متنِسبز!
و شاید بگین عه چه جالب، امروز مینویسی دیگه... ولی نه. نه امروز مینویسم نه فردا. میخوام انقدر ننوی
دو ماهه حدودا که فکر میکردم شاید زندگیم بدون نوشتن بهتر باشه.
و الان که فهمیدم اینطور نیست؛ میخوام قشنگ عذابش رو بکشم و بعد بنویسم.
یادم میومد صفحه چنده.
یادم میومد کنارش چه شکلی بود.
یادم میومد هایلایتر زرده رو روش کشیده بودم.
یادم میومد با خودکار پنتر مشکیه کنارش ستاره زده بودم.
ولی یادم نیومد که خودش چی بود😭
وای وای وای.
باز من ضایع شدم.
به بابام گفته بودم برام یه کرمی بخره.
توی مغازه بهم زنگ زد و گفت الای اون کرمه رو نداره ولی آقاهه میگه بهترشو داره. اونو بخرم؟
منم گفتم نه. معلوم نیست چیه. اگه پیدا کردی همونو بخر، پیدا نکردی هم نخر.
بعد دوباره بابام گفت آخه آقاهه میگه این خیلی خوبه.
منم گفتم خب حتما میخواد بهت بندازه.
وای😭
روی بلندگو بووووودددد.
آقاهه گفت نهخیر خانم من نمیخوام به پدرتون بندازم. این واقعا از اون بهتره. بابامم خندید و قطع کرد.😭
این بابای منم که با همه دست به یکی میکنه تا به من بخنده😭
متنِسبز!
خوشحالم که بعد یه سال ۶۴۵ نفر کنارم هستن.
تولد یه سالگی متن سبزمون مبارک!🥲