بسمه تعالی
قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۶):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۳
ک.م.: «درمورد اوقاف آنچه به ذهن خودتان می آید می گویید»
ح.م.: پ.ن.پ.!! قراره که آنچه که به ذهن شما میآید بگویم!؟!
(قابل توجه آنها که گمان میکردند برای مقابله با تعدیات ظالمانه اوقاف، با دندان لقّی مثل ک.م. لااقل میتوان ماست خورد!)
گفتن آنچه که به ذهن من میآید راجع به اوقاف، چرا باعث دلهره و نگرانی و ناراحتی شماست؟! مگر منافع مشترکی دارید؟! علت دلخوری و دغدغه جنابعالی از افشاگریهای بنده علیه مدیران متخلف و مجرم اوقاف محل، چیست؟!
آیا تعهدی به اوقاف داری؟! چه تعهدی؟! و چرا؟!
آیا باید بپذیریم که مزدور اصلی اوقاف، خودتی؟!
وقتی که مدیران نالایق اوقاف، حیثیت اجدادی اهالی و هست و نیست این روستا را مورد تهدید و تحدید خود قرار دادهاند، تو یکی که خیر سرت از اهالی آنهم از نوع سادات هستی، چه موضعی داری؟! چرا در صف مهاجمین و مزدوران قرار داری؟! علت تبانی تو با اوقاف چیه؟!
چرا مایل نیستی که در باره اوقاف، افشاگری شود؟! در هر حال خدا رو شکر که باطن خود را نشان دادی و چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است؟!
فقط بعنوان نمونه:
وقتی شما اطلاعیه شورای روستا را در گروه اطلاعرسانی میبینید که نوشته: «لازم به یادآوری است که متراژ واحدهای مسکونی در زمان رحمانی مدیر وقت بوئین زهرا اتفاق افتاده و با در خواست اداره اوقاف قزوین بوده»، چه چیزی در ذهن شما میآید؟!
بدون آنکه مدرکی از دستور و ابلاغیه اوقاف قزوین به اوقاف بوئین، به اشتراک بگذارد!
بدون آنکه رحمانی با شورای روستا یا دهیار روستا و یا هیئت امناء روستا مکاتبهای انجام داده باشد!
بدون آنکه مأموریتی از جانب رحمانی به نانکلی داده شده باشد!
بدون آنکه زمان مناسبی برای انجام دستورالعمل متراژ منازل اهالی انتخاب شده باشد!
بدون آنکه انجام عجولانه مأموریت موهوم و دروغین مذکور در برف و بوران و سرمای سوزان بهمن ۹۴ وجاهت معقولی داشته باشد!
بدون آنکه دهیار وقت روستا لااقل بصورت تلفنی در جریان باشد! (دهیاری که هنوز وارد مکاتبه و مقابله با اوقاف نشده است)
بدون آنکه رئیس شورا مسئله را به سایر اعضای شورا اطلاع داده باشد!
بدون آنکه جدولی از متراژ خانههای مردم تهیه شده و در گزارشات اوقاف چیزی درج شده باشد!
بدون آنکه گزارشی از مأموریت کاملا محرمانه و کذب مذکور با اوقاف قزوین منعکس شده باشد!
بدون آنکه به نانکلی، حق مأموریتی یا پاداش مناسبی بخاطر انجام این مأموریت سخت و صعب، تعلق گرفته باشد!
بدون آنکه مأموریت مذکور به شورا یا دهیار و یا هیئت امناء روستا محول شده باشد!
بدون آنکه مطلب مذکور ابتدائا در قالب «خود اظهاری» بدست آید!
ووو...
اصلا چیزی به ذهن من نمیآید، جنابعالی بفرمایید که چه چیزی باید در ذهن اهالی بیاید؟! (کاری به ذهن علیل گله ناخور روستا نداریم که اساسا اهل فکر و منطق و تأمل نیستند!)
در هر حال به ذهن بنده این آمد که وی ضمن تبانی با حسنشورا در جستجوی گنجها و دفینههای روستا بوده است و چیزی غیر از این نمیتواند باشد. خصوصاً که قبل از وی در این روستا حفاریهای غیرمجازی صورت گرفته است و تعدادی از اهالی، یکشبه از کارگر روزمزد کف بازار تهران ناگهان صاحب ثروت افسانهای شدهاند!
حال اگر به ذهن علیل شما چیزی نیامده، آیا باید باعث شود که تیزذهنی مرا تخطئه کنید؟!
و هکذا الی ماشاءالله از این مسائل!
ک.م.: «گاهی دعوای دو همسایه را به دین وشیعه و سنی ،کینه یهود با اسلام می کشانید راستی به کجا چنین شتابان»!
ح.م.: مثلث «دو همسایه»، «سنی و شیعه» و «یهود و اسلام» هم از شگردهای صنعت رنگرزیهای توست؟! منظورت چیه؟! کدام همسایه؟! کدام سنی و شیعه؟! کدام یهود و اسلام؟!
باز هم از عالم هپروت، داری پرت و پلا میبافی؟!
حوصله و مجال بررسی حدسیات رنگی تو را ندارم. اگر حرفی معقول داری و به مطلب خاصی از پیامهای مسلسل من اشاره داری، لطفا با آدرس دقیق و ذکر عین عبارت، مطرح کن تا جواب صحیح و دقیق بشنوی وگرنه این حرفت، بجز چرت و پرتی قابل پرتاب به سطل آشغال ارزشی ندارد.
ک.م.: «مگر رسالت شما این نیست که مردم را به تقوا، برادری ،مهربانی، گذشت، همدلی ،دعوت کنید»
ح.م.: «دعوت به تقوا، برادری ،مهربانی، گذشت، همدلی» رسالتی همگانی است و اتفاقا پیامهای مسلسل بنده همین هدفگیریها را دارد که قاعدتاً بدون افشاگری مسائل «ضد تقوا»، «ضد برادری»، «ضد مهربانی»، «ضد گذشت» و «ضد همدلی» قابل دستیازی نیستند. اینها همه فرشتههائی هستند که بدون بیرون رفتن «دیوهای ضد» هرگز به در نیایند. تا «لا اله» تحقق نیابد، «الا الله» تجلی نخواهد یافت. «پیرایش» پیشدرآمد «آرایش» است. حضور در بهشتی که شیطان هم در آن جولان میدهد، فرجامی بجز اخراج و هبوط به دنیا ندارد.
بدون ...
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۷):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۴
... بدون «گندزدائی» کثافات و لجنزار ناخور روستا (ولو در فضای مجازی)، معطر ساختن فضای واقعی روستا باد هوا خواهد بود.
حکایت «عطرآگین» کردن فضای «طویله ناخور» آیا چیزی بجز حکایت «آب در هاون کوفتن» است؟! «سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ»!
دعوت به خوبیهای مذکور در جای خود (واقعی و مجازی) دنبال میگردد (که در ایتا عجالتا محدود شده به کانال و گروه «چلچراغ معارف و احکام» ولیکن کانالها و گروههای مجازی معطوف به روستای امامزاده علاءالدین، بدنبال ترسیم و تبیین افق آینده و شناسائی راهی است که باید طی شود و از همه مهمتر موانع آن که دستهای کثیفشان در دستان مدیران اداراتی است که دنبال اغراض شخصی خود هستند ولو به قیمت اضمحلال اهالی و سادات.
اگر بپذیریم که این مطالب را نمیفهمید که یک مصیبته و اگر باور کنیم که میفهمید و ضدیت میورزید مصیبتیست مضاعف و بزرگتر و دردناکتر!
اگرچه واضح است که درد «غرض لجاجت» شما سوزناکتر از «مرض جهالت»تان است. خوابآلوده را میشود بیدار کرد اما خود به خوابزده را شاید هرگز!
وانگهی در اینجا بنده بعنوان یکی از اهالی روستای امامزاده علاءالدین وارد میدان شدهام نه بعنوان یک روحانی و موضوعات مورد گفتگو هم هر آنچیزی نیست که باید بالای منبر گفت بلکه مسئله هجوم گازانبری نانکلیهای بیرونی و درونی به «حیثیت معنوی» و «منافع مادی» اهالی بویژه سادات معزز روستا است که لازم به دفاع و مقاومت و بلکه حمله متقابل است. در صحنه «دعوا» که «حلوا» پخش نمیکنند تا شما القاء کنید که بنده باید نقل و نبات توزیع کنم! جای مشت و لگد و داد و هوار است! وظیفه بنده اتفاقا طبق همان دستور قرآنی به فقهاء، «هشدار» و اخطار است. یعنی بیدارباش!
در امر «بیدارباش»، جای قربونصدقه دشمنان و نفوذیها و مزدوران آنها رفتن نیست.
بله اگر «درستی» برپا بود، «درشتی» ممنوع بود.
مضافاً که کار بنده از بچگی در این روستا همین «بیدارباش» بود! (که ظاهراً از اول در تقدیر من بوده!)
آیا یادتان رفته که بنده در ماه مبارک رمضان در روستا چه میکردم؟! (حداقل تا ۱۰ سالگی خود که ساکن روستا بودم)
آری! تنها بچه روستا بودم که هنگام افطار، بر بالای بام اذان میگفتم و تنها بچهای بودم که یکساعت مانده به اذان سحر، بر بالای بام با چوب به سطل و دبّهای فلزی آنقدر میکوبیدم که صدایش در خلوت شبانه تا آنسوی روستا هم میرفت و مادرم صدایم میکرد که: دیگه بسّه، همه بیدار شدند!
و تا مطمئن نمیشدم (با مشاهده روشن شدن چراغهای خانهها در محلات درهم تنیده قدیمی روستا) پائین نمیآمدم!
در آنزمان نه روحانی بودم و نه طلبه و واعظ. بلکه صرفا نقش بیدارگری برای خود قائل بودم ولو با تولید صداهای گوشخراش! (نه صدای دلنواز و موزونی که به خواب ببرد!)
الآن هم صحنه روستا همان است بلکه بدتر! آنزمان اهالی در خوابی بودند که با شنیدن صدای ناهنجار آلات ضربیه بنده بیدار میشدند (و مورد تشویق اهالی هم بودم) ولیکن حالا قضیه پیچیده شده است. زیرا عدهای از اهالی که باید آنها را «گله ناخور» نامید (و البته قلیل)، هماهنگ با مهاجمین بیرونی در صدد خواب کردن اهالی جهت غارت همهچیز آنها هستند و لازمست بنده بر شدت کوبشهای خود بیافزایم! ولو اینکه برای بعضیها آزاردهنده باشد!
در ۶ سالگی بر بشکه میکوبیدم و در ۶۰ سالگی بر نکته!!
در هر حال بنظر میرسد که هر کدام از این عبارات شما، اشاره به مضمون/مضامین پیامهای روشنگری و بیدارباشی دارد که به اشتراک گذاشتهام و هر یک جداگانه در جای خود قابل بررسی است.
ک.م. با ردیف کردن این عبارات، بجای نقادی اصولی محتوای آن پیامها، سعی در تحقیر و هپروتی جلوه دادن آنها دارد که صد البته فرافکنی نخنما شدهای بیش نیست.
نقادی تک تک آنها میطلبد که کل پیام ذیربط هر کدام را در اینجا بیاوریم که خارج از حوصله این مقال است.
تنها جوابی که خیلی کلی میتوان به این تنقیص ابلهانه وی داد اینست که؛
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری!!
ک.م.: «دو یا سه نفر را دور خود جمع کردی خط میگیری بدون مدرک و دلیل»!
ح.م.: این اراجیف را در طی پیامهای قبلی خود (از جمله شماره ۱۰۲ در کانال سیدعلاءالدین) پاسخ گفتهام و تکرار آن موجب ملالت است ولیکن لازمست بیافزایم؛
اگر با این حرف بیمبنای خود میخواهی به دروغ القاء کنی که بنده در اقلیت هستم و اکثریت اهالی با شماها هستند! (و لابد تعداد هوادار نشانه حقانیت است؟!!)، طبق معمول سخت در اشتباهی. اصلأ فرض کن که بنده تنهای تنها هستم و حتی آن «دو یا سه نفر» هم که از خود تراشیدهاید، ارزانی خودتان!
و حال آنکه ...
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۸):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۵
... و حال آنکه از وقتی که بنده مجدانه وارد معرکه شدهام روز به روز بر تعداد هواداران بنده افزوده شده است.
وانگهی بنده کسی نیستم که در بیان وقایع و حقایقی که باید گفت، ملاحظه اقلیت و اکثریت داشته باشم. نه تنها اهمیتی به فوجی نمیدهم که در قفای بنده ردیف باشند بلکه از «لومة لائم» هم باکی به خود راه نمیدهم فلذا باجی هم به کسی نمیدهم چنانکه تا بوده همین بوده! و خدای را شکر بابت چنین عنایتی که خدای متعال به بنده حقیر داشته است.
⁉️ جریان آن دو نفر چه بود؟!
حال که لو رفته، بنده «دو یا سه نفر را دور خود جمع کرده»ام! وقتشه که جزئیات قضیه و زمینههای آن را برای اهالی، به تفصیل فاش نمایم (بصورت فرازهای شمارهگذاریشده تا اگر کسی اصلاحیه یا تکمله و یا اعتراضیهای بر آنها داشته باشد، بتواند آدرس بدهد):
۱) اجازه بدهید از اولین ملاقات خود با آقای «احمد داودی» شروع کنم که از وی خوشم آمد! پدرم با پدرشان (در قالب دیدارهای نوروزی) رفت و آمدی داشتند. پدر ایشان (شیرینعلی) خوشسخن بود و من هم عاشق کسانی که خوب حرف زدن را خوب بلد باشند!
وقتی اتاق احمدآقا را دیدم، متوجه شدم خیلی خوشسلیقه است و توجهم بیشتر به کتابخانه خانگی او جلب شد. دوره تفسیر المیزان علامه طباطبایی را هم داشت!
در آغاز دوره طلبگی خود بودم و عطش فهم نکات تفسیری، احتمالاً ناخواسته چنان مشغول تورق آن کتابهای تفسیری شدم که وقتی احمدآقا پرسید: میخواهی اینو به تو هدیه کنم؟ تعارف او را جدی گرفتم و گفتم: مجموعه ناقص نمیشه؟! گفت: منظورم همه چهل جلد مجموعه است!
از خدا خواسته کل ۴۰ جلد آنرا به قیمت روی آن (نه به قیمت روز آن!) خریدم و بهترین هدیهای بود که در طول عمرم از کسی دریافت کرده بودم!
وقتی او به خواستگاری خواهرزاده بنده آمد، بلادرنگ نظر موافق خود را اعلام کردم و حتی افزودم که احمدآقا بمراتب بهتر از پسرعموی من (آ.س.ی.ا.) است که قبلا خواستگار بوده!
رفاقت ما ادامه یافت. زمانی که ایشان در استخدام «شرکت پارس الکتریک» بود، بنده به استخدام «شرکت کشتیرانی ج.ا.ا.» در آمده بودم تا بعنوان «.P.R.S» عازم کار در «ناوگان تجاری بینالمللی ج.ا.ا.» بشوم ولیکن معطل «SeaManBook» (گذرنامه بینالمللی دریانوردی) خود بودم که صدور آن خیلی طول کشید!
در مقطع آن معطلی، مسئولیت «تدارکات تیپ طلاب رزمی» و «تدارکات فرهنگی سپاه سوم قدس» را هم بر عهده گرفته بودم فلذا از اهواز به تهران برگشته بودم تا ضمن تأمین برخی اقلام فرهنگی مورد نیاز جبههها، مقدمات مأموریت دریایی خود را هم تکمیل کنم که با راهنمائی ماهرانه احمدآقا (مراجعه با سه نفر محافظ مسلح به شرکت وو...) علیرغم آنکه شرکت ایشان مشغول انبار گردانی آخر سال بود، موفق شدم تعداد ۶۰ دستگاه تلویزیون رنگی، راهی ۶۰ تا تیپ سپاه سوم بکنم. ارزش و اهمیت این کار را آنجا میتوان فهمید که نمایندگی قائممقام رهبری که رسماً در تکاپوی حمایت و پشتیبانی جبهههای دفاع مقدس بود، بعد از ماهها مکاتبه و پیگیری نتوانسته بود حتی ۴ تلویزیون از این شرکت برای ۴ نقاهتگاه جانبازان بگیرد!
موفقیت مذکور رهین «نقشه کاملاً روانشناسانه و دقیق» احمدآقا و البته اجرای خوب بنده بود!
در دهه ۶۰ معمولاً همزمان مشغول خدمت در انواع جایگاههای فرهنگی و نظامی و... بودم ولیکن در نیمه اول دهه ۷۰ همه را رها کرده و عازم خدمت در مناطق محروم شدم! اما در نیمه دوم به تهران برگشتم و مسئولیت «خانه آموزش هنر و ادبیات سوره» حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را بر عهده گرفتم و بلحاظ شناختی که از توانائیهای کمنظیر احمدآقا (نه صرفاً از باب رفاقتی که با وی) داشتم و یکی دو تا همکاری متقابلی که با هم داشتیم، از وی دعوت به همکاری کردم که خوشبختانه پذیرفت و بخوبی هم از عهده کارها برآمد و بلحاظ اعتماد کاملی که به او پیدا کرده بودم، بعضی ارتباطات اداری خود با سازمان مافوق خود را هم به او سپرده بودم! در آنزمان من درگیر کارهای دیگری هم شده بودم از قبیل؛ مشارکت در تأسیس حزب «وحدت و عدالت»، عضویت در «هیئت مدیره کارخانجات کفش شادانپور»، ویرایش و تکمیل برنامههای یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری، تشکیل آموزشگاههای زنجیرهای کوکبفیلم با حدود ۱۰ شعبه در تهران و یکی دو تا کار دیگه!
از کارکرد احمدآقا چنان راضی بودم که روزی عازم دفتر مرکزی «سازمان آموزش حوزه هنری» شدم تا برای معاون موفق خود، حکم قائممقامی بگیرم و مدیریت آن مجموعه را به او بسپارم و...
ولیکن ...
...ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
نوروز ۱۴۰۲
🎲
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
🎲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۹):
کی ساواکی بود؟
عطف به پیام ۰۴۶ بعضیها میپرسند که چه کسی از اهالی به «عضویت ساواک جنایتکار شاه» در آمده و مرحوم «حاجسیدمیربابا را تهدید» کرده بود؟!
جواب: همان کسی که کاملا احمقانه ادعا میکرد؛ «خدمتی که اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر پهلوی[پالانی] به بشریت کرده، پیغمبر اسلام[ص] نکرده است»!!!
او فوت کرده است وگرنه اسم میبردم تا اهالی دریابند که بعضیها نان چه کسی را خوردهاند که ...!!! اگرچه خیلیها میدانند که او کی بود.
و اما بعد؛
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۶
... ولیکن یکی از مدیران سازمان کنارم کشید که: درخواست شما در سازمان رد خواهد شد!
پرسیدم: چرا؟! گفت: از شما خیلی بعیده که منافقشناس نباشی!! ظاهراً شناخت سازمان از نیروی شما بهتر از خود شماست!
گفتم: اگر بخاطر برادرشه، حساب ایشان از آن «منافق متواری عضو سازمان تروریستی رجوی» کاملا جداست.
وی از طرفداران و خدمتگزاران نظام جمهوری اسلامی ایرانست و نباید چوب برادرش را بخورد و..
گفت: ما از برادر او آماری نداریم بلکه شخصیت خود او برای سازمان ما قابل اعتماد نیست و هشدار داد که داری مار در آستین میپروری!! پرسیدم منظورت چیه؟! گفت: این فردی که میخواهی به او ارتقاء مقام بدهی، هر دفعه که به سازمان میآید، خیلی ماهرانه زیرآب خود تو را میزند و ادعا میکند که یکسره در حال رفع و رجوع خرابکاریها و ندانمکاریهای مدیریتی توست و...
گفتم «احتمالا سوءتفاهم شده» و لذا مجددا از احمدآقا دفاع کردم تا آنجا که طرف با عصبانیت پرسید: مگه کیه که اینهمه به او اعتماد داری؟!
گفتم: آقای داودی داماد داماد ماست و صمیمیترین رفیقمه و تواناتر از او سراغ ندارم که بعد از من بتواند این مجموعه را بخوبی مدیریت کند.
آن دوستم توصیه کرد قبل از اصرار برای ارتقاء او به قائممقامی خودت، برنامهای بچین تا او را آزمایش بکنی و اگر صداقت او محرز شد آنگاه او را وارد سازمان بکن اگرچه مطمئنم که سازمان قبول نخواهد کرد!
در همان روزهایی که در فکر این بودم که او را چگونه امتحان بکنم؟!، متاسفانه مجالی نیافتم و اتفاقات تقریباً ناخواستهای رخ داد که ناچار شدم در سال ۷۵ (یا ۷۶) به فعالیت وی در مجموعه مذکور، بصورت زودهنگام خاتمه بدهم و پیامدهای آن وقایع، موجب قطع رابطه ما گردید (و بعدها سخنرانی بنده در مراسم ۹۵ ایشان، تیر خلاصی آن رابطه بود.)!
تا اینکه شنیدم ایشان به روستای امامزاده علاءالدین بازگشته و در حال ساخت خانهای برای خود است. لذا دلواپسی عجیبی در من ایجاد شد و از همان زمان شروع کردم به هشدار دادن که مواظب نقشههای ماهرانه وی باشید!
(غافل از اینکه اخوی برخی از امور ارتباطی خود با ادارات از جمله اوقاف را به او سپرده است! البته آنزمان رابطه بنده و اخوی - عمدتاً به علت مشاجرات تند دنبالهدارمان در باب مسائل سیاسی و ریاست جمهوری و... - شکرآب بود! و لذا در جریان هیچکدام از مسائل ایشان نبودم!
دعوای وی با اوقاف را هم یکی دو روز قبل از مراسم احمدآقا در محوطه امامزاده خبردار شدم و از آنجا که در سخنرانی خود زیادهروی کرده و مایه دردسر اخوی شده بودم مجدداً رابطه ما شکرآب شد و لذا از حمله تروریستی به ایشان و پسرشان هم بعدها خبردار شدم!)
۲) در مقابل هشدارهای من به سادات، عدهای میگفتند که؛ او مثل خیلیهای دیگر برای گذران اوقات ییلاقی خود آمده تا در کنار خانواده همسرش که معمولاً شش ماه در روستا فعالیت دارند، خوش بگذراند!
اما تعدادی هم میگفتند؛ شاید آمده تا سهم پدری خود از اجاره دو دانگ امامزاده را پس بگیرد. زیرا پدرش و پدرانش قبلا جزو مستأجرین امامزاده بودهاند. نهایت آنکه هدفش از برقراری رابطه با اداره اوقاف آنست که دنبال مدیریت بهینه بهرهبرداری از دو دانگ موقوفه امامزاده باشد فلذا خطری برای سادات ندارد!
اما من نمیتوانستم خوشبین باشم و بر اساس شمّ سیاسی خود بر این گمان بودم که او آمده تا با پشتیبانی حامیان خود (که سادات را مشتی افغانی موقوفهخوار جلوه میدادند!!) سادات را از اینجا اخراج کند!
حدس من درست بود! نقشه او بدست گرفتن مدیریت امور روستا از طریق رهبری هیئت امناء امامزاده (بقعه مبارکه) بود که البته بدون تبدیل سادات مالک به مستأجرین، امکانپذیر نبود. دستش را خوانده بودم. فلذا در سخنرانی مراسم ۱۳۹۵ که مدیران اوقاف و سایر ادارات و امام جمعه هم حضور داشتند، بر این سؤال خود تأکید کردم؛ «آیا معقول است که مستأجران موقوفهای، تولیت موقوفه را هم خود به دست بگیرند؟! بر چه اساسی چنین بدعتی در این روستا در حال شکلگیری است؟!»
این سؤالات و توضیح آنها، تمام نقشههای ایشان را در هم کوفت و نقش بر آب کرد. تا آنجا که احمدآقا (که مجری مراسم هم بود) نتوانست خشم خود را کنترل کند و..
..ادامه دارد
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۰):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۷
... نتوانست خشم خود را کنترل کند و بلافاصله بعد از سخنرانی من، پشت تریبون حرف دلش را زد: «همه اهالی (از جمله سادات) مستأجر امامزاده هستند»!!! فلذا ذهنیت خود را لو داد. همان ذهنیتی که رؤسای متخلف اوقاف (رحمانی و نانکلی) دنبال کرده و همچنان تعقیب میکنند!
و بعد از آن بود که سادات، قضیه را جدی گرفتند و خروجی آن، در انتخابات ۹۶ خود را نشان داد که اهالی فقط به سادات رأی دادند ولیکن ساداتی که بیخاصیت بودند و...!
(البته ناگفته نماند که بنظر من منظور اصلی وی از جمله «همه ما مستأجر امامزاده هستیم» این بود که «همه ما مدیون امامزاده هستیم» که صد البته حرف غلطی نیست ولیکن ظاهر جمله وی، بار حقوقی غیرقابل اغماضی علیه سادات داشت که غلط بود و هست)
۳) تا اینکه در بازارچه شاهپور تهران که بنده عازم منزلم بودم، تصادفا علیشورا و ممدشورا را دیدم که بنظرم در صدد تکاپوی نامزدی برای انتخابات ۹۶ شورا بودند. بصورت سرپائی ساعتی صحبت کردیم که آخرش برای من خستهکننده شد!
بنابراین من «دو یا سه نفر را دور خودم جمع نکردم که از آنها خط بگیرم» بلکه همین دو نفر بودند که تصادفا همدیگر را دیدیم و بنده هم سعی کردم که به هر دو «خط بدهم» نه اینکه خط بگیرم. و از آنجا که مهمترین دغدغه روستائی من، مسئله نقشههای پنهانی و حرفهای احمدآقا ووو... بود، عمده صحبتهای آنشب ما پیرامون همین مطلب بود که چگونه مدیریت امور روستا را در دست بگیرند تا نوبت به امثال احمدآقا برای یکهتازی در روستا نرسد!
البته پیشنهاد بنده خیلی شفاف بود و هنوز هم بر این توصیه خود استوار هستم که این روستا علاوه بر شورای رسمی، نیازمند سه شورای غیررسمی و خودجوش مردمی است:
۳/۱) شورای مادر:
برای مدیریت امور کلی روستا و مطالب راهبردی اهالی، شورای جامعی تشکیل گردد که بر شورای رسمی و دهیار روستا مسلط باشد!
۳/۲) شورای سادات:
برای مدیریت امور کلی سادات روستا از جمله مسائل چهار دانگ آنان، شورای ویژه سادات تشکیل شود که با شوراهای مذکور، تعاملی مقتدرانه و در تشکیل تعاونی چند منظوره نقش کاملاً مؤثری داشته باشد.
۳/۳) شورای امامزاده:
برای مدیریت بهینه امور بقعه مبارکه و دو دانگ امامزاده هم شورای سوم تشکیل شود که خدمتگزاری به زوار امامزاده را در اولویتهای خود قرار بدهد.
و عمده صحبتهای من در آن دیدار تصادفی، پیرامون تقسیم کاری و شرح وظائف شوراهای ثلاثه مذکور بود. ناگفته نماند که نفر دوم بعد از کلی صحبت دو نفره به جمع ما پیوست که الآن یادم نمیآد که کدامشان بود؟!
این طرح را قبلاً به اخوی خود هم پیشنهاد داده بودم اما متاسفانه ایشان بدون هیچگونه دلیل منطقی، نپذیرفته بود! و حال آنکه اگر قبول کرده و ایده مرا پیش میبرد، بنظرم امروز اهالی محترم در وضعیت بهتری بودند!
بنابراین تنها موردی که بنده دو نفر را دور خود جمع کردم و خط دادم که برای بدست گرفتن امور مختلف روستا چه کارهایی را انجام بدهند و رابطه با اوقاف را چگونه مدیریت کنند، همین مورد بود ولیکن بعداً فهمیدم که نه تنها آب در هاون کوفتهام بلکه تمام ایدههای خود را به ناأهلان لو دادهام!
البته آنزمان نه از حفاریهای غیرمجاز در روستا خبری داشتم و نه از ماجرای چکمه سفید نانکلی!
البته هشدارهای پراکنده آنزمان بنده بنظرم آنقدر مؤثر بود که اهالی فقط به سادات، رأی بدهند.
در نتیجه؛ پیروزی انتخاباتی سادات (از جمله آ.سیدکاظم) در سال ۱۳۹۶ حدود ۵۰٪ مرهون زمینهسازیهای روانی و سیاسی بنده بود و ۵۰٪ هم نتیجه خوشبینی اخوی به این سه سید و سفارشات او به اهالی در تأیید آنها.
اگرچه اخوی و پسرش (ظاهراً متأثر از تغییرات سیاسی در بخشداری آوج) عملاً کنار گذاشته شده بودند ولیکن خود را همچنان پیروز میدان میدید! و اینکه افراد دلخواه او وارد شورا شدهاند! به همین دلیل، مشتاقانه دعوت کرده بود که آنها را به ادارات محلی برده و آشنا سازد ولیکن با دقت در صحبتهای ممدشورا و کاظمشورا در مسیر تهران تا بوئین متوجه خبط بزرگ خود در حمایت از آنها شده و لذا هنگام ورود به اداره اوقاف، از تداوم حمایت ایشان، منصرف گشته بود. فلذا ممدشورا که نوشته؛ «... نیامدن سید میرشجاع داخل اداره هم برایمان نامفهوم مانده ...»!
بروید فکر کنید ببینید از تهران تا بوئینزهرا چه حرفهایی زدید که آب سردی بر فرق سیدمیرشجاع ریختید که آنهمه اشتیاق او برای راهاندازی شما را نابود کرد؟!
با آ.سیداحمد و یکی دو تا از عموزادههایم هم جداگانه صحبت کرده بودم و نظرم این بود که آ.سِداحمد و آ.سِدممد و علیشورا خیلی قوی وارد شورا بشوند و آ.سِدکاظم در مدار توجه من نبود و آ.میرشجاع او را بالا آورده بود!
در هر حال ...
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۱):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۸
... در هر حال، عملکرد شورای دوم به ریاست آ.سیدکاظم موسوی، چنان ضعیف و بد و غلط بود که اهالی در انتخاب شورای سوم گفتند؛ صد رحمت به کفندزد!! و مجدداً برگشتند به گزینش امثال حسنشورا!!! (گویا که «بد را بر بدتر» ترجیح دادند! حتی خود سادات!)
و اما اینکه بنده «بدون مدرک و دلیل»! «دو یا سه نفر را دور خود جمع کرده و خط میگیرم» (یا خط میدهم)؛
اگر دهها پیام با توضیحات مفصل (و حتی ملالآور از فرط تشریح علل و دلایل!) و نیز انواع مدارکی که در کانالهای خود به اشتراک گذاشتم، برای تو «مدرک و دلیل» نیستند، در جواب فقط باید گفت:
آنکس که نداند و نداند که نداند
او در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند!
او «حیف نان» است اگر زنده بماند
کسی که آنهمه مدرک و دلیل (حتی در سطح همان ۱۰۰ پیام اولیه کانال سیدعلاءالدین) را «بدون مدرک و دلیل» قلمداد کند، چیزی نیست بجز «کتهکلّه»ای (بتعبیر آن سریال تلویزیونی) تو مایههای «کلهپوک»! و به تعبیر بنده؛ «مریض جهالت» ولیکن صرفاً جهالت نیست بلکه این «غرض لجاجت» است که غلبه دارد!
گویا وی منتظر است تا از طرف دادگاه اظهارنامهای یا نامه فدایتشومی به درب منزل ایشان ارسال شود که بعله! جناب نانکلی علیه پدر بزرگ شما شکایت کرده است و در متن نامه هم صریحاً درج شود که بعلت موقوفهخواری (در مفهوم حرامخواری) وی خواستار ابطال اظهارنامه ثبتی آنمرحوم شده است که اگر ابطال شود، سندهای صادره مبتنی بر آن هم باطل خواهد شد و لذا شما هم باید کلیه املاک و اراضی متصرفه را تحویل نانکلی بدهید و هم خسارات اینهمه سال غصب موقوفات را.
حال که چنین نامهای برای شخص ک.م. (و سایر بازماندگان ۱۸ متهم نانکلی) نیامده است بنابراین کلیه پیامهای افشاگر و هشدارباش ح.م. «بدون مدرک و دلیل» است!!!
یا فرضاً بر این گمان است که نانکلی (که او را شورای خائن، مخفیانه بعضویت گروه واتساپی اهالی در آورده بود) خودش بیاید در گروه بنویسد که «آهای اهالی! من در گروه شما بصورت چراغ خاموش حضور دارم تا افکار و احساسات و شاکله شخصیتی اهالی را بررسی بکنم و بسنجم تا بتوانم ضربات حیثیتی و حقوقی خود بر آنها را حسابشدهتر برنامهریزی بکنم تا نهایتا بتوانم همه اهالی را از این روستا اخراج کنم تا ...»!
و حال که نانکلی در گروه شورا صدایش را هم در نیاورده و شورای پفیوز هم رسماً اطلاعرسانی نکرده است، پس ادعاهای ح.م. «بدون مدرک و دلیل» است!!
و یا فرضاً بر این تصور است که بنده باید فیلم مستندی از عملیات گنجیابی نانکلی به میزبانی حسنشورا را تهیه و پخش بکنم تا وی بپذیرد که بنده «بدون مدرک و دلیل» طرح مسئله نکردهام!
به چه علتی کسی باید اینهمه سخیفالفکر و سادهلوح باشد؟! آیا تأثیر مواد افیونی هم تا این حد میتواند ذهن معتاد را تهی و پوک سازد؟!
(البته کاملاً مشخص است که درد ایشان همانند درد بقیه ناخور روستا اینست که اگر در افشاگریهای ح.م. احیاناً نوبت به فاشسازی تخلفات و جرائم من رسید، پیشاپیش همه بدانند که «بدون مدرک و دلیل» است!!!
سیاست فرار به جلو یا پیشگیری که میگویند، همین است.
من که با وی کاری نداشتم اما چرا خودش را انداخت وسط؟!!
مصداق ضربالمثل «چوبو که برداری گربه دزده خودشو نشون میده» همین است! من وقتی که؛
چوبو علیه نانکلی برداشتم اما ناگهان زنگولههای نانکلی به صدا درآمدند!
چوبو برای گوشوارههای نانکلی برداشتم اما ناگهان صدای عرعر عشّکها و غودوغها بلند شد!!
چوبو برای عرعریون برداشتم اما ناگهان صدای حفارها پیچید!!!
چوبو برای حرامخوارها برداشتم اما ناگهان صدای جوجوغها و خرسخالهها درآمد!!!!
عجایب صنعتی دیدم در این دشت!!!!!
آقاجان! اصلاً بیخیال چوبهای من! لطفاً بروید گواهی فوت والدین و اجداد خود را به دادگاه آوج ارائه بدهید. در این حد که احتمالاً غیرت و همتی دارید؟! اگر ندارید، پس بروید بمیرید که «میّت»ی بیش نیستید!)
قابل توجه آن دوستی که چنین «سالوس»ی را «سیّاس» تلقی میکرد!! در سالوسی وی همین بس که وقتی «شورای شیّاد» ادعا میکند، «[حضور مخفیانه نانکلی در برف و بوران بهمن ۹۴] به دستور اوقاف قزوین برای متراژ خانههای اهالی بوده است»، از «شورای کذّاب» و اعضای «مخفیکار در تبانیهای پنهانی» آن، هیچگونه «مدرک و دلیل»ی مطالبه نمیکند تا مبادا همپالگیهای وی در فریب و نیرنگ اهالی رسوا شوند!
آیا «سالوسی و رنگرزی و شیادی» را باید «سیّاس» بودن و سیاستورزی تلقی کرد؟!
علت عدم همراهی آ.میرشجاع با اینها در ورود به اوقاف بوئین، همین بود که چنین تلقی غلطی نداشت و خائن به روستا را از خادم به اهالی تمیز داد.
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز۱۴۰۲
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
نبرد آخر با شیطان و پیروزی مومنین از ایران_1.mp3
31.68M
سخنرانی: نبرد آخر الزمان 🏁
👈موج بعدی فتنه، برای اردیبهشت، برنامهریزی شده است!
(بعد از تعطیلات عید و پایان رمضان)
🔺شروع گرما
🔺بیحجابی و بیبندوباریهای برنامهریزی شده
🔺برانگیختهشدن غیرت قشر مذهبی
🔺کشتهسازی از دختران بیحجاب
🔺درگیریهای مسلحانه مذهبیها و...
🔺کشتارهای گسترده
🔺و غیره...
👈راهحل خنثیسازی...
جلسه در جمع نخبگان رشتههای فنی کشور انجام شد.
تاریخ شنبه 1401/12/06 تهران
⚠️بسیارمهم‼️‼️‼️
👈دقیقهی 39 بهبعد رو حتماًحتماً گوش کنید.
#جهاد_ تبیین
گوش، کردن این صوت واجب شرعیست.
ارسال با ما...
انتشار با شما. مومنین...
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۲):
اصلاحیه:
در پیام شماره ۰۰۸ خود نوشته بودم؛ «حال، کسی مثل بنده که در متن ماجرا نبودهام، چگونه باید ارزیابی کنم؟
صرف «وعدههای خوب و جذاب»، مفهومی از «آیندهنگری» (در قالب آیندهنمائی) دارد.
ادعای سیدکاظم (که بعید میدانم این یکی را دروغ گفته باشد!) مفهوم واداشتن اهالی (موکلین) به چشماندازی به آینده توسط شما بوده است که وعدههای واهی و دروغینی بیش نبودهاند.»
ولیکن یکی از اهالی نکتهسنج روستا تذکر دادند که:
«... حسن شورا علی شورا و محمدعلی همه از اسفالت.. چاه آب و ووو تبلیغ کردن
ودر گروه از محمد شورا خواستن ایشون هم بگه که چکار میکنم
و او هم در گروه نوشت:
نود هشت درصد اهالی منو میشناسن
چهار سال قبل هر چه بودم همون هستم در آینده
و اهالی نود پنج درصد بهش رای دادن
چون درپیامهات میفرمایی وعده وعید داده عرض کردم خدمتت»
بنابراین ادعا؛ «وعدههای خوب و جذاب» شعار
سایر کاندیدها بوده و م.ش. صرفا نوشته «من همان هستم که بودم»!
(اگر از بابت نقل قول بنده از جانب ک.م. در حق م.ش. اجحافی صورت گرفته، عذرخواهی میکنم.)
و اما بعد؛
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۹
ک.م.: «خود را از همه داناتر می پنداری و به مردم از بالا به پایین نگاه می کنی»!!
۱) خود دانا پنداری من
۲) نگاه از بالا به پایین
ح.م.: من نمیدانم بر چه اساس و اصولی به خودت جرأت میدهی که چنین تهمتهای سنگینی را حواله بنده بکنی؟!
در حالیکه بنده اینک وارد ۶۱ سالگی خود شدهام و احیاناً جنابعالی هم در همین حدود سنی خود هستید و در اینهمه سال، ما یکسال و بلکه یک ماه و حتی یک روز هم کنار هم نبودهایم و بالتبع شناخت بسیار ضعیفی از همدیگر داریم مگر مواردی خاص که باید قرائن آنها را بصورت موردی سنجید.
داناتر از همه پنداشتن مرا از کجا کشف کردید؟! از اینکه هر روز دارم پیام روشنگرانهای تقدیم اهالی میکنم؟! یا اینکه در جائی چنین ادعائی کردهام؟! و یا اینکه طبق معمول دارید فرافکنی میکنید؟!
و اما «نگاه از بالا به پایین»؛ مگه خودت در بهشتزهرا به دامادت نگفتی که «حاجی اون بالا یک پهباد داره که همهچیز روستا را زیرنظر داره»!
اگر راست گفتی و پهبادی در کار بوده، پس چرا الآن معترضی که من نگاهم از بالا به پایینه؟! پهباد که زیر زمین نیست. بالای آسمان است و نظارهگر پائین! کاملاً طبیعیست که نگاه دارنده پهباد از بالا به پایین باشد.
و اگر دروغ گفتی و پهبادی در کار نبوده و نیست، پس چرا اینجا دوباره دروغ خود را تکرار میکنی؟!
در جائی اشاره کردی که من روحانی هستم. بله بنده حداقل از سال ۱۳۶۴ تاکنون اهل «محراب و منبر» هستم (از جمله در همین لیالی ماه مبارک رمضان ۱۴۰۲ و منبرهای جذابی هم دارم! اگه خواستی تحقیقی بکنی برای راستیآزمائی این ادعا، میتوانی به مساجد؛ ارگ در میدان ۱۵ خرداد، امامرضا در چهارراه لشگر، امامزمان در یاخچیآباد، علیبنموسیالرضا در خزانه بخارائی وو... مراجعه کنی و همچنین به هیئات مختلف تهران و.. از جمله هیئت تهرانسر که میتوانی آدرسش را از حاجمحمد داودی بگیری و همچنین به انواع تریبونها در انواع مراکز بسیج، سپاه، ارتش، دانشگاهها، احزاب، کانونها وو..).
خب! کسی که به مدت دهها سال (و تقریباً هر روز) به بالای منبر رفته و میرود، آیا انتظار داری که نگاهش از بالا به پایین نباشد؟!
به هر حال عادت مألوفیست و اجتنابناپذیر! اگر شما بروید بالای منبر به کجا نگاه میکنید؟! هر کسی که برود بالای منبر برای سخنرانی، ناچار است به پائین نگاه کند. مگر قراره من رفتم آن بالا، سقف را نگاه کنم؟! کاملاً طبیعیست و عادی که برای ارتباط با مخاطبین خود، نگاهم از بالا به پایین باشد. اینکه چیز عجیبی نیست.
ولیکن منظور تو قطعاً اینها (منبر و پهباد) نیست. بلکه میخواهی تهمت و بهتان بزنی که بنده خود را بهتر و برتر از دیگران میپندارم!! و اعتقادی به «إنَّ أکرمَکُم عندالله أتقیٰکُم» ندارم!!
چه فرافکنی و اهانت و دروغ عجیبی!!
بنظرت؛ «تکبر» و نخوت و غرور و خودپسندی و «خودداناپنداری» من با آنهمه «عذرخواهی» بنده و آنهمه التماس که «اگر کسی اطلاعات دقیقتر و بهتری دارد ارائه بدهد»، آیا جور در میآید؟!
دخو بودن کجا و التماس اصلاح مطالب و اخبار و تحلیلها کجا؟! آیا حرف دهنت را میفهمی؟!
اگر ذرهای وجدان و انصاف داشتی چنین اراجیفی را به بنده نسبت نمیدادی. البته هیچ شناختی از بنده نداری وگرنه باید میدانستی که تواضع اخلاقی بنده زبانزد همگان است ولیکن به این معنا هم نیست که با مخاطبین خود به زبانی سخن نرانم که مأنوس و مناسب آنهاست. اگر لازم باشد ابائی از خشونت کلامی ندارم تا بنده هم بگویم؛ «أُفٍّ لکم و لما تعبدون»، «تبَّت یدا ابیلهب و تبّ» و «قُتِل الانسان ما أکفره»!
حال
...ادامه دارد.
حم
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۳):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۰
... حال که افتراء بستهای، آنرا چگونه باید ارزیابی کنیم؟! آیا علتی بجز «فرافکنی» میتوان برای آن تصور نمود؟! فرافکنی نوعی مرض روانی است که شاید قابل علاج باشد و مرتکبین آنرا باید «بیماردل» نامید. بیماری هم که شاخ و دم ندارد!
دکتر برو دکتر!
و فراموش نکنید که بیماردلها همردیف مرجفون و منافقون، مثلث «ملعونین» را تشکیل میدهند. (لطفاً به آیه ۶۰ سوره احزاب مراجعه کنید.)
نحوه مواجهه با آورده مدعی:
(مدعی کسیست که آوردهای دارد ولیکن خود را «داناتر از همه» دانسته و نگاهش به دیگران «از بالا به پایین» است):
هر کسی ممکنست با کسانی مواجه شود که خود را داناتر از همه میدانند و باصطلاح نگاهشان به مردم از بالا به پایین است و لذا متحیر میمانند که با آورده او چه کنند؟!
در چنین مواقعی (با کسی مواجه شویم که از بالا به پایین نگاه میکند و خود را داناتر از دیگران میداند) راهکار چیست؟
این امر برای خودش قواعدی دارد که جای شرح آن اینجا نیست مگر در این حد از اختصار که؛
اول باید دید که «مدعی»، معصوم یا تالیتلو معصومین هست یا نیست؟ چنانچه صاحب عصمت و عدالت است، جای هیچگونه تأخیر و تعللی نیست و باید دریافت کرد.
وگرنه باید احتیاط ورزید و دقت، تأمل و تعمق به خرج داد.
فلذا در چنین وضعیتی (تحیّر در مواجهه با آورده مدعی)، بنظرم پنج حالت قابل تصور است:
۱) عدم دریافت آورده مدعی همراه با واکنش منفی
۲) عدم دریافت آورده مدعی بدون هیچگونه واکنشی
۳) دریافت آورده مدعی همراه با عدم هرگونه واکنشی
۴) دریافت آورده مدعی همراه با واکنش منفی
۵) دریافت آورده مدعی همراه با واکنش مثبت
«فرار را بر قرار ترجیح دادن بدون هیچگونه دریافتی از آورده مدعی!» چنین توصیهای فقط در جایی وجاهت دارد که آورده مدعی چیزی نیست بجز «غیبت مؤمن» که عدم دریافت، ضرورت دارد ولیکن دریافت غیبت غیرمؤمن، منعی ندارد.
و اما اگر مدعی، شخص معصومی باشد و آوردهاش هم وحی خدا، در آنصورت، دریافت از مدعی، نه تنها وجاهت بلکه ضرورت دارد ولو اینکه مدعی (معصوم) خود را داناتر از همه بداند و نگاهش هم از بالا به پایین باشد.
و اما ترجیح فرار بر قرار و عدم دریافت محموله حق از مدعی معصوم (یا تالیتلو معصوم) ولو اینکه خود را داناتر از همه بداند، حماقت محض و فرد یا افراد فراری، مستحق اشد مجازات هستند!
فلذا قرآن، کسانی را که چنین رویه احمقانهای را پیشه خود کنند، محکوم به فنا میداند.
مناسبترین آیات مرتبط با این مسئله، آیات ۵ الی ۹ و آیه ۲۶ سوره نوح است:
«قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهَارًا ﴿٥﴾
گفت: پروردگارا! همانا قوم خود را شب و روز دعوت کردم،
فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا ﴿٦﴾
ولی دعوت من جز بر فرارشان نیفزود،
وَ إِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا ﴿٧﴾
و من هرگاه آنان را دعوت کردم تا آنان را بیامرزی، انگشتان خود را در گوشهایشان کردند و جامههایشان را به سر کشیدند و بر انکار خود پافشاری ورزیدند و به شدت تکبّر کردند،
ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا ﴿٨﴾
آنگاه آنان را آشکارا دعوت کردم،
ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا ﴿٩﴾
سپس آشکار و پنهان آنان را خواندم.
ولیکن نتیجه آن حماقت، فرار و تمرد چه شد؟!
فرمود: «وَ قَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا ﴿٢٦﴾
و نوح گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار»!!
همیشه کسانی بودند (و هستند) که در مقابل دعوت مدعی (ولو معصوم) انگشتهای خود را در گوشهایشان نهاده و فرار را بر قرار ترجیح میدهند!
همان روحیه را هنوز هم عدهای دارند که گروه و کانال را ترک میکنند! نه بخاطر آنکه احیاناً در آنها، مؤمنی غیبت شده باشد بلکه بخاطر اینکه در آنها خائنین و پفیوزهای نفوذی دشمنان، افشاء و رسوا شده و میشوند.
به همین علت/علل گفته شده است که؛
گاهی باید «أُنظر إلی ما قال و لا تنظر الی من قال» و گاهی بالعکس آن؛ «أنظر الی من قال و لا تنظر الی ما قال» را مورد توجه قرار داد.
یعنی گاهی باید به «گفته» نگاه کرد و گاهی باید به «گوینده».
با عنایت به آنچه که به اختصار گفته شد در موارد مبهم، قاعده اینست که «گفته» را مورد توجه و تمرکز خود قرار بدهیم نه «گوینده» را.
حال اگر اثبات شود که احیاناً بنده از کسانی هستم که خودم را داناتر از همه میپندارم و نگاهم به همگان، از بالا به پایین است! حکم آنست که کاری به «بنده گوینده» نداشته باشید و بلکه به «گفتههای بنده» توجه کنید.
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۴):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۱
«دانائی» یک امر نسبی است و معمولاً کمتر عاقلی جرأت میکند خود را «داناتر از همه» تلقی کند بجز اشخاص معصوم(ع) که داناترین بودن آنان هم باذنالله است.
ضربالمثل «همه چیز را همگان دانند» هم گویای همین بیان است.
غیر از معصومین، هر کسی ادعا کند که «داناتر از همه» است، معلوم میشود که «احمقتر از همه» است.
آدمی، هرچه که داناتر میگردد بیشتر در مییابد که همی نادان است. فلذا بعضی از دانایان از قبیل ابوعلی سینا تصریح کردهاند که «تا بدانجا رسید دانش من، که بدانم همی که نادانم»!
کسی هم که وقتی پیامهای خود را به اشتراک میگذارد، از مخاطبین خود استدعا میکند که اگر خطائی یا نقصی و یا احیاناً وارونگی در آنها میبینید، لطفاً تذکر دهید تا اصلاح و تکمیل شوند، قاعدتاً نمیتواند «داناتر از همه» بودن را ادعا نماید که اگر نماید بلاهت خود را جار زده است.
با توجه به این توصیفات (که از باور بنده برخاسته)، انتساب «داناتر از همه پنداشتن خود»، تهمت و افتراء و بالتبع اهانت و هتکحرمت در حق بنده است که ذرهای هم واقعیت ندارد.
علیرغم آنکه بنده بیش از یکسال عضو هیئت مدیره کارخانجات کفش شادانپور بودم، اما مطمئنم که شما در حوزه کفش و کفاشی بمراتب از من داناتر هستید. نشان به آن نشان که من هر کفشی که از محله بهارستان خریداری کردهام، علیرغم آنکه فروشندگان ادعا کردهاند که چند سال برایم کار خواهد کرد اما عمرشان به یکسال هم نرسیده است! ارزان و گران بودن آنها هم چندان فرقی نداشته است! فلذا کفش به کفش و سال به سال متوجه شدهام که در عرصه کفش، همی نادانم!
بنابراین حتی کفششناسی هم نسبی است و وقتی شما در کفش داناتر از همه باشید چه معنایی دارد که بنده ادعا کنم؛ داناتر از همه هستم؟!
تهمت لایتچسبک شما (که بنده داناتر از همه هستم!) مفهومی از توهین و رنگرزی را دارد که در واقع مرا «احمقتر از همه» جلوه دهید!
با همه این احوال، نمیتوانم از این اتهام بدون بررسی دقیقتر عبور کنم. زیرا شیوه خودانتقادی بنده، معمولاً بر این مدار استوار است که وقتی کسی، نسبتی (مثبت یا منفی) را به من میدهد، ابتداء به ساکن، نه آنرا میپذیرم و نه رد میکنم. بلکه احتمال میدهم که شاید دارای چنان صفتی باشم. چنانکه ابوعلی سینای دانا گفته: هر چیزی را که شنیدی در بوته امکان بگذار یعنی قبل از رد یا قبول آن در بارهاش تحقیق کن.
این تحقیق، قاعدتاً مستلزم ملاحظه زمینههای امکانپذیری قضیه است. فرضاً وقتی که کسی دهها سال از بالای منبر با مردم سخن میراند، چه استبعادی دارد که خود را داناتر از همه نداند و نگاهش به دیگران از بالا به پایین نباشد؟!
یا فرضاً کسی که ایضاً دهها سال بر کرسی تدریس نشسته و انواع دانشآموزان، دانشجویان و طلاب و حتی مدیران را مورد تعلیم و تربیت و تدریس خود قرار داده است، از کجا معلوم که خود را ناخواسته، داناتر از همه نداند و از بالا به پایین به مخاطبین خود نگاه نکند؟!
خب! قابل انکار نیست که بنده علاوه بر «منبر تبلیغ»، سالهای سال بر فراز «کرسی تدریس» (در مدارس علمیه حوزوی تهران، خمین، زابل و...) نشستهام و علاوه بر آنها، هم در مقاطع مهدکودک، دبستان و راهنمایی تدریس کردهام و هم در مقاطع دبیرستان، دانشسرا و دانشگاه و در این اواخر هم رشتههای «مدیریت اسلامی» را برای دانشجویان ارشدی در سطح mba و DBA و بالاخره «حکمرانی قرآنی» برای مدیران میانی حکومتی مورد تدریس بنده بودهاند. فلذا این سؤال و بلکه احتمال دور از ذهن نیست که شاید در چنین فرایند طویلی، گرفتار پندار جاهلانه «داناتر از همه» و اتخاذ «نگاه بالا به پایین» شده باشم!
ولیکن معیار تشخیص چنین حالت نفسانی چیست؟ و انطباق وضع موجود با معیار ذیربط با کیست؟!
قاعدتاً اگر بنده اهلیتی برای چنین قضاوتی در باره خود نداشته باشم بسیار بعید میدانم که جنابعالی حداقل صلاحیتهای آنرا داشته باشی. زیرا هیچگاه پای منبر و کرسیهای بنده نبودهای که بتوانی ارزیابی مناسبی داشته باشی.
بنابراین فضولی موقوف و فرافکنی ممنوع!
و اما قضاوت بر مبنای پیامهای مسلسل بنده در موضوع امامزاده علاءالدین؛ چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟!
حتی یک پیام و یا یک فراز از یک پیام را در آنها نمیتوانی آدرس بدهی که در آن من خودم را «داناتر از همه» جلوه داده یا «نگاه از بالا به پایین» داشته باشم. مگر نسبت به ناخور روستا که صد البته غرق در جهالت هستند و بقالی سر کوچه ما هم از آنها داناتر است تا چه رسد به بنده! و صد البته که نسبت به آنها نگاهم از بالا به پایین است. زیرا که بعلت خیانتهای شرارتآمیز و ارتکاب انواع وقاحتها و حماقتهای خود، همردیف مارها و عقربها شدهاند!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۵):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۲
اصلاً گیریم که بنده نادان و شما داناتر از همه! آیا نباید بپرسیم که شما با دانائیهای خود چه گلی به سر اهالی و حداقل سادات زدهاید؟!
فقط بعنوان چند نمونه؛
⁉️ وقتی که شیاطین مکاری، به خود جرأت دادند تا سادات حسینی و موسوی را مشتی افاغنه موقوفهخوار جلوه دهند، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که به دستبوسی رئیس اوقاف ۹۶ (رحمانی) شتافتید و او «با الفاظ زننده از قبیل موقوفهخوران» استقبال کرد، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که رئیس فعلی اوقاف بوئین، با اتکاء به وقفنامهای جعلی، خون اهالی را تو شیشه کرد، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که سرکردههای گله کفتارهای روستا با نصب دوربین مداربسته در معابر و حداقل ورودی روستا، مخالفت جدی و تحمیلی بخرج دادند (جهت لو نرفتن خیانتها و شرارتهای آتی خود!)، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که تعدادی از اهالی حرامخوار، اقدام به حفاری غیرمجاز در امامزاده و حوالی آن نمودند و به آلاف و اولوفی رسیدند، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که نانکلی طی عملیاتی طاقتفرسا (زمستان۹۴) در پوشش متراژ خانههای مردم به دفینهیابی پرداخت، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که جایزه خلافکارترین اهالی (در بین چهل روستای منطقه آوج) را در بخشداری آوج بخاطر «برقدزدی و آبدزدی» به روستای امامزاده علاءالدین دادند (که شرمآورترین و دردناکترین خبری بود که شنیدم ولو اینکه بحق جریمه شدند!) واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که دهیار منتخب شما، مسیر سربالائی ورودی روستا را بجای آسفالت، با هزینهای خسارتبار، (علیرغم ممنوعیت سنگچینی معابر منطقه سردسیر آوج و حوالی از جانب فرماندار و علیرغم مخالفت اهالی و صد البته با چراغ سبز معنیدار شما در هزینهکرد ۱۳۸ میلیون تومان پول زبونبسته اهالی با تحمیل پیمانکار خاصی!)، با سنگهای چند لایه، سنگچین کرد، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که شورا (و برههای خودت بعنوان رئیس شورا) دانسته و آگاهانه از قوانین و وظایف خود شانه خالی کرده و با انتخاب متعمدانه دهیار غیربومی؛ با نقش آشکار در ساختوسازهای غیرمجاز و نادیده گرفتن اقدامات غیرقانونی دیگر (که بعید است بدون ... بوده باشد)، که نتیجتا تبعیض و اختلاف و نیز دردسرهای بعدی را برای اهالی رقم زد (عجیبتر آنکه با مغلطه و تهمت به دیگران بدنبال راه فرار از کردههای شیطانی و مطیع نفس أمّاره خود بودهاند) که پرونده آنها هنوز هم در بازرسی استانداری مفتوح است، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که ورودی روستا با دخالت اعضای شورا و علیرغم هشدار اهالی، بصورت جدولبندی ناموزون (گردنشتری!) شد، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که نانکلی معارض مالکیت سادات، مخفیانه به عضویت گروه اهالی در آمد تا از شاکله شخصیتی آنها جاسوسی کند، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که نانکلی بدون هیچگونه اخطاری به اهالی، با طرح دروغهای متعدد علیه اجداد اهالی، شکایت کرد تا با فریب دادگاه، اسناد مالکیتی آنان را ابطال نماید، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که شوراهای خائن بجای خدمت به عموم اهالی و حل مشکلات روستا، دنبال باندبازی و یارگیری افتاده و عدهای زالوصفت و غودوغ را در پیرامون خود جمع کردند تا بعنوان سپر دفاعی خود در روز مبادا از آنها کمک بگیرند و به رقبای احتمالی خود ضربه بزنند، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که اراذل وحشی و تحریکشده گله کفتارها به قصد قتل و جنایت به جان تنها دهیاران بومی روستا افتادند، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که به بهانه کروناویروس، کارهای عمرانی روستا تعطیل شد، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که بنده در صدد افشاگری خیانتهای شرارتآمیز نانکلیهای بیرونی و درونی برآمدم، واکنش دانائی شما چه بود؟!
⁉️ وقتی که ...
آیا واکنشی غیر از «صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایعقلون» داشتید؟! البته به استثناء مورد آخر (افشاگریهای بنده علیه ناخور روستا بویژه شورای خائن و هواداران پفیوز آن) که ناگهان دانائیتان فوران کرد و فغان برداشتی که؛ ای داد! ای بیداد! ای هوار! آی مردم! از آنچه که میترسیدیم سرمان آمد و...!!
و چقدر تهوعآور و مشمئزکننده و چیپ!!
زهی به اینهمه نانجیبی و وقاحت و بیشرمی!
...ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
نوروز ۱۴۰۲
اطلاعرسانیهای حم در:
کانال ۱
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
کانال ۲
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
گروه ۱
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
گروه ۲
https://eitaa.com/joinchat/1424556326Cd51a6f2d0a
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۶):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۳
از همان سالها که شنیدم تو جوجوق هستی، من نگاهم از بالا به پایین بود! زیرا از همان زمان طفولیتم هنگام اذانها میرفتم بالای پشتبام (که بعلت کوتاه بودن نردبان، قدم نمیرسید و لازم به کمک گرفتن از بابام یا دیگران بودم!) تا اذان بگویم یا در تاریکی شب بر ظرفهای خالی فلزی بکوبم تا اهالی خواب نمانند و برای سحری بیدار شوند، قاعدتاً نگاهم از بالا به پایین بود! ولیکن خود را داناتر از همه نمیپنداشتم اما بیدارتر از همه بله!
علاوه بر منابر سخنرانی و کرسیهای تدریس، در تمام جایگاههای مدیریتی خود هم چون رئیس یا قائممقام و یا مشاور بودم بالطبع نگاهم از بالا به پایین بود و هیچ بعید نیست که در همه آنها داناتر از کارکنان آن مجموعهها بودم و گمان نمیکنم اشکال فنی غیرقابل تحملی داشته باشد.
خصوصاً سالهائی که افسر .P.R.S ناوگان دریایی بودم، از آنجائی که همه کارکنان کشتی از جمله کاپیتان آن پاسخگوی بنده (بعنوان نماینده رسمی جمهوری اسلامی ایران در ناوگان) بودند ولیکن من فقط جوابگوی مرکز بودم!
اما این نگاه از بالا به پایین هیچگاه بمفهوم داناتر از همه در همهچیز نبود بلکه صرفاً از لحاظات مذهبی و فرهنگی و نیز ملاحظات امنیتی و سیاستهای بینالمللی بود. وگرنه در مسائل فنی و ناوبری کشتی هیچگونه دخالتی نداشتم بجز یک مورد که بد نیست اشاره بکنم:
بنده بعد از مراسم عقدکنان بلافاصله عازم مناطق جنگی شده و در اهواز جذب سپاه سوم شدم. در همان زمان، قضیه تلویزیونهای رنگی پیش آمد که در پیام ۰۶۹ بدان اشاره کردم.
سپس بمحض دریافت SeaManBook سوار کشتی ایرانمیعاد شدم که عازم ژاپن و کره بود. هنگام بازگشت به ایران مطلع شدم که یکی از لنگرهای کشتی شکسته و موتور دومی هم سوخته فلذا فقط یکی از لنگرها سالم است و حال آنکه سفر دریائی با کمتر از دو لنگر ممنوعیت جهانی دارد. گفتند که ناچاریم برای تعمیرات در سنگاپور توقف کنیم.
توقف در بنادر برای کارکنان کشتی (= استراحت، گردش، خرید، تفریح و...) بسیار مطلوبیت دارد. اما من قرار بود قبل از آغاز ماه محرم خود را به تهران برسانم تا مراسم ازدواجم را تکمیل کنم.
از طرفی افسر خارجی برق کشتی را در ژاپن (به جرم بدمستی) اخراج کرده بودم و آسیستان (معاون) او هم مرتکب خلافی شده و دلواپس بود که با او چه خواهم کرد؟!
او را صدا کردم و گفتم اگر بتوانی موتور سالم لنگر شکسته را با موتور خراب لنگر سالم جابجا کنی، مشمول تخفیف مجازات خواهی شد!
گفت: ظاهراً شما عجله دارید زودتر به ایران برسید! اما ملوانها برای سنگاپور روزشماری میکنند و پدرم را در میآورند!
گفتم: میل خودته! وگرنه من ناچارم تحقیق بکنم ببینم موتور لنگر سوم را چه کسانی سوزاندهاند؟! و بعیده که کار افسر اخراجی بوده باشد. چونکه در سفر قبلی، همراه شماها نبود.
ضمنا توقف یکروزه در سنگاپور (برای سوختگیری) کفایت میکند و بهتره برای بیش از آن شکمشان را صابون نزنند! مضافاً که برای رزومه خودتم مفیده.
نهایتاً آنها ترجیح دادند که جابجائی فنی را انجام دهند! ولیکن به بهانه طوفانهای دریائی، سرعت را چنان کاهش داده بودند که ما دیر به بندرعباس رسیدیم و من دو سه روز مانده به محرم خود را به تهران رسانیدم تا صرفا بدقول نشده باشم! ولیکن عروسی ما دو ماه به تأخیر افتاد!
اخلاق و گفتار بنده در همه امور اجرائیام همین بوده که میبینید؛ قاطع و بدون ملاحظه! و در هیچکدام از آنها کسی تهمت نزد که خود را داناتر میپنداری و نگاهت از بالا به پایین است.
البته بجز مقطعی که قائممقام و سخنگوی «جبهه حامیان ولایت» بودم و در جلسات هفتگی آن (در مسجد ارگ) با ابداع روش ترکیبی «سخنرانی+تدریس» به تحلیل مسائل سیاسی از منظر دینی میپرداختم (تا عین هم بودن دیانت و سیاست و تجلی آن در ولایت را پردازش کنم) که بالتبع بیمحابا و بیمهابا به نقادیهای تند و تیز کلیه مقاماتی میکشید که مرتکب پلیدی یا پلشتی بودند (غافل از اینکه حاجآقا واعظزاده مشهور به خطیب - وزیر اطلاعات فعلی که آنزمان رئیس حفاظت اطلاعات قوه قضاییه بود - هم گوشه مجلس نشسته! و بعدها شنیدم که تقریباً تمام گفتههای بنده مورد تأیید ایشان بوده است.)
در مباحث «جریانشناسی صهیونیزم» که اشاره به مصادیق، اسمی از «مشانژاد» و «میرنورد» و سایر نفوذیها به میان میآمد، یکی پیدا شد (از سمپاتهای جریان سبز اموی) و همین حرف را زد که شما نگاهتان خیلی از بالا به پایین است و خود را از همه داناتر میپنداری!!
و یکی هم (از سمپاتهای جریان انحرافی در جایگاه عضو هیئت رئیسه مجلس)، رسماً علیه بنده شکایت کرد! اما وقتی فهمید پرونده محرمانه ۲۰۰ میلیاردی او را مطرح خواهم کرد، سریعا شکایتش را پس گرفت!
اصلاً گیریم که..
..ادامه دارد.
حم
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۷):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۴
... اصلا گیریم که بنده بعنوان مدیر و دبیرکل یا خلاق و نوآور و یا مشاور و استاد حوزه و دانشگاه و سپاه و دولت و...، «داناتر از همه» باشم (که هرگز چنین ادعای احمقانهای را نداشتهام) ولیکن «دانائی» بدون «دلسوزی» و «دلیری»، در تولیت امور عمومی، مفت گرونه و «ارزش میدانی» چندانی ندارد!
مضافاً که مثلث طلائی «دانائی + دلسوزی + دلیری» زمانی ارزشمند است که «دینمدارانه» باشد. یعنی اگر داناتر هم که باشم، باید دید که آیا دلسوزتر و دلیرتر هم هستم یا نه؟ که اگر هم باشم تازه باید دید که آیا همه آنها دینمداری هم دارند یا خیر؟!
بنابراین ارزیابی دقیق این فرمول پیچیده (معطوف به دانائی) به این سادگیها نیست که جنابعالی به خودت اجازه بدهی که اراجیف ببافی و تهمت بزنی و هتک حرمت کنی! مگر آنکه در صدد فرافکنی باشی که ظاهراً رسم همیشگیتان است!
و نکته آخر این فراز؛
«تیزهوشی و تیزبینی» و «خلاقیت و نوآوری» هم؛ شعباتی از دانائی هستند که بنده حتی در این حوزهها هم خود را برتر از دیگران نمیدانم ولو اینکه ...
مضافاً که ارزشمندی تصلیح به الماس مدیریتی «دانائی/دلسوزی/دلیری دینمدارانه» نیز رهین «قلب سلیم» است که بدون «تقوای الهی» هر لحظه در معرض هتک و فناست. فلذاست که «إنّ أکرمکم عندالله أتقیٰکُم».
بنابراین ادعای دانائی کامل و بلکه اکمل، بدون «تقوی القلوب»، چیزی نیست!
در قرآن، «علم» و دانش و دانائی (حدود ۷۰ بار) بدون «تقوا» به کار نرفته است! زیرا دانائی بدون تقوا هیچ ارزشی ندارد.
«تحصیل دانائی» رهین صرف بسی «زمان و هزینه» است ولیکن کسی که نتواند از «راه میانبر» بهره بگیرد، صرف هر میزان از زمان و هزینه او را به اوج دانائی نمیرساند که بتواند خود را «داناتر از همه» بپندارد.
«تحصیل تقوی» از تحصیل دانائی هم سختتر است! طبق بیان قرآن در ابتدای سوره بقره؛ حفظ تقوا محصول نهضت یائیه (پنج «یُ» ابتدائیه) است:
۱) یُــؤمنون بالغیب
۲) یُــقیمون الصلوة
۳) یُــنفقون مما رزقناهم
۴) یُــؤمنون بما أنزل ...
۵) بالآخرة هم یُــوقنون
بنابراین برای «عالم متقی» گشتن، باید گفت: «کار هر بز نیست خرمن کوفتن/گاو نر میخواهد و مرد کهن»! بسیار سفر باید تا ...
آری! «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل»!
و شگفتانگیزتر آنکه مدعی «علم و تقوی»، تازه در ابتدای راه است! چنانکه حافظ روشنضمیر شیرازی نیکو سرود:
تکیه بر تقواودانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد، «تـوکـّـل» بایدش
رندِ عالمسوز را با مصلحت بینی چه کار
کار مُلْک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
اما نگفت که؛ «توکل» هم خود در پیشگاه «تفویض» (أفَوِّضُ أمری إلی الله) که «اندر وصف» نیاید، چیزی نیست!
تا چه رسد به «تَدَلّیٰ» که (تفویض هم به گرد پای آن نرسد و) اساساً «اندر وهم» نآید!
خلاصه مطلب:
۱) اگر کسی گفت: عالم هستم و داناترینم!
بپرسیدش: تقوی هم داری؟
اگر گفت: هر دو را دارم!!
بپرسیدش: آیا توکل هم داری؟
اگر گفت: هر سه را دارم!!!
بپرسیدش: آیا تفویض هم داری؟
اگر گفت: آنرا هم دارم!!!!
بپرسیدش: آیا تدلّی هم داری؟
اگر گفت: آنرا هم دارم!!!!!
لابد او تالیتلو محمد مصطفیست که بر اوست صلوات.
«تا بدانجا رسید دانش من،
که بدانم همی که؛ نادارم»!
آری! همی نادارم و همی نادان!
«ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است»!!
بگذارم و بگذرم که این مبحث، تمامی ندارد!
ک.م.: «بر چه اصولی انحلال شورا را جار میزنی با کدام پشتوانه مردمی»؟
۱) اصول مقتضی جار زدن انحلال شورا
۲) پشتوانه مردمی تعقیب انحلال شورا
ح.م.: اولینباری که با چنین سؤالی مواجه شدم در سال ۱۳۵۶ در مدرسه راهنمائی شهاب (بعثت فعلی در بزرگراه بعثت جنوب تهران) بود که «دو یا سه نفر را دور خود جمع کردم»! و «گروه سلحشوران علوی» را تشکیل دادم.
۱۵ ساله بودم و در اندیشه سرنگونی رژیم شاهنشاهی با شعار «مرگ بر شاه» (مرگ بر همون پفیوزی که بعضی مزدورهای ساواک عاری از شعور و تهی از اندکی فهم، ابلهانه ادعا میکردند خدماتش به بشریت بیشتر از خدمت پیغمبر اکرم ص است!) و یکی از دانشآموزها که گمان میکردم میتواند همراهم باشد، پرسید: «بر چه اصولی انحلال سلطنت شاه را جار میزنی با کدام پشتوانه مردمی»؟!
یاللعجب که زمان چقدر زود میگذرد و مسائل چقدر مکررا تکرار میگردند؟!
در هر حال اگر واقعاً دنبال جواب قانعکنندهای برای لزوم انحلال شورای خائن هستی باید زحمت بکشی و دهها پیام مسلسل مرا در کانالهای اطلاعرسانی بنده با دقت مطالعه کنی و اگر بعنوان «وکیل وصی شورا» صرفا میخواهی از شورای پفیوز، حمایت کنی تا نوبت به نقادی شورای قبلی به ریاست خودت نرسد، احتمالاً گرفتار تلاشی مذبوحانه هستی!
اگر لازم باشد نوبت به بررسی عملکرد خودت هم خواهد رسید!
..ادامه دارد
حم
نوروز۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۸):
کشف معدنی از سنگپای قزوین در امامزاده!
سالها پیش شاهد ماجرای عجیبی در روستا بودم. تعدادی نوجوان با همدیگر کشتی میگرفتند و یکی از آنها که از تک تک بچهها شکست میخورد، هر دفعه بلافاصله بعد از باختن، بلند میشد و با اعتماد به نفس باورناپذیری، وضعیت قهرمان پیروز میدان را به خودش میگرفت و خیلی قاطع میپرسید: روت کم شد؟!!
لج همه را در آورده بود!
او بلااستثناء از همه بچهها شکست خورد اما در پایان که دیگر رمقی برایش نمانده بود، باز هم به زور بلند شد و خیلی حقبجانب گفت: خوب روی همهتون رو کم کردم!!!
حال حکایت برخی از اعضای ناخور روستا است که بعد از افشاگری هر کدام از تخلفات و جرائمشان، برای بنده پیام پسغام میفرستد که؛ روت کم شد؟! اینهمه نوشتی اما ما که ککمان هم نگزید! ما همان هستیم که بودیم!
آیا اتخاذ روش مرسوم هرزههای خیابانی برای شما افتخارآمیز است؟! که بدون هیچگونه خجالت و شرمساری از اهالی، راست راست راه میروید و وجود نحستان را به رخ همگان میکشید؟! اینهمه وقاحت و دریدگی هیچ معنا و مفهومی بجز «بیشخصیتی» و «پفیوزی» ندارد.
صد رحمت به سنگ پای قزوین!
و اما بعد؛
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۵
ک.م.: «تهمت به بردن دفینه میزنی و بر افراد انگ میزنی»
ح.م.: این فراز از صرافتبافی تو هم بعنوان «وکیل وصی حفارها» دو تیکهای است:
۱) تهمت بردن دفینه
۲) زدن انگ به افراد
این هردوانه تو هم قابل نقد و بررسی است تا سیهروی شود هر که در او غش باشد.
ظاهراً گرفتار مرض لاعلاجی هستی که مکرراً مرتکب این پلیدی میشوی که از خودت عبارتپردازی کرده و آنرا به دیگران نسبت بدهی!
شنیدم که «دروغتراشی»، عادت دیرینه توست!
٪۵۰ پیروزی تو در شورای ۹۶ رهین حمایت آ.میرشجاع بود (به همین علت هم اخوی خیلی خوشخیالانه خوشحال بود تا اینکه در حدفاصل تهران تا بوئین، حرفهایتان را شنید و متوجه خبطی شد که حکم تف سربالا را برایش داشت! فلذا فقط به همین بسنده کرد که دیگر از شما ناسپاسها حمایت نکند!)
تو شدی رئیس شورا و یکی از اولویتهای اهالی تکمیل طرح کنتورهای آب بود. در مسجد روستا عنوان کردی که این مشکل از قبل رخ داده و ادامه دارد و این مسئله حتی در آوج هم مشهور شده به «کنتورهای شجاعی»!!!
فیالمجلس شجاع هم که حضور داشته، خطاب به تو میگوید: دروغ گفتی! زیرا در شهرستان آوج اساسا کسی مرا بنام «شجاع» نمیشناسد و فقط با عنوان «آقای حسینی» میشناسند. فلذا «کنتورهای شجاعی» عبارتی نیست که در ادارات آوج، شایع باشد و...
آری! معلوم شد که عبارت غیرواقعی و موهوم «کنتورهای شجاعی» را تو خودت ابداع کرده بودی اما طی دروغی آشکار بمنظور رنگ کردن اهالی و فریب آنها عبارت مندرآوردی خود را بنام ادارات آوج، جا زده بودی! که نشان از رذالت اخلاقی تو دارد و ریشه در آن نانی دارد که از بچگی خوردهای!
(ضمناً اگر کسی در باره کنتورهائی که ظاهراً بعنوان پیراهن عثمانی علیه آ.میرشجاع مورد سوءاستفاده ناخور روستا به کار رفته و میرود، حرف شفافی برای گفتن دارد، لطفاً به بنده منعکس نماید تا مورد بررسی و پیگیری قرار بدهم. از آنجا که بنده با اخوی خود هم هیچ تعارف و ملاحظهای ندارم، نتیجه را هرچه باشد، به اشتراک خواهم گذاشت)
حال در مقابله با من هم انواع کلمات و عبارات را از خودت صادر میکنی و فریبکارانه آنها را به بنده نسبت میدهی!
عبارت «بردن دفینه» را من در کدام پیام خود به کار بردهام که خود خبر ندارم؟!
عادت کردهای که حرف تو دهن دیگران بگذاری و این اعتیاد تو سرانجام موجب رسوائی و هلاکت تو خواهد شد. آخر چگونه به اینجا رسیدهای که عین آب خوردن، از خودت دروغ و دونگ و جفنگ ببافی؟!
صد البته که حفار دفینه، دفینه را میبرد (مگر قراره مجدداً در همانجا دفن کنه؟! کنده و در آورده که ببره و حتما هم برده) ولیکن بنده در پیامهای مسلسل خود عبارت «بردن دفینه» را به کار نبردهام و ک.م. که به تحریف مسائل معتاد است، آنرا به من نسبت داده است.
این مسئله از آنجا حائز اهمیت است که در نقلقولها و نسبتدادنها باید دقت شود که تحریفی و تعویضی صورت نگیرد وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشود.
..ادامه دارد
حسینی منتظر
نوروز۱۴۰۲
کانالهای اطلاعرسانی مسلسل حم (ویژه امور راهبردی روستای امامزاده علاءالدین واقع در حوزه کشوری فرمانداری آوج قزوین)؛
«سید علاءالدین»:
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
«گنبد فیروزه»:
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
گروههای هماندیشی پیرامون پیامهای کانالهای اطلاعرسانی حم و سایر مسائل راهبردی روستای امامزاده؛
«سید علاءالدین»:
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
«هماندیشی سادات میدان»:
https://eitaa.com/joinchat/1424556326Cd51a6f2d0a
هدایت شده از کانال سید علاءالدین
گزارش حفاری غیرمجاز در روستای امامزاده علاءالدین به فرمانداری آوج
با امضاء حسنآبادیهای شورای وقت و فعلی
مضافاً که این گزارش علاوه بر چهار امضاء با دو مهر دهیاری و شورا هم ممهور شده است.
مهر شورا در اختیار رئیس شورا بوده که در آن مقطع حسن حسنآبادی بود.
حال چگونه است که پرداختن به مسئله دفینه را تکذیب و تخطئه میکنند؟!!!
کانال سیدعلاءالدین:
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۷۹):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۶
⁉️ چرا انکار میکنی⁉️
آنچه که تاکنون بنده بدان پرداختهام، حفاریهای غیرمجازی بوده است که حداقل چندین مورد آن بر من مسجل شده است ولیکن پیگیری هیچکدام در اولویت بنده قرار نداشته است.
اما از وقتی که ماجرای چکمه سفید نانکلی را شنیدم، به دفینههای روستا حساس شدم.
⁉️ آیا تو میتوانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ مرحوم آ.سیدابراهیم موسوی (عضو هیئت امناء وقت امامزاده) دومین حفاری را به اهالی گزارش داده است؟!
⁉️ آیا میتوانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ سومین یا چهارمین حفاری توسط دهیار وقت در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۳ به بخشداری آوج و سایر ادارات ذیربط رسماً گزارش شده است و ذیل آنرا اعضای شورای وقت مهر و امضاء کردهاند که اتفاقاً دو نفر از آنها هماکنون نیز عضو شورا هستند؟!
(مگر عین تصویر نامه آنها را در کانال و گروه سیدعلاءالدین ندیدی؟!!)
⁉️ آیا میتوانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ پیامد گزارش مکتوب مذکور، از طرف میراث فرهنگی، برخی از صحنههای جرم مورد بازرسی قرار گرفته و گفته شده که حفاریها کار خود اهالی بوده است؟!
⁉️ آیا میتوانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ معرف نگهبان غیربومی روستا در سال حفاری، یکی از اعضای شورا بوده و است؟!
⁉️ آیا میتوانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ پیامد گزارش مکتوب آنها، ظرف ۱۰۰روز سروکله نانکلی اوقاف در برف و بوران زمستانه روستا پیدا شده و منزل به منزل و خانه به خانه اهالی، به بهانه متراژ خانهها مورد هدف کاملاً مخفیانه او و میزبان خائن وی قرار میگیرد؟!
⁉️ آیا میتوانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ کسانی که متهمین ردیف اول حفاریهای غیرمجاز هستند با نصب دوربینهای مداربسته در روستا و حتی در ورودیهای آن، شدیداً مخالفت کردند؟!
⁉️ آیا میتوانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ تعدادی از اهالی که معمولاً از روی بیسوادی و بیپولی، کارگر روزمزد کف بازار تهران بودند، پس از حفاریهای غیرمجاز ناگهان پولدار شدند و احساس خان و خانبازی پیدا کردند؟!
⁉️ آیا میتوانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ حسنشورا با رأی علیشورا، ریاست شورا را از ممدشورا غصب کرده است؟! (و هزار نکته باریکتر از موی در اینجاست!) و شاید هم م.ش. جایگاه خود را به ح.ش. باج داده است تا نانکلی عنوان امین اوقاف را از وی نگیرد! (اگرچه بعضیها معتقدند که جنابعالی این عناوین را بین آنها توزیع کردهای! زیرا عنوان امینی اوقاف در زمان ریاست تو به م.ش. اهداء شد!)
⁉️ آیا میتوانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ نانکلی دهها روستا و هزاران رقبه موقوفه را رها کرده و بدون برخورداری از حتی یکورقپاره معتبر بعنوان وقفنامه یا سند ثبتشده رسمی، قصد تصاحب کل ششدانگ روستا را دارد؟!
(از لحاظ اقتصادی آیا این روستا غیر از دفینههای آن، ارزش قابل توجهی نسبت به همه موقوفات بوئینزهرا دارد؟!)
⁉️ آیا میتوانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ دادخواست نانکلی مبنی بر ابطال اظهارنامههای ثبتی اجداد اهالی، بدون ارائه هیچگونه سند و مدرک معتبری صورت گرفت؟! و چرا صرفاً با توسل به دروغهای شاخدار؟! و چرا در دادگاه حکم به بطلان دعوا داده شد؟!
⁉️ آیا تو میتوانی ...؟!
آری! تو میتوانی همه آن اتفاقات را کاملاً انکار کنی ولیکن فقط مشکوک بودن خودت را جار زدهای! گویا که رفیق قافله هستی و شریک دزد! و اگر غیر از این باشد، در باره تو چه قضاوتی باید کرد؟!!!
و اما «انگ زدن به افراد»!
تو بعد از ملاحظه ۱۰۰ پیام مسلسل بنده، ادعا کردی که طی آنها در مسئله دفینهها به «افراد» انگ زدهام!
بسیار خب! تو اگر به اندازه یک حبه عدس، صداقت و شجاعت داری، بگو تا همه بدانند که من به کدام «افراد» انگ زدهام؟! آیا از کسی اسم برده بودم؟!
در غیر اینصورت کذّاب و رنگرزی بیش نیستی که از خجالت باید تا ابد سر به زیر اندازی و نُطُق نکشی!
بنده افشاگریهای خود را با ملاحظات خیلی فراوان و بسیار سربسته شروع کردم تا شاید مجرمین و متخلفین به خود آمده و بسوی «توبه و جبران» حرکت کنند ولیکن بجز حماقت و وقاحت هیچ نپیمودند و مجبور شدم تدریجاً واضحتر آدرس بدهم ولیکن در ۱۰۰ پیام اولیه بنده، اساسا از افراد نامی نبرده بودم.
بله افشاگری علیه ناخور و شورای پفیوز را (که تدریجاً و متناسب با پرروئی و هتاکی و فحاشی و توهینهای مذبوحانه آنها صورت گرفت و در صورت لزوم با مدارک و اطلاعات دقیقتری تداوم خواهد یافت) تو میتوانی «انگ زدن» قلمداد کنی و با این اراجیف و توهینها و اهانتهای ناجوانمردانه، فرضاً مرا وادار به سکوت کنی، آنگاه چه خواهید کرد با اینهمه از اهالی که بزعم شما خبرچین بنده بودند و کارکردی همچون پهباد و جن مسخر داشتند؟! همه میدانند. با آنها چه خواهید کرد؟!
..ادامه دارد
حم
نوروز۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۸۰):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۷
ک.م.: «دل مردم را خالی می کنی که روستای آبا و اجدادی خودتان را از دست میدهید و هر آنچه در هر کجا دارید بر باد خواهد رفت»
۱) خالی کردن دل اهالی
۲) بر باد رفتن مایملک اهالی
ح.م.: ظاهراً خرفتی بعضیها هیچ حد و مرزی ندارد! در این فراز هم دوگانهای را مطرح کرده که هر دو مورد قابل نقد و بررسی است:
با «نادیدهانگاری»، واقعیت جاری را مورد انکار خود قرار داده تا آینده را أمن و بیخطر نشان دهد!
در پاسخ به چنین ولنگاری (که بعید است صرفاً از روی جهالت باشد!)، بنده در پیام ۱۱۳ (کانال سید علاءالدین) خود پیشنهاد کردم که؛
«در هر حال وظیفه بنده هشدار دادن به اهالی برای جدی گرفتن مقابله با شکایت اوقاف علیه اموات بود و حالا اهالی مختارند که برای خالی نشدن دلشان، هشدار مرا پشم خود هم حساب نکنند!
و اگر خدای ناکرده، خواسته ناحق نانکلی به کرسی نشست، لابد جناب آ.سیدکاظم، جوابگوی مشکلات آتی اهالی خواهند بود و به تنهایی قادر به جبران خسارات مربوطه هستند! و لابد اهل چرتکه و حساب و کتاب بوده و (همچنانکه ۸% را درآوردهاند!)، «جریمه موقوفهخواری موهوم ۳۰۰ ساله» را هم میتوانند در آورند!
در اینصورت توصیه میکنم اهالی از ایشان تضمین اساسی بگیرند که «پرداخت خسارات» را وی رسماً تقبل میکند. در غیر اینصورت بهتر است همچنان جوجوق بمانند و حتیالامکان از قودوقها هم فاصله بگیرند!
سایر ایرادات ایشان را طی پیامهای بعدی خود، متعاقباً مورد حلاجی و روشنگری قرار خواهم داد. انشآءالله.»
(حالا هم بر همان توصیه استوارم. آ.سیدکاظم یک توکپا برود دادگاه آوج و تعهد رسمی بدهد که؛ «اگر نانکلی در شکایت خود علیه اجداد اهالی، پیروز شد، کلیه خسارات درخواستی اوقاف از کلیه بازماندگان ۱۸ متهم پرونده را شخصاً میپردازد.» و این تعهد را در وصیتنامه محضری خود نیز بگنجاند.
بنابراین هنوز هم معتقدم که از سیدکاظم موسوی (فرزند سیداسماعیل) تعهد و تضمین اساسی گرفته شود (دار و ندار خود را گرو بگذارد) که هیچ خطری از جانب اوقاف متوجه اهالی نیست و مایملک بازماندگان ۱۸ نفری که مورد حمله حقوقی نانکلی قرار گرفتهاند مورد تهدید «درخواست رسمی اوقاف نانکلی مبنی بر پرداخت خسارات» نیست.
اگر از سپردن وثیقه و تضمین محکمی، طفره رفت، شک نکنید که در دلنوشته سراسر تحریفآمیز خود، ذرهای صداقت نداشته و با این یاوهگوییها دنبال چیز دیگری است که اصلا به نفع اهالی نیست.)
ولیکن لازمست در اینجا علاوه بر تأکید بر توصیه مندرج در «مجادله کلامی» مذکور به ابعاد علمی قضیه هم اشارتی بکنم تا روشن گردد که هشدار بنده، از مؤلفههای علمی بخردانه برخوردار است یا اینکه العیاذ بالله صرفاً یک شانتاژ سیاسی نابخردانه به شمار میرود؟!
در حوزه «رهبری و مدیریت» (از «حکمرانی جهانی» گرفته تا «کدخدائی دهکده»ای دورافتاده از مراکز تمدنی؛ «برنامهریزی» یکی از مؤلفههای اصلی مدیریت است که بدون ترسیم امتدادی از «وضع موجود» لغایت «وضع موعود» هیچگونه «راهکار مطلوب»ی قابل استخراج و استفاده نیست.
در «جامعه هدفمند»، برای نیل به «وضع مطلوب آتی»، باید به «گَپ رشد»ی پرداخت که متناظر به «وضع موجود جاری» است.
این فرمول در دانش مدیریت، SWOT نامیده شده است که بنده در تدریس «مدیریت اسلامی در سطح DBA» (و mba) با ملاحظات دینی و ملی به «قاعده توان در بستر زمان» ارتقاء دادهام. همچنان که «قاعده آواج» را وارد این حوزه کردم.
(تعریف اجمالی اصطلاحات:
- «گپ» gap در اینجا بمعنای chat و گفتگو نیست بلکه بمعنای فاصله و خلائیست که باید طی یا پر شود. فلذا مراد از اصطلاح «گپ رشد»، فاصلهای است که باید از مبدء تا مقصد پیمود که بنده در دروس اسلامیزه! خود، معمولاً آنرا به «پیمایش طریقت» توسع میدهم!
- اصطلاح swot برای بیان چهار مفهوم؛ «فرصت، تهدید، قوت و ضعف» سازمانی به کار میرود که الفبای مدیریت (و عضویت در شوراهای تقنینی و اجرایی) است.
- اصطلاح dba اگرچه به دوره «دکترای مدیریت حرفهای کسبوکار» (Doctorate Of Business Administration) اطلاق میشود، ولیکن عمدتا به دوره عالی سطح مدیریت که با هدف ارتقا سطح علمی مدیران و آموزش علم روز مدیریت به مدیران ارشد سازمانها برگزار میگردد که بنده در مقطعی دپارتمان «مدیریت اسلامی» دورهای از آنرا در پودمان مؤسسه آموزش عالی گفتگوی تمدنها بر عهده داشتم که آموزش تکمیلی همان مفاد را پارسال - همزمان با درگیری با مسائل روستا - در تعلیم «حکمرانی قرآنی» برای مدیران میانی دولتی در تهران داشتم.
- «آ.و.ا.ج.» نیز مخفف چهار عبارت بنیادی؛ «آیندهنگری، واقعیتبینی، ارزشگرائی و جامعیتیابی» است که بنده در تدریس خود swot را معمولاً ذیل این قاعده تعریف میکنم.)
..ادامه دارد
حسینی منتظر
نوروز۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی مکرم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۸۱):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۸
... با عنایت به همه «قواعد و ملاحظات میدانی قضایا»، به سهولت میتوان نتیجه گرفت که خطر غیرقابل اغماضی، اهالی را تهدید (و حداقل تحدید) میکند. کافیست امتدادی از وقایع را در یک ترکیب خطی مورد توجه قرار داد:
(تحدید یعنی محدودسازی که از حد و حدود گرفته شده ولیکن تهدید یعنی ترسانیدن و زهر چشم گرفتن که از ریشه «هد» بمعنی آرامش و سکون (هدایت و هدیه!؟) اخذ شده ولیکن وقتی به باب تفعیل برود؛ تهدید معنی عکس میدهد یعنی ناآرامی، بیقراری، آشفتگی، خروج از مسیر و..):
امتداد خطی وقایع اتفاقیه:
(چه چیزی این دانههای تسبیح را به همدیگر ربط میدهد؟)
۱) در سالهای قبل از ۱۳۷۵ اداره اوقاف قزوین بنابر گزارشات دروغین برخی از اهالی روستا (و مأمور مرتشی یا گیجمنگولش!)، بر این تصور بوده است که، امامزاده علاءالدین، یک «روستای متروکه» است و فاقد «ارزش اقتصادی»! و به همین علت هم در اخذ و افزایش بهرههای وقفیه از باقیمانده اهالی، اهتمام چندانی نداشته است!
۲) در سال ۷۵ اوقاف در صدد تمهیدات حقوقی برای تملک ششدانگ روستا بوده است که ناگهان مصادف میشود با مراجعه آ.سیدمیرشجاعالدین حسینی به اوقاف که با توجه به گزارش ایشان از واقعیت جاری روستا، ناچاراً طرح تملک روستا را متوقف میسازد.
(مشارالیه بعنوان رئیس هیئت امناء روستا بمنظور اخذ مدارکی از اوقاف - که بانک عامل وام برای سد خاکی خواسته بود - به آن اداره مراجعه کرده و در ضمن دریافت مدارک مورد نیاز بانک، زرنگی کرده و از کلیه مدارک موجود در پرونده امامزاده علاءالدین در اداره اوقاف نیز، کپی گرفته و بعد از تکثیر در اختیار سایر سادات هم قرار میدهد! که بعدها بطرز مشکوکی اصل آن مدارک از پرونده اوقاف مفقود میشوند!)
۳) مرحوم آ.سید ابراهیم موسوی (متوفی ۱۳۹۱/۳/۵) بعنوان یکی از اعضای هیئت امناء امامزاده، اولین حفاری غیرمجاز با جابجائی ضریح را به اهالی اطلاع میدهد.
(اگر کسی از تاریخ دقیق آن اطلاعرسانی و نیز واکنش اهالی، اطلاعی دارد، لطفاً اطلاع دهد و اینکه کلید قفل عمارت در اختیار چه کسانی بوده است؟ یا اینکه چه کسانی به آن دسترسی داشتهاند؟)
بنابراین در زمان حیات آنمرحوم، اولین «حفاری غیرمجاز» صورت گرفته است که البته معلوم نیست چندمین حفاری در روستا بوده است. زیرا ظاهراً در برخی از خانههای حوالی عمارت امامزاده هم حفاریهائی انجام گرفته است و هنوز معلوم نیست که آیا آن حفاریهای خانگی بصورت تونلی زیرزمینی بسوی بقعه هم امتداد داشته یا نه؟! که البته با خاکبرداری اصولی از کوچه جنوبی عمارت، قابل کشف است.
(آیا کسی بخاطر دارد که کوچه مذکور طی دهههای ۸۰ یا ۷۰ و یا ۶۰ نشستی ولو ناچیز در سراسر سطح خود بویژه بعد از بارندگیها داشته باشد؟)
۴) در متن دومین گزارش دهیاری به فرمانداری آوج (۱۳۹۴/۹/۳)، اشاره شده است که حفاری غیرمجاز (داخل بقعه؟) در خرداد ۹۴ به بخشداری آوج گزارش شده است.
۵) حفاری غیرمجاز چشمگیری در گوشه جنوبشرقی بقعه مبارکه، موضوع گزارش دهیاری به فرمانداری آوج است که اولین شورای روستا هم آنرا مهر و امضاء کرده است. (تصویر آنرا در هر دو کانال خود به اشتراک گذاشتهام)
۶) همزمان با حفاریهای مذکور، در ماههای خلوتی روستا، سرقتهائی هم از خانههای اهالی صورت میگیرد که آنها به فکر چارهجوئی میافتند.
(سارقین آیا صرفاً دنبال وسایل اهالی بودهاند؟ یا دنبال حفاری در منازل اهالی؟ و یا هر دو؟ نکتهای است که هنوز بر بنده نامکشوف است!)
۷) در جلسه ماهیانه اهالی در تهران و چارهجوئی مسئله، با پیشنهاد بنده (نصب دوربینهای مداربسته در معابر اصلی روستا) به بهانههای واهی و کاملاً مضحکی، مخالفت میشود و جمع به این نتیجه میرسد که برای روستا نگهبان (گشتی؟) استخدام شود!
۸) یکی از اعضای شورا (۹۶-۱۳۹۲) نگهبان غیربومی خود را پیشنهاد میکند که بدون تحقیق توسط اهالی، سادهلوحانه پذیرفته میشود!
(به من خبر رسیده که آن نگهبان و کمکی او در بازار تهران، صاحبان حجره تجاری و پولدار شدهاند یا بودهاند!) ولیکن آن نگهبانان! نه تنها مانع حفاری غیرمجاز نمیشوند بلکه احتمالاً شریک دزدها بودهاند! فلذا در صورت لزوم، قابل تعقیب قضائی هستند. دهیار و اعضای شورای وقت نیز در این بیمبالاتیها، قابل پیگردند.
۹) برای رد گم کردن و مختومه نمودن ماجرا، شایعهای در بین اهالی پخش میشود که سارقین امامزاده در جاده تصادف کرده و کشته شدهاند!
(اگر کسی از شایعه مذکور اطلاعاتی دارد لطفا به اشتراک بگذارد. چه کسانی آن شایعه را ساختند؟! چگونه پخش کردند؟! اگر واقعا چنین اتفاقی افتاده، مستندات دستگاههای رسمی منطقه از آن تصادف و ربطش به حفارهای امامزاده کجاست؟! لطفاً اطلاع دهید)
..ادامه دارد.
حسینی م.
نوروز۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۸۲):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(نقادی ن.سرگشاده ک.م.) ۳۹
ادامه امتداد خطی وقایع اتفاقیه:
(چه چیزی این سلسله وقایع را به همدیگر ربط میدهد؟)
۱۰) یکی از اهالی که کارگر روزمزد بازار تهران بود، هنگام خروج از شعبه بانکی در بازار، که مقدار چشمگیری از اسکناسها را در بغل داشته، تصادفا ابوی را میبیند و میگوید: «آ.سیدمیربابا! با این پول من میتونم کل روستای شما را بخرم»!!
(ابوی متوفی به سال ۱۳۷۷ در آنزمان دارای مغازه پارچهفروشی بود و لذا برای خرید پارچه در حال گشتن در بازار بوده است. قضیه مذکور احتمالاً در نیمه اول دهه ۷۰ روی داده است.) و آن فرد شنیدهام که بعداً یک پاساژ خریده است!
(البته این قضیه ممکنست هیچگونه ربطی به حفاریهای غیرمجاز نداشته باشد ولو اینکه ..!
ولیکن هنگام تحلیل قضایا نباید نادیده گرفته شود. زیرا میتواند سرنخ مرتبطی باشد که در صورت لزوم - بررسی دقیقتر توسط متخصصین اداره آگاهی - مطرح باشد)
۱۱) یکی از اهالی، یکی از خانههای مجاور امامزاده را خریده و در داخل آن اقدام به حفاری کرده و بعد از آن، باصطلاح از کارگری روزمزد کف بازار به سرعت پلههای پولدار شدن را طی میکند!
یکی از نشانههای پولدار شدن وی، خرید ۸ دستگاه کامیونت بوده است! و همچنین ..!
۱۲) دو نفر از اهالی (ح.ش. و ا.د.) اقدام به ارتباطات مشکوک با اوقاف میکنند که از دل آن حماسه چکمه سفید و مراسم گرامیداشت امامزادگان در میآید که طی پیامهای قبلی مفصلاً توضیح دادهام و اینکه «بعد از حفاریها و گزارشات ذیربط»، سر و کله نانکلی در این روستا پیدا میشود اما کاملا مخفیانه و آنهم در سرمای یخبندان ۹۴ که من اتفاقی عجیبتر از این در روستا سراغ ندارم (البته بعد از اقدام به قتل تنها دهیاران بومی روستا که عجیبترین ماجرای این روستاست!)!
اگر جوابیه اخوی و سخنرانی بنده در ۹۵ نبود، در طی این چند سال، مدیران چاقال اوقاف با نقشه نسبتاً پیچیدهای که داشتند و با کمک مزدوران خود در حال انجام آن بودند، قطعاً ششدانگ روستا را تا حالا بالا کشیده بودند!
البته بنده هم قضیه را خیلی جدی نگرفته بودم (و در زمان سخنرانی به عمق فاجعه پی نبرده بودم بجز در حد حدس و گمان!) اما وقتی که پارسال یک فراخوان ساده برای طرحهای مورد نیاز اهالی را به اشتراک گذاشتم، بدون آنکه کسی حتی یک طرح پیزولی ارائه بدهد، ناگهان با هجوم گفتاری کاملاً وحشیانه و هدایتشده و سازمانیافتهای مواجه شدم که کم و کیف آن، واقعاً غیرمنتظره بود!
اگر سکوت میکردند شاید من هم بیخیال میشدم و میرفتم پی کارام که کم نیستند ولیکن «عرعرها و عربدههای گله کفتارها» مرا متقاعد کرد که قضیه خیلی جدیتر از آنست که گمان میکردم!
فلذا مجبور شدم روزی دو سه ساعت از وقتم را به روستائی اختصاص بدهم که از ششدانگ آن هیچ بهره ظاهری ندارم!
قطعا بر اهل نظر پوشیده نیست که تکاپوی بنده در این امر، نشانگر اوج دلسوزی بنده برای اهالی بویژه سادات معزز است و اگر هر حرفی میزنم یا اقدامی میکنم برای منافع شخصی خودم نیست.
و البته برای آنکه هیچ منتی بر اهالی هم نباشد باید عرض کنم بخاطر خود امامزاده است. زیرا در این عرصه، جانورهایی را میبینم که بمحض تصاحب ششدانگ روستا (و استخراج دفینههای آن)، امامزاده را چنان بحال خود رها خواهند کرد که بجز تخریب این مرقد، فرجامی برای آن قابل تصور نباشد!
۱۳) پیامد جوابیههای اخوی به نامههای اوقاف که پوچ بودن وقفنامه جعلی را نشانه رفته بودند و نیز سخنرانی افشاگرانه بنده در مراسم ۹۵
سادات تا حدودی متوجه تهدیداتی شدند که لازم بود برای آن تدبیری اندیشید. احساس خطر و تدبیر سادات در این حد خلاصه شد که در انتخابات ۹۶ فقط به سادات رأی دادند و لذا ک.م. به ریاست شورا رسید! (یک اعتماد تقریبا غلط!)
۱۴) اعضای شورای جدید در هنگام عزیمت به آوج (جهت معرفی آ.سیدمحمود برای دهیاری) مراجعهای به اداره اوقاف بوئین میکنند که با «برخورد زننده و تهمت رحمانی» مواجه میشوند!
ولیکن هیچکدام از اعضای شورا (و دهیار ظاهراً مطلوب آنها)، برخورد و تهمت مذکور را جدی نگرفته و نه تنها به اهالی (موکلین خود) گزارش نمیکنند بلکه در همان سفر به آ.میرشجاع هم چیزی نمیگویند! و بقیه سفر به سرکوفت آ.سیداحمد میگذرد که با حاضرجوابی و مثال «سوزن و تخم چشم» خود رئیس اوقاف را عصبانی کرده است!
(اخوی هم که با دقت در صحبتهای منافقانه تهران تا بوئین اعضای شورا متوجه خبط بزرگ خود در حمایت از اعضای پیروز شده مصمم میشود که منبعد به حمایت خود ادامه ندهد فلذا آنها را در مراجعه به رحمانی، همراهی نمیکند و بعد از بازگشت آنها به ماشین، از شدت ناراحتی، حتی نمیپرسد که چه گذشت؟! این اهمال اخوی هم از نظر بنده قابل گذشت و توجیه نیست!)
..ادامه دارد.
حم
نوروز ۱۴۰۲
👇👇
🆔 @GonbadeFirozeh
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۸۳):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۰
ادامه امتداد خطی وقایع اتفاقیه:
(چه چیزی این سلسله وقایع را به همدیگر ربط میدهد؟)
۱۵) دوره شورای سادات به ریاست سیدکاظم، دوره غفلت عجیب سادات از اموری است که آینده آنها و بلکه کل اهالی را تهدید میکند!
علت اصلی آن شاید به موفقیت اساتید مسلم رنگرزی روستا برمیگردد که به اهالی القاء میکنند؛ همهچیز آرومه، ما چقدر خوشحالیم!!!
تا آنجا که واقعه اقدام به قتل دهیاران بومی روستا هم در اهالی ایجاد حساسیت نمیکند تا متوجه خطرناکی اوضاع خود شوند!
دوره شورای ک.م. را باید دوره «کودتای خزنده» تلقی کرد که خروجی آن، رأی مجدد اهالی به کسانی است که بجای خدمت به اهالی بجز خیانت در حق آنها به چیزی نمیاندیشند!
در این دوره، نانکلی به ریاست اوقاف بوئین رسیده و مکرراً راهی روستای ما میشود. وی مورد استقبال و پذیرائی حسنشورا، ممدشورا و احمد داودی قرار میگیرد!
وی حتی در تهران هم میهمان گوشوارههای خود میشود!
بنظر میرسد که ایندفعه دیگر کار سادات تمام است. لذا مجدداً وقفنامه جعلی را وارد معرکه میکنند!
در این دوره، تنها دهیاران بومی (که بعلت ترور شخصیتی شدن توسط گله کفتارها بویژه شورای خائن و خرسخالهها و صد البته شیاطین قدیمی روستا) در خلاء حساسیت و یاری اهالی مورد هجمه وحشیانه تروریستی مشتی احمق تحریکشده چاقوکش قرار میگیرند و اهالی هم آندو را مخذول میگذارند! ولیکن جان سالم به در برده و مشغول معالجات و شکایات خود هستند.
در این دوره، سادات حسینی و موسوی، چنان مسخ میشوند که علیرغم ملاحظه کارکرد منفی دهیاران غیربومی، شورا را به زنگولههای نانکلی میسپارند که نقش «جادهصافکن» نانکلی باشد برای تصاحب ششدانگ روستا!
بخشنامههای نانکلی و عاملیت تحقق تحکمات آنها توسط شورای ظاهراً منفعل (باطناً خائن و پفیوز) در روستا و انفعال ادارات آوج در سرویسدهی خدمات موظف و قانونی به اهالی، یکهتازی میکند!
با همه این احوال، آ.میرشجاع عدهای را جمع کرده و برای مهار نانکلی عازم بوئین میگردد و صورتجلسهای را به کرسی مینشاند که در قالب آن، وقفنامه اصلی، معیار تفاهم و عمل قرار گیرد!
غافل از اینکه «نانکلی منافق» بجز «بدعهدی» هیچ مرامی ندارد.
صورتجلسه مذکور نه تنها مورد امضاء امین اوقاف قرار نمیگیرد بلکه تبدیل میشود به پیراهن عثمان جدیدی علیه آقاسیدمیرشجاعالدین تا ترور شخصیتی او هر روز تجدید و تقویت شود تا لابد زمینههای ترور موفقتری را علیه او رقم زنند!
۱۶) نانکلی علیرغم صورتجلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ خود با اهالی، طی بخشنامه مورخه ۱۴۰۰/۱۲/۳ خود به شورای روستا، بدعهدی خود را (ظرف ۴۰ روز) جار زده و مجدداً به وقفنامه جعلی برمیگردد و مینویسد:
«روستای امامزاده اعلا الدین به پلاک ۱۱۷ اصلی بخش ۱۰ قزوین برابر اسناد و مدارک و جریان ثبتی به میزان ۶ دانگ تحت تملک موقوفه میباشد»!
(شرح این مسئله را در پیام شماره ۳۱ کانال سیدعلاءالدین آوردهام. علیکم بالرجوع)
۱۷) بنده که قضایا را خیلی جدی نگرفته بودم یا اینکه مایل نبودم خیلی خود را درگیر مسائل روستا بکنم، هیچ رونوشتی هم از صورتجلسه همآیش زمستانی اهالی در حسینیه ۱۳ آبان تهران برنداشتم و حتی مفاد آنرا هم بخاطر نسپردم و اصلا نمیدانم دست کیست! مضافاً که اشرافیت چندانی هم به ابعاد حقوقی قضیه نداشتم و حتی دقتی در اصالت یا جعلی بودن صورتجلساتی مشهور به وقفنامههای جعلی و اصلی هم نداشتم!
حتی صورتجلسه استمهال یکساله و بخشنامه ناقض آن را هم ندیده بودم!
ولیکن همانطور که در همایش مذکور گفته بودم که اقدامات اساسی خود را باید از اداره ثبت آوج شروع کنیم، مصمم شدم که سری به آوج بزنم و از آنجا که به شورای روستا بدبین نبودم، پذیرفتم تا با هماهنگی آنها عازم آوج بشوم که آن اعتماد خطا بود!
۱۸) با هماهنگی و معیت دو تن از اعضای شورا در وعده مقرر راهی اداره ثبت آوج شدم تا از صدور بخشنامه نانکلی به اداره ثبت، شخصاً مطمئن شده و اگر واقعیت دارد، یک کپی یا شمارهای از آن را جهت مراودات خود با نهادهای حاکمیتی بدست آورم ولیکن بعلت عدم حضور رئیس اداره ثبت و پاسخگو نبودن معاون وی(!)، اولین اقدام مشترک ما تقریباً پوچ از آب در آمد!
(اگرچه معاون ثبت شفاهاً اذعان کرد که بله چنین بخشنامهای از اوقاف بوئینزهرا به اداره ثبت آوج رسیده است ولیکن وی اجازه ندارد تصویر آنرا به ما نشان بدهد!!!
و حال آنکه طبق بخشنامه رئیس جدید قوه قضائیه، هیچ ادارهای به هیچ بهانهای حق ندارد، مدارک مرتبط با ارباب رجوع را به آنها ارائه ندهد.)
این تخلف ...
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
بهار ۱۴۰۲
🆔@GonbadeFirozeh
اطلاعرسانی حم (ویژه امور راهبردی امامزاده) در کانال گنبد فیروزه:
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۸۴):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۱
ادامه امتداد خطی وقایع اتفاقیه:
(چه چیزی این سلسله وقایع را به همدیگر ربط میدهد؟)
.. این تخلف اداره ثبت (طفره رفتن از ارائه یک بخشنامه عادی و مرتبط به دو تن از شورای رسمی روستا و جمعی از اهالی و بنده که امام جماعت مفروض آنها بودم)، نشانه مشکوک بودن بخشنامه و تعاملات ادارات آوج بود!
در آن جلسه تعدادی از اهالی (از جمله اخوی) هم قبل از رسیدن ما به آوج حضور یافته بودند.
عدم حضور رئیس اداره ثبت در محل کار خود، علیرغم مثلاً هماهنگی شورای روستا و قرار قبلی، مسئله مشکوکی بود که در هر حال ابتر شد!
تنها دستاورد آن اقدام گروهی، مراجعه اخوی و آ.سیدرضا به اداره جهاد بود و اینکه اراضی روستای امامزاده علاءالدین بعلت خردهمالکی، مشمول اصلاحات ارضی شاهنشاهی نبوده فلذا از شمولیت قانونی که به اوقاف اجازه دخل و تصرف در آن میدهد خارج است و اعتبار اسناد صادره برای اهالی امامزاده علاءالدین، مخدوش نیست و کماکان به قوت قانونی خود باقیست.
۱۹) در آوج مصمم شدم که این مسئله را هنگام بازگشت به تهران در قزوین توقفی کرده و از طریق نماینده ولیفقیه در استان حل نمایم. ولیکن اخوی اصرار کرد که ملاقات با امام جمعه قزوین اگر با هماهنگی امام جمعه محترم آوج باشد، مؤثرتر است!
تسلیم شدم و لذا دیداری هم با حاجآقا موسوی بعمل آوردیم ولیکن ایشان وساطت خود را موکول کردند به اینکه اول با خود مسئولین اوقاف محل نشستی داشته باشیم تا شاید فیالمجلس فیصله پیدا کند و دیگر نیازی به مزاحمت برای بزرگان قزوین نباشد! بنده هم تسلیم خوشبینی امام جمعه آوج شدم و لذا منتظر هماهنگی ایشان ماندیم که خیلی طول کشید!
⁉️ علت تطویل جلسه اوقاف چه بود؟! (متعاقباً توضیح خواهم داد. انشاءالله)
۲۰) قریب باتفاق اهالی گمان میکردند که این مشکل با مراجعه مسالمتآمیز به نانکلی در بوئینزهرا قابل حل است ولیکن حس ششم بنده زیر بار نرفت که نرفت!!
و اینکه اگر قرار باشد با مراجعه به مسئولین اوقاف بشود حل مشکل کرد، من چرا آنرا در مذاکره با دونپایهای مثل نانکلی دنبال کنم؟! آیا بهتر نیست که به نزد رئیس سازمان (و یادآوری روابط قبلی!) بروم؟!
فلذا طی تعطیلات نوروزی مجالی یافتم تا نامه مفصلی برای ریاست سازمان اوقاف و...! بنویسم که آنرا در نخستین روز کاری پارسال (۱۴۰۱/۱/۱۵) تحویل دادم ولیکن آ.سیدمهدی خاموشی بر خلاف قوانین مقرره و قواعد تکریم ارباب رجوع (که باید ظرف یکماه جواب مکتوب بدهند)، از ارائه هرگونه پاسخی، امتناع ورزید! همچنانکه قبلا هم اداره اوقاف محل به نامههای دهیار جواب نداده بود و لذا بر مشکوک بودن قضیه دخالت اوقاف در امور روستا افزود!
۲۱) از آنجا که در آن مقطع، اخوی در قضایای اوقاف و روستا، حکم «عقل منفصل» مرا داشت (خودم در مدارک مربوطه تعمق و تحلیلی نداشته و صرفا تابع گفتههای بسیار خوشبینانه اخوی در مسائل مدارک و اهالی بودم!!)، نامه محتاطانه دیگری نوشتم که لحن نسبتا تند و تحریکآمیزی داشت و علیرغم مخالفت اخوی، آنرا هم در تهران تحویل سازمان دادم ولیکن به آنهم جوابی داده نشد که از دو حال خارج نبود:
۱- اوقاف در سطوح مختلف خود، پایبند قوانین و مقررات کشوری نیست و کماکان در سلطه قانونگریزها و لوطیخورهاست! (ولو اینکه رئیس آن در مقطعی رئیس سازمان دیگری بود که من هم از مدیران آن بودم! و گمان میکردم بصورت رفاقتی هم که شده به نامههای من ترتیباثری خواهد داد! اما فهمیدم که وی هم کاملاً منفعل فرآیندهای شرارتآمیز زیرمجموعه خود است!)
۲- اوقاف هیچگونه مدرک معتبر و محکمهپسندی در اختیار ندارد و خواستههای خود را صرفا از طریق فریب و نیرنگ و قلدری دنبال میکند.
در اینجا بود که بنده به اصالت وقفنامهها مشکوک شدم و تصمیم گرفتم بدون اعتناء به ذهنیت اخوی، شخصاً مدارک ذیربط را مورد بررسی فنی قرار بدهم.
۲۲) در مذاکره با حقوقدانی که از قانوننویسان و بازنشستگان سازمان اوقاف بوده، متوجه شدم که اساساً برخی از قوانین این سازمان، فاقد وجاهتهای شرعی و عقلائی و متعارف است و لذا مشکلات آن محدود به مجریان خلافکار آن نیست! و این سازمان از بنیادش باید پیرایش شود!
همچنین پیامد مذاکرهای که با یکی از دوستان حقوقدان خود داشتم و از اخوی مدرک وقفنامه اصلی را خواستم، تازه متوجه شدم که اساساً وقفنامه معتبری وجود خارجی ندارد و هر آنچه در اختیار ایشان و اوقاف است، کپی ورقپارههائی است که باید آنها را صورتجلسه حل اختلاف یا عقد اختلاس نامید! فلذا دچار حیرت و تردید عجیبی شدم که ایزد منّان، آ.سیدسعید موسوی را رسانید!
هیچگونه شناختی از او نداشتم و حتی نمیدانستم که وجود خارجی دارد! اسمش را هم قبلاً نشنیده بودم!
اولینباری که ..
...ادامه دارد.
حم
بهار ۱۴۰۲
🆔 @GonbadeFirozeh
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۸۵):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۲
ادامه امتداد خطی وقایع اتفاقیه:
(چه چیزی این سلسله وقایع را به همدیگر ربط میدهد؟)
...اولینباری که قرار شد همدیگر را ببینیم در ملاقاتی بود که باتفاق آ.سیدمحمود با یکی از دوستانم داشتیم (که مؤسسه حقوقی و وکلای متعدد دارد).
آقاسعید سعی میکرد تمام جملاتش عین عباراتی باشد که بین قضات، وکلاء، حقوقدانها و بازپرسها و... مرسوم است! فلذا حرفهایش مغلق و گیجکننده بنظر میرسید! (ظاهراً به همین علت هم اخوی حوصله صحبتهای او را نداشته و برای آنکه از سر خودش باز کند وی را حواله من کرده بود!!) ولیکن بنده با حوصله و دقتی که بخرج دادم، متوجه شدم که چه گوهر گرانبهائیست این پسر! (ولو اینکه آمده نحوه حرف زدن متخصصانه قاضیها را یاد بگیرد حرف زدن عامیانه خودش را هم گم کرده است!😂)
فهمیدم که او نه تنها به وقفنامههای مطروحه کاملاً واقف است بلکه پیش از من به جعلی بودن آنها پی برده است و حتی وقفنامه نسبتاً اصلی را هم قبول ندارد! و مکرراً در صدد تفهیم منظور خود به آ.میرشجاع بوده که نهایتاً حوصله او را سر میبرد! ولیکن وی مرا از حیرت مذکور خارج کرد و مطمئن شدم که دستآویزهای اداره اوقاف، واقعاً هیچ و پوچ است!
حال، ضرورت داشت که دیگران را هم هشیار سازیم ولیکن بین ما اختلاف پیش آمد! زیرا سیدسعید معتقد بود که اهداف خود را بیسروصدا و صرفاً در دادگاهها دنبال کنیم و حریف اصلا خبردار نشود که از کجا خورده است! و ما چه کردیم! اما بنده معتقد بودم و هستم که ضمن تعقیب مطلب از طریق مجاری قانونی و حاکمیتی، از «دیپلماسی عمومی» (روشنگری اهالی) هم نباید غفلت کنیم!
او معتقد بود که در لابلای روشنگریهای عمومی، حریف دست ما را خوانده و خنثی میکند و بنده معتقد بودم که وقتی روشنگری ما موجب شفافیت و حساسیت اهالی بشود، خودشان قادر به حل مشکلاتشان خواهند شد و دیگر نیازی به درگیری مستقیم خود ما با دادرسیها و اطاله آنها نخواهد بود و لذا بر میگردیم به کارهای مهمتری که در پیش داریم!
«که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها»!!
۲۳) از طرفی دنبال مذاکرات مفصلی با برخی بنیادهای خیریه بودم تا برای احداث زائرسرای مناسبی برای امامزاده ما، سرمایهگذاری کنند. این روابط و مذاکرات را از زمانی که آ.سیدمحمدحسن ابوترابیفرد (امام جمعه تهران)، که آنزمان، نماینده قزوین در مجلس و نائبرئیس مجلس و دبیر جامعه وعاظ بود دنبال میکردم.
و حتی از خود حاجی هم نامهای گرفتم که از اوقاف خواسته بود مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان صرف احداث زائرسرا در روستای ما بکنند اما اخوی (که متاسفانه بنظرم بعلت زاویه سیاسی با بنده و ایشان در موضوع مشانژاد!)، آنرا به خوبی دنبال نکرد و به نتیجه مطلوب نرسانید!
نتیجه آن مذاکرات و پیگیریهای چند ساله و خصوصا در مقطع هجوم اوقاف به روستا به نتایج امیدوارکنندهای رسید و لازم شد که بنده طرحهای قابل اجراء در روستا را تهیه و جهت بررسی به آنها بدهم. این مطلب هم بنوبه خود باعث شد که بنده به پای کار آمدن اهالی، بیش از پیش اصرار بورزم. فلذا طی «فراخوان طرح و ایده» به روشنگری و «افشاگری علیه نانکلی» هم پرداختم، غافل از اینکه «خروش گله کفتارها» را بدنبال خواهد داشت!
آری! در چنین اوضاع آشفته و غبارآلودی بنده مجدداً (و اینبار بدون دعوت اخوی!) وارد معرکه شدم.
در جلسه چارهجوئی اهالی که در حسینیه ۱۳ آبان به مدیریت ک.م. برگزار شد، سعی کردم به اهالی، «امید موفقیت» بدهم، غافل از اینکه امیدبخشی بنده موجب ناراحتی و ناامیدی گله کفتارهای نانکلی از تحقق اهداف شوم آنهاست!
از قضا سرکنگبین صفرا فزود!
در حسینیه ۱۳ آبان اتفاق عجیبی افتاد بسی تأملبرانگیز:
بانی و ریاست جلسه را ک.م. بر عهده داشت و هر بار که من خواستم صحبت کنم، تعمداً حرف مرا برید و اجازه نداد حتی اولین جمله بنده منعقد شود!
و همین باعث شد که احساس کنم، کاسهای زیر نیمکاسه است! بخوبی متوجه شدم که مدیریت و مهندسی جلسه بر این مبناست که اهالی را وادار به تسلیم نمایند تا همگی تن به خواسته اوقاف داده و بسوی قرارداد استیجاری بشتابند!
حمله نامعقول آ.س.ص.م. به آ.میرشجاع بابت استمهال یکساله، بر شدت تعجب بنده افزود!
احساس کردم کاری را که ا.د. نتوانست به ثمر برساند، حالا ک.م. تولیت آنرا بر عهده گرفته است!
با این تفاوت که ا.د. در مراسم خود با سخنرانی بنده غافلگیر شد و نقشهاش نقش بر آب شد و اینجا ک.م. حواسش جمع بود تا به من میدان ندهد!!
ولیکن صبوری کردم تا همه حرفهایشان را بزنند و وقتی مذاکرات مغلوبه شد، وارد صحبت شدم که برای اکثریت قانعکننده بود و اقلیتی هم البته در نماز جماعت به بنده اقتداء نکردند!
در...
..ادامه دارد.
س.م. حسینی(منتظر)
بهار۱۴۰۲
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۸۶):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۳
ادامه امتداد خطی وقایع اتفاقیه:
(چه چیزی این سلسله وقایع را به همدیگر ربط میدهد؟)
.. بنابراین نقشه مکارانه و برجام «ک.م. و یارانش» در همان حسینیه، با وعده مقاومت پیرزمندانه و موفقیتآمیزی که بنده دادم، ترک بزرگی برداشت و بازخورد خشم و عصبانیت آنها بعداً بدجوری در فضای مجازی، پیچید!
در فضای مجازی همچنین بطرز عجیبی، متوجه شدم که حسنشورا نانکلی را مخفیانه به عضویت گروه واتساپی شورا در آورده و سایر اعضای شورا نیز با عدم افشای آن به اهالی خیانت میکنند!
اصرار من برای عذرخواهی آنها از اهالی (حداقل بابت خیانت مذکور)، نتیجهای بجز هتکحرمت و اهانتهای مکرر به خود بنده و سکوت اهالی ندارد!
فلذا در فضای مجازی، شمشیر کشیدم علیه کسانی که باید نواخته میشدند و بعد از ۱۰۰ ضربه کاری، ناگهان ناله ک.م. درآمد که نشان داد کارد به استخوانشان رسیده!
۲۴) نانکلی طی اقدامی کاملاً غیرمتعارف و قانونشکنانه و نامشروع از دادگاه آوج خواستار ابطال اسناد اجداد اهالی میشود و علیرغم آنکه مخفیانه بود (فلذا من تا روز صدور رأی دادگاه از آن بیخبر بودم!) بنده طی پیامی همانروز آنرا افشاء کردم. واکنش شورای خائن و پفیوز و حامیان مریض یا مغرض آن، افزودن حملاتشان علیه بنده بود!
اگر نانکلی در دادگاه بدوی، پیروز شده بود، اینک اسناد مالکیت اهالی، از ریشه ابطال شده و همه بازماندگان، تحت تعقیب او بابت پرداخت خسارات موقوفهخواری خود و پدرانشان بودند!
در شکست نانکلی در دادگاه بدوی، جناب آقای مهندس سیدسعیدموسوی، نقش مؤثری داشت که من حق ندارم خدمت عظمای ایشان را به اطلاع نرسانم ولو اینکه تا روز صدور رأی هیچ اطلاعی به من نداد!
اگرچه ممکنست با این حرفم، جان او به خطر بیافتد ولیکن صریحاً هشدار میدهم که اگر یک تار مو از سر وی کم شود، ناچار خواهم شد، تبری کاملا قانونی چنان بر فرقتان بکوبم که مرغان هوا هم به حالتان گریه کنند و نانکلیتان هم دنبال سوراخ موشی برای پنهان شدن ابدی برای خودش بگردد!
۲۵) نانکلی در ۱۴۰۱/۵/۱۲ دادخواست خود مبنی بر تقاضای ابطال اظهارنامههای ثبتی اجداد اهالی را در دادسرای آوج به ثبت رسانید و زانپس بود که به امام جمعه آوج، اعلام آمادگی نمود تا با نمایندگان سادات جلسه تفاهمجویانهای بعمل آورد! لذا جلسه مذکور ۱۰ روز بعد از طرح شکایت مخفیانه نانکلی برگزار شد و از آنجا که بنده حدس میزدم بینتیجه باشد، شرکت نکردم (که هم نخواستم و هم نتوانستم!! و البته اخوی هم دلخور شد!)
حضور بدون دعوت زنگولههای نانکلی (که متاسفانه عنوان نمایندگی اهالی در شورا را یدک میکشند!) در جلسه غیررسمی مذکور طبق دستور فقط نانکلی صورت گرفت! تا در جادهصافکنی برای پیشبرد نقشههای شوم نانکلی، احاطه لازم را داشته باشند! که البته بیشتر مفتضح شدند!
نتیجه جلسه همان بود که امام جمعه به نمایندگان سادات توصیه کردند که تنها راه خلاصی شما از شرّ اوقاف، شکایت رسمی است!
که البته اگر نانکلی در شکایت پیشدستی نکرده بود، بنده همچنان دنبال حل مسالمتآمیز مسئله بودم و هنوز هم هستم!
وگرنه مجبوریم تا انحلال شورای خائن و خودفروخته و عزل نانکلی و مجازات آنها پیش برویم!
علت تطویل جلسه مذکور هم، درگیری نانکلی برای جمعآوری مدارک پوچی بود که به دادگاه ارائه داد ولیکن نهایتاً شکست خورد.
۲۶) نانکلی هنوز کوتاه نیامده و تجدیدنظرخواهی خود را دنبال میکند و عجالتاً تنها کسی که رسماً به پرونده مفتوح در آوج، ورود کرده (علاوه بر مشارکت با اخوی در شکایت کیفری مفتوح در قزوین علیه نانکلی)، بنده هستم!
آنها که شعار میدادند، «در عمل ثابت کن»، بسمالله!
خودشان الآن کجا هستند؟!
دادگاه تجدیدنظر، سوم خرداد برگزار خواهد شد و تنها خواسته بنده از بازماندگان اجداد مورد حمله نانکلی، ارائه گواهی فوت ۱۸ نفر به دادگاه است نه بیشتر!
اهمیت شکست یا پیروزی بنده در این دادگاه هر کدام ۵۰٪ است! یعنی موفقیت و ناکامی برای بنده یکسان است. اگر چیزی بدست نیاورم، چیزی هم از دست نمیدهم ولیکن روسیاهی برای آنها میماند که مرا تنها گذاشتند!
و اگر نانکلی فائق شد، این بنده نیستم که دلتان را خالی کردهام بلکه خود اوست که هست و نیست شما را خالی خواهد کرد.
حال انتخاب با خود شماست:
⭕️ توجه به هشدار دلسوزانه بنده و..
⭕️ اعتماد به ک.م. و کفتارهای شرور
انکار اینهمه واقعیت چه علتی دارد؟!
۱) تو مزدور نانکلی هستی و نمیخواهی اهالی بیدار شده و حساسیتی برای دفاع از منافع و حقوق مسلم خود بخرج بدهند.
۲) چنان در اوهام و توهمات و هپروت به سر میبری که منتظری با لگدهای مستقیم نانکلی (که برای راندن تو از روستا به درب خانهات آمده!)، به خود آئی!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
بهار ۱۴۰۲
🆔 @GonbadeFirozeh
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۸۷):
پاسخ حرافیهای مَلاء روستا؛
(نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۴
سؤال شده: مگه مجبوری هرچیزی را بنویسی؟!
جواب: بمنظور یادگاری برای اهالی ۳۰۰ سال آینده روستا مینویسم که بدانند اجدادشان چه اوضاعی داشتهاند! ضمناً نگران هیچچیزی هم نباشید! زیرا آنها نه قبرهای ما را سراغ میگیرند و نه اسمی از ماها به زبان میآورند و نه حتی به ماها فکر میکنند! چیزی نخواهیم بود بجز «هبائاً منبثاً»! یعنی استخوانهایمان هم پوسیده و با خاک یکسان شدهایم. هیچکسی در روی زمین نیست که ما را بشناسد یا میراث ما را بخاطر آورد! همچنانکه ماها چندان درکی از اجداد ۳۰۰ سال قبل خود نداریم مگر اسمی از بعضی از آنها که در شجرهنامههای خانوادگی ذکر شده تا چه رسد به...!
و اما قسمت دوم این فراز که ادعا میکنی؛ مایملک اهالی در معرض خطر نیست!
من هم دعا میکنم شرّ نانکلی و اعوان و انصارش هرچه زودتر به خودشان برگردد ولیکن تو اگر ۱۰۰٪ مطمئنی که اگر با آنها مقابله نکنیم، هیچ خطری در بین نیست، بهتره که از خودت هم مایه بگذاری و تضمین اساسی و رسمی بدهی که متعهد به «پرداخت خسارات» مورد مطالبه نانکلی هستی! وگرنه بهتره که اگر همراهی نمیکنی، سد راه هم نشوی.
بنده علیرغم آنکه در همایش حسینیه متوجه مکر و حیله تو شدم ولیکن سعی کردم نادیده بگیرم تا اگر از روی جهالت در وادی ضلالت میتازی، با پیامهای مسلسل بنده شاید به خودت آئی و حتی به دیدارت آمدم ولیکن با این دلنوشته مسخره خودت، متاسفانه دیگر هیچ حرمت و حیثیتی برای خود باقی نگذاشتی!
با همه این احوال باز هم دیر نیست و این جوابیه تفصیلی را بعنوان تلنگرهای بیدارباش بحساب آور وگرنه مطمئن باش که شرایط بدتری را تجربه خواهی کرد!
ک.م.: «با بد ترین الفاظ و ادبیات از مسئول اوقاف، ثبت ،اداره جات نگارش میکنید آیا این راه حل است»
۱) بدترین الفاظ
۲) راهحل غلط
ح.م.: از نظر جنابعالی، «بدترین الفاظ» است ولیکن از نظر من، «مناسبترین» الفاظ است.
از نظر شما عنوان «مسئول اوقاف، ثبت و ادارهجات»، خیلی چشمپرکن است ولیکن از نظر بنده (که بعللی بین مقامات خیلی خیلی بالاتر بعنوان «حسینی عزرائیل» شناخته میشوم و در جای خود قابل شرح است!) جوجوغ بیشتر نیستند. نانکلی در ذهن و دهن بنده اگر پستتر از ک.م. و م.ش. و ح.ش. نباشد، بهتر و بالاتر هم نیست وقتی که خیانت پیشه کنند (نه صرفاً خیانت به اهالی که خیانت به نظام)
گیریم که بنده با بدترین الفاظ و بدترین راهحل به مقابله اوقاف و ثبت و ادارهجات رفتهام! و اصلا بیراهه رفتهام! (صرفنظر از اینکه مستندات شما برای این ادعای چند وجهی، ناقص است) و فرضاً تمام نامهنگاریهای من برای ریاست سازمان اوقاف، روشنگریهای بنده در فضای مجازی و برخی جلسات علنی و محفلی و بالاخره اقدامات رسمی قضائی علیه نانکلی وو.. تماماً غلط و بد بودهاند!! شماها بفرمائید که بعد از جلسه حسینیه ۱۳آبان برای مقابله با چنگاندازی اوقاف به ششدانگ روستا، چه اقدامی بعمل آوردهاید؟!
آیا غیر از تضعیف و تحقیر و کارشکنی در برابر بنده، اقدام قابل گزارشی دارید؟!
یک مروری به «گروههای شورا» بیفکن ببین چقدر در حق من جسارت و توهین و تحقیر کردند! آیا آنها بهترین الفاظ بودند؟!
«ممدچرت» نامیدن بنده توسط تیسنائی که ظاهر و باطن و بلکه تمام اعمالش سیاه است، لابد بهترین الفاظ شماست!
بنظرت آیا میتوان پذیرفت که یک «چرت»نویس، بعنوان نویسنده برتر و مربی نمونه سپاه تهران انتخاب شود؟! و دهها سال به انواع سخنرانیها، تدریسها، مدیریتها و مصاحبهها در انواع مراکز و اماکن و.. دعوت شود؟!
فاین تذهبون؟!
بهترین راهحل شما تاکنون چه بوده؟! و بهترین الفاظ شما چه بوده است؟!
غیر از گشادهنویسیهای غلط اندر غلط برای فریب اهالی (که پاسخگوئی فراز به فراز آن به احترام اهالی، اوقات گران مرا گرفته) آیا تاکنون هنر دیگری هم بخرج دادهاید؟!
حال بجای بدهکار بودن، طلبکار شدهاید؟!
صد رحمت به سنگ پای قزوین!
ضمنا به محضر «وکیل وصی اوقاف، ثبت و ادارهجات» باید برسانم که؛ الگوی بنده حقیر در «نگارش» نامه اولم به ریاست سازمان، همان نگارش محترمانه و مؤدبانه اخوی گرامم بود که در زمان مسئولیت رسمی خود بعنوان دهیار با اوقاف انجام داده بود ولیکن نه به وی جوابی دادند و نه به بنده! و بقول ممدشورا «مضامین نامه قابل جواب دادن نبوده»!!
لحن بنده صدالبته بعلتی از نامه دومم به بعد، تندوتیز شد!
و اما در مواجهه با ناخور روستا؛
بنده تا ۱۰ سالگی در روستا بودم و چوپانی هم کردهام. حتی یکبار که کل گله اهالی را تا فراتر از سویوتلو هم بردیم، وردست آ.سیدعباس بودم که چوپان اصلی بود. فلذا در همان مقطع با زبان ناخور آشنا شدم و اینکه در هدایت ناخور در کوهها و درهها و.. چه الفاظی باید به کار ببرم و...!
...ادامه دارد.
حم
بهار۱۴۰۲