف را کذابهائی به این روستا باز کردند که گزارش «متروکه شدن روستا از سادات» را به اوقاف دادند که احتمالاً در زمان کدخدائی آخرین کدخدای روستا (در سالهای منتهی به وقوع انقلاب اسلامی) بوده است.
پای اوقاف را خائنینی به این روستا باز کردند که صورتجلسهای جعلی را به اسم وقفنامه در دامن اوقاف گذاشتند و اهالی را فریب دادند و برای رد گم کردن، دیگران را متهم جلوه دادند.
پای اوقاف را پفیوزهایی به این روستا باز کردند که نانکلی را در خانههای خود مکرراً مورد پذیرائی قرار دادند.
پای اوقاف را بیصفتهائی به این روستا باز کردند که تهمت موقوفهخواری به اجداد اهالی را از دهان کثیف رؤسای اوقاف شنیدند و نه تنها دم بر نیاوردند بلکه به کفشلیسی آنها شتافتند!
پای چکمهپوش اوقاف را نمکبحرامهائی به این روستا باز کردند که گنججوئی فوقمحرمانه مشترکشان را متراژ کردن دستوری خانههای اهالی جلوه میدهند!
حال همان شیاطین و تخم و ترکه آنها که پای اوقاف را بمنظور اخراج سادات و تصاحب ششدانگ روستا، به اینجا باز کردند، دست پیش گرفته و مدافعین سادات و مخالفین چنگاندازی اوقاف و شیاطین را مقصر اصلی جلوه میدهند! همان سیاست همیشگی رنگرزی تعویض جلاد و شهید و گنجشک و قناری!!
اینها اگر پفیوزی نیست پس چیست؟! بنظر شما یک روحانی (آنهم از نوع انقلابی آن که به احدی در عمرش کمترین باجی نداده است)، با یک مشت پفیوز پررو و وقیح چگونه باید رفتار کند؟! و از چه واژههائی استفاده کند تا بتواند عمق رذالت، شرارت و خیانت آنها را (که متاسفانه افسار ناخور روستا را در کف گرفتهاند!) نشان بدهد؟!
بنابراین مقوله وقفنامهها در اوقاف، قبل از جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ مسئله تمامشدهای است. در جلسه مذکور که موضوع اصلی و اول آن، واداشتن اوقاف به تفاهم و معیار عمل قرار دادن وقفنامه اصلی بوده، برای بار دوم و بصورت تکراری، کپی آن ضمیمه صورتجلسه میشود تا «نانکلی بدعهد» و اهل نقشههای پنهانی، هیچ بهانهای نداشته باشد که بخواهد از آن طفره برود.
«تلقین میّت» واقعی همینجاست که شورای پفیوز و زنگولههای آن، گمان میکنند؛ اهالی امامزاده، «میّت» هستند و لذا دائماً به آنها «تلقین» میکنند که آ.میرشجاع (کسی که شجاعانه در مقابل اوقاف و اذناب داخلی آن ایستادگی کرده) همپیمان عملی اوقاف است!!!
و متأسفانه علیالظاهر در این روستا براحتی میشود، با سیاهنمائی، قناری را کلاغ جلوه داد و بالعکس!!
بنابراین جایی باقی نمانده است که شورای پفیوز، آنرا دستمایه تخریب آ.میرشجاع قرار بدهد مگر برای شرارت و تکمیل خیانتهای خود به اهالی و سادات!
که علت آن، عمیقاً قابل بررسی است ولو از طریق وارد کردن مراجع ذیربط قضائی و پلیسی!
تا روشن گردد کدام پفیوزها به سرکردگی کدام پفیوزها در صدد حذف یا فراری دادن آ.سیدشجاع (و سایر سادات) از این روستا بوده و هستند؟ و چرا؟!!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۳۲):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۱۰
جناب آقای سیدکاظم موسوی (از رؤسای پیشین شورای روستا)، طی نامه سرگشادهای با عنوان کلی «دلنوشته»، مرا مورد عتاب تندی قرار داده و پرسیده است:
ک.م.: «جناب منتظر شما شاگرد مکتب امام صادق(ع) و به عنوان یک روحانی با کدام با مسلکی، به اهالی القاب میت، گوسفند، درخواب ،ترسو، بزدل و... میدهید»؟!
ح.م.: بخش اول سؤال (ابهام آفرینی) را طی شمارههای قبلی پیامهای مسلسل خود پاسخ مفصلی دادم و اما بخش دوم آن:
قاعدتاً شما موظفید که نشانی تک تک عناوین پنجگانه مذکور (میت، گوسفند، درخواب، ترسو و بزدل) را مستنداً ذکر کنید تا همه اهالی متوجه شوند که کدام عنوان (تهمت؟!) در کدام شماره از پیامهای حداقل ۱۰۰گانه بنده، به کار رفته است؟
گمان نکنید بنده همه حرفهای خود را حفظم و فرضاً حضور ذهن دقیقی دارم که کدام کلمه را در کدام پیام خود درج کردهام!
(۲۰۰ پیام ۸۰۰ کلمهای یعنی ۱۶۰,۰۰۰ کلمه فقط معطوف به امامزاده علاءالدین!)
اصلاً بنا را بر این بگذارید که برای فرار از کلافگی و سردرگمی خودم، کلیه پیامهای خود را مسلسل و کدینگشده تنظیم و ارائه میکنم!
بنابراین بنده الآن حضور ذهنی ندارم که این واژهها را آیا اساساً به کار بردهام؟ (یا اینکه شما از خودتان دارید به من نسبت میدهید؟!)
و اگر بنده آنها را احیاناً به کل اهالی نسبت دادهام، هر کدام از آنها در کدام پیام بنده و به چه بهانهای، درج شده است؟!
در حالی که بنده ذهنم همزمان درگیر پیشبرد ششتا دادگاه (دو موردش معطوف به امامزاده علاءالدین) است و هشتتا طرح ملی از جمله دلمشغولی حساستر به تألیف سریال تلویزیونی ۵۲ قسمتی «امام راحل» (مطالعات عمیق، بررسیهای دقیق و تبیین سینمائی و هنری شخصیت امام راحلمان از لحظه بعثت پیامبر اعظم(ص) تاکنون)، انصاف نیست که انتظار داشته باشید، پنج واژه مذکور را یکی یکی در بین حداقل ۱۰۰ تا پیام مسلسل خود بگردم و پیدا کنم!
البته کنجکاو شدم تا طی جستجوئی، ببینم این واژههای پنجگانه را در کدام پیام و برای چه کسانی به کار بردهام؟! و دیدم که آقای ک.م. از آقای م.ش. هم در رنگرزی، استادتر است! زیرا؛
۱) کلمه «میت» را بنده در پیامهای ۹۲ و ۹۳ خود به کار بردهام که هر دو مورد نقل قولی از سردسته مزدوران نانکلی است که شغل مرا «تلقین میت» قلمداد کرده است! که علت آن هم بجز پفیوزی وی نیست. ح.ش. بمنظور عقدهگشائی خود، شغل مرا «تلقین میت در آرامگاه» قلمداد کرده اما ک.م. ادعا کرده که بنده اهالی را «القاب میت و...» دادهام!
حال پیدا کنید پرتقالفروش را!
بنظرتان اشکال کار در کم و کیف مواد بکار رفته بوده یا در خوب و بد ساقی، مشکلی داشته است؟!
۲) کلمه «گوسفند» را فقط در پیامهای ۵۶ و ۹۵ به کار بردهام. اولی هیچ ربطی به اهالی ندارد و اما در پیام ۹۵ (کانال سیدعلاءالدین) نوشتهام: «... آری! همینقدر نیرنگباز و اثبات اینکه در رنگ کردن گنجشک جای قناری، تبحر و تداوم دارد!!!
البته این رفتار وی گویای آنست که مخاطبین خود را یک مشت گوسفند بیفکر فرض کرده است!
آیا واقعا چنین است؟!
عجیبه که حتی یکنفر هم از اعضای گروه وی، هیچ اعتراضی نکرده که لطفا ما را رنگ نکن!!!»
در این پیام کاملا مشخص است که دارم به کسی اعتراض میکنم که اهالی محترم و سادات روستا را «یک مشت گوسفند بیفکر» فرض کرده است.
آیا «اعتراض به گوسفندپنداری اهالی» باید به مفهوم «گوسفندپنداری اهالی» تلقی و تلقین شود؟!
اگر از درک چنین بدیهیاتی عاجز هستید، لطفا چند سالی تشریف ببرید کلاس أکابر تا تهیفکری خود را به این سادگی جار نزنید.
۳) و اما عبارت «در خواب»؛
در پیام ۸۸ (کانال سیدعلاءالدین) نوشتهام: «بنده شخصاً در این روستا نه خانهای دارم و نه باغی ولیکن آنهائی که بیشترین سهم را در این روستا دارند باید پیشتاز مقابله با اوقاف باشند که ظاهراً هنوز هم در خواب غفلت تشریف دارند!»
در این پیام «آنهائی را که بیشترین سهم را در این روستا دارند» متهم کردهام به اینکه «ظاهراً هنوز هم در خواب غفلت تشریف دارند!»
آیا «دارندگان بیشترین سهم» در ذهن ألکن شما معادل «کل اهالی روستا» حساب میشود؟!
و آیا «ظاهراً در خواب غفلت تشریف دارند» (حتی اگر به کل اهالی نسبت میدادم) بمفهوم توهین به اهالی است؟!
نمیدانم چه لزومی دارد «مرض بیتحلیلی» یا «غرض بدتحلیلی» و ضعف فکری مفرط خود را اینگونه به دیگران اثبات کنید؟!
۴ و ۵) کلمات «بزدل» و «ترسو» را بنده در هیچکدام از پیامهای خود اساساً به کار نبردهام تا چه رسد به اینکه آنها را به اهالی نسبت داده باشم. فلذا این ادعاهای کاملاً دروغین هم، تهمتهائی بیش نیستند که این جوجوغ (البته در آستانه غودوغ شدن!) به بنده نسبت داده است!
فلذا ...
... ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۳۳)
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۱۱
... فلذا معلوم میشود که؛
ک.م. کم آورده است. زیرا نشسته و با ذرهبین در دست بدنبال معایب نوشتاری بنده گشته و گشته و وقتی که نتوانسته چیزی به دست آورد، ناچاراً به صنعت رنگرزی خود متوسل شده و عیبتراشی کرده است که در علم روانشناسی، «فرافکنی» نامیده میشود. یعنی باورها و کارکردها و دلمشغولیهای خود را به دیگران نسبت دادن!
ک.م. وقتی از عیبیابی در متون هزاران کلمهای بنده درمانده گشته، عیبتراشی کرده و عیبهای داشته خود را به بنده نسبت داده است! که قطعاً در ورای آن بجز «غرض لجاجت و مرض جهالت» چیزی نیست و لذا لازمست هرچه زودتر خود را به روانپزشک معرفی نماید تا شاید درمان گردد.
البته میتوان چنین استنباط کرد که وی از «شگرد سیاسیکاری اینهمانی» استفاده کرده است.
یعنی کلمات «میت، گوسفند و درخواب» را از متون بنده عاریت گرفته (ولو خلاف واقع و دروغ آشکار بودن انتساب آنها که از عادات افراد کذّاب و دغلکار و رنگرز است) و چسبانیده به کلمات «بزدل و ترسو» که رئیس جمهور سابق به مخالفین خود نسبت داده بود!
تا بدینوسیله به مخاطبین خود القاء کند که این روحانی (حسینی منتظر) همان روحانی (حسن فریدون) است!
«اینهمانی» در تحلیلهای سیاسی، کاربرد دارد ولیکن در بیان واقعیات حقوقی، خلاف واقع بوده و جرم محسوب میشود و قابل پیگرد و مجازات است. زیرا که افتراء و توهینی بیش نیست.
و از لحاظ اخلاق اسلامی نیز مذموم و کاملاً ناسزاست. زیرا ایبسا ممکنست موجب گمراهی مردم گردد و نوعی ترور شخصیتی هم است و این شگرد شیطانی، افاضات فاضلابانه، بیش نیست.
حال فرض میکنیم که جستجوی بنده در میان پیامهای حداقل ۱۰۰گانه بنده در کانال سیدعلاءالدین، ناقص بوده است و فرض میکنیم که این عناوین، مورد استفاده من قرار گرفتهاند اما بنده نشانی آنها را نیافتم (و قاعدتاً شما موظفید که دقیقا آنها را به مخاطبین خود که احتمالا آنها را گوسفند و بزغاله و... میپندارید نشان بدهید)، مطمئن باشید که صرفاً اتهاماتی بوده که متوجه ارکان و اقشار «ناخور روستا» بوده نه کل اهالی.
و البته ناخور روستا (که اقلیتی از اهالی را تشکیل دادهاند) مستحق چنین القابی بوده و هستند و تا از شرارتها و خیانتهای خود به اهالی توبه و خسارات وارده را جبران نکنند، مستحق بدتر از اینها هم هستند.
(البته بعد از سرگشاده شما، انتسابات، کلاسهبندی شدند به؛ «شیاطین، عشک، غودوغ، جوجوغ و خرسخاله»!)
اگرچه این استنطاق مجازی شما تلویحاً پاسخ داده شده که اگر کلیه پیامهای مرا با دقت مطالعه میکردی، اساساً چنین معترضهای را اساساً مطرح نمیکردی. ولیکن ناچارم بمنظور «رنگزدائی» از رنگرزیهای بیپایان شماها که به رنگ کردن اهالی عادت مألوفی دارید، به روشنگری خود عمق بیشتری ببخشم.
و حالا چه لزومی دارد که بنده ادعا کنم این اتهامات متوجه ناخور اهالی است و شما ادعا کنید که متوجه کل اهالی است؟!
اجازه بدهید آنها را توضیح بدهم تا خودشان مرجعشان را پیدا کنند:
۱) میت:
میت یعنی مردهای که فاقد تحرک و عکسالعمل است. واکنشی به وقایع پیرامونی خود ندارد.
نانکلی طی دروغپردازی خود علیه ۱۸ نفر از اموات (جمع میّت) ادعا کرده است که آنها اگرچه «مجهولالمکان» هستند اما مشغول ثبت اسنادی «میباشند» که تجاوز به موقوفات تحت تصرف اداره اوقاف بوئین است!
دادخواست و سایر محتویات پرونده برای آحاد کسانی که ورثه آن مرحومان هستند در دادسرای آوج، قابل مشاهده است و بنده عین متون آنها را به اشتراک گذاشتم.
در دادنامه و متن حکم صادره دادگاه هم تصریح شده است که؛ متهمین [اموات] علیرغم نشر آگهی عمومی، هیچگونه اقدامی برای دفاع از خود و تقدیم لایحه دفاعی انجام ندادهاند!
چرا ۱۸ نفر متشاکیعنه نانکلی اوقاف، هیچگونه واکنشی به شکوائیه مذکور نداشتهاند؟! زیرا همگی «میّت» بودند.
حال اگر بازماندگان آن میتها هم هیچگونه ورودی به پرونده مذکور (که هست و نیست و بالاتر از همه حیثیت اجدادی آنها را نشانه گرفته) ولو در این حد که صرفاً گواهی فوت پدران خود را به دادگاه تجدیدنظر ارائه بدهند (تا پرونده مختومه گردد)، آیا «میّت» به شمار نمیروند؟! ولو اینکه ظاهراً «سید» باشند!
بنظر من عدم واکنش قانونی صدها نفر از بازماندگان آن مرحومین به تهمت موقوفهخواری و حرامخوارگی اوقاف، هیچ تعبیری ندارد بجز اینکه همه آنها را «میّت» بنامیم که اسم با مسمائی است و بدون مسمّی و توجیه نیست.
البته اگر با تحریکات شما (بجای گارد گرفتن علیه خائنین و شروران بیرونی و درونی و دشمنان آشکار خود) اگر علیه بنده گارد بگیرند، شاید بلحاظ واکنشی که میورزند نتوان آنها را «میّت» تلقی کرد اما عشّک و غودوغ چطور؟!
علت اینکه ..
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند ۱۴۰۱