به نام خدا🤩🤩💋
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_بیست_و_ششم
#رسول
% اتفاقا منم هدفم همینها😂❤️فقط نمیدونم چرا تو مظلوم نمایی میکنی خامت میشم😆💚
$من بد بخت دست کی افتادم😑
اگر منم عین علی بلای جون تو بودم الان میفهمیدی😂❤️
% رسول تو واقعا داری الان من رو تحدید میکنی😑😑😑
$😂❤️
گوشیم رو برداشت ... رمزش رو زد 😳
$ رها ... میخوای گوشیم رو بهم بدی😑😑رمزش رو از کجا میدونی😒؟!😐
% ببخشیدااا😑😑بالاخره منم رشتم کامپیوتره😐🖤همه این کارایی رو که تو میکنی منم بلدم😂❤️
$ رها گوشیم رو بده😐
% چرا؟! خو میخوام زنگ بزنم😭
$ یه شرط داره😎
% رسول خیلی زشته هرچی میشه باج میگیری😎😑😑حالا چی میخوای😒؟!
$باید گوشی رو بزنی رو بلندگو😜
% خیلی خوب😁
گوشی رو ازم گرفت زنگ زد😃
☆ الو سلام آقا رسوول... یادی از فقیر فقرا کردی بابا😄❤️
حس کردم بغض کرده😞💚
% ا..ل..و..وو... سلام....بابا جونم😢
☆ سلام دخترم. سلام عزیزم. خوبی قربونت برم. ببخشید فکر کردم این پسره رسوله😘♥️
$ اِ بابا... به رها میرسه قربونت برم ... به من که میرسه این پسره😑😂
☆ اِ رسول.. بابا تو هم هستی.. خوبی .. مواظب خواهرت هستی؟! محمد خوبه😄❤️
% همه خوبیم بابا همه خوب... علی چطوره... خانمش زهرا.. نازگل عمه🤩.. همه خوبن😌💖
☆ آره بابا همه خوبن .. علی اینجاست... گوشی گوشی
¤ الو سلام آبجی خوشگلم .. خوبی عزیز دلم.. داداش قربونت بره😘😲
رها اشکش آروم در اومد.. شروع آروم گریه کردن. دستم رو گذاشتم رو سرش... رها به علی خیلی وابسته بود🤒... سعی کردم جای علی باشم براش..
$ رها گریه نکن.. تو که میدونی نه من طاقت دارم😡.. علی هم از راه دور نگران میشه عزیزم..
% دست خودم نیست.. دلم براش تنگ شده داداش😞😫
¤ رها چرا گریه میکنی؟! تورو خدا حرف بزنین☹️
$ سلام علی.. هیچی دل تنگتونه
¤ منم دلتنگ تونم.. خودت رفتی که بری دانشگاه.. من که بهت گفتم نرو.. حالا چرا نمیایین یه سری بزنین
% رسول تنها اجازه نمیده🙁خودشم کار داره نمیتونه😓
$ کار خوبی میکنه که تنها نمیزاره بیای قربونت برم. .. اگه نتونستید خودم میام
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_بیست_و_ششم
#رسول
نرگس خانوم گفت :اخه توی ۱ روز چطور ؟
محمد:اونا خیلی کار بلدن ، خیلی از اعضای گروه آقای جمالی قبلا زیر دست خودم بودن ، بعد که کار بلد شدن رفتن جز گروه آقای جمالی ، توی ۵ دقیقه بهت یاد میدن نگران اون نباش .
نرگس:واقعا؟
محمد: آره!
نرگس:چشم آقا:/
سعید:آقا درباره احسان و امیر چی ؟
محمد:بعدا یک جلسه جدا برای اونا میزارم فعلا همینا کافی ، اطلاعات کافی درباره اونا نداریم که بخواهیم چیزی بگیم ، باید به اونا هم نزدیک بشیم .
داوود:آقا اینطور که من فهمیدم امیر الان داخل عراق سکونت داره .
محمد:شاید مهره اصلی که قراره اطلاعات رو داخل عراق از بلیک و دار و دستش دریافت کنه امیر باشه ! فعلا هیچی معلوم نیست .
فرشید:آقا اگه امیر داخل عراقه پس احسان کجاست ؟
محمد:داخل ایران ، به زودی باید با بلیک دیدار کنه ، چون دوتاشون داخل این داستان نقش دارن از اون راه شناسایی میشه .
ریحانه:آقا این وسط رکس چیکارس ؟
محمد:رسول و علی دارن روی رکس کار میکنن ، جلسه بعدی بیشتر درباره رکس و امیر و احسان حرف میزنیم ، پایان جلسه ، همه مرخصید .
همه:خدا حافظ
ریحانه :آقا پس من چی ؟
محمد:چی ؟
ریحانه:کار من چیه ؟
محمد:کار شما رو هم سر وقتش بهت میگم .
ریحانه:باش
پ.ن:رکس هم داستانی داره 😅
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
خیلی سخت هم نبود !
۳ ساعت بعد
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م