🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_صد_بیستم_نهم
#رسول
ظرف ها تموم شد و رفتیم با نیما نشستیم توی حال .
از فاز شوخی بیرون اومده بودیم و در گیر حل کردن مسئله کیس رکس داخل سفارت بودیم .
کیمیا خانم گفت
کیمیا:شرمنده آقا رسول . شستن ظرف ها هم افتاد روی دوش شما .
رسول:نه بابا این چه حرفیه .
نیما:منم که ....😒
محمد:شروع نکنید دوباره ، خوب نرجس خانم ؟ چیزی پیدا نکردی ؟
نرجس:اممم....نه
محمد:خیلی کار بلدن ! باید منتظر باشیم تا بیشتر جلو بیان .
نرگس:اگه دیر بشه چی ؟
محمد:نه اینکه دیگه ولش کنیم ، فقط منتظر میمونیم .
#رادوین
پنه لوپز خیلی دختر خوبی بود .
جدشون ایرانی بود ولی از زمان جنگ تحمیلی اومده بودن خارج .
داستان جالبی داشت ....
امروز دقیقا یک ماه از آشنایی مون میگذره و دروغ گفتم اگه بگم بهش علاقه مند نیستم....❤️
پ.ن:رادوین...😐💕
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
خواستم یه چیزی بگم .... راستش
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م