*تحلیل ٤٩ سال پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره کنگره عظیم جهانی اربعین*
شیعه یک جمع متفرقی بود. یک جامعهای بود که در یک جا، در یک مکان زندگی نمیکردند. در مدینه بودند، در کوفه بودند، در بصره بودند، در اهواز بودند، در قم بودند، در خراسان بودند، اطراف و اکناف بلاد. اما یک روح در این کالبد متفرق و در این اجزاء متشتت در جریان بود.
مثل دانههای تسبیح یک رشته و یک نخ همه اینها را به هم وصل میکرد. چه بود آن رشته؟ رشته اطاعت و فرمانبری از مرکزیت تشیع، از رهبری عالی تشیع یعنی امام. همه این رشتهها به آنجا متصل میشد. قلبی بود که به همه اعضاء فرمان میداد. و به این ترتیب تشیع یک سازمان و یک تشکیلاتی بود. ممکن بود دو نفر از حال هم خبر نداشته باشند اما بودند کسانی که از حال همه با خبر بودند. اطاعت و فرمانبری آنها به حساب بود، فریاد زدنشان از روی دستور بود، سکوتشان بر طبق نقشه بود.
همه چیزشان با حساب بود. فقط یک عیبی کار آنها داشت و آن اینکه همدیگر را کمتر میدیدند. اهل یک شهر، شیعیان یک منطقه البته یکدیگر را میدیدند. اما یک کنگره جهانی لازم بود برای شیعیان روزگار ائمه(ع).
این کنگره جهانی را معین کردند. وقتش را هم معین کردند. گفتند در این موعد معین در آن کنگره هر کس بتواند شرکت کند. آن موعد روز اربعین است و جای شرکت، سرزمین کربلا است. چون روح شیعه روح کربلایی است، روح عاشورایی است. در کالبد شیعه تپش روز عاشورا مشهود است. شیعه هر جا که هست دنبالهروی عاشورای حسین است. این هم که میبینی همه جا این تپشهایی که در شیعه مشهود شده، از آن مرقدِ پاک ناشی شده. این شعلههایی بوده که از آن روح مقدس و پاک و از آن تربت عالی مقدار سرکشیده. به جانها و روحها رسیده. انسانها را به گلولههای داغی تبدیل کرده و آنها را به قلب دشمن فرو برده.
بنابراین مسئله اربعین یک مسئله مهمی است، اربعین یعنی میعاد شیعیان در یک کنگره بینالمللی و جهانی برای سرزمینی که خودش خاطرهانگیز است آن سرزمین. سرزمین خاطرهها است، خاطرههای باشکوه، خاطرههای عزیز، سرزمین شهدا، مزار کشتهشدگان راه خدا، اینجا جمع بشوند تشیع، پیروان تشیع و دست برادری و پیمان وفاداری هر چه بیشتر بدهند.
اگر امروز هم بتوانند شیعیان آن سرزمین پاک و مقدس را یک چنین میعادی قرار بدهند. البته بسیار کار بجا و جالبی خواهد بود و همین دنبالهگیری از راهی است که از ائمه هدی(ع) به ما ارائه دادند.
📚 سخنرانی در مسجد امام حسن مجتبی(ع)/ مشهد ۲۴ اسفند ۱۳۵۲
«خوارج نو» در ایران امروز
پیش از این در مقالۀ «تفکر اجتماعی خوارج» بر اصل «گسست میانِ من و دیگری» به مثابه نخستین اصل در اندیشه خوارج پرداختهام، اینکه هرکسی از من نیست در دارالکفر هست. این اصل، پایهای موثر در اخلاق دینداری خوارج و خودشیفتگی و خودارضاییِ دینی و سیاسی آنها در برخوردهای اجتماعی¬ با دیگران بوده و همین نیز موجب انسداد گفتگوی خوارج با اغیار بوده است. آنگاه که این مقاله را مینوشتم فکر میکردم مصادیق مهم از این جریان را میتوان در برخی از خطبا و گاه روحانیان لجباز در ایران مشاهده کرد، لیکن تجربههای مختلف اجتماعی و سیاسی در ایران نشان داد که روحیۀ خوارجی صرفا یک روحیۀ دینی و مذهبی نبوده، بلکه قالبهای روشنفکری و گاه ریشههای دانشگاهی عمیقی دارد، قالبهایی که دارالکفرش را از خودیها شروع میکند، «دیگری»هایش را از خودیها و «خودی»هایش را از بیگانگان برمیگزیند، و به رغم ادعای گفتگوی تمدنها، نمیتواند همین گفتگو را در وطن بوجود آورد و بلکه در دام تئوری های جدید خشونت میافتد.
اصل دیگر در عقاید اجتماعی خوارج، اصل «عدم تبعیض ایمان» است، اینکه ایمان یک امر به هم پیوسته است و قابل تجزیه (بعض بعض کردن) نیست. از این رو کسی یا ایمان دارد و یا ندارد و کافر است. کسانی که گناهکاراند، نمی¬توانند ایمان داشته باشند و کسی هم که ایمان ندارد کافر و مهدور الدم است. دوباره زمانی که این مقاله را مینوشتم تصورم این بود که مصادیق این اصل را باید در میان برخی از روحانیون انحصارطلب جستجو کرد، لیکن بعدها دیدم این سختگیری و گاه سادهلوحی را میتوان در میان برخی جریانهای روشنفکری در ایران نیز پی گرفت. بر اساس چنین اصلی همه باید نابِ ناب باشند و جامعه نیز باید مبرای از خطا باشد (برای همین، این طیف یا سفید سفید می بینند و یا سیاه سیاه). دشوارتر اینکه، نه تنها افراد جامعه باید مصون از خطا باشند، بلکه دولت اسلامی نیز باید خالی از ضعف و اشتباه باشد. از این نظر، اگر دولت جایی مرتکب خطا شود گناه کبیره کرده و «کافر» و «مرتد» می¬شود و در این صورت نه تنها باید از آن سرپیچی کرد بلکه باید با ایشان «جهاد» نمود. (اصل «استعراض» یا «اعدام مرتدان»).
قاعدۀ دیگر در رفتار اجتماعی خوارج تقدم «شور» بر «عقلانیت» است. شور و هیجانات نفسانی (passion) همواره یکی از محوری¬ترین پرسش¬ها در اندیشه سیاسی بوده و هست. اندیشمندان بسیاری مانند اسمیت و پاسکال و دیگران در مورد امکان مهار (harnessing) و یا سرکوب (repressing) هیجانات نفسانی و غریزی سخن گفته¬اند و کسانی نیز با عنوان کردن "کنترل آتش با آتش"، شورهای نفسانیِ خطرناک را قابل کنترل با شورهای و هیجانات دیگر تلقی کرده اند. در این باره برخی نیز تأکید کردهاند که تا زمانی که شورهای نفسانی از رهگذر عقل و اندیشه تعدیل نشود (تبدیل به interest نشود) نظم اجتماعی بوجود نمیآید. آنگاه که این مقاله را مینوشتم دوباره مصادیق آن را در میان برخی از جریانات مذهبی و گروههای به اصطلاح فشار انقلابی میدیدم، لیکن الان که تحولات پیرامونیام را میبینم تقدم هیجانات و شورهای کور نفسانی بر عقل و اندیشه، و تقدمِ تعصبهای کور بر قانون و اخلاق را در جریانهای مدعی مدرنیته درایران بوضوح میبینم.
به نظرم آنچه در دو سویۀ به اصطلاح نخبگانی ایران میتوان مشاهده کرد، دو گونه از خوارجبودگی است که مسیرهای گفتگو را از هر دو سویۀ عرفی و مذهبی در ایران به انسداد میبرد و تراکمی از نفرت و خشونت را در جامعه بوجود میآورد. جنس این خوارجبودگی در ایران، جنس اخلاقی است و نه اندیشهای، و باید آن را در نظام پر از عیب آموزش و پرورشمان چاره کنیم. لیکن عجالتا امروزه لازم است دلسوزان نظام از هر دو طرف برای شنیدن از یکدیگر (حسن الاستماع به مثابه اساس در صورتبندی گفتگوهای سازنده) اندیشه کنند و زمینههای لازم را برای ایجاد ارتباطی موثر با یکدیگر و گفتگو با نسل منتقد و گاه معترض (که بسیاری از آنها در خانه هستند و نه در خیابان) فراهم آورند. یکی از نقطههای مهم گفتگو که باید در مورد آن فکر کرد و به توافقی در سطح ملی رسید، «فرایند مسالمتآمیز نقد و مکانیسمهای قانونی آن» است تا بتوان انتقادات دلسوزان انقلاب و نخبگان جامعه برای اصلاح رویهها و اقدامات به موقع را شنید.
@Habibollah_Babai
سکوت انباشته
مدتهاست در مطالعات راهبردی تمدن اسلامی، فکر نکردنها، نگفتنها، ندیدنها، ننوشتنها، ترجمه نکردنها، و اساسا کتمان حقایق را در دنیای اسلام دنبال میکنم و پی این میگردم که یکی از ریشههای عقبماندگی جهان اسلام، بیش از آنی که به گفتنهای بیحساب مرتبط باشد، به نگفتنها و خروج نخبگان از انصاف در «سکوتکردن»هایشان ارتباط دارد، نگفتن تحلیلها، نگفتن نقدها، و نگفتنِ راهکارها و کم گذاشتن برای تزریق بموقع «انصاف» به بدنۀ جامعه. سکوتهای انباشته و متراکم از سوی نخبگان راه را برای حیرت اجتماعی و شاید شورش سیاسی فراهم میکند.
امروزه هم وقتی در تراکم آراء مجازی و دادههای گوناگون در شبکههای مجازی تأمل میکنم دوباره به ضلع دیگری از نبودِ توازن در گفتنها و نگفتنها میرسم و میبینم چگونه در یک سو، گفتههای متنوع و اطلاعات رنگارنگ و تصویرسازی های جورواجو انباشته میشود، و در سوی دیگر «سکوت»های پیدرپیِ اهل فکر متراکم میشود و همین تودههای نگفته، امواجی از سرگشتگی عمومی و تحلیلهای ناصوابِ تودرتو را بوجود میآورد.
فارغ از اینکه گفتنها چه مقدار مستدل و علمی باشد، و فارغ ازآنکه نگفتنها و سکوتها چه میزان از سر حکمت و تقوی باشد، اصل نبودِ توازن در کمّیّت دادههای فیک و واکنشهای بموقع از صاحبان علم و دانش، مسیر آینده ما را به سمت همان دادههای هیجانیِ انباشته سوق می دهد و آنگاه به هیچ جریان فکریای مجال رشد و پیشرفت نمیدهد.
@Habibollah_Babai
هماندیشی «از الهیات اجتماعی تا ارشاد اجتماعی»
لینکهای مجازی جلسه
🌐 https://bbb04.dte.ir/b/atu-hqa-t9p-tgo
🌐 dte.bz/scscenter
@Habibollah_Babai
کدام گشت کدام ارشاد
علی مهدیان
⚡️میگویند قصه جمع شد و من خنده ام میگیرد. آقایان کمی تامل کنید. وقتی با فهم و معرفت بیدار نشیم باید با خون و آتش بیدار شویم. چاره ای نیست. راه دیگه ای هم نیست. گشت میزدید که چی رو پیدا کنید وقتی همه چیز جلوی چشمتان بود. همین آقا و خانم سلبریتی جلوی چشمتان نبود؟ کاری به موضع گیریهای نمک به حرامی و دیکته شده شان ندارم، کاری به افتخار خرید وسایل خانه از فرانسه و زاییدن در کانادایشان ندارم، کاری به مسخره کردن ارزشهایتان و امیدتان و هویتتان ندارم، به همان ملاک که به دخترکان مترو سوار تذکر میدادید، به همان ملاک چرا اینجا خفه بودید؟ دیدن و پیدا کردن اینها گشت زدن لازم داشت واقعا؟
⚡️من بیست سال است طلبه ام، در میانه آشوبهای تهران حتی با همین لباس مقدس رفته ام، کمتر از انگشتان یک دست توهین شنیده ام، همیشه احترام بوده و تکریم. اما چند روز پیش یک دختر و پسر نوجوان به خودم و خانواده ام به خیال خود توهین کردند. چیزی هم نگفتند فقط گفتند الهی بمیرید. جلوی خانواده ام سکوت کردم، هنوز از اینکه چرا سکوت کردم اذیتم، در رنجم. چرا حرف دلم را بهشان نگفتم. میخواستم بگویم. الهی بمیرم و فدای شما شوم. الهی بمیرم که شما امروز به خاطر ندانمکاری امثال من اینطور از لباس من و چادر همسر و دخترم نفرت در دلتان جمع نشود. الهی بمیرم برایتان تا شما بمانید و رشد کنید و بفهمید و بساط ظلم را جمع کنید. بساط واقعی و نه توهمی، نه آنچه در ذهنتان ساخته اند به زور و اجبار و قلدری.
⚡️آنانکه برای جمع کردن بساط کثیف اینستا و واتساپ و هر زمین بازی لجن صهیونیستی، چرتکه میانداختند و حساب کتاب میکردند که اینقدر مشاغل داریم و اینقدر بیکار میشوند و این قدر مردم اذیت میشوند و این قدر آقازاده ها کمتر خودنمایی میکنند و باباهاشان اذیت میشوند و این قدر سلبریتی ها کمتر دنس میدهند و مدیران ارشادمان تاب غصه شان را ندارند. حالا چرا چرتکه هایشان را روی میز نمیگذارند حساب کتاب کنیم؟ قیمت این دختر و پسر و نوجوانهای کف خیابان تک تک شان چند؟ قیمت نفرتی که سلبریتی های حرام لقمه در دلهایشان میکارند چند؟ قیمت ارشادی که بابش را میبندد این مجازی رهای بی صاحب صاحب شیطان، چند؟ قیمت دعوای دختر بیگناه و مادر چادریش در خانه چند؟ قیمت بانک و ماشین و موتور و سطل آشغالها را که میفهمید لعنتی ها، قیمت آنها چند؟ قیمت خون های ریخته شده جوانان بیگناه و چادرهای معصومانه زنان شجاع ما چند؟ چرتکه بیندازید لااقل.
⚡️مدیونید اگر چند دقیقه یک دختر نوجوان حتی زامبی شده بدست مجازی صهیونیست را نگه دارید و کتایون ریاحی و معتمد اریا و فلان بازیگر و آن بازیکن بی شرف فوتبال را آزاد بگذارید و بعد دوباره در صدا و سیما و غیر آن دعوتشان کنید تا تماشاچی برایشان جمع کنید. مدیونید اگر گشت ارشادهایتان شکمباره های بالاشهری سر و بدن برهنه و حرمت شکن را رها کنند و دم در مترو و اتوبوس و تاکسی گشت بزنند. مدیونید اگر از جمع کردن زمین بازی دشمن در مجازی ذره ای عقب بنشینید. مدیونید اگر سلبریتی ها را علنی محاکمه نکنید که توضیح دهند به کدام حجت و دلیلی نظام را متهم به آدم کشی و پنهان کاری کردند تا بفهمیم فرقشان با گوگوش و داریوش و نونوش و جوجوش و تتلو و کوفت و زهرمار چیست واقعا.
⚡️بله جمع کردن این عنکبوتهای نامقدس، جرات میخواهد، عدالت در گشت ارشاد جرات میخواهد، معرفت میخواهد. و اگر با معرفت نفهمیم با خون و آتش باید بفهمیم و وای به حال آنها که با خون و آتش هم نمیفهمند.
@ali_mahdiyan
@Habibollah_Babai
خلاصهای از سخنرانی «استخفاف، راهی به سوی عرفی شدن» در نشست «از الهیات اجتماعی تا ارشاد اجتماعی»
1.«استخفاف» در اصطلاح قرآنی (و لا یستخفنک الذین لایوقنون)، تلاش برای بیثباتی، ایجاد تردید و سستی، و سبک شمردن است.
2.«استخفاف»، نه تنها استخفاف شخص پیامبر، بلکه استخفاف آیهها، نمادها، شاخصهای اسلامی، اخلاقی و انسانی نیز هست.
3.«استخفاف» بیش از آنی که یک عملیات علمی و استدلالی باشد، یک عملیات روانی است برای سست کردن باورها و ارزشها.
4.طبق آیۀ «فاستخف قومه فاطاعوه»، فرایند استخفاف نه تنها به سستی باورها منتهی میشود بلکه به «اطاعت باطل» و کنش نادرست هم میانجامد.
5.خفیف و سبک شمردن باورها و ارزشها در جامعه دینی، زمینههای روانی سکولاریسم حداقلی و احیانا سکولاریسم حداکثری را فراهم میآورد.
6.«عملیات استخفاف» طبیعی است که کار دشمن است، لیکن خفیف شدن، سبک شدن، سست شدن، و تمکین در برابر استخفاف کار خودی و ارادهورزی از سوی خودِ ماست.
7.خفیف و سست نشدن خودیها گاه به صورت مکانیکی و خشک و صرفا سلبی رخ میدهد که در برابر نمادی مثل بیحجابی یا بدحجابی، صرفا به توصیه و بیان نمادهای تکراری و نهایتا اعمال قانون (آن هم نامتوازن) بسنده میشود (عملا با همین نگرش ایستا و ارادههای منفعل و تنبل در برابر استخفافِ حجاب تمکین میکند)؛ و گاه این مقاومت به صورتی پویا و متحول و البته ایجابی (ارادههای فعال و پرشور) صورت میگیرد و برای حفظ و ثبات حجاب به طور پیوسته نظریهپردازی، نقد و نوآوری، ایدهپردازی، و آزمون و خطا صورت میگیرد تا راههای فرهنگی شدن حجاب و عفاف در جامعه هموار گردد و جامعه در سیر طبیعی، قانون حجاب را بپذیرد.
@Habibollah_Babai
✅ «بیایدگی حجاب و زن معاصر» (دکتر مجید دهقان)
همایش الهیات اجتماعی تا ارشاد اجتماعی با موضوع حجاب
1. سیاستگذاری ما درحوزه زنان و خانواده موضوع محور است و نه ایده محور: موضوعی مانند لزوم افزایش جمعیت، لزوم رعایت حجاب شرعی، پایین آمدن سن ازدواج، جلوگیری از خشونت علیه زنان را وسط می گذاریم و در مثلث دولت، قانون، مردم سیاستگذاری می کنیم؛ الگوی مشترک سندهای این سالیان
2. اندیشمند دینی لازم است که بین تفکر در مقام مفسر دین و تفکر در مقام حاکمیت دینی تفکیک قائل شود و مرزهای هر دو را رعایت کند.
3. توجه به تزاحمها و پیچیدگیهایی که سیاستگذاری در حجاب با آن مواجه است ما را به سمت ایدهای برای حل آنها می کشاند. از همین جاست که سیاستگذاری ایده محور می شود.
این تزاحمها و پیچیدگی می تواند از این قرار باشد:
الف. تزاحم بین مشروعیت و مقبولیت.
سیاستگذاری در حوزه حجابی که مشروعیت دینی دارد زمانی موفق است که همراهی اجتماعی را نیز با خود داشته باشد. ایده ما برای این همراهی چیست؟
ب. تزاحم بین آتوریته قانون و انتخاب فرهنگی.
در مقابل آتوریته قانون شهروند قرار دارد و در انتخاب فرهنگی زن انتخابگر دارای اراده. حجاب قانونی معنای اجتماعی رسمی، اداری و حاکمیتی به حجاب می دهد. ایده ما برای حل این تزاحم چیست؟
ج. تزاحم بین آتوریته قانون و امر سیاسی.
فاصله امر قانونی و امر سیاسی کم است. امر قانونی حجاب به امر سیاسی تبدیل شده است در حالی که بسیاری از امور قانونی این گونه نیست. راه حل ما برای این که امر قانونی در آینده به این شدت امر سیاسی نشود چیست؟
د. تزاحم بین آتوریته دینی حجاب و خودآیینی زن معاصر.
مفاهیم مرکزی حجاب تا کنون مصونیت، حفاظت از مردان، زیبایی و شرط فعالیت در نظام اسلامی بوده است. این مفاهیم هیچ کدام با ویژگی خودآیینی، عاملیت و انتخابگری زن مدرن نسبتی ندارد. آیا باید این ویژگی انسان مدرن را در سیاستگذاری ها نادیده گرفت یا این که ایده های مرکزی ما مبتنی بر عاملیت باشد؟
ه. تفاوت بین زن انتراعی و زن انضمامی.
تصور اکثر تصمیم سازان و تصمیم گیران درباره زنان زن انتراعی است که موضوع حکم احکام شرعی نیز قرار گرفته است. در چارچوب موازین شرعی لازم است به مسائل و نیازهای زن انضمامی یعنی زنانی که در جامعه امروز مطالبات و مسائلی واقعی دارند پرداخته شود. این از نان شب برای حاکمیت ما لازم است که نگاه خود نسبت به زنان را تغییر اساسی دهد.
و. تزاحم بین سیاست جنسی و سیاست جنسیتی.
حجاب در سنت هم اندام جنسی را می پوشاند و هم زنانگی را. اگر فلسفه حجاب پوشش امر جنسی باشد می توان به حجابی که زنانگی را نبوشاند فکر کرد؟
💠 حل این تزاحم ها و پیچیدگی ها ما را به ایده ای می رساند که وضع سیاستگذاری در حجاب را از وضع خام و موضوع محور خود شاید رهایی بخشد.
@Habibollah_Babai
@majiddehghan
برای تمدن شدن، علم بهتر است یا اخلاق؟!
رابرت بریشتت در تعیین شاخص های تمدن به موضوع «علم و آگاهی» اشاره می کند و تأکید دارد که تمدنها حاوی عنصر آگاهی هستند و غیرتمدنها فاقد آن میباشند: «جامعه غیرتمدنی هنر دارد ولی زیباییشناسی ندارد، دین دارد ولی الهیات ندارد، تکنیک دارد لیکن علم ندارد، ابزار و وسایل دارد ولی تکنولوژی ندارد، افسانه دارد ولی ادبیات ندارد، زبان دارد ولی الفبا ندارد، عادات و رسوم دارد ولی قانون ندارد، معرفت دارد ولی معرفتشناسی ندارد، و نهایتا جهانبینی دارد ولی فلسفه ندارد.» بریشتت در این نکته به عنصر«اخلاق» اشاره نمیکند و نمیگوید که آیا برای تمدن داشتن باید علم اخلاق را داشت یا خود اخلاق را و آیا تمدن بودنِ تمدن با اخلاق حاصل میشود یا با علم اخلاق؟ و در این صیرورت تمدنی، اساسا نسبت بین اخلاق و کلیتِ علم چیست؟
بیان آلبرت اشویتسر در کتاب «فلسفه الحضاره» (ترجمه عبدالرحمن بدوی) می تواند به گونه ای پاسخی باشد به همین پرسش در تقدم اخلاق برعلم در تمدن، آنجا که میگوید: « پیش از دورۀ مدرن، تمدن می¬بایست علاوه بر ایجاد شرایط مناسب در زندگی، کمال روحی و اخلاقی را هم بوجود می¬آورد و این درجۀ از کمال، غایت نهاییِ تمدن به حساب می¬آمد. اساسا سیادت عقل بر طبیعت خارجی، تقدم خالص محسوب نمی¬شد. باید عقل بر نوازع انسانی سیادت داشته باشد تا بعضی بعضی را به استخدام نگیرند، و از قوا و ابزار علیه دیگران استفاده نکنند. در حقیقت، پیشرفت در عالم ماده و ترقی در عالم انسانی، هر دو کار روحی است که در اوّلی روح در عالم ماده تصرف میکند و در دیگری روح در روح تصرف می¬نماید. از این نظر، پیشرفت مادی کمترین جوهر تمدن است که ممکن است آثار بد و یا خوب داشته باشد، و پیشرفت اخلاقی اصلی¬ترین جوهر تمدن به حساب می¬آید که همواره دارای آثار نیک و پسندیده است». اشویتسر در حقیقت به ماهیت اخلاقی تمدن (تمدن به مثابه نیکیهای متراکم) اشاره میکند و تمدن منهای اخلاق را بیتمدن قلمداد میکند.
به رغم این علقه و ارتباط تنگاتنگ بین تمدن و اخلاق، تمدن در جهان غرب در دوره بعد از رنسانس، بر موضوع اخلاق پیشی گرفت. اینکه چرا و چگونه اخلاق اهمیت تمدنی¬اش را از دست داد، بدان جهت بود که گسترش تمدن در جهات مادی سریع تر از جهات اخلاقی و معنوی در تمدن غرب بوده است و آنگاه که فتوحات و اکتشافات زیادی در حوزه توسعه تمدنی در غرب رخ داد، ارزش¬های اخلاقی در میان انبوه اختراعات مادی و پیشرفت¬های دنیوی به طور طبیعی مغفول ماند و این ایده به طور طبیعی مقبول واقع شد که تمدن یک پیشرفت مادی است و این پیشرفت مادی و علمی می¬تواند به اهداف خود برسد بی¬آنکه بخواهد گوهری اخلاقی داشته باشد. در واقع، آنچه در این دوره مورد تأکید بود امیال و خواسته¬های غریزی بود و نه اخلاق و خواسته¬های انسانی. از نظر اشویتسر جدایی اخلاق از تمدن باعث خلط ارزش¬های خیالی با ارزش¬های حقیقی شد، توان جوامع در حل معضلات ضعیف¬تر گردید، و سرانجام وقایعی رخ داد که عاری از عقلانیت و نظم و نقشه بود. براین اساس از نظر اشویتسردر «تجدید تمدنی»، باید عملیات باطنی انجام داد و نه ظاهری، و در این باره باید خُلق باطن را عوض کرد و بدین سان با تجدید اخلاقی، تعارض میان امت¬ها را کم کرده و راه را برای صورت¬بندی تمدن حقیقی هموار ساخت.
ادامه 👇👇👇
@Habibollah_Babai