#سوره_زلزال
سلام علیکم مادران عزیز فقط چهار آیه ی اول رو کار کنید با بچه ها
نکته 👇
به هیچ وجه ،به هیچ وجه از قیامت و آتش جهنم برای بچه ها صحبت نکنید .
┏━━━ 👦 👧 ━━━┓
@Gonchehayefatamion
┗━━━ 👦 👧 ━━
👦 👧 غنچه های فاطمیون
#آموزش
#سوره_زلزال
جهت تنوع در تدریس و ایجاد بازی
مانور زلزله برگزار شود👆
┏━━━ 👦 👧 ━━━┓
@Gonchehayefatamion
┗━━━ 👦 👧 ━━
👦 👧 غنچه های فاطمیون
#آموزش
#فلسفه_اذان
قسمت اول
امام رضا (ع) : مردم به ۹ دلیل، مامور به اذان گفتن شده اند
🌺برای فراموشکار، یادآوری باشد
🌺 برای غافلان، بیداری باشد
🌺کسی که وقت اذان را نمیداند، وقت اذان را بشناسد
🌺آنان که به شغلی سرگرم هستند، و از وقت نماز بی خبرند، یادآور باشد
🌺موذن با اذانی که می گوید، مردم را به پرستش خدا، دعوت می کند
🌺موذن، مردم را تشویق و ترغیب به عبادت کند
🌺مردم به یکتایی خداوند، اقرار کنند
🌺آشکارگر ایمان و ظاهر ساز اسلام باشد (یعنی، در کشوری که اذان گفته میشود، نشان میدهد که مردم آنجا، مسلمان هستند )
🌺کسانی که کلمات شهادتین را فراموش کرده اند، موذن به یادشان می آورد
┏━━━ 👦 👧 ━━━┓
@Gonchehayefatamion
┗━━━ 👦 👧 ━━
👦 👧 غنچه های فاطمیون
#آموزش
آشپزی_مادرانه
🍃 حاج محمداسماعیل #دولابی 🍃
✨ به بچهها یاد بدهید با خدا صحبت کنند. سر جانماز وقتی نماز خوانده شد، سریعاً از سر سجاده بلند نشوند؛ کمی با خدا حرف بزنند، بگویند خدایا تمیزم کن، زیبایم کن، خوش اخلاقم کن، یک چیزی بگویند.
✨ این دعاها زود مستجاب میشوند، یا برای خودشان یا برای پدر و مادرشان یا برای هر دو. اگر هنوز ظرف خودشان نمیتواند دعاها را بگیرد، دعا برای پدر و مادرشان مستجاب میشود
📚منبع: طوبای محبت
┏━━━ 👦 👧 ━━━┓
@Gonchehayefatamion
┗━━━ 👦 👧 ━━
👦 👧 غنچه های فاطمیون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش
اصول دین با
#شعر
#کلیپ اصول
┏━━━ 👦 👧 ━━━┓
@Gonchehayefatamion
┗━━━ 👦 👧 ━━
👦 👧 غنچه های فاطمیون
#حدیث_آموزش_قرآن_به_کودکان
در روایتی از اصول کافی جلد ششم از رسول خدا (ص) می خوانیم:
«قرآن روز قیامت مردی رنگ پریده را می آورد و به پروردگارش می گوید: "این شخص، کسی است که من روزش را با تشنگی و شبش را به بیداری گرفته بودم و طمع او را به رحمت تو قوی تر کرده بودم و آرزوهایش را به مغرفت تو گسترده بودم، پس بر اساس گمان من درباره اش عمل کن."
خدا می فرماید: "مُلک را به دست راستش و جاودانگی را به دست چپش دهید ... پدر و مادرش را زیوری دهید که تمام دنیا با آنچه در آن است به ارزش آن نباشد"، پس همه مردم روز قیامت به آن پدر و مادر می نگرند و آن دو را عظیم می شمارند و خودشان نیز از این مقامشان به شگفتی فرو می روند و می پرسند: پروردگارا! این عظمت از کجاست؟ خدا می فرماید: "این عظمت به سبب آموختن قرآن به فرزندتان و تربیت او بر اساس دین اسلام و محبت پیامبر و علی است."»
┏━━━ 👦 👧 ━━━┓
@Gonchehayefatamion
┗━━━ 👦 👧 ━━
👦 👧 غنچه های فاطمیون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_رفتار_امام_با_کودکان
#زنگ_تفریح
┏━━━ 👦 👧 ━━━┓
@Gonchehayefatamion
┗━━━ 👦 👧 ━━
👦 👧 غنچه های فاطمیون
#نکات_حفظ_قرآن_برای_کودکان
هر روز یک یا نصف آیه را آموزش دهید.
بیشترین زمان آموزش برای هر آیه ۱۵ تا ۲۰دقیقه در نظر گرفته شود.
برای تثبیت مفاهیم هر سوره علاوه بر اینکه متناسب با معنای هر سوره یا آیه، قبل از آموزش، داستانی را بازگو میکنید، میتوانید در هنگام آموزش از روشهای کودکانه دیگری مانند رنگآمیزی، نقاشی آزاد، کاردستی و نمایش خلاقانه و متناسب با محتوای سوره نیز استفاده کنید.
پس از اینکه آیات سوره مدنظر به پایان رسید، همه آیات آن سوره را دستکم پنج روز تکرار کنید. تکرار هر سوره نیز بهتر است در قالب بازیهای متنوع صورت گیرد.(برای تکرار آموزش نیز میتوانید از کتاب طراحی ۱۵۰بازی قرآنی تالیف مجید غلامی و زهرا حمیدیان استفاده کنید.)
✅تمرین عملی
حالا یک بازی ساده را با هم تمرین میکنیم؛ به طور مثال به کودکان بگویید: فکر کن سوار ماشین شدی، همینطور که رانندگی میکنی، سوره همزه را هم با صدای زیبا و بلند تلاوت کن.(بهتر است برای اینکه کودکتان در فضای بازی قرار گیرد، از او بخواهید حس بگیرد. بعد دستش را روی فرمان بگذارید و ماشین را روشن کنید و...).به او بگوییدحالا من رنگهای چراغ راهنمایی را نشان میدهم. با نشان دادن مقوای سبزرنگ، سوره همزه را بلند بخوان، با دیدن رنگ زرد، آهسته بخوان و با دیدن رنگ قرمز در هر حالتی از خواندن که هستی، سکوت کن.(سپس ادامه بازی و تلاوت دوباره سوره و...)
شما میتوانید برای تاثیرگذاری و عمق بیشتر یادگیری، چنین بازیهایی را در فرایند آموزش خود پیشبینی و طراحی کنید.
┏━━━ 👦 👧 ━━━┓
@Gonchehayefatamion
┗━━━ 👦 👧 ━━
👦 👧 غنچه های فاطمیون
#توصیه
توصیه های خانم لشکری
در مورد حفظ قران
سلام علیکم
ببینید اگر تمایل ندارن به نظرم به هیچ وجه اصرار نکنید .
صوت بچه های گروه رو براشون پخش کنید تا تشویق بشن برای حفظ
با بازی می تونید کارتون رو انجام بدید
یا اینکه با برچسبهای تشویقی
هر یه سوره یه برچسب وهر ۵ برچسب یک جایزه
کم کم تعدادبرچسبها رو بیش تر کنید هر ۱۰ برچسب یه جایزه
تا کارتون شرطی نشه .
ببینید مادران عزیز به هیچ عنوان عجله در کارتون نداشته باشید
سعی کنید با حوصله و محبت ان شا الله کار رو شروع کنید
به هیچ وجه کودکان خودتون رو مقایسه با دیگر کودکان نکنید
متناسب با استعداد و توان کودکانتون ازشون انتظار داشته باشید
نگران نباشید من در یکی دو جلسه ی اول همه ی کودکان رو ارزیابی میکنم
و متناسب با استعدادشون کار رو جلو میبرم .
پس نگران اینکه کودک من عقب موند یا نمیتونه نباشید
من به شما از اول راه میگم
تا پنج یا شش سوره کمی سخت حفظ میکنن
بعد که حافظه راه بیفته کارشون راحتر انجام میشه
پس خواهشا همون اول راه کودکانتون رو قضاوت نکنید .
┏━━━ 👦 👧 ━━━┓
@Gonchehayefatamion
┗━━━ 👦 👧 ━━
👦 👧 غنچه های فاطمیون
#قصه_شب
#دارا_و_ندار
وقتي که داشتيم ناهار ميخورديم، در زدند. من تندي چادرم را سر کردم و به طرف در حياط رفتم. مرد فقيري بود که پول ميخواست. آمدم و به پدربزرگم گفتم. پدربزرگ بلافاصله از جايش بلند شد و رفت دم در. فکر کردم پولي به مرد فقير ميدهد و برميگردد. اما با کمال تعجب؛ صداي «يالله» آقاجون را شنيدم که معنياش اين بود که مهمان داريم. عمه زهرا چادرش را سر کرد و رفت از آشپزخانه بشقاب و قاشق و چنگال آورد و سر سفره گذاشت. آقاجون و مرد فقير هم آمدند و سرسفره نشستند مرد فقير، اولش خيلي خجالت ميکشيد. اما پدربزرگ آنقدر به او احترام گذاشت و محبت کرد. تا بالاخره او هم با ما خودماني شد. ناهارش را خورد و پولش را گرفت و رفت.
عصري، آن آقاي پولدار هم که از پشت تلفن صدايش را شنيده بودم، آمد. با يک ماشين خيلي گران و راننده اش. عصا زنان وارد شد و رفت به اتاق پدربزرگ. من محو کت و شلوار و عصا و کفشهاي قيمتي اش شده بودم. عمه زهرا اصلا جلو نيامد. من هم مجبور شدم او را تا اتاق آقاجون راهنمايي کنم. آقاجون به آن آقا هم احترام گذاشت، اما ساکت و رسمي نه خنده اي نه خوش و بشي ونه حرف اضافه اي! انگار نه انگار که ثروتمندترين مرد شهر آمده بود تا مبلغ زيادي پول در اختيار آقاجون بگذارد. من باز هم تعجب کرده بودم. اما وقتي آن آقاهه رفت و عمه زهرا برايم توضيح داد که خمس مال آن آقا چقدر ميشود. برق از سرم پريد! اولش خيال مي کردم صحبت از چند صدهزار تومان باشد. بعد که عمه زهرا بيشتر توضيح داد. گفتم چند ميليون. اما وقتي عمه زهرا گفت که صفرهاي چک آن آقا از ميليون هم بيشتر است، سرم گيج رفت. بي اختيار پرسيدم:«اين همه ثروت؟ پس چرا آقاجون، زياد تحويلش نگرفت؟ باور کن عمه زهرا رفتار آقاجون با اون مرد فقير خيلي بهتر از رفتارش با اون آقاهه بود!»
عمه زهرا لبخندي زد و گفت: «علت داره عزيزم! آقاجون نميخواد کسي فکر کنه بخاطر مال و ثروت زياد، ميتونه عزيزتر باشه. مالي که اون آقا داده، به جيب آقاجون نميره. بلکه حسابش با خدا تصفيه ميشه. پس اون آقا نميتونه هيچ منتي بر آقاجون داشته باشه. اگه آقاجون هم قبول ميکنه که خمس مال اونو بگيره. داره در حقش لطف ميکنه!»
فهميدن اين حرفها کمي سخت بود. اما بيشتر که فکر کردم، يواش يواش چيزهاي تازه اي فهميدم عمه زهرا ادامه داد:
«ببين عزيز دلم! اگه يه روحاني، در برخورد با ثروتمندان احترام بيشتري از ديگران قابل بشه، مردم فقير سرخورده ميشن. ثروتمندان هم فکر ميکنن که منتي به سر اونا دارن و کمکم توقعات اضافي پيدا ميکنن. امام خميني هميشه ميگفت که اين انقلاب، متعلق به پا برهنه هاست. اونا بودن که توي خيابونا ريختن و جلوي توپ و تانک و مسلسل، سينه سپر کردن و انقلابو پيروز کردن. اونا بودن که بعد از انقلاب هم، بچه هاشونو به جبهه فرستادن تا با دشمن متجاوز بجنگن و شهيد بشن.»
حرفهاي عمه زهرا به اينجا که رسيد، چشمم افتاد به قاب عکس عموي شهيدم. با اينکه بارها اين عکس را ديده بودم و به عمو محسن که در جبهه شهيد شده بود. فکر کرده بودم. اما حالا حس ديگري داشتم. باز هم به آقاجون فکر کردم و احساس کردم دارم بيشتر ميشناسمش پدربزرگ، توي اين شهر براي همه عزيز بود. شايد علمش. تقوايش و حتي ثروتش از همه بيشتر بود. اما ترجيح داده بود ساده و فقيرانه زندگي کند. هم زخم شکنجه ي ساواک را بر پشتش داشت و هم داغ شهادت بهترين فرزندش را در دل، درست مثل خيلي از مردم عادي کوچه و بازار، در حالي که ميتوانست مثل يک ارباب، مثل يک حاکم، يا حداقل مثل آن آقاي پولدار شهرمان، زندگي پر زرق و برق و پر افاده اي داشته باشد. ولي زندگي ساده و با صفا در آن خانه کوچک قديمي را انتخاب کرده بود. خانه اي که در آن، با يک مرد فقير و گرسنه مثل ميهمان عزيز و محترمي رفتار ميشد.
┏━━━ 👦 👧 ━━━┓
@Gonchehayefatamion
┗━━━ 👦 👧 ━━
👦 👧 غنچه های فاطمیون
#قصه
◾️ویژه ی رحلت امام خمینی رحمه الله علیه
امام خميني داشت كتاب مي خواند كه علي كوچولو به اتاقش آمد. امام كتابش را بست و با مهرباني علي كوچولو را در آغوش گرفت. علي روي زانوهاي پدربزرگش نشست.
نگاهي به او كرد و پرسيد:
«آقا جان! ساعتت را به من مي دهي؟» آقا جان پاسخ داد:
«بابا جان! نمي شود، زنجيرش به چشمت مي خورد و چشمت اذيت مي شود، آخر چشم تو مثل گل ظريف است.»
علي كوچولو فكري كرد و گفت: «پس عينك را به من بدهيد. »
پدربزرگ خيلي جدي پاسخ داد: «نه! دسته اش را مي شكني و آن وقت ديگر من عينك ندارم. بچه كه نبايد به اين چيزها دست بزند.» علي از روي پاهاي امام پايين آمد و از اتاق بيرون رفت.
چند دقيقه بعد، علي كوچولو دوباره به اتاق پدربزرگ آمد و گفت:
«آقا جان! بيا بازي كنيم.
تو بشو بچه و من هم بشوم آقا جان!» امام قبول كرد. علي لبخندي زد و گفت: «پس از اين جا بلند شويد.
بچه كه جاي آقا نمي نشيند.» امام با مهرباني بلند شد. علي كوچولو با شيطنت گفت: «عينك و ساعت را هم به من بدهيد، آخر بچه كه به اين چيزها دست نمي زند.»
پدربزرگ خنديد. دستي بر سر علي كوچولو كشيد، او را بوسيد و گفت:
«بيا اين ها را بگير كه تو بردي.» علي كوچولو
┏━━━ 👦 👧 ━━━┓
@Gonchehayefatamion
┗━━━ 👦 👧 ━━
👦 👧 غنچه های فاطمیون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_زمان(عج)
#کلیپ
دعای سلامتی امام زمان(عج)
┏━━━ 👦 👧 ━━━┓
@Gonchehayefatamion
┗━━━ 👦 👧 ━━
👦 👧 غنچه های فاطمیون
#ارسالی_حافظان_کوچک
شماره ۱۱
سلام بچه ها ✋حالتون خوبه 🌺
دماغاتون چاقه😉
گوشاتون تیزه☺️
لبا خندونه😊
حواس ها جمع😃
منتظر صدای قشنگتون هستیم😍