@prvazandtodamnyt
به زودی تمام پارت های رمان پرواز تا امنیت در این کانال قرار خواهد گرفت تا دسترسی شما آسان تر شود🌿😉
#فرمانده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙂🕊امام حسین رو بی تفاوت ها و سربه سجده ها کشتن(((((((:
#اهم
#بیا_پایین_دادا
#استاد_رائفی_پود
#حق
#فرمانده
@GandoNottostop
هدایت شده از تاریخِــــ شهادتـــــ🕊
شهید محمد بلباسی
شهید محمد بلباسی، متولد سال 1358 در شهرستان قائم شهر بود. او به همراه 12 تن از همرزمان مازندرانیاش در 17 اردیبهشت ماه 1395 در کربلای خان طومان به شهادت رسید. در پی نقض آتشبس توسط عوامل تکفیری در اطراف حلب سوریه و حملات وحشیانه آنها به شهرک خانطومان، 13 مدافع حرم مازندرانی در درگیری با تروریستها به شهادت رسیدند و 21 نفر نیز در این درگیری مجروح و جانباز شدند. پیکر مطهر شهید بلباسی به همراه چند تن از همرزمانش در منطقه ماند و حالا پس از گذشت چهار سال از شهادتش، طی عملیات تفحص پیدا شده و به کشور بازگشته است.
از شهید بلباسی چهار فرزند از وی، باقی مانده است و نکته قابل توجه اینکه فرزند چهارم این شهید به نام زینب، زمانی به این چشم به جهانی گشود که پدر، چشم از این جهان فروبست و دیدگانش، سراسر نور آسمانی شد. مسئولیت در راهیان نور، خوش اخلاقی و مهربانی، این مستشار در خان طومان، مدافع حرم اهل بیت(علیهم السلام) را نباید به وادی فراموشی سپرد.
#شهید_محمد_بلباسی
#شهدای_مدافع_حرم
#خانطومان
🔹 @tarikheshahadat
『حـَلـٓیڣؖ❥』
اولا مداحی ها رو کسی میخونه که اعتقاداش قویه و مشکلی نداره دوما محتواش که خیلی هم خوبه سوما منم مدا
سلام سلام
بریم ادامه صحبت ها فقط یه نکته
بچه ها داخل کانال اصلی بشید اونجا واضح تر و راحت تر صحبت میشه اینجا پیام ها گم میشه
#عشق_خدا
هدایت شده از خـودسازےفاطمهالزهرا
ببین عزیزم گفتم باید به سه چیز توجه کرد
۱.ریتم
۲.محتوا
۳.خواننده
خانمی که آهنگ بخونه مشکل داره اعتقاداتش
و اینکه این همه خواننده برو سر یکی دیگه خوب😂
ولی خوب حتما میرم دنبالش و زنگ میزنم دفتر حضرت آقا میپرسم
#عشق_خدا
هدایت شده از خـودسازےفاطمهالزهرا
ببین تمام مداحی ها از لحاظ محتوا و خواننده اوکیه
شما گفتی حامد زمانی و پویانفر
من مداحی های آقای پویانفر رو گوش میکنم مشکلی نداره ولی
حامد زمانی هم فکر کنم مشکلی نداره ولی باااااز پرس و جو میکنم😊
#عشق_خدا
هدایت شده از خـودسازےفاطمهالزهرا
قسمت اول :)میشه
قسمت دوم:)باید تقوا داشته باشی که در موردش صحبت خواهیم کرد
قسمت سوم:)محتوای خوب که مشکلی نداره
قسمت چهارم:)ببین من کسی بودم ویترین مذهبی خوب ولی الان نیستم هیچ گاه آهنگ باعث آرامش نخواهد شد بلعکس به هم میریزی براتون از دو نفر دلیل آوردم .
و اینکه میتونید آهنگ بی کلام گوش کنید.☺️
#عشق_خدا ✨
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
📷 گزارش تصویری
حضور بانوان و سخنرانی برخی از ایشان در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی با رهبرانقلاب.
در این دیدار خانمها رزان چهاردولی، فعال و پژوهشگر در حوزه هوشمصنوعی و فائزه فداکار، معلم و دارنده مدال نقره المپیاد کشوری، درمحضر رهبرانقلاب به بیان نظرات خود پرداختند.
➡️ ۱۴۰۰/۰۸/۲۶
🌱 @Clad_girls
🕊😅ظاهرا فقط ۱ پیام بود که پاسخ دادم😉🕊
بریم واسه تایپ رمان...
😄🌹۵ تا صلوات امام زمان رو مهمون کنید تا زود بیام😉🌷
#فرمانده
https://harfeto.timefriend.net/16373350034947
اگه سوالی .... یا حرفی داشتید...
بهم بگید.. بعد رمان پاسخ بدم😊✨
#فرمانده_در_گشت
『حـَلـٓیڣؖ❥』
وحیش عین خودته... رزی... باشنیدن اسمت گل از گلش میشکوفه... مشتاق راجب بهت بدونه... درسا هم مونده با
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_دویست_و_هفتاد_و_دو
#رها
افتادم دنبالش...
اما من هوشمند عمل کردم...
جوری تعقیبش کردم که متوجه نشد..
؛Z الو... داوود .. الان کجایی..
& علیک سلام.. چی شده؟؟؟
؛Z میگم کجایی؟؟
& بچه ها رو پیاده کردم... نزدیک ادارم.. امشب شیفتم.. خو..
؛Z داوود ... ول کن این حرفا رو ...
الان کی سایت ؟؟؟
& چی شده؟؟؟
؛Z من همین الان نیاز به کمک یکی از بچه های سایت دارم... کی اونجااااس؟؟؟..؟
& خودم نزدیکم...
؛Z خیلی خوب... ببین داوود... یه شماره پلاک برات میفرستم...
& رها .. دارم نگران میشم... چی شدهههه؟؟
؛Z این ماشین الان دو روزه که دنبالمه.... فقط شماره ای که برات فرستادم رو شناسایی کن..
& الان کجایی؟؟؟
؛Z داوود .. من باید برم... بهت زنگ میزنم...
تعجب کردم....
داشت به سمت ...
به سمت مزار رسول میرفت....
از ماشین پیاده ...
پوشیه داشت..
اون یه زن بود...
کنار قبر رسول نشست...
< دنبال یه فرصت بودم که باهم تنها بشیم....
سلام رسول جان...🙂
شاید اگه زنده بودی...
میگفتی... معلومه کجایی؟؟؟
چرا این همه دیر کردی....
حق داری....
اما ..
به منم حق بده ...
۱۴ ساله منتظرم...
منتظر یه خبر...
یکی که بیاد بگه .. همه چی دروغ بود...
یه فیلم بود... یه خواب تلخ...
منتظرم ... برگردی ... با همون خنده های همیشگیت...
سهم من از تو... فقط ... ۲ دقیقه ایه..
که گفتی... بهم علاقه داری...
🙂اون شب... تا صبح گریه کردم...
با خوندن هرکلمه از نامه و وصیت نامت اشک ریختم..
۱۴ سال منتظر بودم... ۱۴ سال کمه؟؟
بعد تو...
چشمام رو روی همه بستم...
این سینه... این سینه پر از درده...
پر از زهره... پر از اشک و اهه...
رفتم...
از سایت..
از اینجا...
از این شهر...
اگه .. میشد از این کشور هم میرفتم..
بعد تو دیگه دلش رو ندارم اینجا باشم...
هیچ کس درد منو نمیفهمه..
اصلا من کی ام؟؟؟
کی تو ام؟!
تو چی کار کردی با من🙂✨
صورتش که معلوم شد...
شوک شدم....
داوود زنگ زد...
گوشی رو زدم رو سایلنت..
جلو رفتم...
باورم نمیشد...
یعنی.. محدثه؟!
این همه سال...
این...این.. همون .. نشونه رسوله!!
همونیه که منتظرش بودم...
سرش رو گذاشت رو قبر...
یه فرش کوچیک پهن کرد..
مشغول نماز شد...
دیگه غروب بود..
اما خورشید هنوز میدرخشید...
باید میدید چجوری عاشقانه توی قنوت نماز اشک میریزه...
تسبیح به دست..
خیره به زمین بود..
اروم اشک میریخت و ذکر میگفت....
بزرگ تر شده بود..
اما درست مثل همون زمان..
قد بلند و خوشگل...
مهربون و محجبه بود...
جلو رفتم..
؛Z چند شب پیش اومد به خوابم..
انگار میدونست میای!!
سرش رو برگردوند...
؛Z منتظرت بودم😍🙂😢
< رهااااااا🥺😍🤗🙂
بغلش کردم...
چقدر رها گفتن هاش .. مثل رسول بود..
ن زن داداشم بود..
و ن حتی نامزد رسول..
اما میدونستم ...
که محدثه هم رسول رو دوست داشت...
اون .. آخرین نفری بود .. که رسول دوسش داشت...
حس کردم شونم خیسه..
اما نمیتونستم ازش دل بکنم...
< خیلی دلم برات تنگ شده بود...
اما... نمی تونستم ...
ازش جدا شدم...
تو چشماش خیره شدم..
....................................................
؛Z چرا اینجا؟؟
چرا الان... چرا بعد این همه سال؟..
میدونی چقدر منتظرت بودم...
چرا یهو غیب شدی..
< اولش رفتم... تا یه مدت... با خودم و خدا تنها باشم....
توی این سال ها خیلی اتفاقا افتاد...
مهم ترینش هم..
از دست دادن ..
پدر و مادرم توی یه تصادف....
؛Z خدا رحمتشون کنه... تسلیت میگم..
< داغ رسول کم بود... اونم...
حس میکردم دارم خفه میشم..
؛Z چرا نیومدی ... چرا خودت رو خالی نکردی؟؟؟؟
چرا درد توی سینه ات رو نگفتی؟؟
< بعضی درد ها رو نباید گفت...
با گفتنشون... ارزششون کم میشه..
چشمم خورد به انگشترش...
حلقه بود... خیلی قشنگ بود...
؛Z مبارکه .. حالا .. کی هست این مرد خوشبخت😄؟!
< هع😏🙂 ... واقعا هم خوشبخت شد..
؛Z شد؟!😮🙂...
< فک میکردم.. تو خبر داشته باشی...
؛Z از چی؟؟
< رسول .. قبل از اینکه بره.. یه پاکت داد بهم...
وصیت نامه.. یه روسری.. یه نامه و .. یه حلقه داخلش بود🙂... روز آخر... انگار میدونست..
برگشتی تو کارش نیست...
این حلقه هم که میبینی.. همونه...
رها..
؛Z زینبم...
< زینب؟؟
؛Z همون سال... اسمم رو عوض کردم..
< زینب.. الان ۱۵ ساله که تمام زندگی من...
شده یه نامه ، یه روسری و یه انگشتر...
خوش به حالت...
من که .. هیچ وقت نداشتمش...
لبخندی تلخ زدم...
؛Z بگو ببینم.. تو نامه چی نوشته بود؟؟😂
< عه .. رها... 😅تو آدم نشدی؟؟
؛Z میخوام ببینم طبع شعری داشته یا ن...🙂😅
< تو تعریف کن... چه خبر؟؟
اون زمان با آقا داوود نامزد بودین؟؟؟
از سایت چه خبر...
آقا محمد... خانم افشار... خانم فهیمی.. خانم قطبی .. آقا سعید.. آقا داوود.. آقافرشید.. ام.. یه نفر...
؛Z آقا امیر رو جا انداختی😄
< اها... همه خوبن؟؟
؛Z همه خوبن... رسول و درسا هم پسر و دخترمن😅 رسول .. که نوجونه.. درسا هم ه
『حـَلـٓیڣؖ❥』
وحیش عین خودته... رزی... باشنیدن اسمت گل از گلش میشکوفه... مشتاق راجب بهت بدونه... درسا هم مونده با
نوز بچه است..
< ای جانم...
؛Z امشب شیفتم... بریم سایت؟؟؟؟؟
< میتونم...
؛Zمعلومه!!!!
................................
؛ن.. ن.. اون قضیه منتفیه!!
آره آره... نگران نباش......
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_دویست_و_هفتاد_و_سه
#رسول_دوم
#پارت_آخر
آدما زندگی متفاوتی دارن...
اما زندگی هرکسی..
بستگی به نوع و تفاوت نگاه هر کس داره...
زندگی میتونه تلخ باشه!
اونقدر تلخ که شیرینی های دنیا رو نتونی حس کنی....
اون چیزی که مهمه!
نوع نگاهت...
از بچگی به چشم دایی رسول بهم نگاه کردن...
نوع نگاهشون به من ..
زندگی یه شهیده...
این..
بار مسئولیت من رو سنگین تر میکنه..
همیشه سعی کردم راه دایی رسول رو ادامه بدم..
شاید من برای رسول واقعی شدن...
هنوز خیلی کوچیکم...
البته .. بماند که توی هر کارم دایی رسول کمک کارم بود...
توی درسم.. توی زندگیم..
توی سختیای مامانم...
دایی رسول زنده است...
شک ندارم...
شاید نفس نکشه ..
شاید ... آنقدر دور باشه..
که مامان هر روز یواشکی براش اشک بریزه و ...
بابا هر بار با دیدن عکس دایی رسول..
بغض میکنه....
اونقدر دور .. که سوالای درسای نصف نیمه..
همیشه بی جواب بمونه...
اما ...
هر وقت که دلم میگیره ...
از مامان .. کلید خونه ای میگیرم..
که دایی رسول توش نفس کشیده...
حس میکنم.. اونجا برام .. حس زندگی داره..
وقتی وارد اتاق دایی رسول میشم..
حس میکنم دارم به خود واقعیم نزدیک میشم...
جایی که پر از عکس شهدا و ...
البته... پر از خاطرات مامان و دایی رسول...
حالا عکس دایی رسول..
شده جزئی از عکس های اتاقش...
هع...
از بالا و پایین زندگی چیز خاصی رو نمیدونم..
فقط اینو خوب میدونم...
زندگی میتونه به تلخی دلتنگی باشه..
به تلخی انتظاری که رها برای رسول کشید...
میتونه هم شیرین باش ...
مثل جون دادن رسول برای عشق به وطن..
مثل پرواز برای امنیت ❤️✨
#پایان
https://harfeto.timefriend.net/16374242477794
😄🌹ب پایان آمد این دفتر😄🌹
🕊😅❤️✨دلم برای تایپ کردنم تنگ میشه...
💝آخرین نظراتتون رو بفرمایید
هر کھ خـوش دارد عمرش دراز
و روزیاش بسیار شود، بھ پدر
و مادرش نیکی کند.👵🏻🧡'
↵ پیامبراکرم‹ص›
خداوند ‹ بخشندھ مهربان › است. در
خزانھاش آنچھ آرزویِ انسان است،
دارد. در هر بَخشِش چیزی از خزانھ
کم نخواهد شد !📦🌱
+ خدا و نعمتهایش، همه از جنس
بی نهایت هستند :)
#دخترانههاےآرام😊🌿•°
تمـام رنـگهای دنیـا🌎
روسیـاه میشوند وقـتی
سیـاهی چادرم
قـدعلـم میکند😊
قـدیمیها خوب گفـتهاند
بالاتـراز
سیاهی رنگی نیسـت...
این مشکی زیبا آرام من است :))✌️❤️
#مثلالماس💎
#چادرمن😊
#خط_شکن