eitaa logo
•متنِ‌سبز!🇵🇸•
702 دنبال‌کننده
338 عکس
18 ویدیو
0 فایل
به‌نام‌خدای‌فلسطین‌ِ‌آزاد🇵🇸 شده‌آیابنویسی‌وغمت‌کم‌نشود؟! هرچه‌فریاد‌زنی‌، مرحم‌دردت‌نشود؟! شده‌روزی‌برسدبغض‌امانت‌ندهد؟! آنقدرگریه‌کنی‌، ولی‌هیچ‌زیادت‌نرود؟! کپی؟ متن ها فور بقیه‌ آزاد:) شنوام @Green987
مشاهده در ایتا
دانلود
روز ۲۵ آبان‌، خواهر شهید حسن مختار زاده رو سر مزار شهید(مزار شهید در حرم حضرت معصومه‌ست) دیدم. همون موقع خودم رو گذاشتم جای خواهرشون و این متن روز بعد نوشته شد:))) 🆔 @Clad_girls | دختران چادری
[❤️✍🏻] _مواظب باش! نمی‌توانستم دوچرخه را کنترل کنم. کمی چرخید و بعد افتاد. تو هم نفس نفس زنان به دنبالم می‌آمدی. دردی را حس نمی‌کردم؛ پس گریه نکردم. _خوبی؟! _آره. پاشدم و دیدم زانویم خونی شده است. زدم زیر گریه و تو بغلم کردی و دوان دوان به سوی خانه رفتی.🚶🏽 • _داداش، بدو دیرمون شد! _ یکم صبر کن، الان میام. مقنعه‌ام را کشیدم جلوی صورتم و پوفی بلند کشیدم. _من بقیه‌ی لقمت رو درست می‌کنم؛ تو برو کفشت رو بپوش. _بفرما داداش خان مامانم بیدار کردی! مامان به من اخمی ریز کرد و رفت سراغ لقمه‌ی نیمه‌کاره‌ی داداش. کفش‌هایمان را پوشیدیم و تا مدرسه انقدر غر زدم که سر داداش درد بگیرد. به مدرسه‌ی من که رسیدیم؛ داداش مقنعه‌ی صورتی‌ام را کمی جلوتر کشید و گفت: _حواست باشه موهات نیاد بیرون. _باشه. _خداحافظ آبجی. _خداحافظ‌.✨ • _داداشی... _چیه؟ _داداشیه قشنگم... _چی می‌خوای؟ _می‌شه منم ببری هیئت؟ _خب برو حاضر شو؛ انقدر ناز کردن نداره که! _ممنون عشقم صورتت را مچاله کردی و گفتی: _عشقممم؟! دیگه از این حرفای چندش نزنیا! _باشه عشقم. اخمی غلیظ کردی و دیگر جرعت نکردم به عشقم، عشقم کردن‌هایم ادامه‌ بدهم. • دستی جلوی چشم‌هایم را گرفت. در خانه کسی غیر از تو از این کار‌‌ها نمی‌کرد. _داداشِ گل خودمه. دست‌هایت را برداشتی و لبخندی زدی. یک پاکت کادوی کوچک را جلویم گرفتی. _تولدت مبارک. پاکت را گرفتم و داخلش را نگاه کردم. یک جعبه‌ی کوچک داخلش بود؛ در جعبه را باز کردم. انگشتر عقیق سبزی با حکاکیه 'یا زینب' چشمک می‌زد. پریدم و بغلت کردم. _واییی خیلی قشنگه! ممنونم داداشی! لپت را کشیدم و محکم‌تر بغلت کردم. _باشه بابا خفه‌م کردی! جیغ زدم: _آخه خیلی قشنگه! _حالا بکن دستت ببینم به دستت میاد یا نه. انگشتر را دستم کردم. انگار برای من ساخته بودنش!🤍 • انگشترم را در دستم می‌چرخاندم. دلم برایت تنگ شده بود. هربار که به عکس‌هایت نگاه می‌کردم اشک‌هایم سرازیر می‌شد. شاید بتوانم خودم را کنترل کنم؛ ولی با مامان چه‌کار کنم؟‌! ها داداش؟ چه کار کنم؟! چجوری قانعش کنم که شهید شدی...؟💔 _اِلآی وصالی *تقدیم به خواهر شهید حسن مختارزاده 🆔 @Clad_girls | دختران چادری
•متنِ‌سبز!🇵🇸•
تو خیابون با دل خون زیر بارونم...!
نیکو ترین برطرف کننده‌ی اندوه، تکیه بر تقدیر است. _امیرالمومنین
یکی از عادتایی که من دارم اینه که وقتی بیرون دارم راه می‌رم؛ اگه صدای راه رفتن کسی رو بشنوم فکر می‌کنم که اینی که پشتمه زنه یا مرده؟ چند سالشه حدودا؟ قیافه‌ش چه جوریه؟ و... معمولا هم درست در میاد.
•متنِ‌سبز!🇵🇸•
یکی از عادتایی که من دارم اینه که وقتی بیرون دارم راه می‌رم؛ اگه صدای راه رفتن کسی رو بشنوم فکر می‌ک
یه عادت دیگه هم دارم هر جایی بخوام برم یا هر شخص جدیدی رو بخوام ببینم، بر اساس ویژگی ها و احساس افراد نسبت به اون حدس می‌زنم اون مکان یا شخص چه جوریه این خیلی باحاله
•متنِ‌سبز!🇵🇸•
یه عادت دیگه هم دارم هر جایی بخوام برم یا هر شخص جدیدی رو بخوام ببینم، بر اساس ویژگی ها و احساس افرا
مثلا می‌خوام برم عمه‌ی دختر داییه خاله‌ی پسر عموی نوه‌ی مامان بزرگ بابام رو ببینم بعد می‌بینم بقیه چه احساسی دارن که می‌خوان اون طرف رو ببینن(مثلا اگه مامانبزرگ بابام اونموقع خوشحال بود یعنی شخصیتشون بهم می‌خوره) بعد شناختی که از فامیل‌های نزدیکش دارم و بعد از واکنش کسایی که قراره ببیننش(مثلا اگه خیلی شیک و پیک کنن حتما طرف پولداره) بعد اون خانم ایکس رو رییییز به ریییز توی مخم طراحی می‌کنم بعد می‌رم سراغ خونه‌ش و اونجا رو براساس شخصیتی که از خانم ایکس به دست آورده‌م طراحی می‌کنم
•متنِ‌سبز!🇵🇸•
قضیه‌ی #عکس_های_شما اینه که شما می‌تونین یه عکس پی‌ویم بفرستین و من درموردش متن بنویسم🥲 @Green987 _
ایندفعه عکس نفرستین؛ یه شئ بگین منم خودم رو می‌ذارم جای اون و یه متن براتون می‌نویسم💅🏾
بعضی آدما ساخته شدن برای روی مخ راه رفتن🚶🏾‍♀