『حـَلـٓیڣؖ❥』
🖤♥️توصیه به جوان ها... علم .. وسیله قدرت است .. #رهبری #فرمانده #علم @Hlifmaghar313
امروز روز جوانه..🙃
مایی که ذکر لبمون گوش به فرمان توییم خامنهای هست،🍃
چقدر به فرمان رهبرمون عمل میکنیم؟!❤️✨
#خط_شکن
راھ کسانی کھ آنان را مشمولِ نعمت خود
ساختی؛ نھ کسانی کھ بر آنان غضب
کردھایی و نھ گمراهان !🚌✨
↵ فاتحه/۷
#خط_شکن
📜 لوح
آینده برای شما جوانان است
#مقام_معظم_رهبری :
«عزیزان! بسیاری از آنچه را ما دیده و آزمودهایم، نسل شما هنوز نیازموده است، ما دیدهایم و شما خواهید دید، دهههای آینده دهههای شما است و شمائید که باید از انقلاب خود حراست کنید و آن را هر چه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ ارواحنافداه است، نزدیک کنید.»
(۱۳۹۷/۱۱/۲۴)
#روز_جوان
#خط_شکن
🇮🇷
📝 #بیانیه| هشدار سپاه به صهیونیست
🍃🌹🍃
🔻 روابطعمومی کل سپاه پاسداران: در پی جنایات اخیر رژیم جعلی صهیونیستی و اعلان قبلی مبنی بر بی پاسخ نگذاردن جنایتها و شرارتهای این رژیم منحوس؛ شب گذشته «مرکز راهبردی توطئه و شرارت صهیونیستها» مورد هدف موشکهای قدرتمند و نقطهزن سپاه قرار گرفت.
🔹 بار دیگر به رژیم جنایتکار صهیونیستی هشدار میدهیم، تکرار هرگونه شرارت با پاسخهای سخت، قاطع و ویرانگر مواجه خواهد شد.
🔺 به ملت عظیمالشأن ایران نیز اطمینان میدهیم امنیت و آرامش میهن اسلامی، خط قرمز نیروهای مسلح ایران بوده و به احدی اجازه تهدید و تعرض به آن را نخواهند داد.
#خط_شکن
6183914136.mp3
9.99M
هدایت شده از موسسه مصاف
👤 توییت استاد #رائفی_پور
✍ سردار #حاجی_زاده:
وقتی در سمت فرماندهی هوا فضا منصوب شدم در اولین جلسهای که برنامههای پیشنهادی خودم در حوزه موشکی را با هیجان به رهبر انقلاب ارائه دادم ایشان در پاسخ گفت: اینها اولویت من نیست!!!
من از شما دقت (نقطهزنی) میخواهم.
🔸الینت نیوز: روسها بجای موشکهای بالستیکِ اسکندر باید از موشک ایرانی فاتح استفاده کنند.
🔹پن: آن وقت یک مشت وطنفروش نادان و برانداز برای تحقیر روحیه ملی میگفتند این موشکها روسی است و ایران توان ساخت موشک (علیالخصوص نقطهزن) را ندارد و صرفاً بدنه آنرا رنگ میکند!
🌐 https://twitter.com/A_raefipur/status/1503267504222875649?t=hQpcJM-bMHHL4LopJbrGPA&s=19
🆔 @Masaf
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
خوشا دردی که درمانش تو باشی ✨💛
خوشا راهی که پایانش تو باشی✨💛
خوشا چشمی که رخسار تو بیند✨💛
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی✨💛
***************💛🌹***************
السلام علی الحسین🌿💛
و علی علی ابن الحسین 🌿💛
و علی اولاد الحسین🌿💛
و علی اصحاب الحسین🌿💛
#فرمانده
#صبحانه
°•|| @Hlifmaghar313 ||•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما چرا خونه تکونی میکنیم؟⁉️🤕
جواب را از کلاه قرمزی و پسرعمهزا جویا شوید😁
#خط_شکن
ای دوکوهه...
تو را با خدا چه عهدی بود..
که از این کرامت برخوردار شدی و خاک زمین تو سجدهگاه خاصان شد.؟!
و حال چه میکنی در فراق پیشانیهایشان که سبب اتصال ارض و سما بود...
و آن نجوا های عاشقانه..؟!
#دوکوهه
#راهیان_نور
#جامانده
#خط_شکن
@Hlifmaghar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد😡
پسر فاطمه کافیست که فرمان بدهد😌✅
#فاستبقواالخیرات
#مَحیصا
@Hlifmaghar313
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمان_انلاین
#راه_عاشقی♥️
#قسمت_هفتاد_سه
- وایستادی ؟!
- ولله یحب الصابرین!
مهدی از ماشین پیاده شد ..
مهدیه گوشیش رو روشن کرد ..
۲۰ تماس بی پاسخ..
کلافه گوشیش رو توی کیفش گذاشت...
مهدی با لبخند برگشت ..
این اولین لبخند مهدی بعد از بشری بود ...
اما این لبخند زیاد دوام نداشت ...
- بفرمایید ... اینم آبمیوه ..
مهدیه مات و مبهوت به مهدی نگاه کرد ...
- مهدی ؟!
- جانم ؟!
- چرا .. چرا تو ..
- چرا چی ؟!
مهدیه به لیوان آب هویج نشون داد ...
- چرا ... سه تا لیوان آبمیوه گرفتی...
مهدی به صندلی عقب نگاه کرد ...
رنگش پرید ...
حالش بد شد ...
- اون لیوان سوم آب هویج ... مال کیه ؟!
مهدی سرش رو پایین انداخت...
- خوبی ؟! مهدی ...
مهدی از ماشین پیاده شد ...
مهدیه از ماشین پیاده شد ...
- مهدی .. حالت خوبه ؟!
- یادته چقدر آب هویج دوست داشت ..
- آره ... خیلی ...
لحظه آخر بشری جلوی چشم مهدی اومد..
- مهدی ... میخوای برگردیم خونه ؟!
- نه ...
به سمت ماشین رفتن ..
- سوار شو ..
-----------------------------------------------------
- کجا داریم میریم ؟!
- خودت میفهمی ...
با ریموت در پارکینگ رو باز کرد ...
باهم پیاده شدن ...
کلید انداخت...
در باز شد ...
نگاه ها به سمت خونه ای رفت ...
که هر گوشه اش ..
پر از خاطره بشری بود ..
مهدی وجود بشری رو حس میکرد ..
به سمت اتاق بشری رفت ..
اتاقی با یک در ...
دو پنجره بزرگ که مرورگر خاطرات روز های اول زندگی شان بود ...
پرده هایی که گواهی انتظار چند روزه بشری رو برای برگشت مهدی از ماموریت های سخت را میداد...
عکس شهید آوینی چشم مهدی رو گرفت ...
نگاهش به تصویر شهید حججی افتاد ..
که تنها چند ماه از شهادتش میگذشت...
به سمت میز رفت ...
در کشو رو باز کرد...
دفترچه ای رو بیرون آورد ..
دفترچه ای پر از آموزشاتی که بشری برای کنار مهدی بودن یاد گرفت !
در کمد باز شد ...
لباس های بلند و زیبای بشری ..
روسری های قواره بلند و رنگا رنگ ..
چادر رنگی با گل های ریز و درشت ...
عطری که بوی دنیای مهدی رو میداد ...
در کمد رو بست ...
به سمت کتابخونه رفت ...
_ مهدی ...
صدای بشری لحظه از وجود مهدی جدا نمیشد ..
نگاه به کتاب ها ...
مهدی رو به خاطره ای دور برد..
-------------------------------------------
- بشری بسه بابا ... کمرم درد گرفت ..
- چقدر تو غر میزنی ...
- بابا این کتابخونه به این سنگینی رو واسه چی میخوای جا به جا کنی ؟!
- عیده هااا .. باید تمیزش کنم ..
کتابی از بالا روی سر مهدی افتاد ..
- آیی .. ببین به چه روزی انداختی منو ...
صدای خنده بشری بلند شد ...
- مهدی میدونستی وقتی حسابی کفرت در میاد چقدر جذابی ...
- اون که بله ... من در همه حالات جذابم...
- چونکه جذابی باید این کتابخونه رو جابهجا کنی تمیزش کنم..
و گرنه باید خودم بکنم..
مهدی خندید..
- تو میخوای جابهجا کنی؟!
اونم با این کمرت؟
- مهدی .. میگم بیا عکس بگیریم ...
- باز تو عکس گرفتنت گل کرد ؟!
- تو که میدونی من چقدر عکاسی رو دوست دارم ..
- الان .. با این سر و وضع خاک و خلی .. چه وقت عکس گرفتنه ؟!
- میرسه اون روزی که ... با اشک میای همین عکسو میبوسی ..
- منظورت خودته دیگه..
من که شهید شدم اونموقع..
فقط بشری..
این عکسو پخش نکنیا
صدای خنده بشری بلند شد..
- اتفاقا همینو میزارم رو اعلامیه ت..
- خب پس من نمیام..
- باشه بابا..
بیا اینجا وایسا..
- خوبه ؟!
- طبق معمول نه ..
- چی کار کنم من تو راضی بشی ...
-، بخند ...
- بشری ... آه...
- لوس نکن خودتو دیگه ...
-، خیلی خب بیا ...
- عه ..
- چیشد ؟!
بشری با صدای بلند میخندید...
- شارژش تموم شد ..
- واقعا که بشری ... باز مثل اون روز زدی خاموشش کردی منو سرکار بزاری ...
- نه به جان مهدی ... اه مهدی .. وایساا .. مهدی .. مهدیی
---------------------------------------------------
صدای افتادن لیوان شیشه ای ...
مهدی رو به خودش آورد...
به سمت پذیرایی دوید ...
مهدیه روی زمین افتاده بود ...
_ مهدیه ... مهدیه ..
با سرعت به سمت آشپزخونه رفت ..
تکه شیشه ای رفت توی پاش ..
اونقدر هول بود که دردش رو فراموش کرد ...
با لیوان آبی برگشت ..
- مهدیه ... مهدیه .. چشماتو باز کن ...
لیوان آب رو روی صورت مهدیه ریخت ...
---------------------------------------------------
- نه .. مامان چیزی نیست .. یه افت فشار ساده بود که اونم حل شد ...
آره .. الان خوبه ..
امشب همینجا میمونه ...
آره .. نه حواسم هست ...
خداحافظ ...
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ #خط_شکن
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان_انلاین #راه_عاشقی♥️ #قسمت_هفتاد_سه - وایستادی ؟
احیانا اگر نظری بود..😐😂
خبری از ما نمیگریدا😂✨
هر روزم پارت میزارم همه چی آرومه من چقدر خوش بختم😂😂🌱
https://harfeto.timefriend.net/16472429981159
#خط_شکن
از الان شروع شده🤣🤣
خمسه خمسه میزنن..
با تانک اومدن تو کوچه ها..
دوشکا..
تیربار..
ژ۳..
آرپیجی..
قشنگ سنگر بندی شده😐😂
جبهه جنگه😂
دعا کنید از معرکه سالم در بیام😂✨
پ.ن: الان من اونجایی ام که فلش کشیدم😐😂💥
فعلا در حال سنگر سازی و جبهه بندی هستن دوستان😐🤣
#خط_شکن
هدایت شده از گاندو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 إنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی علوی گرگانی دار فانی را وداع گفتند.
ارتحال این مرجع عالیقدر را به محضر امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف)، مقام معظم رهبری، حوزه های علمیه، مراجع معظم تقلید، علما، فضلا، اساتید، طلاب و روحانیون و عموم مردم تسلیت عرض میكنيم.