『حـَلـٓیڣؖ❥』
اول: --↻➣ https://eitaa.com/Hlifmaghar313/16649 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @Hlifmaghar313 •🌸° •🌸
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمان_انلاین
#راه_عاشقی♥️
#قسمت_صدم
✍🏻نویسنده: فاطمه رستگار...
عملیات، دقایقی قبل از موعد آغاز شد..
نیروها کل منطقه رو محاصره کرده بودند..
چندین نفر داخل خانه شدند..
بعد از دقایقی درگیری..
مهدی برای بازرسی اتاق ها به سمت راهرو رفت..
هنوز صدای تیر اندازی می اومد..
ناگهان سلما رو به رویش ایستاد..
به محمد که پشت سرش بود اشاره کرد که اتاق ها رو چک کنه..
سلما رو به کنجی کشاند و محاصره اش کرد..
با فاصله دومتری ایستاد و اسلحهاش رو به سمتش گرفت..
- برگرد رو به دیوار..
دستاتو بزار رو سرت..
سریع..
بهت میگم دستات رو بزار رو سرت..
سریع به اطراف نگاه کرد تا یکنفر از خانمها رو ببینه..
- خانم احمدی..
سریع بیا اینجا..!
الهه سریع جلو اومد..
خواست دستبند رو در بیاره که دست مهدی مانعش شد..
- اول بازرسی بدنی..
تا الهه بازرسی بدنی بکنه مهدی دستبند رو در آورد و به سمتش گرفت..
- لطفا سریع..
- یه لحظه صبر کنید..
بعد هم چشم بند رو روی چشمانش گذاشت..
مهدی به اطراف نگاه کرد..
- دنبال من بیا..
سلما که فارسی بلد نبود چیزی از صحبت هاشون نمیفهمید..
اما همینکه عماد با یک زن صحبت می کرد برایش دردناک بود..
اینبار هم سعی کرده بود کاری کند که حتی لحظه ای عماد نگاهش کند..
به خاطر همین هم خودش رو جلوی عماد انداخت..
اما باز هم دریغ از حتی لحظه ای بالا گرفتن سر..
اکنون، تنها دلگرمی اش صدای قدم های عماد است..
اگرچه برای مسائل امنیتی کنار او راه میرود، وگرنه حتم داشت دوباره ترجیح می داد کنار راحیل.. یا این زنی که دستانش را گرفته گام بردارد..
نمی دانست چه کاری کرده که حتی عماد او را اندازه ی نگاه کردن یا حتی کلمه ای صحبت حساب نمیکند..
سوزش اشک را احساس کرد..
هوا تاریک بود و روی چشمانش هم چشم بند...
پس بدون اینکه جلوی اشک هایش را بگیرد، به آنها اجازه باریدن داد...
--------------------------------------
- آقا مهدی..
- بله..
- از حدیث خبری دارید؟
- مگه اینجا نبودند..؟
- نه حدیث.. نه زینب.. نه آقای حسینی..
هیچکدوم نبودن..
- امکان نداره..!!
تا قبل از شروع عملیات همینجا بودن..
من خودم داشتم با علیرضا صحبت می کردم..
خانم کاظمی و شریف هم پیشمون بودند..
الهه کلافه و با استرس جواب داد..
- اما الان نیستند..
به سمت خانه راه افتاد که با صدای مهدی برگشت..
- کجا؟!!
- میرم داخل دنبالشون..
- امکان نداره..
هیچ کس حق نداره بره داخل...
- ولی..
- ولی نداره خانم..!
صداش رو بلند کرد تا کسایی که نزدیکشون بودند هم بشنوند..
- هیچ کس داخل نمیره..
به هیچ وجه..!
مگر اینکه از فرماندهی دستور بدند..
رو به الهه گفت..
- نگران نباشید..بعد از عملیات سراغشون رو میگیریم..
احتمالا جایی رفتن که نتونستیم ببینیمشون..
این خونه کلی مکان مخفی داره..
#ادامــہدارد...
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
لینک پرش به قسمت اول:
--↻➣ https://eitaa.com/Hlifmaghar313/16649
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @Hlifmaghar313
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
『حـَلـٓیڣؖ❥』
صبح نزدیک شده است... و همهی آنچه که در جهان می گذرد، حکایت از همین حقیقت دارد..💛:) - سیدمرتضیآو
راستی تاریخ چه شگفتی هایی در آستین دارد.!
- سیدمرتضیآوینی..💛:)
-تصویربازشود!-
#گنجینه_آسمانی
#سید_مرتضی_آوینی
#عکس_نوشته_شهدا
رفقا چند دقیقه دیگه زیارت آل یاسین میخوایم بخونیم🌱✨
آماده باشید لایو میزارم...
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت آلیاسین❤️:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ
جمعه ها دارن میگذرن...🥀✋🏻
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
ویژه #جمعه_های_دلتنگی💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«آدمایےکهخوبزندگیـمیکنن
خوبممیمیرن
بـههیچیدلنمیبندن
حتیٰبهجونشـون
مرگشونـممیشهعیناز"در"ردشدن
اینکـهدیگهگریهزارۍنداره» ..
- سکانس فیلم تنگه ابوقریب- 🥀
آقای سلبریتی که میرفتی از نخست وزیر کانادا گدایی واکسن میکردی...
خانم سحر زکریا که عربده کشی میکردی میگفتی ما داریم میمیریم...
آقای ریوندی که دلقک بازی در میآوردی و ایران رو به خاطر کرونا مسخره میکردی...
حاضرید الان بیایید عذرخواهی کنید ؟
آمریکا با واکسنهای فایزر و ... هنوز داره کشته میده
ایران با واکسنهای ایرانی یه کشته هم نداره دیگه❗️
#سلبریتی_بیسواد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپهایحجاب
📌قسمت هجدهم
🔸در ایران اینهمه بدحجاب وجود دارد.. آیا خدا همه آنها را به جهنم می برد و از موهایشان آویزان می کند؟
🎤استاد غلامي
👌نشر حداکثری
#حجاب
#خط_شکن
『حـَلـٓیڣؖ❥』
1 امتحان که میدیم .. تا دو سه روز اه و ناله که هی خدا.. فلان امتحان چ سخت بود... چقدر سختی بکشم.. چق
🍄رفقا🎙
"⏱🌲قرآن میگه یادآوری کن که یادآوری برای مؤمنان سودمند است"
♧درس خوندن تکلیف ماست !📚🖇
در تکلیف کم کاری نکنیم .. که باید پاسخگو باشیم 📖📿'
#درس_و_کتابیجات
#حلیف
#جابر
•💔•
🥀 و تنها خدا میداند..
پشت لبخند در عکس هایت !
چه سختی هاییست که برای امنیت
مردمان کشورت به جان خریدی ..
و اشک هایی که برای وصال مهمان چشم هایت شده و آنقدر تورا سبک کرد تا مهر پرواز شهادت ..
روی برگ اول شناسنامه ات حک شد ..
- در فراغ و غمت چقدر گریه کنیم تا قد شما سبک بشیم ؟!☁️🍂'
_ اللهم عجل لولیک الفرج🌱💫
#حاج_قاسم
#حلیف
#جابر
@Hlifmaghar313
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•💔• 🥀 و تنها خدا میداند.. پشت لبخند در عکس هایت ! چه سختی هاییست که برای امنیت مردمان کشورت به جا
راستی رفقا ...
میدونین یک و بیست سر مزارش چه خبره؟؟ 💔..:)
🕊 پروازت به مقصد عراق بود !
چه شد که به آسمان پر کشیدی ؟!
- کی با فرمانده برمیگردی ؟!
فرمانده سپاه فرمانده ..💔:)
#جابر