روح و جسم
_اوه... یه کوه ظرف نشسته داریا! بیا با هم بشوریم.
_فکر کنم یکی دو هفتهای هست که نشستم.
آستینهایش را تا زد و سمت ظرفشویی رفت.
_اون دختره... اسمش چی بود؟ آها، راشل. اسمشم خیلی خوشگلهها! خودش چجوریه؟
_خودش... زیباترین دختریه که توی عمرم دیدم. شبیه یه شبنمه روی گل رز. شبیه یه ابر کوچیک توی آسمون آبی. شبیه همهی چیزای دوست داشتنی توی این دنیا. چشماش، خیلی خیلی خیلی قشنگه. رنگشون آبیه. آبی کبود. مهربونی توی چشماش از رنگشونم قشنگتره. پوستش سفیدِ سفید؛ مثل قلبش. موهاش هم موجدار و مشکیه. مشکیِ مشکی؛ مثل قلب من.
_وای! این حرفو نزن! من تو رو اندازهی پسر نداشتهم دوست دارم.
او نمیدانست که من سر این فرشتهای که برایش توصیف کردهام، چه بلایی آوردهام.
لبخندی بیجان زدم.
_ممنونم خانم.
دیگر سکوت کرد و سوالی نپرسید. میدانم که برای او این کار خیلی سخت است؛ اما متوجه شد که من به سکوت نیاز دارم. بعد از چند دقیقه، دیگر نتوانست رعایت حال من را بکند و دوباره سوالی پرسید.
_اولین دختریه که ازش خوشت اومده؟
_نه. تا حالا از جسم خیلی از دخترا خوشم اومده؛ ولی من عاشق روح راشل شدم. حتی جسم راشل هم از جسم بقیه زیباتره؛ اما انقدر روحش زیباست که وقت نمیکنم به جسمش فکر کنم.
لبخند زد.
_هیچوقت نمیشه عاشق بدن یکی بشی.
با لبخند شیرینش به من نگاه میکرد. انگار به تازگی داشت ابعادی از روحم را کشف میکرد که دوستشان داشت. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و حقیقت را نگویم.
_خانم کلر، لبخندتون فوقالعاده زیباست.
گونههایش سرخ شد. نگاهش را از من گرفت و به ظرفها داد.
_داوید، تو فقط از زیباییهای بدن راشل حرف زدی. مگه نگفتی روحش از جسمش زیباتره؟ پس برام از روحش هم بگو...
_اِلآی وصالی
#متن_سبز
#روحوجسم
متنِسبز!
ممبرای عزیز، مداحیهای مورد علاقهتون رو نیازمندیم: @Green987
یعنی مداحی ندارید یا منو لایق داشتنش نمیدونید؟
هدایت شده از - یهدهههشتادی
446K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انفجار بندر شهیدرجائی
انشاءالله که خرابکاری در کار نیست..