eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
277 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° . ✨﷽✨ #رمان_‌‌انلاین‌‌ #راه‌_عاشقی♥️ #قسمت_بیست_پنجم کمال بی‌س
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° . ✨﷽✨ ♥️ ساعت ۱۲ شب مرتضی..علیرضا..محمد..حسین.. به همراه دو نفر از بچه‌های مرزبانی به محل قرار رفتند... مسیر خاکی بود.‌‌.. مرتضی بی‌سیم زد به کمال: یاسر..یاسر..عمار.. یاسر..یاسر‌..عمار - عمارجان بگوشم - یاسر ما مستقر شدیم... اینجا تمیزه... فقط یه مشکلی هست.. داره بارون میاد... زمین گل شده.. - چی! بارون میاد! سردتون نیست؟! - نه ما حالمون خوبه... نگران شماییم... - باشه ممنون... کمال: خانم شریف... حدیث خانم... حدیث: بله... - مگه گزارشات هواشناسی رو چک نکردید؟! - بله چک کردیم.. بارندگی برای فردا گزارش شده بود... غیر منتظره بود.‌‌... - چیکار کنیم الان!!! - به سوژه اطلاع دادند که حتما امشب برای تحویل بره سر قرار... باید بریم... - چاره ایی نیست... آماده باشید... - همه ی بچه‌ها آماده هستند‌.‌‌‌.. - سوژه حرکت کرده؟ - نه اما داره آماده میشه... - باشه ممنون... از اتاق اومدند بیرون... یکدفعه انگار یه چیزی یاد کمال افتاد... - صبر کنید خانهما... ظاهرا شما نمی‌تونید با ما بیاید... حرکت با چادر تو این مسیر گلی امکان پذیر نیست... زینب: خب... خب بدون چادر می‌آیم... امین: امکان نداره.. نمی‌تونید بدون چادر بیاید.. اینهمه شهید دادیم برای اینکه چادر شما از سرتون نیافته... مصطفی: حق با امینه... الان داریم می‌جنگیم که اسلام رو حفظ کنیم! جونمون رو کف دست گرفتیم تا یادگار حضرت زهرا(س) رو از سرتون نکشند... مهدی: اونوقت اجازه بدیم شما بدون چادر بیاید! محاله... من نمیتونم... بشری: ولی آخه... مصطفی: ولی نداره خانم... انتظار ندارید که پا روی غیرتمون بزاریم‌‌‌.... تا وقتی ما نفس می کشیم نمیزاریم لحظه ایی شما از چادرتون بگذرید.‌‌‌. معصومه: اگه نیاز به دستگیری سوژه باشه؟! امین: مهم نیست... نهایت خودمون کار رو انجام می دیم... غیرتمون اجازه نمیده تا وقتی زنده هستیم شما بدون چادر باشید... زهرا: ما که خودمون هم دوست نداریم بدون چادر باشیم... ولی مجبوریم... کمال: اصلا مجبور نیستید... اون فقط در مواقع حساس و حیاتی هست... الان هم اومدنتون درسته مهمه ولی چادرتون از اون مهمتره... حق با آقایونه... شما اینجا می مونید... همیشه حرف کمال همه رو قانع می کرد... حرف آخر رو اون میزد.. •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• آنچه خواهید خواند: منطقی بود... این چرا داره اینطوری میکنه... نکنه لو رفتیم!! سفید کن! ┄•●❥ •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌