میدونید چرا بعد ۹۸ هیچی مثل قبل نشد؟ چون آبجی من ۹۸ به دنیا اومد تا اینجا رو به آتیش بکشه.
کتابایی که تا الان توی تابستون خوندم:
پادرمیانی
خاکسپاری دوم بانوی مرگ
شب صورتی
بیست و هفت روز و یک لبخند
آرام جان
اسم تو مصطفاست
بانوی عاشق
حریر
متنِسبز!
کتابایی که تا الان توی تابستون خوندم: پادرمیانی خاکسپاری دوم بانوی مرگ شب صورتی بیست و هفت روز و یک
گتسبی بزرگ.
از نشر روزگار خوندم، ترجمه خانم معصومه عسکری.
تا صفحه ۱۵۰ به زور خوندم. ۵۰ صفحه باقی مونده یکم جالب شد. اونم در یه سطح معمولی. اگه از اول کتاب مثل آخرش بود شاید میشد گفت کتاب قشنگیه ولی خب فقط ۵۰ صفحه آخر جالب بود که اونم خیییلی خفن نبود که آخر کتاب ارزش خوندن همهش رو داشته باشه که بگی وااای آخرش چقدر قشنگ بود و اینا. سبک نگارشش خیلی رومخم بود. اصلا بهش عادت نداشتم. شخصیتهاش رو خیلی خوب توصیف میکرد. جوری که بدون اینکه توضیحی دربارهشون بده، با روایت کارهاشون باعث میشد تو از اون شخصیت خیلی خوشت بیاد یا ازش متنفر بشی. یه عاشقانهی غمگین بود. دلم برای شخصیت اصلی خیلی سوخت. آخر کتاب غافلگیر میشید.
ولی در کل پیشنهاد نمیکنم.
هدایت شده از -{خانوادهبهشتیٖ؛شهیٖداننیٖازمند}-
﴿کربلای فاطمه﴾
'
سر نوشتن این متن و پخش کردن این خاطره؛چون راز بود خیلی تردید داشتم، اما الان که فاطمه جان تبدیل شده به یه الگو برای نوجوونا و حتی بزرگترها، لازم دونستم این مطلبو بگم...
﹉
توی گرمای سوزان، داشتیم مثل همیشه باهم دیگه از مدرسه برمیگشتیم( یکی از رفقا هم بامابود)، جلوی بلوک ما که رسیدیم فاطمه گفت:«زهرا من یه رازی دارم که فکر نکنم هیچکس باور کنه، توهم باور نمیکنی، تا الان به کسی هم نگفتم.»
بهش اصرار کردم که بگه، اما میگفت باور نمیکنی...
بالاخره بهش قول دادم که باور کنم...
فاطمه گفت:«زهرا من یه بار که با خانواده م کربلا بودم، جلوی گنبد که سلام دادم، جواب سلاممو شنیدم، یقین دارم که امام حسین(ع)جواب سلام مو دادن...»
"
شهیده فاطمه، یه دختر عادی نبود، آروزهاش، رفتاراش، اخلاقش، حرفاش، و....
خیلی بابقیه تفاوت داشت...
'
🔸@shahidan_niyazmand