eitaa logo
نویسندگان حوزوی خراسان
421 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
210 ویدیو
27 فایل
✍️یک نویسنده، بی تردید نخبه است✍️ 🌤نوشتن، اکسیژن است و نویسندگی، نان شب. 🍃اینجا فضایی برای نشر دیدگاه نخبگان حوزوی استان خراسان رضوی است. https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b ✒✒✒ارسال یادداشت‌ها و نظرات 👇 @Saleh117 #جهاد_روایت
مشاهده در ایتا
دانلود
«پروانه ها دیگر حرف نمی زنند!» ✍ملیحه براتی هیچ وقت سیاسی نبودم.در جمع خانواده هم اگر صحبت از سیاست می‌ شد، اغلب سکوت می کردم. اما از مهرماه سال گذشته حوادث و اغتشاشات درست مثل یک طوفان ،مثل یک سونامی آمد و دست همه مان را گرفت و یکجا داخل خودش کشید. همان موقع ها بود که آگاهانه ،طعم تلخ اوضاع بد کشورم را با وجود آشوب هایی که اتفاق افتاده بود، با دل و جانم چشیدم. اما این روزها ؛ نه ،انگار مدلش خیلی با آن موقع ها فرق کرده است. آخر پای اسلام، مبارزه ،و علی الخصوص فلسطین به میان آمده است. پای زنان و کودکان بی دفاعی که سلاحی برای جنگیدن ندارند ، و جز خدا مأمن و پناهگاهی. تصاویر مربوط به جنگ را که در فضای مجازی دیدم‌ از آرامشی که داشتم خجالت کشیدم. از پسربچه ای که روی تخت بیمارستان تنها نشسته بود و به خود می لرزید و توان گریه کردن نداشت شرم کردم. از پسری که در کنار برادرش نشسته بود و با زبان کودکانه اش قربان صدقه اش می رفت ،روی سینه اش را می بوسید و می گفت : « بگو الله ... بگو یا الله ... برادر ؛مادرمان حالش خوب است، نگران نباش ... » و وقتی صدای برادر را آرام تر از همیشه شنید سرش را نزدیکش برد و آرام گفت: « بگو برادر ... بگو اشهد ان محمد الرسول الله ... » استیصالی از جنس مادرانه را در نگاه زنی دیدم که دو کودکش روی تخت اورژانس کنار هم معصومانه خوابیده بودند و پرستاری روی بدن هایشان نام شان را می نوشت تا در آن شلوغی جنازه هایشان به عنوان گمنام دفن نشود. من پرستار مردی را دیدم ،که در آمبولانس جنازه نوزادی را در آغوش گرفته و تکانش می داد،او را نگاه می کرد واشک می ریخت. و تصویر مردی که سراسیمه این طرف و آن طرف می دوید و شیون می کرد. دو پارچه خونین گره زده هم در دستانش بود که گاه بالا می آورد و زیر لب چیزهایی می گفت. مردی از چادر بیرون آمد و گفت: «اینا چیه که با خودت آوردی!؟» مرد دو پارچه را بالا آورد و نشان شان داد و بلافاصله گفت : « جگر گوشه هایم » من مثل خیلی ها ،بازی بچه ها را در بیمارستان المعمدانی غزه دیدم. واقعا چقدر خوبند آدم هایی که در این شرایط هم کودکان را فراموش نمی کنند و برای شاد کردن دل شان کاری می کنند. اما ... اما من با همین چشم‌هایم ،جنازه هایشان را قطعه قطعه شده مقابل پرستارها و روی دست پدرهایشان دیدم. جای تعجب دارد که هنوز زنده ام ... هنوز جان دارم ... هنوز دست و پاهایم سالم است ... هنوز سقفی روی سرم هست ... هنوز قلبی دارم که در سینه ام می تپد ... من هیچ نمی فهمم ،فقط می دانم، من دیگر آن آدم سابق نیستم و نمی شوم. در فضای مجازی همیشه یکسری اخبار منتشر می شود و به ساعتی نگذشته ،تکذیبیه اش می آید. حالا چرا نمی آید ... همه منتظریم ... آرزو می کنیم ... کاش دروغ باشد ... کاش آن تصاویر فتوشاپی و آن فیلم ها ساختگی باشد ... کاش ... از اخبار که می بینم چشم هایم بازتر می شود و حقیقت مقابل چشم هایم روشن تر . گوشی ام را دستم می گیرم ... اشک هایم را که بی محابا سرازیر می شوند پاک می کنم ،تا بتوانم ناراحتی ها و دلشکستگی هایم را در فضای مجازی فریاد بزنم. تمام توانم‌ را جمع می کنم و با مخاطب های پیجم حرف می زنم .استوری هایی که با چشم خود دیدم‌ را هم با آن ها به اشتراک می گذارم ... قلبم آرام نمی گیرد ... نفسم بالا نمی آید. وضو می گیرم شال و چادر مشکی ام را سرم می کنم و از خانه بیرون می زنم ... به آدم ها ... به ویترین مغازه ها نگاه می کنم ... از بازار بدم می آید. صدای اذان را که می شنوم به سمت مسجد می روم ... انسان دلش که از غم پر می شود،دنبال پناهی ،پناهگاهی می گردد. آقای نخعی در صفحه روایت انسان می گوید: «نباید بذارین این خشما ،این کینه ها و این اتفاق ها به باد فراموشی سپرده بشه،ما با این بغضا کار داریم ... اینها را باید نگه داریم تا موقش برسه ... اشک هامون قرارنیست ضعیف مون کنه ،بلکه قراره مثل این خون شهدا درختی رو سیراب کنه‌. درختی که یک سمتش امام زمان مون با پرچم سبز ایستاده و سمت دیگش امام حسین مون با پرچم قرمز و قراره همه با هم ازش پاسداری کنیم تا زمانش برسه.» دلم قدری آرام می شود ... گرم می شود. دست به قلم می شوم ... همان قلمی که استاد همیشه می گفت معجزه می کند. می نویسم تا فراموشم نشود ... تا فراموشمان نشود، خون هایی که به ناحق بر زمین ریخته شد ... کاش براستی فراموش مان نشود. ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
باز این چه شورش است که در کربلای دیگر است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه شیوه قتل و غارت است باز این چه حرکت وحشیانه ، چه آتش است باز از حماس و غزه ،فلسطین و مسجدش باز این چه مصیبت و چه عزا و چه ماتم است خوی وحشیانه و پلیدش ، ببین چه کرد بادیوارهای امن مستشفی ببین چه کرد گویند لا اله الا الله و روح میرود از بدن ، اما برای بچه ۵ساله ؟ سرود عاشقانه است بالهای پاک کودکان غزه و پرواز فرشتگان انگار حاج قاسمند ،حاج قاسم عزیز ما این حرکت وحشیانه فقط کارتوست صهیونیست طوفان الاقصی پایان کار توست صهیونیست جهان همه در انتظار فرج و آمدنش باید که دیو رود  چون فرشته می آیدش ✍فاطمه رئیسی ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
برای ✍️ ✍️ ✍️حماسه روایت... 🔻هم‌نویسی نویسندگان حوزوی و دانشگاهی در پی جنایت‌ها و اقدام ضدانسانی رژیم غاصب صهیونیستی قالب: ✔️ روایت ✔️ یادداشت ✔️کوتاه‌نوشت ✔️ نثر ادبی ✔️شعر نو و کلاسیک ارسال به نشانی 👈 @Saleh117 📌 به پنج اثر برگزیده جوایزی تقدیم می گردد. مهلت ارسال: جمعه ۵ آبان ماه ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
✍پرستو ، کارشناس ارشد ادبیات سر مست کویرم من در اوج بیابان ها در اوجی از تنهایی همیاری من ابرا در سنگری از وحدت با یاد دلی آرام بر بغضی از بچه با کودکی از غزه در نخل و گور یک شهر در بمبارانی از مردم در آتشی از دلها در خاکی از ویرانی در کوهی از یک درد در قلب های یخ بسته در آتش و دود و بمب در جان های بی سر دست در دست مادرها طفل در دست پدرها سر در چشم کودکان غوغا در دلهای مردم ملوا در چشم کودکی یک بمب تخریب خانه و مادر در قلب او یک سنگ در جان او یک درد گر که انسان هستیم تضریب وحدت شیم با یادی از غزه بر کودکان مرحم ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
🔰 ... و این داستان ادامه دارد! ✍ سید محمد حسین دعایی در یادداشت اخیر خود نوشته: «آیا اسرائیل و نتانیاهوی صهیونیست اجازه سوگواری برای قربانیان فلسطینی را مانند نظام ولایت فقیه نمی‌دهند و مادران قربانیان را مانند مادر کیان پیرفلک محصور می‌کنند؟! اسرائیل و نتانیاهو کدام مبارز مسلح فلسطینی را که دستگیر و اسیر شده‌اند، اعدام کرده است که نظام مقدس در دادگاه‌های خود و با گرفتن اعتراف زیر شکنجه، برخی شهروندان معترض در خیابان را اعدام می‌کند؟» تخطئۀ حماس، نه! تبری از جبهۀ مقاومت، نه! توصیۀ طرفین به اخلاق‌مداری و انسان‌دوستی، نه! دفاع از پیشنهاد صلح با دشمن، نه! بلکه: تبرئه و تطهیر اسرائیل! این، اثر وضعی تیر انداختن به‌سمت جمهوری اسلامی است. خدایا! به‌حرمت قسم‌های حاج قاسم، ما را عاقبت به‌خیر بفرما ... ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
هست و..... ✍ابوالقاسم محمدزاده می خواستم برای این روزهای غزه، حرفی و شعری گفته باشم، کلمات کم آوردند و قلم از حرکت ایستاد و واژه های شجاعت، مردانگی، حب الوطن، ارزش های انسانی و دینی نمود پیدا کردند و من، عاجز از نوشتن شدم. مسجد را بمباران می کنند اما در سایه ویرانه هایش نماز جماعت پربا می شود یعنی خدا هست و دیگر هیچ.. بیمارستان بمباران می شود و هزاران نفر به شهادت می رسند اما موشک شلیک می شود تا ثابت کند هنوز رزمنده هست، غیرت هست،. شجاعت هست چون خدا هست و دیگر هیچ.... مجروحین را به بیمارستان می آورند. مجروح کودک است اما امکانات دارویی، امکانات بیهوشی و آرام بخش نیست و کودک زیر تیغ جراحی قرآن می خواند تا درد را تاب بیاورد، ایمان و اعتقاد هست. چون خدا هست و دیگر هیچ.... . از خودم می پرسم؛ من کجای کارم؟ و دیگران کجایند؟ هرچند :غیرت هست، مردانگی هست، شجاعت هست، پایمردی هست، ایمان هست و اعتقاد به جهاد. مگر نه این که خداوند فرموده؛ آن تنصرالله ینصروا کم و یثبت اقدامکم... پس خدا هست و دیگر هیچ.... فرق داره مَرد باشی و غیرت داشته باشی و حتی زیر آتش دشمن حرامزاده، مراقب ناموس مسلمین باشی ، آماده باشی و به یاد حاج قاسم شهید بیفتی که در آخرین نوشته اش که به درد این روزها می خورد قلم زده بود؛ .. "خود را سرباز در خانه هر مسلمانی می بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم، نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعه‌ مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشت‌زده بی‌پناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچه‌به‌سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است می جنگم. عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی‌خوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. خیلی خسته‌ام. سی سال است که نخوابیده‌ام اما دیگر نمی خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بی‌پناه را سر ببرند". یقینا می دانست که خدا هست و دیگر هیچ... و چنین است، با همه آنچه در فلسطین و غزه رخ می دهد و بر مطلومیت آنان دنیایی نظاره می‌کنند تنها می توان گفت که خدا هست.. خدا هست که چنین غیرت و حمت جهانیان را برانگیخته که هرروز مدافعان و هواداران ملت مظلوم فلسطین در پهنه دنیا، حتی قلب استکبار فزونی پیدا می کند و در قالب راهپیمایی و تظاهرات نمود پیدا می کند و تنها باید گفت : خدا هست و دیگر هیچ.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
عدالت ✍نیره قدیرزاد اگر نبودید انسانی که آماج گلوله های دژ خیمان،و سرب آتشین خانمان سوز دشمنان، آواره ی کوه وبیابان باشید؛ و تموزتان را به سردی برف آگین زمستان، و بهارتان را به زردی برگ ریزان پاییز، مبدل سازند؛ آن گاه، قریحه ی ادراکتان را هماهنگ می کردید با دلنوازان آهنگ زندگی، که تنها سیم‌های ملودی اشان باقی مانده و آهنگ در گلو خفت شده است؛ فریادِخاموشِ مظلومان وضعیف نگه داشته شدگانِ تاریخ،در ظهور منجی عدالت پایدار افرینش،متبلور خواهد شد و رنگ سیاه دنیایی را به سفیدی فلق آفرینش مبدل خواهد کرد، تا پابرجایی عدالت و صلح جهانگیر، "مرگ بر غاصبانِ نفس گیر" ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
✍منصور منشی زاده نوار غزه در آتش فلسطین مرگ بارون شد "شتیلا" شد محلاتش، چو "صبرا "هر خیابون شد کفن قنداقه ی طفل و کفن دشداشه ی بابا کفن پیراهن خواهر ، برادر غرق در خون شد زمین در فتنه می سوزد زمان افتاده از حرکت و حیران گشته دنیا از جنایت های صهیون شد ز بمب و ترکش و موشک شده هنگامه ای بر پا زمین از خون مظلومان چونان دریای هامون شد نخیزد ناله ای از نی، نیستان غرق در ماتم به خاک افتاده لیلا و به خون آغشته مجنون شد نه آهی مانده و نی دَم ز فُسّاق بنی آدم و شیران در قفس محبوس و زندانبان، میمون شد به رغم ظلم بی حدی که شد آوار بر غزه کلامی شِکوه یا سستی دریغ از دشمن دون شد بلندا همتت غزه ، سفیدا روی گلگونت که از افسانه ی رزمت جهانی سحر و افسون شد ز اقصاهای دور آید به سوی مسجد الاقصی چو مرد صاعقه پوشی-که منصور است- مأذون شد بزودی می رسد روزی که که پاک از اهرمن گردد جهانی عاری از ظلمی که بر او رفت و اکنون شد ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
داستانک های فلسطین ✍محبوبه میرزایی 🔸معراج نگاهی به آسمان انداخت فرشته ها در آسمان غزه بال گشوده بودند.آنها میزبان فرشته هایی دیگر بودند که به امید تیمار و بهبود پا به بیمارستان گذاشته و حالا به معراج می رفتند. با خود زمزمه کرد. _اینجا سرزمین عروج بهترین بندگان خداست. 💮💮💮💮💮💮💮💮💮 🔸بی پناه آمده بود مرهمی روی زخمش بگذارد نمی دانست زخمهایش عمیق تر می شود. آمده بود پناهگاهی داشته باشد، نمی دانست بی پناه تر می شود. 💮💮💮💮💮💮💮💮💮 🔸سرزمین من پسر پتو را روی سرش کشید و گفت: _اینجا پناهگاه منه. اینجا سرزمین منه. مادر آرام خندید. پسر گوشه پتو را کنار زد چشمان درشتش نمایان شد. _مامان! فقط مواظب باش اسراییل بهم حمله نکنه. مادر ته دلش لرزید. 💮💮💮💮💮💮💮💮💮 🔸فرشته زمینی انگشتان مادر را در دست فشار داد. _مامان فرشته ها چه شکلی ان؟ مادر نگاهی به بقیه بیماران دراتاق انداخت و آرام کنار گوش دخترش زمزمه کرد _مثل تو هستن، مهربون و خوشگل. _مگه فرشته ها توی آسمون نیستن؟ _ بله، اما تو فرشته زمینی هستی. با صدای انفجار او هم آسمانی شد. ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
✍معصومه عسکری نیا آهی که از چشم های تو چکید را چگونه پاسخ خواهند داد؟ اما تنها باران پاسخت شد مادر! که دستی در آسمان داشت و اندوهی در زمین! و به قلب غمین تو قسم، و به ناله ی سوخته ات سوگند، و به ترچشمی های تمام کودکان نارس سرزمینت که زود بود چیده شوند، که روشنایی بزرگ در راه است و بر دستهاي لرزان و دل گریانت مامنی خواهد شد. مادر! از حادثه عبور کن تا دلت پیر و رنجور نماند و به فردایی فکر کن که دنیا در انتظار اوست! ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b
✍لیلا سالی 🟢 تنها فرصت کرد کتاب داستانش را بردارد. هرشب با آن و باصدای مادرش به رویاها میرفت. صدای انفجار، بوی باروت، خاکی که از زمین و زمان برسرشان آوار شده بود. نگاهش بروی اجساد عزیزانش قفل مانده بود. بیا بیرون دخترجان بدو الان خونه روسرت خراب میشه، نگاهی دوباره به همه انداخت مثل فیلمی کوتاه این چند سال زندگی درنظرش گذشت. زیر لب زمزمه کرد مادرم فرصت نکرد همشو برام بخونه. عروسکش را که سرنداشت با یک دست گرفته بود و روسری گلداری دردست دیگرش بود. نزدیکش شدم اسمت چیه ؟ "زکیه" خانواده ات کجاس ؟ "نمیدونم". این چیه دستت؟ "عروسکمه" اون یکی چیه؟ "آخرین یادگار مادرمه".. ‌ ‌╭─══════‌══════•❖‌•─╮ ‌ 🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان (کانون مداد الفضلاء) ‌╰─•❖‌•════════════─╯ ‌ https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b