eitaa logo
حبیب‌اله بابائی
1.1هزار دنبال‌کننده
489 عکس
74 ویدیو
67 فایل
اسلام تمدنی و تمدن اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
نکته‌های قرآنی و تمدنی، قسمت۲۸ (تقابل شتابنده بین حق و باطل) آنگونه که پیش از این اشاره شد، «سرعت» و «مسارعه»ی اجتماعی و فرهنگی نه فقط در جبهۀ حق وجود دارد، در حرکت تاریخی و اراده‌های جبهه کفر و باطل نیز وجود دارد («الذین یسارعون فی الکفر» مائده/41). با عطف توجه به این دو دسته از آیات و دو جریان متقابل، بخشی از رقابت در میان جهان اسلام و جهان کفر «رقابت در سرعت و واکنش سریع در برابر مسئله‌های کلان اجتماعی و فرهنگی» است. اساسا سرعت یا سبقت در انجام کار خیر و یا سرعت در ارتکاب شرّ دو مکانیسم مهم و اثرگذار در تبدیل نیکی‌های خُرد به نیکی‌های کلان و یا تغییر شرور جزء به شرور کُلّی است. مسلما بخش مهمی از آنچه پیامبر گرامی اسلام در صدر اسلام به انجام رسانید، در عمل به محتوای این آیات در نظام‌سازی اجتماعی و واکنش‌های سریع به حوادث زمانه‌اش بود. اگر پیامبر سالیان متمادی می‌نشست که پلان اجتماعی بنویسد و برنامه جامعی تدارک کند، و یا منتظر می‌ماند تا وحی به طور کامل نازل شود و سپس زمینه‌های اجتماعی را هموار کند، هرگز به مرحله شهرسازی و جامعه‌سازی و ارائه الگوی انضمامی نمی‌رسید. پیامبر در دیالکتیک بین «وحی و انسان»، «وحی و نیاز»، «وحی و عمل»، و «وحی و فرهنگ» به کار جامعه‌سازی و نظام‌سازی پرداخت و نمای تمدن جدیدی را پایه گذاشت.   @Habibollah_Babai
تمدن و واکسن ایرانی برکت (یادداشتی از دکتر اصغر منتظرالقائم، استاد دانشگاه اصفهان). خط تولید واکسن ایرانی کرونا به تولید انبوه رسید. با تحويل صد هزار دوز واکسن کرونا ساخت بنیاد برکت به وزارت بهداشت، تولید انبوه واکسن ایرانی رسما آغاز شد. از امروز ایران از معدود کشورهایي است که علاوه برآمریکا روسیه چین، انگلیس و کره جنوبي واکسن تولید می‌کند. تاریخ سيصد سال گذشته ایران که به دليل تهجرو عدم عقلانيت و آتش اختلاف و هجوم و سلطه غرب و بیگانه پرستی، جزعقب ماندگی صنعتي و تکنيکي و فقر وفلاکت وذلت در برابر بیگانه بهره ايي نداشتند اين روز را باید در تاریخ حماسي ايران همچون حماسه سوم خرداد 1361 شمسي دانست که در علم پزشکی این سر زمین نقطه عطف و اميد و خود باوري براي استقلال علمي و تمدني دانست. ما امروز اشک شوق مي ریزیم که ايراني به بلوغ تمدني خود رسيده است و از فهرست کشورهاي عقب مانده خارج شده و جزو کشورهاي پيشرفته در آمده است. سلام و درود ملت بزرگ ایران بر فرزندان برو‌مند و دانشمندان جهادگررشته هاي گوناگون درعرصه واکسن کرونا و کادر بهداشت و درمان که با کوشش طاقت فرسا اين سرزمين اهورايي را در ردیف قدرت های بزرگ‌جهانی اين رشته قرار دادند. دورود خدا بر آنان‌ که باورداشتند که مي توان توليد کرد و با اميد به خداوند به نتيجه رسيديد و پاسخ مثبت به پيام سردار شهيد حاج قاسم سليماني داديد که ماملت شهادت هستيم وما ملت امام حسين عليه السلام هستيم. اي دانشمندان و عزيزاني که اين حماسه بزرگ را آفريديد بدانيد که خداوند مي فرمايد: وَتِلكَ الأَيّامُ نُداوِلُها بَينَ النّاسِ وَلِيَعلَمَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنوا وَيَتَّخِذَ مِنكُم شُهَداءَ(140 آل عمران): و ما این روزها(ی پیروزی و شکست) را در میان مردم می‌گردانیم؛ (و این خاصیّت زندگی دنیاست) تا خدا، افرادی را که ایمان آورده‌اند، بداند (و شناخته شوند)؛ و خداوند از میان شما، شاهدانی بگیرد. همان گونه که خداوند فرموده است: الا ان نصر الله قريب،به زودي نصرت خدا فرا خواهد رسيد. پس امروز نوبت ايراني است که با همّت و خود باوري و کوشش خستگي ناپذيرخود، تمدّن نوین اسلامی را شالوده‌ریزی کند. خط توليد واکسن ايراني ثابت کرد که مي توان به عرصه هاي شکوهمند علمي بدون دخالت قدرت هاي بزرگ دست يافت. خداوند همه شما و ملت ايران را از شرور و بلايا به دور و سلامت و تندرست بدارد. رسید از خدای جهان آفرین به ایرانیان هر زمان آفرین چو ايران نباشد تن من مباد بدين بوم بر زنده يک تن مباد @Habibollah_Babai
نکته‌های قرآنی و تمدنی، قسمت ۲۹ (سبقت به خیر، سبقت به مغفرت) سابقون کسانی هستند که در خیر سبقت می‌گیرند و قهرا وقتی به اعمال خیر سبقت می‌گیرند، به مغفرت و رحمتی هم که در ازای آن اعمال هست، هم سبقت گرفته‌اند. و لذا در آیه «سابقوا الی مغفره من ربکم و جنه» به جای امر به سبقت در اعمال خیر، دستور فرموده به مغفرت و جنت سبقت گیرند، پس سابقون به خیرات، سابقون به رحمت و مغفرت‌اند. در آیه مورد بحث هم که می‌فرماید: "السابقون السابقون" مراد از سابقون اول، سابقین به خیرات و مراد از سابقون دوم سابقین به اثر خیرات یعنی مغفرت و رحمت است. (ترجمه المیزان، ج ۱۹، ص ۱۹۹). @Habibollah_Babai
نکته‌های قرآنی و تمدنی، قسمت آخر (شتاب مدرن، شتاب معنوی) اولا باید شتاب مدرن را از شتاب معنوی و شتاب در نیکی‌ها جدا کرد. شتاب معنوی در اندیشه اسلامی، نه به گسست انسانی و اجتماعی بلکه به نوعی از تراکم در امور متعالی‌ و ارزش‌های الهی می‌انجامد و این سرعت، نه مایۀ گسست بلکه مایه فشردگی معنا در زیست معنوی و عرفانی است. ثانیا می‌توان این سرعت و شتاب معنوی را در مقابله با سرعت مدرن قرار داد. شتاب مدرن اگر دفعی و لحظه‌ای مناسبات اخلاقی و معنوی و دینی را در هم می‌ریزد، شتاب دینی و معنوی می‌تواند مناسبات اخلاقی را در کوتاه‌ترین زمان برقرار سازد. واکنش سریع در برابر سرعت سکولار، می‌تواند هم شتاب گسست را به لحاظ روانی و به لحاظ اجتماعی کنترل کند و هم در مقابل، راهی به سمت تعالی و لو در وضعیت بحران و اضطراب و اضطرار بگشاید. @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا قسمت ۲۴ (تجمع برای غزه) همان‌طور که یهودیان آمریکا برای مسیحیان یک مسئله به‌حساب می‌آید، صهیونیسم نیز برای خود یهودیان یک مسئله محسوب می‌شود. مسئله‌بودگی یهودیان برای مسیحیان را مثلا در واکنش مسیحیان به جایگزینی یهودیان به جای پُست شغلی مسیحیان در وضعیت بحران اقتصادی آمریکا در سال‌های 2008 و 2009 می‌شد مشاهده کرد. مسئله‌بودگی صهیونیسم و حرکت‌های افراطی و خشن آنها برای یهودیان را هم می‌شد در واکنش‌های منفی برخی از اساتید یهودی به کشتار اسرائیل در غزه دید. سال 2008 بود که حملات اسرائیل به غزه شدت گرفته بود. قرار بود در شارلوتسویل هم جمعی در اعتراض به جنایات اسرائیل در چهارراه مرکزی شهر تجمع کنند. حدودا 10 نفر از ایرانی‌ها و وآمریکایی‌ها با هم بودیم که در این تجمع حضور داشتیم و هریک نیز مقوایی را که شعاری در مورد غزه بر روی آن نوشته شده بود، به دست گرفته بودیم. واکنش جمعیتی که از کنار ما عبور می‌کردند دیدنی بود. مثلا برخی از ماشین‌ها راننده‌هاشون با بوس فرستادن ما را همراهی می‌کردند. در مقابل، برخی نیز نسبت به حرکت ما معترض بودند و از کشتار مردم غزه توسط اسرائیل حمایت می‌کردند. یکی از معترضین که شاید جوان 30 ساله‌ای بود به طرف ما آمد و جمله‌ای را در دفاع از اسرائیل گفت که «اگر نکُشیم ما را می‌کُشند». استدلال «اگر نکشیم ما را می‌کشند» برایم جملۀ آشنایی بود که قبلا در کتاب‌های فلسفی غرب (در نگرش بدبینانه به انسان) کم و بیش خوانده بودیم، ولی شنیدن آن از کف خیابان و تطبیق آن بر فجایع غزه تازگی داشت و تامل‌برانگیز بود. @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا، قسمت ۲۵ (دعوت از لری بوشارد برای  شام) پیش از این در بارۀ لری بوشارد و وضعیت جسمی او اشاره کرده بودم. به رغم معلولیتی که داشت در علم و اخلاق و البته اراده‌ورزی واقعا معرکه بود. اگر بخواهم مثالی برای غلبۀ ارادۀ انسانی بر شرایط پیرامونی و زمینه‌های ژنتیکی ارائه کنم، مسلما یکی از آنها لری بوشارد خواهد بود. همین‌طور اگر بخواهم مثالی برای غرب‌ِ انسانی مطرح کنم مسلما بوشارد یکی از آن نمونه‌ها خواهد بود. یکی از شیوه‌های درسی او را در کلاس «هرمنوتیک ریکور و پیرس» دیدم که او با پیتر اوکس تدریسِ تطبیقی و مشترک داشتند، او پل ریکور را می‌گفت و اوکس در کنارش هم چارلز سندرز پیرس را، تدریسی هماهنگ، گفتگویی سازنده بین دو استاد، و روشی نو و بسیار سودمند. سال اول حضورم در دانشگاه یو وی ای، پروژه من متمرکز در مقایسۀ بین نظریۀ «تأویل» علامه طباطبایی و نظریه «اسطوره‌زدایی» بولتمان بود. در این باره، هم در ابتدای کار و هم وقتی که اولین مقاله انگلیسی‌ام را آماده کردم، بوشارد با من همراهی می‌نمود و راهنمایی‌های ارزنده‌ای ارائه می‌کرد. یک شب از بوشارد برای شام دعوت کردیم. همسرم وسواسی نداشت و نسبت به حضور غیرمسلمان و طهارت اهل کتاب در خانه حساسیت‌ نشان نمی‌داد و این در گفتگوی بین الادیان برای من خیلی مغتنم بود. در فضای غیر رسمی حرف‌های جالب و مطالب قابل توجهی می شد از اساتید یاد گرفت. دعای قبل از شام بوشارد بسیار آموزنده بود، و اینکه ایشان مثل بسیاری دیگر از اساتید، قبل از حضور همه اعضای خانواده بر سر سفره دست به غذا  نمی‌برد، درس‌آموز بود، و اینکه هرچند غذا را زود تمام کند قبل از دیگران از سفره کنار نمی‌نشست نیز جالب بود.    در ادامه گفتگویم با ایشان در موضوعات الهیاتی، به ایشان گفتم که عبادت ما نخبگان هم همین گفتگوهای الهیاتی است. بوشارد در پاسخ به من گفت که این تلقی در باره شما مسلمانان و یهودیان درست است ولی برای ما مسیحیان نوعی سرگرمی و تفریح (entertainment) به حساب می‌آید. شنیدن این جمله از کسی مانند بوشارد که خود فردی متدین بود، برایم عجیب بود. این جمله برای من نشان از پهنای سکولاریسم در قلمرو دینداری و ایمان دینی داشت. بعد از شام و اندکی گفتگو و سخن از ریشه‌های الهیاتی تضاد بین ایران و آمریکا و نقش مبانی دینی در مدیریت دنیوی در تشیع و پروتستانتیسم، دیر وقت بود که قصد رفتن کرد و خواست از همسرم تشکر  کند، پرسید فاطمه کجاست می‌خواهم برم. گفتم نماز می‌خواند. بی هیچ عجله و اضطرابی و بدون هیچ واکنشی که خلاف ادب باشد، منتظر شد تا همسرم نمازش را تمام کند و بعد محترمانه تشکر کرد و رفت.  @Habibollah_Babai
دوگانۀ «ضعف» و «استضعاف» در پیروزی مقاومت فلسطین   پیروزی مقاومت در فلسطین در برابر یکی از ارتش‌های پیشرفتۀ دنیا، پرسش از دوگانۀ ضعف یا استضعاف را پیش می‌کشد که آیا ضرورتا استضعاف همیشه به ضعف منتهی می‌شود؟ در مقاله‌ای که عن‌قریب با عنوان «امکان یا امتناع تمدن در وضعیت استضعاف» منتشر خواهد شد، با تبیین معانی مختلف استضعاف (استضعاف به معنای القای ضعف، استضعاف به معنای پیدا کردن نقطه‌های ضعف، استضعاف به معنای خیال ضعف و ضعیف‌پنداری، استضعاف به معنای آرزو و یا مطالبۀ ضعف برای کسی، و استضعاف به معنای تضعیف و یا تحقیر کسی)، «ضعیف‌شمردگی» را از «ضعیف‌شدگی» تفکیک کرده‌ام. دراین نگاه، همان‌طور که استضعاف و ضعیف‌شمردن، کار مستکبران (ارادۀ بر تحمیل) است، ضعیف‌شدن نیز فعلِ مستضعفان (ارادۀ بر تمکین) است و بین این دو (ضعیف شمردن و ضعیف شدن) تلازم منطقی‌ای وجود ندارد. می‌توان مستضعف بود ولی ضعیف نبود، همان‌طور که می‌توان مستکبر بود و تهی از قدرت و قوت بود. آنچه در این چند روز در معرکه نسل جدید مقاومت در فلسطین رخ داد، اثبات قدرت و قوت در عین مستضعف‌بودگی، و اثبات ضعف و زبونی در عین مستکبربودگی بود.  @Habibollah_Babai
تحقیر جمهور و تضعیف جمهوریت تحقیر جمهور و تضعیف جمهوریت در ایران امروز پدیده‌ای چند ضلعی است: 1. ضلع اول آن مربوط به جریان اصلاحات و جریان مدعی دموکراسی و آزادی و مشارکت است. یکی از مغالطه‌های بسیار تلخی که در تاریخ جمهوری اسلامی شکل گرفت، پیوند موضوع «جمهوریت» با جریان «اصلاحات» و جریان روشنفکری سکولار بود، اینکه آنها داعیه‌دار «مردم» شدند. در حالیکه بسیاری از این جماعت (مخصوصا طیف اَشراف از اصلاحات) نه آگاهی اصیل و کافی و نه صداقت لازم را برای پشتیبانی از جمهور و جمهوریت داشتند. 2. ضلع دوم این تحقیر و تضعیف را باید در طیفی از جریانات اصول‌گرا جستجو کرد که جمهوریت را در تضاد با اسلامیت دید و در مورد آن اساسا فکری نکرد. نیاندیشیدن و فکر نکردن در موضوع «جمهوریت» زمینه را برای نفوذ جریان غرب‌گرا و غرب‌زده در عناصر بنیادین «جمهوری اسلامی» و برای تحریف عمیق تفکر امام خمینی ره فراهم ساخت. صاحبان این اندیشه‌های تَنگ و تُند امروزه بیش از آنی که در شورای نگهبان اتراق کرده باشد، در جاهای دیگری در قم و تهران نشسته و البته امروز کم و بیش تبدیل به شبکه شده‌اند. جالب اینکه برخی از این طیفِ نافی جمهوریت در پی تمدن و تمدن اسلامی نیز هستند، در حالی که اگر جمهوریت در ایران تضعیف شود، عنصر جمهوریت در جهان اسلام نیز ضعیف‌ خواهد شد و تضعیف جمهوریت در جهان اسلام، راه را برای حرکت تمدنی دشوارتر خواهد ساخت. نکته قابل ذکر اینکه، دو طیف اصلاح‌طلب و اصول‌گرای فوق، هر دو از یک زمینه مشترکی در رنج هستند، و آن فقدان بنیه‌ها و ساختار تربیتی در موضوع جمهوریت است. نظام آموزشی و پرورشی ما موضوع جمهوریت را در نهاد نسل امروز نهادینه نمی‌کند. اساسا نسل پرورش یافته در نظام آموزشی، نوعا نسلی مردم‌گرا نیست، بلکه نسلی خودبین و خودمحور است. همین خود‌بینی بر کنش‌های سیاسی هم سایه می‌اندازد. خلاء‌های آموزشی و پرورشی در نظام اجتماعی (ببینید صندلی‌های تک‌نفره، و تک‌گویی‌های معلمان و اساتید در کلاس‌های درس مدرسه و دانشگاه) عملا موجب شده که روشنفکر و غیر روشنفکر به رغم ادعاهای مردمی و دموکراتیک‌شان، در عمل غیرمردمی باشند و نوعا به سمت دیکته‌کردن بروند تا به سمت گفتگو و مشارکت. از این رو ضعف جمهوریت در جامعه ما بیش از آن که سیاسی و یا مذهبی باشد، بیشتر یک امر فرهنگی و اجتماعی است و باید برای آن نیز تدبیری فرهنگی و اجتماعی داشت.  3. ضلع سوم این تحقیر و تضعیف را باید در طیفی از خود جمهور دنبال کرد. آنجایی که جمهور چشم‌بسته در برابر دو طیف فوق تمکین می‌کند و آنجا که جمهور حضور خود را در عرصه‌های مشارکت و مطالبه‌های عمومی کم‌رنگ می‌کند، راه برای پیشرفت دو طیف فوق هموار می‌شود. برهمین اساس، مشارکت‌نکردن در صحنه‌های مربوط به عنصر جمهوریت، دو طیف فوق را از کرده‌های خود پشیمان نخواهد کرد بلکه آنها را به سرنوشت مردم مسلط‌تر خواهد ساخت و جامعه را به سمت یک‌جانبه‌گرایی سوق  خواهد داد.   @Habibollah_Babai
لینک حضور در مجلس ترحیم https://bbb01.dte.ir/b/gkc-xkh-uoh-6i6
https://iporse.ir/6122420 👆👆سامانه یادبود مجازی آی‌پرسه‌ برای والده بنده @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا، قسمت ۲۶ درس‌های انتخابات 2008 (اوباما و مک‌گین) انتخابات سال 2008، سال‌های حضور من در آمریکا، علی‌الحساب از دو جهت آموزنده بود: 1. مهم‌تر از نتیجه انتخابات، فرایند انتخابات سال 2008 بسیار حائز اهمیت بود. آورده انتخابات بیش از آنکه در ساحت سیاستمداران تغییری ایجاد کند، در سطح شعور سیاسی مردم تغییر ایجاد می‌کرد و این برآمده از تدبیر و هوشمندی در سیر و فرایند انتخابات در کشور بود. در این باره، اهمیت فرایند انتخابات نه در مدعیات و رجزخوانی‌ها بلکه در نقد کارشناسی و عالمانه از مواضع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کاندیداها بود. مجریان برنامه‌های انتخاباتی نه سلبریتی‌ها یا مجریان تلوزیون بلکه اساتید و کارشناسان دانشگاهی بودند. این اولین عنصر تفاوت بین انتخابات در ایران و انتخابات در آمریکا بود. مثلا در محیط سخنرانی جناب اوباما، کارشناسان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در اتاق شیشه‌ای نشسته بودند و بعد از پایان سخنرانی اوباما، جمله به جمله ایشان را نقد و بررسی می‌کردند. حضور کارشناسان و اساتید در برنامه‌ها مانع از آن می‌شد که کاندیدایی به آسانی دروغ بگوید و یا حرفی بی‌ربط و بی‌حساب بزند. (در همین باره نگاه کنید به مجری‌های شبهای مناظره در انتخابات آمریکا). همین، سطح شعور سیاسی مردم را ارتقا می‌داد. 2. درس دوم انتخابات 2008 موضوع اخلاق و قدرت بود. پیروزی اوباما بر خلاف انتخابات اخیر بایدن ـ ترامپ، همان شب انتخابات حدودا ساعت 11 اعلام شد. پس از اعلام پیروزی اوباما، ابتدا مک‌گین در کمپ انتخاباتی خود، و سپس اوباما در کمپ انتخاباتی‌اش به سخنرانی پرداختند. آنگاه که مک‌گین در سخنرانی خود به اسم اوباما اشاره کرد، هواداران‌اش اوباما را هو کردند. مک‌گین در برابر هوادارانش واکنش نشان داد و گفت: «اوباما رقیب دیروز من و رئیس جمهور امروز من است.» با همین جمله او اجازه نداد دعوا و نزاع انتخاباتی ادامه پیدا بکند. بعد از مک‌گین، اوباما در کمپ انتخاباتی‌اش سخنرانی کرد و شاید نزدیک به دو دقیقه فقط در محاسن و خدمات مک‌گین به آمریکا گفت. همین تعامل اخلاقی، اختلاف و شکاف پنهان و آشکار بین سیاه و سفید و جمهوری‌خواه و دموکرات را تا حدی کنترل کرد و به نزاعات کم و بیش پایان داد.  @Habibollah_Babai
همچنان فکر می‌کنم... «رأی ندادن»، رأی دادن به دیکتاتوری است! مدتی است برخی از نویسندگان عادت کرده‌اند بر تهدید نظام به عدم مشارکت در انتخابات (تحریم انتخابات). این عده مشارکت خود را منت و عدم مشارکت خود را تهدید جمهوری اسلامی می‌دانند. در حالی که این مشارکت بیش از آنچه برای نظام مهم باشد، برای همین دسته از روشنفکران به‌اصطلاح آزادی‌خواه اهمیت دارد. البته بعید نیست کسی از طیف سنتی در ایران نسبت به تبعات عدم مشارکت سیاسی درک لازم را نداشته باشد، لیکن بعید است کسی در دپارتمان علوم سیاسی و علوم اجتماعی نشسته باشد و پیامدهای عدم مشارکت را درک نکند و آنگاه بخواهد سفارش کند که مشارکت نکنید. البته آنها نیک می‌دانند عواقب استبدادی عدم مشارکت چیست و ما هم می دانیم برخی استبداد سکولار را بر مردم‌سالاری دینی ترجیح می‌دهند. در اینکه، چرا «رأی ندادن» رأی به استبداد و دیکتاوری است چند نکته را باید در نظر داشت: 1. سبک کردن مردم‌سالاری در ایران، راه لیبرال ـ دموکراسی را در ایران هموار نخواهد کرد. اساسا دنیای غرب به تعبیر رضا داوری (در تحلیل انحراف عدالت‌خواهی به مشروطه‌خواهی و مشروطه خواهی به استبداد احمدشاه) ما را لایق دموکراسی نمی‌داند. لذا کسانی که روشنفکرانه صد عن السبیل می کنند نه به دموکراسی غربی خواهند رسید و نه حظی از مردم‌سالاری اسلامی و ایرانی خواهند برد. آنها باید به فکر بازگشت به هرج و مرج و یا در بهترین حالت به فکر ظهور دیکتاتوری مثل سیسی در ایران باشند که نه فقط آزادی‌های مشروع بلکه آزادی‌های نامشروع را نیز از آنها دریغ خواهد کرد. 2. کور کردن نظام مردم‌سالاری در ایران چه آنجا که به خاطر کج سلیقگی‌ها، تنگ‌نظری‌ها، و دینداری‌های اعوجاجی باشد، چه آنجا که به موجب بازی‌های روشنفکری با کلمات و مفاهیم باشد، هر دو زمینه‌های استبداد در کشورهای اسلامی را هموار خواهد کرد. شکستن تجربه مشارکت مردم در شکل‌گیری قدرت سیاسی در ایران، توجیهی خواهد بود برای حکام منطقه در جهان عرب و جهان اسلام در اینکه راه را برای حضور مردم در سیاست ببندند و آن را تجربه‌ای ناکام و ناممکن تلقی کنند. در این صورت، دنیای اسلام قرنها در رشد سیاسی‌اش به تأخیر خواهد افتاد. 3. رأی ندادن خواص و نخبگان جامعه، مانع از رأی‌دادنِ عوام نخواهد شد. عوام در شهرهای بزرگ و کوچک بالاخره رأی خواهند داد، لیکن غلبه عوام بر خواص در انتخابات ممکن است به قول آقایان پوپولیسم در ایران را دوباره بر اریکۀ قدرت بنشاند و نوعی از دیکتاتوری پوپولیستی را رقم بزند. 4. انتخابات معقول در هر کشوری، بیش از آنکه راهی باشد برای انتخاب اصلح، راهی است برای ارتقاء سطح بینش و شعور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مردم. خراب کردن این پل، خراب کردن پل آزادی، پل عدالت، پل اندیشه و پل تغییر در ایران امروز است. این جمله از عقلای اصلاح‌طلب که «ما به هیچ وجه نباید انتخابات را که ناموس دموکراسی است، نادیده بگیریم» بر همین نکته اشاره می‌کند. 5. بالاخره اینکه، رأی ندادن برخی از جریانات روشنفکر اتفاقا در راستای تقویت جریانی خواهند بود که در ضلع جمهوریت نظام اما و اگرهایی دارند. کنارهم نشینی طیفی که برای نفی جمهوریت مبنای دینی دارد و طیفی که برای نفی مشارکت دلیل سیاسی می‌تراشد، هر دو بالمآل به یک نتیجه می‌رسند و آن جز انسداد اجتماعی در ایران نیست. @Habibollah_Babai
🔻 گروه کارشناسی ارشد فقه خانواده، با همکاری معاونت پژوهش دانشگاه مجازی المصطفی«ص» برگزار می نمایند: *نشست علمی با موضوع: معرفی و نقد کتاب «زندگی زمینی و راز آسمانی»* 🌺با حضور نویسنده محترم: دکتر وحید سهرابی فر«عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی» 🌺 ناقد محترم: حجه الاسلام دکتر حبیب الله بابایی «دام مجده» عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی 🌺 دبیر جلسه علمی: دکتر حمید علی آبادی«مدیر دوره فقه اسلامی، معارف اسلامی و مطالعات زنان» 🗓 دوشنبه، ۳۱ خرداد ۱۴۰۰، برابر با ۲۱ ژوئن ۲۰۲۱ ⏱ 18 به وقت تهران Time.ir 🎦 لینک نشست: https://live.mou.ir/research 🔹 روش ورود به نشست: 1⃣ لینک را در مرورگر کروم وارد اجرا کنید. 2⃣ نام خود را وارد کنید. 3⃣ گزینه «Open in Browser» یا «در مرور گر باز کنید» را انتخاب کنید. بعد از اجرا وارد می شوید. 🌸 شرکت برای عموم آزاد است.
نشست "مسئله‌شناسی تمدن نوین اسلامی" در سازمان سمت لینک نشست https://b2n.ir/z06570 @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا قسمت ۲۷ (زبان‌ و آموزش زبان‌های مختلف) زبان آموزی در دانشگاه‌های آمریکا بی‌شک یکی از عوامل برتری اساتید و دانشجویان آن است. اساسا هر زبان جدید، دنیای جدیدی از معنا و جهان جدیدی از منابع فکر و اندیشه را فرا روی محققان و پژوهشگران باز می‌گشاید. نوع دانشجویانی که من در تجربه خودم دیدم، قریب به 5 زبان می‌دانستند، و نوع اساتیدی که من در دانشگاه ویرجینیا و برخی از دانشگاه‌های دیگر با آنها در ارتباط بودم، بیش از 10 زبان می‌دانستند. در این بین محمود ایوب استاد نابینا و بازنشسته دانشگاه تمپل که من او را در دانشگاه برکلی (در سفر کوتاهم به کالیفرنیا) دیدم، بسیار جالب بود. اویی که همسرش برای او ریدینگ می‌کرد، خود بیش از 10 زبان می‌دانست. عبدالعزیز ساشادینا سال 2008 نزدیک سن بازنشستگی بود، زبان ایتالیایی را به عنوان چهاردمین زبان داشت کار می‌کرد. دانشگاه ویرجینیا هر تابستان برای دانشجویان دکتری دوره زبان آموزی داشت که هر دانشجویی می‌توانست هر سال یک زبان به سرمایه‌های زبانی خود اضافه کند. در این دوره کوتاه مدت، 4 ترم آموزشی در 9 هفته برگزار می‌شد و دانشجویان مهارت‌های «گفتن و شنیدن»، و «خواندن و نوشتن» را همزمان از صبح تا غروب کار می‌کردند. این دوره برای دانشجویان دانشگاه مجانی و برای غیر دانشجویان بیش از 1000 دلار هزینه دربر داشت.  @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا قسمت 28 (writing) من در طول اقامت‌ام در آمریکا، جز کلاس advanced writing و کلاس accentتقریبا کلاس دیگری برای زبان انگلیسی شرکت نداشتم. بخشی از خلاء زبانی خود را در گفتگوهای مکرر و متعدد با اساتید و با دانشجویان دنبال می‌کردم و بخشی از آن را هم با حضور در کلاس‌های مختلف دانشگاه پی می‌گرفتم. نکته مهم در دوندگی‌های زبانی‌ام، تأکید من بر writing  بود. قبل از عزیمت به آمریکا رایتینگ برایم اهمیت داشت و اساسا آن را برای آینده علمی خود به عنوان به یک طلبه مهم‌تر از مهارت گفتگو می‌دیدم. برای همین نیز بعد از شروع کار خود در نگرش تطبیقی به موضوع «تأویل» (علامه طباطبائی) و «اسطوره‌زدایی» (رودولف بولتمان) کوشش کردم اولین مقاله‌ام به زبان انگلیسی را بنویسم. در نوشتن این مقاله بیشتر از دوستان دانشجویان دکتری استفاده می‌کردم. اما در پیشرفت مهارت رایتینگ‌ام بیش از دوستان دانشجو و کلاس‌های رایتینگ دانشگاه، از مرکز رایتینگ (writing center) استفاده می‌کردم. مرکز رایتنگ در دانشگاه یک مرکز کاربردی برای رایتینگ بود. در این مرکز اساتید و دانشجویان دکتری انگلیسی زبان حضور داشتند و نوشته‌ها و پیپرهای کلاسی دانشجویان غیرانگلیسی زبان را سطر به سطر به صورت حضوری می‌خواندند و همراه با توضیحاتی اصلاح می‌کردند. سهمیۀ هر دانشجو در کل ترم 10 جلسه بود که من گاهی با سماجت می‌توانستم درهر ترم 15 جلسه از اساتید نیتیو آنجا به صورت حضوری استفاده بکنم. این یکی از بهترین‌ جاهایی بود که می‌شد مهارت‌ نوشتن به زبان انگلیسی را یاد گرفت. علاوه بر هنر درست نوشتن و القای درست مطالب به عبارت‌های ساده‌تر و واضح‌تر، دیدن کیفیت کار افراد نیتیو در نوشتن قابل توجه بود؛ مثل اینکه چگونه یک فرد نیتیو به طور پیوسته به dictionary.comمراجعه می‌کند، یا چه طور در همان فایل  word از shift+f7 برای دیدن کلمه‌های مترادف و متضاد و انتخاب واژه‌ای مناسب استفاده می‌کند. استفاده از این ظرفیت ویژه در این مرکز و سپس استفاده از ویرایش  حضوری یکی از دانشجویان دکتری بود که بحمدالله توانستم در سال دوم از حضورم در آمریکا، اولین مقاله‌ام را در مجله Ecumenical Studies دانشگاه تمپل چاپ کنم.  @Habibollah_Babai
گفتگو با جان میلبنک، حوزه علمیه بر خط گفتگوهای بین‌المللی و بین‌الادیانی @Habibollah_Babai
" تحلیل تمدنی از گذشته تاریخی و سیره اجتماعی ائمه معصومین ع" با ارائه جناب استاد امیر غنوی و در گفتگو با اساتید تمدن، کلام، و تاریخ لینک حضور در جلسه https://bbb01.dte.ir/b/gkc-xkh-uoh-6i6
نکته‌ای در وصف فضیلت‌های مادرم (در چهلمین روز از فقدانش) ۱. مادرم در خانه و خانواده‌ بسیار متمکنی بزرگ شده بود، ولی هیچگاه درِ خانه را به روی تنگدستان و فقرا نمی‌بست. گاه ما فرزندان از سر کودکی و خامی از رفت و آمد فقرا و روستائیان به خانه‌مان شکایت می‌کردیم، ولی مادر هرگز به آنها رو تُرش نمی‌کرد و از پناه دادن به آن‌ها دریغ نمی‌ورزید. او به‌رغم مشکلات زندگیِ کارمندی و معلمی پدرم، چندین کودک بی‌سرپرست را از روستاهایی که پدر آنجا معلمی می‌کرد در خانه پناه داد و بزرگ‌شان کرد. ۲. مادرم هرچند ادعای انقلابی‌گری نداشت و از مدعی بودن هم متنفر بود، ولی بخاطر شرایط مبارزاتی پدرم، شرایط سختی را گذارند و در برابر حوادث و فشارهای سیاسی صبوری کرد. او در اوج فشارهای پیرامونی و فامیلی در دوران بعد از انقلاب تاب آورد و در تنهایی‌اش ساخت، و نیز در نبود پدرم در خانه، در برابر قلدرهای ضدانقلاب در خلخال که دست کم دو بار قصد داشتند خانه ما را به آتش بکشند، مردانه ایستاد.  ۳. مادرم بخاطر جو عامیانه در میان فک و فامیل، با طلبه شدن‌ام (به عنوان اولین طلبه در خانواده) و بعد با ملبس بودن‌ام به لباس روحانیت موافق نبود، ولی او هرگز متعرض طلبگیِ من نشد و هرگز کنایه‌ای به لباس من و هویت روحانی‌ام نزد. او در این باره بسیار مودب بود. به رغم فشارهایی که می‌دانستم او در مجالس مختلفِ زنانه از برخی جهلۀ عوام فقط از جهت «مُلّا» بودن فرزندش متحمل می‌شود و می‌رنجد، هیچ وقت دم نمی‌زد و هیچ‌گاه هم مهر و متانتش را از من دریغ نمی‌کرد. او دائم دعایم می‌کرد و به من آرامش می‌بخشید. ... و من اکنون بی‌صبرانه دلتنگ شنیدن صدای دعایش هستم. روحش شاد و یادش ماندگار! @Habibollah_Babai
مجلة المعارف العدد 3.pdf
2.91M
ویژه‌نامه مجله معارف (بیروت) در موضوع "غرب‌شناسی" @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا، قسمت ۲۹، (خود و  ناخود) دانشجویان مسیحی و اساتید آمریکایی در دانشگاه ویرجینیا بیش از آنکه راغب باشند نکته و مطلبی از مدرنیته از ما غیرمسیحی‌ها و غیرغربی‌ها بشنوند، راغب بودند سخنی از سنت و میراث خودمان بشنوند. یک بار پیتر اوکس همین را صریحا به من گفت که ما به اندازه کافی از خودمان و درباره خودمان شنیده‌ایم، اکنون ما نیاز داریم صدایی و اندیشه‌ای از بیرون مدرنیته بشنویم. او همین مضمون را در جای دیگر و به گونه‌ای دیگر در باره روش تطبیقی گفت و گفت که شما چقدر می‌توانید به اندازه من یهودی از یهودیت بدانید، و من یهودی چه مقدار می‌توانم به اندازه شمای مسلمان از اسلام بدانم. بنابراین برای کار تطبیقی بهتر است ما مسئلۀ مشترک بین خود را معلوم کنیم و آنگاه هر کسی پاسخ‌های برآمده از سنت خود را ارائه کند و آن را به اشتراک بگذارد. بدین صورت به خودی خود کار تطبیقی شکل خواهد گرفت. اوکس خودش این کار را هر ساله در گفتگوهای SR (Scripture Reasoning) با تعیین موضوعات مشترک در تورات، انجیل، و قرآن (مثلا «نور» در متون مقدس)  با حضور مسلمانان و یهودیان و مسیحیان انجام می‌داد. یکی از دانشجویان دکتری دانشگاه ویرجینیا (اسمش را الان فراموش کرده‌ام) نیز همین نکته را متذکر شد. با ایشان در مورد پروژه‌ام، مقایسه بین «تأویل» علامه طباطبایی و «اسطوره‌زدایی» بولتمان، صحبت می‌کردم. او به من گفت که از بولتمان به ما نگویید. ما بولتمان را با نقدهای فراوان‌اش مکرر خوانده‌ایم. شما از علامه طباطبایی بگوئید که ما از ایشان چیزی نمی‌دانیم. وقتی من کتاب «قرآن در اسلام» علامه را که به انگلیسی ترجمه شده بود به ایشان معرفی کردم، در گفتگوی بعدی دیدم که کتاب «قرآن در اسلام» را از کتابخانه گرفته و محورها و عناوینی از کتاب علامه را به من نشان می‌دهد و می‌گوید امروزه این عناوین بحثی علامه طباطبایی در جامعۀ آکادمیک ما راهگشاست. همین نگاه را من در کنفرانس «اسلام و ژیرارد» در اینسبورگ اتریش دیدم. در ارائه مقاله‌ام در پی آن بودم که با استفاده از بیان استاد مطهری در بارۀ «خود مجازی و خود حقیقی»، «نظریه محبت» و دوست مشترک را در برابر «نظریه نفرت» و دشمن مشترک برجسته کنم و آن را در مواجهه با وضعیت هابزی جامعه کنونی مهم معرفی کنم. در این کنفرانس آنچه از من مورد استقبال قرار گرفت و برخی از اساتید آن را بسیار مهم ارزیابی می‌کردند، نه خوانش من از ژیرارد و یا حتی نقد من از او، بلکه ارائه نکته‌های ایجابی از اندیشمندان اسلامی در تفکیک «من عِلوی» از «من سِفلی» بود. @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا، قسمت ۳۰ (اسلام‌ کاریکاتوری) یه بار جناب محسن کدیور، که برای یکسال تدریس به ویرجینیا آمده بود، به من گفت که ضعیف‌ترین دانشجویان من مسلمان هستند. مسیحیان و یهودیان بسیار جدی‌تر از مسلمانان اسلام را می‌خواندند. در کنفرانس AAR که بزرگ‌ترین کنفرانس دین‌شناسی در آمریکای شمالی است، در سال 2009 چهار یهودی چهار مقاله فقط در مورد آیۀ «فاضربوهن» نوشته بودند. شبیه این وضعیت در قرآن‌شناسی غیرمسلمانان را من در کنفرانس اینسبورگ هم دیدم که همه مقالات روز دوم کنفرانس، همه قرآنی بود و هیچ یک از نویسندگان آن نیز مسلمان نبودند. در این وضعیت برخی از مسلمانانی که نوعا به عنوان اسلام‌شناس این طرف و آن طرف دعوت می‌شدند گاه اولیات از اسلام را نمی‌دانستند. یکی از دانشجویان پاکستانی که پیش من متن تفسیر المیزان را می‌خواند، مدتی غیبش زد. بعد از یک هفته دوباره ایشان را دیدم. پرسیدم کجا بودید، گفت دانشگاه تگزاس دعوت شده بودم برای اساتید دانشگاه در مورد «علم در اسلام» سخنرانی داشتم!! کسی که نمی‌توانست متن عربی بخواند رفته بود در مورد علم در اسلام سخنرانی بکند. در کنفرانس سالانه SR جمعی از مسلمانان برای گفتگوی با مسیحیان و یهودیان حضور داشتند که به جرأت می‌توان گفت که خانم‌جلسه‌ای‌های ما در ایران به مراتب سواد دینی و اسلامی‌شان بیشتر از برخی از خانم‌ها و آقایان حاضر در آن کنفرانس بودند. مزیت افراد حاضر در این کنفرانس بیشتر آشنایی‌شان با زبان انگلیسی بود. این وضعیت در مورد کرس‌های اسلام‌شناسی هم کم و بیش هویدا بود. یه بار از یکی از اساتید یهودی سئوال کردم که چرا اسلام‌شناسی مثل مطالعات یهودی در دانشگاه‌های آمریکا رونق ندارد؟ ایشان در پاسخ به من گفت که نه شما مسلمانان و نه ما یهودیان انتظار نداریم دانشگاه‌های مسیحی برای ما یهودیان و شما مسلمانان هزینه کنند. در چنین وضعیتی ما یهودیان برای تأسیس کرس‌های یهودی و یهودیت‌شناسی هزینه می‌کنیم (مثال زد همسر خود را که برای تأسیس یک کرس یهودیت‌شناسی در ویرجینیا 1200000 دلار هزینه کرده بود) ولی شما مسلمانان پول نفت را صرف این مسائل نمی‌کنید. اساسا بعد از یازدهم سپتامبر که اسلام در آمریکا تبدیل به مسئله امنیتی شد، اسلام‌شناسی هم بیشتر ژورنالیستی شد. یکی از علت‌های ژورنالیستی شدن اسلام و اسلام‌شناسی‌ در آمریکا پردرآمد بودن اسلام‌شناسی در آمریکا بود. اندرو یکی از دوستان مسیحی‌ام در موسسه «مطالعات پیشرفته در فرهنگ» که من را برای ماندن در آمریکا تشویق می‌کرد، گفت که پول در آمریکا در اسلام‌شناسی است و اگر شما اینجا بمانید درآمد خوبی خواهید داشت. این وضعیت در مورد کلیات اسلام و اسلام‌شناسی بود، اما در مورد تشیع اساسا کار از بیخ مشکل داشت و اسلام شیعی و مکتب قم تقریبا امری ناشناخته بود. در این باره قطع ارتباط سیاسی ایران وآمریکا که به نظرم درست هم بوده و من از آن به شخصه دفاع می‌کنم، ولی باید گفت تسری عدم ارتباط سیاسی به حوزه‌های علمی و فرهنگی و نبود ارتباط میان نخبگان آمریکا و ایران در حوزه اسلام شناسی به نفع اسلام و تشیع در دنیا و در آمریکا نبوده است و در این باره حوزه علمیه تشیع در ایران کرس‌های شیعه‌شناسی و اسلام‌شناسی در دنیا را عملا باخته است.  @Habibollah_Babai
یادداشت‌های آمریکا، قسمت ۳۱ (وضعیت مسلمانی) آنچه در مورد اسلام کاریکاتوری گفتم مربوط به فضای آکادمیک و نخبگانی مطالعات اسلام در آمریکا بود. آنچه اکنون اشاره می‌کنم مربوط به وضعیت مسلمانی مسلمانان در آمریکاست. در مورد اسلام و مدرنیته و فرهنگ مسلمانی و فرهنگ مدرن و نقطه‌های چالش یا فرصت می‌توان به تفصیل نوشت. قصد من اینجا طرح بحث آکادمیک نیست، من صرفا در پی بیان مشاهداتم هستم. در مشاهدات خودم از میان ایرانیان و افغانی‌ها و گاه عرب‌ها، آنچه از مسلمانی می‌دیدم مسلمانیِ صادقانه و دور از ریا بود و اساسا محملی برای ریاکاری و ظاهرسازی وجود نداشت اما سطح تلقی و سطح درک از مسلمانی سطحی بسیط، ساده و گاه بسیار نازل بود. برای اینکه چرا مسلمانی و سطح آن در آمریکا بسیار ساده و گاه بدون آنکه مبالغه بکنم پایین‌تر از سطح مسلمانی در روستاهای ایران بود، علت‌های مختلفی در نظرم هست: 1. یکی از علل نازل بودن سطح مسلمانی، شاید نازل بودن اسلام آکادمیک بود، ولی مهم‌تر از  اسلام آکادمیک که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم، «اسلام در رسانه» بود که موجب می‌شد نه فقط مسلمان سیاه آمریکایی بلکه حتی مسلمان ایرانی مقیم آمریکا نیز تلقی‌اش از اسلام و زندگی مسلمانی بسیار پایین و مقدماتی باشد. مثلا اسلامی که فاکس نیوز یا سی ان ان از آن صحبت می‌کرد اسلام خشن و اسلامی تک بُعدی بود و به طور طبیعی فرد مسلمان در آمریکا نیز هویت مسلمانی خود را از همین‌ فضای رسانه‌ای دریافت می‌کرد و از آن متاثر می‌شد. 2. علاوه بر رسانه‌ها، منبرهای خود مسلمانان برای تبلیغ و ترویج اسلام نیز این خامی در مسلمانی را تقویت می‌کرد. منبرهای مسلمانان متعلق به دو قشر از مبلغان و سخنرانان بود: الف) روحانیت سنتی؛ مثل آنچه که شبکه سلام در آمریکا آن را تبلیغ می‌کرد و یا مثل برخی از مراکز اسلامی مانند مرکز آی ای سی در واشنگتن که برخی از سخنران‌های آن (که کلی هم به پایشان هزینه می‌شد و به عنوان مبلغ از ایران دعوت می‌شدند) سطح نازلی از اسلام را برای مخاطبین ارائه می‌کردند؛ یا مثل برخی از نماز جمعه‌هایی که ظاهری از اسلام را برای مسلمانان تبلیغ می‌کردند (نمونه‌های این گونه از نماز‌جمعه‌ها را در سانفرانسیسکو دیدم و بعدها پس از ظهور داعش، بستر ظهور داعش غربی در این جور از نمازجمعه‌ها مستعد و فراهم یافتم). باید اشاره کنم که اسلام موجود در مراکز اسلامی ـ ایرانی نسبت به اسلام موجود در مراکز اسلامی ـ افغانی آشفته‌تر بود. افغانی‌ها اهتمام بیشتری به مراکز اسلامی و برنامه‌های سنتی و اسلامی‌ داشتند تا ایرانی‌ها که سرگردان بین اسلام سنتی و اسلام مدرن مانده بودند. ب) مبلغان کت‌و‌شلواری و روشنفکر که اسلام تقلیل‌یافته و کوچک‌شده‌ و معیوبی را تحویل مسلمانان ایرانی و غیرایرانی می‌دادند. برآیند هر دو قشر از مبلغان و هر دو نوع از اسلام، تناقض‌های سلوکی مسلمانان در دو راهه اسلام و مدرنیته در آمریکا بود.  @Habibollah_Babai
دفتر نخست "درآمدی بر فهم تمدنی قرآن" به اهتمام پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی (دفتر تبلیغات) به سرانجام رسیده و انشالله امسال منتشر می‌شود. این پروژه با اولین هم‌اندیشی قرآنی - تمدنی با عنوان «روش‌شناسی مطالعات تمدنی قرآن» در ماه مبارک رمضان سال 1395 آغاز شد و در ماه‌های رمضان‌ سال‌های بعد نیز ادامه یافت. در این مجموعه نشست‌ها و هم‌اندیشی‌ها آقایان محمدعلی‌مهدوی‌راد، محمدتقی سبحانی، احمد مبلغی، عبدالکریم بهجت‌پور، سعید بهمنی، احمد پاکتچی، محمدعلی میرزایی، محسن الویری، احمد آکوچکیان و علیرضا قایمی‌نیا حضور داشته و به ارائه بحث پرداخته‌اند. دفاتر بعدی "فهم تمدنی قرآن" به دو صورت "تفسیر موضوعی- تمدنی" (که به صورت مجموعه مقالات آماده شده) و "تفسیر ترتیبی - تمدنی" تقدیم پژوهشگران و علاقمندان خواهد شد. گزارش محتوایی 👇👇  @Habibollah_Babai