eitaa logo
•متنِ‌سبز!🇵🇸•
701 دنبال‌کننده
338 عکس
18 ویدیو
0 فایل
به‌نام‌خدای‌فلسطین‌ِ‌آزاد🇵🇸 شده‌آیابنویسی‌وغمت‌کم‌نشود؟! هرچه‌فریاد‌زنی‌، مرحم‌دردت‌نشود؟! شده‌روزی‌برسدبغض‌امانت‌ندهد؟! آنقدرگریه‌کنی‌، ولی‌هیچ‌زیادت‌نرود؟! کپی؟ متن ها فور بقیه‌ آزاد:) شنوام @Green987
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از عادتایی که من دارم اینه که وقتی بیرون دارم راه می‌رم؛ اگه صدای راه رفتن کسی رو بشنوم فکر می‌کنم که اینی که پشتمه زنه یا مرده؟ چند سالشه حدودا؟ قیافه‌ش چه جوریه؟ و... معمولا هم درست در میاد.
•متنِ‌سبز!🇵🇸•
یکی از عادتایی که من دارم اینه که وقتی بیرون دارم راه می‌رم؛ اگه صدای راه رفتن کسی رو بشنوم فکر می‌ک
یه عادت دیگه هم دارم هر جایی بخوام برم یا هر شخص جدیدی رو بخوام ببینم، بر اساس ویژگی ها و احساس افراد نسبت به اون حدس می‌زنم اون مکان یا شخص چه جوریه این خیلی باحاله
•متنِ‌سبز!🇵🇸•
یه عادت دیگه هم دارم هر جایی بخوام برم یا هر شخص جدیدی رو بخوام ببینم، بر اساس ویژگی ها و احساس افرا
مثلا می‌خوام برم عمه‌ی دختر داییه خاله‌ی پسر عموی نوه‌ی مامان بزرگ بابام رو ببینم بعد می‌بینم بقیه چه احساسی دارن که می‌خوان اون طرف رو ببینن(مثلا اگه مامانبزرگ بابام اونموقع خوشحال بود یعنی شخصیتشون بهم می‌خوره) بعد شناختی که از فامیل‌های نزدیکش دارم و بعد از واکنش کسایی که قراره ببیننش(مثلا اگه خیلی شیک و پیک کنن حتما طرف پولداره) بعد اون خانم ایکس رو رییییز به ریییز توی مخم طراحی می‌کنم بعد می‌رم سراغ خونه‌ش و اونجا رو براساس شخصیتی که از خانم ایکس به دست آورده‌م طراحی می‌کنم
•متنِ‌سبز!🇵🇸•
قضیه‌ی #عکس_های_شما اینه که شما می‌تونین یه عکس پی‌ویم بفرستین و من درموردش متن بنویسم🥲 @Green987 _
ایندفعه عکس نفرستین؛ یه شئ بگین منم خودم رو می‌ذارم جای اون و یه متن براتون می‌نویسم💅🏾
بعضی آدما ساخته شدن برای روی مخ راه رفتن🚶🏾‍♀
هر نوع تب: @Green987
هدایت شده از •متنِ‌سبز!🇵🇸•
به نام خالق چشم‌هایت❤️‍🩹 سلام فرشته‌ی زیبای من من آن شبی عاشقت شدم؛ که برای ولیمه‌ی محمد و ثنا، در رستوران بودیم. تو خواهر محمد بودی؛ و بی‌نهایت شبیه به او‌. هم سادگی‌ات، هم زیباییت... آن دختر هایی که لباس های تنگ پوشیده بودند و در دریای آرایش شنا کرده بودند؛ حالم را بد می‌کردند. عوضش از اول تا آخر مراسم‌، به تو خیره شده بودم. به موهای سیاه و لختت، به چشم های مشکی‌ات، به ابرو های مشکی‌ات، به تضاد قشنگ سرخی لب و سفیدی پوستت، به مانتوی سورمه‌ای و بلندت و به حیا و نجابتت. از آن شب‌، به نظرم رنگ سورمه‌ای زیباترین رنگ دنیاست. مانتویی که پوشیده بودی، خیلی بهت می‌امد. من عاشق عینک گردت که همش تمیزش می‌کردی شده بودم... کاش من هم عینکی بودم. تنها چیز غیر ممکن در زندگی‌ام؛ نرسیدن به توست. از آن شب به بعد، فهمیدم که مال من هستی. ما قرار بود دنیایمان را باهم بسازیم. میزی که جلوی در ورودی بود؛ میز ما بود. میز من و بقیه‌ی دوست های محمد. من تی‌شرت سبزلجنی با شلوار جین بگ مشکی پوشیده بودم. ته ریش مشکی دارم. چشم هایم هم قهوه‌ای روشن است. من را یادت هست؟ با شناختی که من از محمد در این چهار سال رفاقت پیدا کرده‌ام؛ می‌دانم اگر چیزی از تو بگویم مُردنم کاملا طبیعی است. در این چند سال، ما پنج نفر همه‌ی زندگی یکدیگر را فهمیده‌ایم. محمد هم همه چیز را می‌گفت؛ همه چیز غیر از تو. ما فقط می‌دانستیم یک خواهر دارد. نه می‌دانستیم اسمت چیست، نه اینکه چند سالت است و نه چیز های دیگر. و تو تنها موردی بودی که درموردت نباید با محمد حرف زد. تا اینجا کار خیلی سخت شده است. ولی خب... من به محمد می‌گویم. راه دیگری غیر از این نیست. فوقش دوتا سیلی و سه تا لگد می‌خورم دیگر. به جای من، مراقب خودت باش! خداحافظ عشقی که اسمت را نمی‌دانم. _از طرف مهدی، دوست محمد. _اِلآی وصالی سرمه‌ای عزیز:)🌌
دلانه✨ این دنیا بیشتر از اونی که فکرش رو می‌کنی کوچیکه...🤌🏼 اینهمه غم و ناراحتی نداره که:) ما اومدیم توی این دنیا و با مشکلات مختلف دست و پنجه نرم می‌کنیم؛ چون می‌خوایم اونقدر بزرگ بشیم تا به کوچیکی خودمون برسیم!👀 این دنیایی که مولامون امیرالمومنین می‌گه مضحکه‌ای گریه انگیز است؛ انقدر ارزش غصه خوردن داره...؟!🌿 🆔 @Clad_girls | دختران چادری
گوربابای امتحانا شب بخیر
داشتم زندگیم رو می‌کردم یهو یادم اومد عه... چهار سال پیش داشتم برای رسیدن به همین جایی که الانم دعا می‌کردم!