eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
307 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
😊❤️خب خب سلام🤩🦋 میبینم همه چشم به راه رمان پرواز تا امنیتین😜😘 الان تایپ میکنم صبور باشید🕊😍❤️ 😅💋
به نام خدا🦋😊 روز ها همینطوری گذشت تا اینکه یه روز مونده بود به پایین مرخصی من و شروع ترم جدید دانشگاه رها🤩🦋 آقا محمد زنگ زده بود که یه سر برم اداره😄❤️ وقتی میخواستم برم اداره رها خواب بود😄🖤 با موتور رفتم🤩🦋رسیدم اداره که داوود و دیدم😁🖤 $به به‌. آقا داوود😎🖤خوبی پسر؟😁🖤 - سلام آقا رسول . از این طرفا😉🌹 $ آقا محمد کارم داشت . تو چی کار میکنی😌🦋 - فردا شروع پرونده جدیده می دونی که .. یسری کارای اداری داشتم😄🕊 $ خوب الان کجا میری😉☺️⭕️ - اتاق فرمانده😂🦋 $ آقا محمد دیگه نه؟!🤨😐؟! - آره مغز😂❤️ $ پس بریم😅 - بریم 🚶‍♂🚶‍♂ $ سلام آقا😃♡ - سلام فرمانده😂🤣 € علیک سلام. آقا داوود خیلی شنگولی!! چیه؟😂 -هیچی دیگه .. از فردا از شر دریا راحتم😂🦋 € مگه مامانت اینا رفتن؟!😊🌷 - آره آقا ... ولی دریا کلاس داشت نرفت همراهشون😄❤️ $ پس بگو چرا انقدر شارژی😂❤️ € آقایون😡🕊... خب نیست آدم پشت خواهرش اینجوری حرف بزنه😐🖤 $ چشم آقا😕 - چشم😰 € خب آقا داوود چی شد🤓 .. لیستی رو که می خواستم آوردی😎 - بله آقا... این لیست،، لیست اسامی گروه و اکیپ جدیدیه که میخوان روی این پرونده کار کنن🙂 فقط... € فقط چی؟!🧐 - خانم فهیمی برای بخش تحقیق خانما نیرو کم داره 😕 € خب.. فعلا خودم کمکشون میکنم - اینم اطلاعاتی که از شهرزاد رئوف خواسته بودین😇... شماره تلفن و آدرس و مدرک تحصیلیش.. همه چیزش هست .. € پس بالاخره در آوردی اینو😉 $ شهرزاد رئوف کیه؟ کیس جدیده😃؟! € فردا توضیح میدم😐 $ ح.. باشه😅 - آقا من دیگه برم😇امری نیست😀؟! € نه آقا داوود .. به سلامت🙂 - رسول .. راستی.. اگه فردا رها .. یعنی رها خانم تنهاست .. میخوای بگم دریا از راه دانشگاه با رها خانم بره خونه؟! شنیدم دوربین وصل کردی.. اینطوری خیال منم راحته🐰 $ باشه.. اتفاقا منم فردا سرم خیلی شلوغه...اینطوری خیال منم راحت تره😄 - خداحافظ $ خداحافظ € خب آقا رسول .. چه خبر😀؟! $ سلامتی.. € رها خوبه😄 $ اونم خوبه... خوشحاله که از فردا میره دانشگاه😊!! € خوبه!😃 $ چی خوبه؟😐 € همین که رها خوشحاله☺️ $ آهاا😄 اون که بله😃 فقط دیشب تا صبح کله من رو خورد با توضیح رشته اش😆 .... بعد از چند دقیقه حرف الکی زدن😐😑 $ آقا من دیگه برم؟!😑
به نام خدا😎 € بشین ببینم😠 کجا ؟!!😐 $ فک کردم برای کارای مهم تری صدام کردین🤩☹️!! € آها😁 پس میخوای بری سر اصل مطلب😁😄 $ بله .. دقیقا😅 € خیلی خوب.. از فردا رضا راننده و خانم قطبی هم همسفر رها هستن😃 $ اِ.. چه خوب😄 خوب نمیشه یه گفتمانی باهاشون داشته باشم😄؟! € 😐برای همین گفتم بیای اینجا😄 بیایین داخل😃... ° سلام آقامحمد. سلام آقا رسول🙂
 سلام آقا محمد .. سلام داداش رسول😀خوبی دیوونه... کجایی تو چند وقته😁
$ سلام خانم . سلام رضا.. هیچی دیگه این هفته مرخصی بودم . بفرمایید😄
€ خب همونطور که گفتم از فردا... ت.م که نه😁
ولی یه جورایی راننده  بادیگارد رها ..‌ خواهر رسول هستین😊!
° بله در جریانیم
صحیحه😀 € رسول جان .. حرفی چیزی هست بگو😉 $ نه دیگه.. چه حرفی.. فقط یه نکته ای هست😂 € چه نکته ای😐 ° بفرمایید آقا رسول🙂
 بگو دیگه رسول😄
$ رها خیلی چموشه😂.. باید حسابی مراقب باشید... از هر راهی برای در رفتن و کلا گذاشتن سرتون ممکنه سوء استفاده کنه😂.. اما شما باید خوب مراقبش باشید.. حتی اگر به زورم  شده سوار ماشین بشه... تنها نباید جایی بره😟😠
اگر جایی هم به مشکل برخوردین رضا تو که شماره من رو داری زنگ بزن😃 خودم قلقش رو بلدم😂
همه باهم چند لحظه ای رو خندیدیم که خانم قطبی گفت
° خیالتون راحت  آقا رسول .. من سعی میکنم از در دوستی باهاشون وارد شم .. صمیمیت ایشون رو جلب کنم😄
منم که دیگه میدونی.. یه دنده و لج باز🤣 فقط حرف حرف خودم... حرف منم که حرف تو داداش😁عین خواهر خودم مواظبشم😍 $ خوبه😇 € خوب دیگه .. پس به قول لاتا حله😂؟! $ بله آقا .. حله😄 € خب شما دوتا برید سر کار .. به کارتون برسید😄بفرمایید😋 ° چشم آقا محمد . ممنون . خداحافظ ` آقا خداحافظ. داداش رسول خدانگهدارت🤩 € رسول.. تو هم برو خونه .. فردا صبح اول وقت بیا اداره... اول بزار رها بره دانشگاه .. بعد تو بیا اینجا.. حتما زود بیای... جلسه مهم داریم😨 $ چشم آقا خداحافظ😇
به نام خدا🤩💋 وارد خونه شدم☺️🌹 دیدم کسی توی حال نیست... $ رها.. رها کجایی🤨 کسی جواب نمیداد😐 با صدای بلند داد زدم😢 $ رها... رها کجایی تو؟؟ یا ابولفضل.. چرا کسی نیست.. $ رها ... رها بیا بیرون در اتاقش رو باز کردم😐🌹 خیلی آروم روی دفتر خاطراتش خوابیده بود😍😇 دلم آب شد🦋😂 جلو رفتم😄🖤 یه نگاهی به دفترش انداختم😃 یه جمله نوشته بود😂❤️: " دیروز وقتی صدای علی رو شنیدم .. یه لحظه نفسم بند اومد😔.. دلم برای آغوش مهربانش تنگ شد که رسول سرم رو روی شانه اش گذاشت😢😍 احساس آرامش و امنیت عجیبی کردم ... و فهمیدم که چقدر رسول رو دوست دارم😅❤️. باورم نمیشد این رو رها نوشته😂❤️ تصمیم گرفتم جر علی رو در بیارم... یه فیلم رو شروع به گرفتن کردم😂❤️ $ سلام علی .. این آبجی خانمته که خوابیده .. حالا به یه متنی توجه کن.. متن رو خوندم😂😂 $ خواستم بدونی که رها من رو خیلی دوست داره . چشم حسودا کور😂❤️ خدانگهدارت.. نازگل عمو رو هم از بابات من ببوس😍😘🖤 ... دو دقیقه از رسیدن فیلم به دست علی نگذشته بود که زنگ زد😐😐😐 ¤ الو سلام رسول.. $ به به سلام علی آقا.. فیلم رو دیدی😂😂❤️ ¤ این چه کاریه که تو میکنی رسول😐🌹 واسه چی دفتر خاطراتش رو خوندی؟؟ نمیدونی ناراحت میشه😡💋 ٪ قبول دارم حقیقت تلخه😂❤️ ولی چی کار کنیم دیگه.. شما هم قبول کن رها من رو خیلی دوست داره😂😂 ¤ حالا چرا تا این موقع ظهر خوابیده😐🌹 $ چمیدونم... رفتم اداره.. وقتی اومدم خواب بود😅😘❤️ ¤ خیلی خوب... گوشی رو بزن رو اسپیکر... بزار کنارش $ برای چی😐😐😐 ¤ به تو چه؟؟! میگم بزار کنارش😡😂 $ باشه باشه😁🖤 گذاشتم ... ¤ رها خانم .. رهایی😇💋.. آبجی خانم🤩 خوشگله .. پاشو دیگه😍❤️ $ وای.. تو ر خدا بس کن علی😂❤️ این اینجوری بیدار که نمیشه😂❤️ باصدای تو بیشتر خواب میرخ😆 ¤ یه دقیقه اون فک رو میبندی😒😠😡 $ چشم . خان داداش😂 ¤ رها خانم ... پاشو آبجی خوشگلم😍 ٪ علی.. بزار یه دقیقه دیگه بخوابم😴 $😐😐😐 ¤ پاشو رها ..‌ دیره.. ٪ اِ ... صدای علیه... علی🤩 یهو چشماش رو باز کرد و نشست😑 انتظار داشت به جای من علی رو ببینه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسلایم نوتلا خیلی کیوت🤤🍫 این فیلمو دیدی؟ خوشت اومد؟ بیا تو کانال چالش داریم چه چالشیع😋👌🏻 جایزه پستی.غیر پستی. شارژ. نت و.... بکوب تا حذف نکردم😁 @halesh1400
پارت هشتاد و شش رمان عشق وطن شهادت ~ خب حرفی نیست؟؟؟ + آقا حرف که هست ولی دیگه نمیشه گفت ~ رسول جان این یه عقد موقته.... تو دلم گفتم نه دائمی میگیرمش.... ای بابا خب من اگه نخوام اینو عقد کنم باید کی رو ببینم؟؟؟ ~ پس حرفی نیست....خسته نباشید... همه از جاشون بلند شدند و از اتاق بیرون رفتند منم خواستم از جام بلند شم که آقای عبدی گفت ~ رسول بمون کارت دارم.... خدا به خیر بگذرونه.... +چشم آقا.... رو به دختره کرد و گفت ~ شما هم با آقا محمد برید.... ~ محمد براش همه چی رو توضیح بده ¥ ولی.... ~ ولی نداره.... با آقا محمد از اتاق خارج شد.... ~ ببین رسول....یجورایی به امیر شک کرده بودن... نمیشد بیشتر از این اونجا نگهش میداشتم.... ولی اگه یه زوج برای تحصیل اونجا اقامت بگیرن.... کمتر کسی بهتون شک میکنه.... به شرط اینکه گاف ندی.... چشام گرد شد... + آقا من کی گاف دادم؟؟؟ ~ بشمارم برات....اصلا نمیشه شمرد....تعدادش از دستمون در رفته.... شما فردا باهم عقد میکنید....عقد یک ساله....ولی من با عاقد صحبت کردم که عقدنامه رو دائمی بنویسه.... + خب وقتی قراره تو عقدنامه دائمی نوشته بشه... چرا عقد یکساله؟؟؟ لبخندی زد و گفت ~ من که مشکلی ندارم از خودش بپرس ببین حاضره عقد دائمت بشه؟؟؟ + آقاااااا.....اون قبول کنه؟؟؟خودشم بکشه...من قبول نمیکنم....میدونید... پرید وسط حرفم و گفت ~ آره می‌دونم کلی کشته مرده داری.... خندید.... خودمم خندم گرفته بود... ~ دختر بدی نیست.... درست تربیت شده....اونو دوستش مجبور بودن...تهدید شدن.... بچه بودن....دخترای ۱۶، ۱۷ ساله رو با عزیز ترین کسشون تهدید کردن.... به ظاهر همکاری کردن....ولی در اصل داشتند به ایران کمک میکردند.... کم کاری نکردن....چندین بار به صورت ناشناس برای ما مدارک مختلف فرستاده.... اینا رو گفتم... که به چشم یه جاسوس و خلافکار بهش نگاه نکنی.... در ضمن باید تمرین کنین که مثل یه زوج عاشق رفتار کنید اگه می‌خواین اونجا گاف ندین و بهتون شک نکنن + آقا همینطور کم کم دارین بهش اضافه میکنید اولش عقد یه ساله....بعدش شد دائم....الانم میگید عاشقانه رفتار کنید....خدا بعدشو بخیر کنه... ~ رسوللل... + چشم آقا....میتونم برم.... ~برو... از اتاق بیرون اومدم.... گوشیم زنگ خورد... درآوردم و دیدم... ای خدا... + جانم عزیزم.... (فعلا اسمشو نمی‌گم) از اتاق آقا محمد بیرون اومدم.... رسول و دیدم... خواستم بی محل از کنارش رد بشم که گوشیش زنگ خورد... به شماره که نگاه کرد... لبخندی زد.... جواب داد - جانم عزیزم.... نیشش باز بود...بیشتر هم کش میومد... نمی‌دونم طرف کی بود... به من چه اصلا... شاید خواهرشه...شاید مادرشه... ولی دیگه اینو میدونم که رسول مثل بقیه پسرا نیست.... ولی با حرفی که زد فهمیدم اشتباه میکنم - باشه...باشه...از مادرت اجازه بگیر میام دنبالت بریم پارک...شب هم میریم پیش مادرم...خوبه؟؟؟؟ اخمام رفت تو هم..... واقعا که.... پشتش به من بود... ولی برگشت به طرفم... خواستم طبیعی کنم... خیلی طبیعی از کنارش رد شدم ولی اون انگاری منو ندید.. و محکم تنه زد + جلوتو نگاه کن.... برگشت و بهم نگاه کرد... - من بعداً بهت زنگ میزنم و قطع کرد... - من نگاه نکردم تو هم نباید نگاه کنی؟؟؟ + دیگه ببخشید من داشتم رامو میرفتم.... اینقدر حواستون پرتش بود که کلا رو زمین نبودی.... آخه آدم قحط بود که می‌خوان منو با تو بفرستن.... یه وقت ناراحت نشه قراره فردا عقد کنی... اه... سرشو کج کرده بودو عاقل اندر سفیانه نگام میکرد - تموم شد؟؟؟؟ یه نفس بگیر.... خفه نشی.... منظورت کیه؟؟؟ کی از عقد موقت من ناراحت بشه؟؟؟ از عمد گفت عقد موقت.... نکبت... + همون عزیزی که داشتی باهاش حرف می‌زدی و اینقدر حواستو پرت کرده بود که متوجه دور و اطرفت نبودی.... کمی گیج نگام کرد... و بعد زد زیر خنده.... بریده بریده وسط خنده هاش گفت - فکر....کردی.....من ....دارم...با کی....حرف ....میزنم...... چه....فکرایی....کردی.... دیگه نتونست ادامه بده + نمیری.... چته؟؟؟؟ نویسنده ثمین فضلی پور لایک یادت نره لطفاً حمایت کنین
😂❤️داره جالب میشه هااا
😂😂😂
استوری پندار اکبری (فکر کنم امتحاناش تموم شده ، فعالیتش زیاد شده هر روز استوری میذاره😂😂) @GandoNottostop
https://harfeto.timefriend.net/16236077931948 بچه ها این ناشناس رمان بی قرار هست لطفاً نظرتون رو در رابطه با رمان در این لینک بیان کنید ✨❤️✨❤️✨❤️✨
https://harfeto.timefriend.net/16236077931948 بچه ها این ناشناس رمان بی قرار هست لطفاً نظرتون رو در رابطه با رمان در این لینک بیان کنید ✨❤️✨❤️✨❤️✨
بچه ها حتما ب در گوشیا جواب میدم
✨✨✨✨✨بی قرار✨✨✨✨ دیدم فاطمه ، محمد و بچه ها تو حیاط هستن و دستاشونو بستن . ‌باورم نمیشد؛ منو فاطمه که از بچگی باهم بزرگ شدیم و دوسال نامزد بودیم و روزی نمیشد که بهم زنگ نزنیم و یک سال بودش که باهم زیر یک سقف زندگی میکردیم الان باید بعد ۱۷ روز همو اینجوری ببینیم. نگاهامون بهم گره خورده بود و هردو داشتیم به پهنای صورتمون آروم اشک می‌ریختیم وقتی داشتم گریه میکردم به دلیل شور بودن اشکام زخم های صورتم در حد مرگ میسوخت اما بازم نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم. متوجه شدم مایکل و شرلوک عوضی دارن از پشت سر فاطمه و محمد و بچه ها میان. شرلوک با دستش به اون مرتیکه علامت داد و اون یارو هم اسلحه کمریشو آماده شلیک کرد . فکر کردم میخواد کارمو تموم کنه و راحتم کنه . شرلوک:ببینم جوجه کوچولو زنت یا رفیقای نامردت _چی..کا..ر میخوای..کنی .. بی‌ناموس (پیشنهاد نویسنده : زمانی که شما رمانو میخونید ناخودآگاه وقتی به نقطه برمی‌خورید و یک لحظه نمیخوانید برای همین اینجا داوود به دلیل بیجون بودنش بریده بریده حرف میزنه ) شرلوک:سه دقیقه وقت داری انتخاب کن .. داوود:برام سخت تر از سخت بود انگار دنیارو رو سرم خالی شد ، زنم پاره تنم عشقم یا رفیقام اونایی که پنج سال باهاشون بودم اما سرانجام باور کردن من جاسوسم . ادامه دارد ....
بچه ها چون درخواست بچه ها تو ناشناس زیاد بود برای گذاشتن پارت بعدی رمان یک قسمت امروز اضافه تر گذاشتم
وای.. یعنی نصف دوستای من همین رو میگن😂😂 ولی من چون میدونم نمیشم میخوام جاسوس بشم،، که محمد اصلی رو یه بار ببینم😂😂😂 در این حد تباه): 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
میگن زاکانی هر نیم ساعت یه بار زنگ میزنه به همتی میگه روکشیییی بعد قطع میکنه😂😂 😂😂😂❤️❤️❤️
استوری جدید پندار اکبری 😅
استوری مجید نوروزی 🌿
اه .. اینام با این فیلماشون😂❤️
بچه ها... دارم رمان پرواز تا امنیت رو تایپ میکنم😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐 پاره کردین منو😂❤️ صبور باشید😐/:
به نام خدا❤️😍 تا من رو دید دفترش رو بست...😂 زل زد تو چشام😐 با یه حالت ملتمسانه ای گفت😢 ٪ علی کجاست؟؟ رسول ا یین صدای علی بود کجاست😢؟! $ تو گوشی😂❤️ ٪ مسخره😐😐 میگم علی کو؟!🤨 $ خودتی 😐😐 خو زنگ زده😂🦋 گوشی رو دید😁🖤 ٪ الو سلام ... علی خودتی😏..! ¤ سلام خوشگل خانم😘 بیدار شدی😂❤️ ٪ خوبی دیوونه؟!😐... آره آره ... بیدارم . فقط علی میشه یه قولی بهم بدی😢 ¤ تو جون بخواه☺️🌹 ٪ صدای خودت رو موقع صدا زدن من ضبط کن😅میخوام هر روز با صدای تو بیدار شم.. نه جیغ جیغای نحس این رسول😡😂 اخمام رفت تو هم😡خیلی بهم برخورد😢😒 علی با صدای بلند میخندید ¤ این به اون در آقا رسول😂😂😂باشه قربون صدات برم😘🖤 $ اه... بسه دیگه علی... این قربون صدقه ها واسه رها خانم تاوان داره هاااا..😂❤️ ¤ رسولل😡 $ خیلی خوب بابا.. مامان هست😐😍❤️؟! ¤ آره آره.. گوشی .. ×الو .. سلام پسرم ... خوبی عزیزم😍😢💋 مامان تنها کسی بود که من رو از رها خیلی بیشتر دوست داشت😂❤️ $ سلام مامان جونم.. من خوبم .. شما خوبی🤩 × همه خوبیم .. ببینم این رها غذای درست و حسابی میده بهت بخوری؟؟؟😅 یه نگاه عمیقی به رها کردم😏😂🦋 $ نه مامان .. این جز غر زدن کار دیگه ای بلد نیست...😂😂😂 × اللهی قربونت برم ... از صدات معلومه چقدر لاغر شدی😢🌹 ٪ اااااِِِ بده من ببینم😆 ..الو سلام مامان .. خوبی؟؟ بابا خوبه؟؟ × علیک سلام . .. رها خانم.. من این بچه رو سالم راهی کردم😏 چرا یه چیز نمیدی بچم بخوره آخه؟!😒 ٪ اِ..مامان .. این صدای شمارو شنیده داره خودش رو لوس میکنه😂.. غذاش سر جاشه... بعدم نه که قبلا چاق و چله بود... از همون بچگی لاغر بود عین مداد😂😂 × خیلی خوب ... حالا انقدر شیرین نشو😐 یه چیز درست و حسابی بده به بچم بخوره ٪ چشم مامان چشم × خدا نگهدارتون ٪ خداحافظ... ...... خواستم برم بیرون که گفت وایستا😐 ٪ تو ا یین موقع صبح تو اتاق من چی کار میکنی😌؟! $ اولا ساعت ۱۲ ظهر این موقع صبح نیست خرس قطبی😂❤️دوما .. اومدم بیدارت کنم..علی زنگ زد .. گفت گوشی رو بزار رو اسپیکر😐😐😐 ٪ رسول $ بلههه😐😐😐 ٪ از این به بعد خواستی بیای داخل در بزن😑 $ تو هم همینطور😂❤️ ٪ok?😐 $ yes😂 ٪ برو بیرووون😐😐😐 $ باشه بابا😂😂😂 ...
به نام خدا😊😎 رفتم توی اتاق... لباس هام رو عوض کردم😊🦋 دو دقیقه نشد که اومد تو،، $ شرط رو یادت رفت😂😂؟! ٪ ا... اذیت نکن دیگه.. من دخترم... دخترا چیزای بیشتری واسه مخفی کاری دارن😁🖤 $ برو بیرون😐 ٪ باشه بابا.. اه😑 تق تق تق تق...😂😂 صدای در اومد $ خانم منشی اگر وقت قبلی دارن بفرستشون😂 اومد تو ٪ رسووووول😐😐😐 $ چیه خوشگلللل خانم😂😂😂😂 ٪ حسود😉🌹 $ عمته😐 ٪ عمه من عمه تو ام هستا😂!! $ پس شوهر زشت آیندته😂❤️ ٪ هوییی.. با شوهر آینده من درست صحبت کنا😐🖤 $ رها خیلی پررویی.. اصلا درست صحبت نکنم چی میشه؟؟!😐 ٪ میخوای بدونی چی میشه .. آره؟! $ آره میخوام بدونم😂❤️ ٪ هوم... محمد $ چی😡 ٪ نه نه .. اشتباه نکن😂منظورم اینه که به آقا محمد میگم😌 $ رها شد تو یه بار خودت از خودت دفاع کنی😂❤️ ٪ خب .. نامردیه.. تو ۴ سال از من بزرگ تری.. زورم بهت نمیرسه😢 $ خیلی خوب .. حالا چی کار داشتی😊🦋 ٪ رسول $ جانم؟😉 ٪ راستش... چیزه.. $ بگو دیگه .. چی شده😐 ٪ من .. من به یه گوشی نیاز دارم.. اما روم نشد به علی بگم واسم پول بفرسته... میشه تو بهش بگی😅؟! $ رهاا... مگه من مردم علی واسه تو گوشی بخره😡؟! ٪ آخه... $ آخه دیگه نداره😐 خودم واست میخرم دیگه هم نبینم از این حرف ها بزنی ها☹️ ٪ آخه دیوونه.. تو چهار روز دیگه شاید بخوای ازدواج کنی..‌ جوونی.. باید یه پس اندازی داشته باشی؟؟ داری همه پولات رو واسه من خرج میکنی🙁من راضی نیستم... علی سر و سامون گرفته... نداشته باشه هم از بابا میگیره😄 $ رها چرا عین مادر بزرگا حرف میزنی😂؟! یه جوری پس انداز پس انداز میکنی انگار من گیر پولم الان میخوام ازدواج کنم😂😂😂😂 بعدم من اصلا از این حرفا خوشم نمیاد😐من الان در گیر کارم .. هر زمان هم به فرض ۱۰۰ سال دیگه خواستم ازدواج کنم بابا خداروشکر انقدر داره که مشکلی ندارم😂 ٪ 🤣بگما.. رو پولای بابا حساب وا نکن 😂😂 اونا مال جهاز من و سیسمونی بچه هامه😆 $ رهااا😐😐 ٪ باشه عزیزم😇ممنون ... $😄به جای این حرف ها برو یه ناهار درست کن مردیم از گشنگی🍌😰 ٪ باشه داداش ... حالا چی میخوری😄؟! $ مهربون شدی😂؟! ٪ عه... بگو دیگه😂 $ هومم... قرمه سبزی😩 نه از اختراعات خودتا😆 عین ماما😁 ٪ ت .. ت .. واقعا خجالت داره آدم با ۲۲ سال سن به مامان عین بچه ۴ ساله ها بگه ماما😐 $ 😂بیا برو خودت و اون علی رو درست کن خواور خوشکلم🤢🤮 ٪ من رفتم☹️ $ در من ببند😂 محکم در رو بست... خدا به خیر کنه😂😂