هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۳)
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت دوم):
در مقطعی که دنبال اسپانسر برای سناریوی بنده بودیم، طی نشستی باتفاق ع.ع. با آقای محمدزاده (مدیرعامل #بنیاد_هدا) هم صحبت مفصلی داشتیم که وی از نوع نگرش هنری-سیاسی و صحبتهای فرهنگی-انقلابی بنده خیلی خوشش آمد (بلحاظ إشرافیتی که به افکار #دکتر_شریعتی و عقاید #شهید_مطهری یافته بودم و...) و تقاضا کرد که بعنوان نماینده آن بنیاد به #فرانسه اعزام بشوم تا به پسر او در گزینش فیلمهای سینمایی مورد نیاز جامعه #ایران_انقلابی، مشاوره بدهم! تا او خودش ماهی یکبار بیاید فرانسه و قرارداد ببندد.
ولیکن بمحض مطرح کردن پیشنهاد او برای پدرم با مخالفت خانوادهام مواجه شدم! همه اعضای خانواده معتقد بودند که رفتن یک پسربچه تازه بالغ به فرانسه و دیدن انواع فیلمهای سینمایی غربی (ولو جهت گزینش برخی از آنها که متناسب برای #جامعه_ایرانی باشد)، اصلاً صحیح نیست! در حالیکه من نوجوانی بودم که میتوانستم گلیم خود را از آب بکشم! ولیکن نهایتاً تسلیم مخالفت شدید خانوادهام شدم که متفقاً زیر بار نرفتند و به صلاح من ندانستند و لذا من هم نرفتم!
حرف حسابشان هم این بود که چه معنی دارد؛ پسر مجرد تازه بالغ یک #سید_روحانی در ۱۷ سالگی خود برود در #بلاد_کفر و فساد و فساق، آنهم نه برای تحصیلات بلکه برای این که بنشیند صبح تا شب، انواع فیلمهای سینمایی فاسد و مفسد غربی و هالیودی را تماشا بکند تا تعدادی را مثلاً گلچین کند که فرضاً مناسب حال و هوای مردم انقلابی سینمارو ایران باشد؟!
غرض این که؛ در آن دوره، از اینگونه جلسات هم برای همافزایی در پیشبرد اهدافمان داشتیم. تا اینکه یک روزی، عموی کوچک ع.ع. به من خبر داد که قرار شده #وزارت_ارشاد، برای برپائی مراسم جشن گرامیداشت اولین سالگرد #دهه_فجر در ایران (یا فقط در تهران؟)، مبلغ ۴٫۰۰۰٫۰۰۰ تومان به مرکز سینمایی فجر پرداخت نماید! که بعنوان بزرگترین تشکل فعال هنری شناخته شده است!
اما عبداله و دو برادر من (همان رهبر ارکستر #شاه و اخراجی #سپاه) سهتایی تصمیم گرفتهاند که با این پول به #فرانسه فرار کنند!
بنده هم با شنیدن این خبر تلخ، یکراست رفتم سراغ #نماینده_امام در آموزش و پرورش (حاجآقا موسوی و کارپرداز او آقای حاجسیدجوادی) و گفتم؛ اگر این خبر صحیح باشد، بهتر است که شما هم که اینهمه امکانات در اختیار ما گذاشتهاید، در این امر بزرگ، #نظارت و حتی دخالت داشته باشید. زیرا من به علیخانیها اعتمادی ندارم و نگرانم که آن پول هنگفت #بیت_المال، حیف و میل شود!
ولیکن حاجسیدجوادی، ترجیح داد که همان روز هر دو ساختمانی را که در اختیار ما گذاشته بود، پلمپ کند! وقتی من به او معترض شدم که بجای درست کردن ابرو چرا داری چشم ما را کور میکنی؟! عبداله متوجه شد که قضیه آنها لو رفته طلبکار شد و لذا با چاقوکشی انتقامجویانه در صدد کشتن من برآمد که چرا خبرچینی کردهای و...؟! و من با کمک عموی کوچک او از مهلکه گریختم!
بدینگونه شد که مرکز سینمایی ما (فرهنگسرای بزرگی با عضویت صدها هنرپیشه در خیابان سمنان #پیچ_شمرون و روبروی #خانه_سینما ی فعلی) به فروپاشی رسید!
بعد از آن بنده، فیلمنامه خود (نبرد تا آزادی) را بردم برای #رسانه_ملی که بنظرم بهار ۱۳۵۹ بود.
با توجه به قدوقواره نوجوانیام اول مرا فرستادند به «واحد کودک و نوجوان»! در آنجا تشخیص دادند که فیلمنامه بنده فراتر از مفاهیم کودک و نوجوان است و لذا مرا فرستادند به «واحد جوانان» که مجری خوشتیپی هم داشت بنام ناصر عنصری اگه اشتباه نکنم!
در آنجا هم فیلمنامه مرا که مطالعه کردند، گفتند برای «واحد فیلم و سریال»، مناسبتر است و لذا مرا درگیر واحدی نمودند که مراجعین آنجا همه بزرگسال و بعضاً پیرمردها و پیرزنها بودند و من در لابلای آنها بنظر میرسید که بچه آنها باشم!😂🥴
ولیکن در این واحد هم بعد از چندین ماه رفت و آمد، صریحاً و خیلی جدی به بنده اعلام کردند که خمیرمایه فکری شما که #مکتبی بودن است در اثر شما مشهود و لذا مردود است!
و تأکید بنده بر این نکته که تشکیلات بنده (با عنوان انجمن توحیدی مستضعفین بازار) در #انتخابات #ریاست_جمهوری از بنیصدر، حمایت کرده است، به خرج آنها نرفت! به صراحت میگفتند: اگرچه حامی بنیصدر بودهاید اما بنیاد فکری و تربیتی و اعتقادی شما کاملاً مکتبی است و از پلن به پلان فیلمنامه شما مشهود و ملموس است!
البته بنظرم آن حرفها نوعی بهانهجویی هم بود! زیرا در آن مقطع (۱۳۵۸ و قبل از هجوم #صدام به ایران)، بنده نوجوانی ۱۷ ساله بودم و حضورم در جلسات دستاندرکاران و مراجعین به واحد مذکور، چندان به چشم نمیآمد و لذا پی بردم که آن واحد، عمدتاً تحت تأثیر کسانی قرار گرفته که در صدد...
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏