خون خدا در عرفان اسلامی
تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه
قسمت آخر: نتیجهگیری (الهیات خون خدا در برابر الهیات مرگ خدا)
در نخستین نگاه، تأمل در معنای «ثارالله» و تفسیر عرفانی از آن، تلاشی صرفا تئوریک به نظر میآید، لیکن، در نگاهی دیگر، سخن از نحوۀ ارتباط میان حقتعالی و انسان کامل در مقام قرب نوافل و فرائض، کاری است معطوف به عمل در همین دنیا و ایجاد ارتباط با خداوند در زندگی اجتماعی و اینجهانی. هرچند انسان کامل در مسیر سلوک و تقرباش به خداوند، تعالی یافته و به مقام فنا و بقاء بعد از فنا دست مییابد، لیکن این تعالی بدان معنا نیست که او با فانی شدن در خداوند، از دسترس مردم و از زندگی دنیوی دور گشته و امکان ارتباطِ دنیوی با او ناممکن میشود، بلکه فانی و باقی شدن در حقتعالی، زمینه برای ارتباطی نو و البته عمیق با مردمِ دنیا فراهم میگردد. اساسا بدون چنین تقربی، امکانی برای ارتباطی اصیل و عمیق میان انسان کامل و خداوند، و بین خداوند و خلق او وجود ندارد. بدینسان، خونِ خدا و انتساب حقیقی خون به خدا، هرگز به معنای مرگ و حذف خدا از زندگی نیست (آنچنانکه در تئوری «مرگ خدا» در غرب مطرح است)، بلکه انتساب «ثار» به خداوند در تقرب به قرب فرائض و مقام قربین، نوعی از بسط خداوند در زندگی دنیوی و احیای آن در حیات زمینی است. برخلاف تئوری «مرگ خدا» که در آن خدای متجلی در عیسی مسیح کشته میشود و با کشته شدن او خدا از صحنۀ زندگی منفک میگردد (و به اصطلاح نیچه میمیرد) و در پی مرگ خدا، انسان نیز دچار مرگ و نیستی میشود، در اندیشه عرفانی و تئوری «ثارالله»، با مرگ و شهادت کسی مانند حسین بن علی، خدای او به میان مردم بازمیگردد، در بین آنها شور ایجاد میکند و به جامعۀ مرده و انسانهای افسرده، حیات و نشاطی دوباره میبخشد.
نکتۀ مهم اینکه، کارکردهای حاصل از قرب فرائض به تناسب جوارح مختلف انسان کامل تفاوت پیدا میکند. گاه ممکن است این تقرب در «چشم» انسان کامل تبلور یافته و «عین الله» گردد، گاه ممکن است این تقرب در «دست» آن ولی خدا ظاهر شده و «یدالله» تجلی یابد، و گاهی هم ممکن است خداوند در حالات روحی و روانی انسان کامل مانند غضب یا خرسندی او ظهور یابد. بی شک، عین، ید، غضب و غیره، هرکدام در مقام قرب فرائض، آثار حقانی خواهند داشت، لیکن همۀ آن آثار و لوازم یکسان نخواهند بود. «عینالله» بودن اقتضائاتی دارد که متفاوت است از «یدالله» بودن. همینطور «یدالله» بودن لوازمی متفاوت از «غضبالله» و یا «رحمتالله» دارد. حال، «ثارالله» بودن نیز اقتضائاتی منحصر به فرد دارد که متفاوت است از احکام و لوازم عینالله، یدالله و یا غیرتالله. در «ثارالله» نوعی از رثاء نهفته است که در «عینالله» چنین رثائی وجود ندارد. همینطور در «ثارالله» نوعی از شور و ثوره وجود دارد که در «یدالله» آن را نمیتوان یافت. همین جهات خاص در «ثارالله»، خون خدا را به لحاظ فرهنگی و تمدنی اهمیت بیشتری میبخشد و نقش اجتماعی آن را در مقایسه با دیگر امور منتسب به خداوند بیشتر میکند.
@Habibollah_Babai
👈 بازنشر:
کتاب «رنج عرفانی و شور اجتماعی»، روایتی «متعهّدانه» (در تضاد با روایتِ فدیهای) از عاشورا
شبیهسازیهای صوری بین اسلام و مسیحیت و گاه هم استفاده از واژههای مشترک خلط و خبطهای عمیقی را در الهیات تطبیقی موجب میگردد که لازم است پیوسته آن را توضیح داد و از اینهمانیسازیهای سطحی جلوگیری کرد. یکی از این واژگان مشترک در زبان انگلیسی کلمه redemption (رهایی) است که در غربِ مسیحی هم در مورد آلام عیسی مسیح بکار رفته است، و هم در مورد آلام اهل بیت علیهمالسلام و مصائب امام حسین علیهالسلام (مثلا در کتاب محمود ایوب با عنوان Redemptive Suffering in Islam: A Study of the Devotional Aspects of Ashura in Twelver Shi'ism) استفاده شده است. واژه دیگری که بستر این التقاط معنایی را میان دو طیف فکری مدرن و سنتی موجب گردیده است، کلمه رنج (suffering) در ادبیات مسیحی و طرح و بحث از آن را در فضای اندیشه اسلامی است که گاه بدفهمیهایی را موجب گردیده است.
کتاب «رنج عرفانی و شور اجتماعی» که از منظر روشنفکری متهم به نگاه فدیهای به عاشورا، و از منظر سنتی متهم به نگرش عرفی و سکولار به عاشورا است در میانۀ نگاه عرفی و نگاه فدیهای قرار گرفته است. این کتاب که طراحی گامهای اولیۀ آن در دانشگاه ویرجینا و پایان آن در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی بوده، هرچند سویههای دنیوی و کارکردهای اجتماعی عاشورا در عصر جدید را پی گرفته است، ولی در این جستجو علاوه بر گفتگو و همزیستی بینالادیان بر مبنا و محور «آلام متعالیِ امامِ شهید»، به عنصر «رهایی»، «نجات»، و «ابدیت»ِ مشترک بین الادیان در پرتو ذکر مصائب امام ـ امت (امام به مثابه امت یا امام در مقیاس امت) نیز میپردازد و آن را به لحاظ کلامی و الهیاتی امری محتمل و موثر در دورۀ غیبت میداند. به بیان دیگر، پی گرفتن ابعاد دنیوی، اجتماعی و تمدنیِ عاشورا نه به معنای تقلیل و فروکاستن عاشورا به مسئلههای عصری و معضلات اجتماعی است، بلکه به معنای بسط و توسعه عاشورا از امور عرفانی به ساحات عرفی، و از عرصههای دینی به ساحتهای دنیویِ زمانه است. بسط الهیات عاشورا از دین به دنیا بسیار متفاوت است از فروکاستن عاشورا و ابعاد غیبیِ آن به اموری محسوس، اینجایی، و اکنونی. از این رو لازم است چندین نکته را در بارۀ «نظریۀ رنج عرفانی» در کتاب فوق و آنچه آن را از نگرشهای فدیهای جدا کرده و بلکه آن را در تقابل با رویکردهای فدیهای قرار میدهد، متذکر شد:
👇👇👇
@Habibollah_Babai
1. نخست اینکه، هم در نگرش متعهدانه و هم در نگرش فدیهای، رنجِ رخداده برای امامی همچون امام حسین علیه السلام یا پیامبری همچون عیسی مسیح علیه السلام (طبق باور مسیحیان)، «رنج برای» (suffering for) یا رنج خودخواسته، رنج معنادار، رنج سازنده، و البته رنجی ثمربخش است، لیکن متعلق «برای» (for) در نگرش فدیهای دفع بلا و بخشش گناه است (نگرش سلبی در جهت دفع گناه)، در حالی که متعلق «برای» در نگرش متعهدانه به عاشورا، هدایت انسان و مصونیت او در برابر گناه در همین دنیا (و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة) است. اینکه مرحوم قاضی طباطبایی مسیر توسل به سیدالشهداء را در سلوک الی الله حیاتی میداند و «آن حضرت را برای رفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا دارای عنایتی عظیم» معرفی میکند، بر همین معنای ایجابی عاشورا دلالت دارد.
پروفسور محمد لگنهاوسن که مقالهای را با عنوان «Ashura» در مجلهISLAMOCHRISTANA در سال 2010 نوشته است، به همین ایدۀ «رنج برای» در کتاب «رنج عرفانی و شور اجتماعی» اشاره میکند و ابعاد سازنده آن را چنین توضیح میدهد «که اگرچه رنج امام حسین ع میتواند تأثیری در دوری مردم از گناه داشته و زندگی اجتماعی را به سمت همبستگی پیش ببرد، ولی همواره در توجه به رنجها و آلام فرد بیگناه، خطر انتقام کور وجود دارد. «نظریه رنج متعالی» این نکته را پاسخ میدهد که گرایش به خشونت در یاد آلام امام مظلوم زمانی از بین میرود که آلام و مصائب امام را به گونهای یاد کنند که این یاد، ما را به ارزشهای آن امامِ شهید کامل رهنمون شود. در این گونه از یادکردن، تمرکز نه بر آن «رنج» بلکه بر آن هدفی است که رنج و درد برای آن شکل گرفته و تحمل گردیده است.» (ص 25). لگنهاوسن این نکته را ادامه داده و میگوید که «گناهان ما با خون شهدا شسته نمیشود، بلکه از رهگذر تأمل بر الگوی زندگی شهید و التزام و تعهد به اخلاق دینی و اصول معنوی شهداست که آدمی راه صلاح میرود و گناهاش از بین میرود.»
2. در نگرش فدیهای، فرد متعهد، آن امام یا آن پیامبر کشتهشده است و مردم در برابر آن رنج و مصیبت و درد و کشتهشدن تعهدی و مسئولیتی ندارند، در حالی که در نگرش تعهدآورانه از «رنج متعالی»، وجود مسئولیت و تعهد امام، تعهد امت را زائل نمیکند. هر میزان امام تعهد بیشتری پیدا میکند، امت نیز به همان اندازه متعهد میشود. عدم تعادل و توازن بین تعهد امام و تعهد امت موجب شکاف بین امت و امام و جدایی امت از امام و انحراف و گمراهی امت از مسیر امام میگردد.
3. در نگرش فدیهای نوعی از خودخواهی انسان و شاید خودمرکزی (نوعی از انسانخدایی) نهفته است که درآن انسان (آنهم انسان عرفیزده و دنیوی شده) در مرکز قرار میگیرد و پیامبر و امام، تبدیل به دیگریِ (other) او میشود، دیگریای که باید در خدمت انسانِ دنیویشده قرار بگیرد و مسئولیت خطاهای انسان را برعهده بگیرد و به وقتاش هم باید برای همین انسان عُرفی و گناهان او فدا شود. تحلیل یا توصیفی که رنه ژیراد از فرایند بلاگردانی (scapegoating process) در وضعیت تضاد و تنازع انسانی (جامعه هابزی) مطرح کرده و کشته شدن عیسای بیگناه مظلوم را عامل وفاق و اشتراک و انسجام بین فردهای دشمن توصیف میکند بر همین اساس است؛ ولی در نگرش متعهدانه، پیامبرِ شهید و یا امامِ شهید، نه دیگریِ ما، بلکه خودیِ ما و از ماست و برای رهایی از ویژگیهای نزاع و دشمنی بین انسان و انسان، باید نسبت به آن امام ـ امت «معرفت» پیدا کرد، به او محبت ورزید، و در عشق به او خود را فدا کرد. تأسی به امام و کسب روحیۀ فداکاری از سوی امت، نه به معنای توکیل (وکیل کردن امام و سپردن مسئولیت خود به او) بلکه به معنای توکل (یا همان تعهد و بهدوش کشیدن مسئولیت خود) است که با نگرش فدیهای تفاوتهای بنیادینی دارد.
@Habibollah_Babai
🤚🏻 مهلت ارسال چکیده مقالات: اول شهریور 1401 (چکیده هایی که تا این تاریخ دریافت شود در کتاب مجموعه چکیده ها تا 14 شهریور منتشر خواهد شد) 🤚🏻 مهلت ارسال مقاله کامل: 30 دی 1401 (مقالاتی که تا این تاریخ دریافت شود در کتاب مجموعه مقالات تا پایان سال جاری منتشر خواهد شد) 🤚🏻 زمان برگزاری همایش: 14 شهریور 1401 صبح و بعد از ظهر مکان: پردیس مرکزی دانشگاه علامه طباطبائی https;//arbaeen.atu.ac.ir arbaeen@atu.ac.ir دبیرخانه همایش: 02126402630
@Habibollah_Babai
درباره کتاب «رنج عرفانی و شور اجتماعی» و تضاد آن با خوانش فدیهای از عاشورا
@Habibollah_Babai
کتاب Christ and Culture از سوی پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی ترجمه و منتشر شد.
این کتاب را لری بوشارد استاد دانشگاه ویرجینیا در گفتگوهایی که با ایشان در UVA داشتم معرفی کرد. کاری که ریچارد نیبور در این کتاب کرده، ارائه ۵ الگو در نسبت بین دین و فرهنگ است که نهایتا نسبت transforming بین مسیح و فرهنگ را به عنوان نظریه مختار برمیگزیند.
پیش از این، خلاصه این کتاب را در مجله آیین پژوهش منتشر کردیم و اکنون کل کتاب در دسترس علاقمندان به موضوع «دین و فرهنگ» قرار گرفته است.
@Habibollah_Babai
⬅️هم اندیشی بین المللی چیستی اربعین و کارکردهای فرهنگی- اجتماعی
💠لینک حضور
🌐 dte.bz/cptconf
⬅️آدرس: قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، سالن شهید سلیمانی
⏰زمان: سه شنبه ۱/۰۶/۱۵ -۱۴ ، ساعت ۱۰ الی 13
⬅️مجری:اندیشکده اربعین پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
📒همکاران:پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی ، مرکز همکاری های علمی و بین الملل ،پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی و گروه سیاسی مرکز تحقیقات اسلامی مجلس
🌐https://eitaa.com/isca24/11705
@Habibollah_Babai
*تحلیل ٤٩ سال پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره کنگره عظیم جهانی اربعین*
شیعه یک جمع متفرقی بود. یک جامعهای بود که در یک جا، در یک مکان زندگی نمیکردند. در مدینه بودند، در کوفه بودند، در بصره بودند، در اهواز بودند، در قم بودند، در خراسان بودند، اطراف و اکناف بلاد. اما یک روح در این کالبد متفرق و در این اجزاء متشتت در جریان بود.
مثل دانههای تسبیح یک رشته و یک نخ همه اینها را به هم وصل میکرد. چه بود آن رشته؟ رشته اطاعت و فرمانبری از مرکزیت تشیع، از رهبری عالی تشیع یعنی امام. همه این رشتهها به آنجا متصل میشد. قلبی بود که به همه اعضاء فرمان میداد. و به این ترتیب تشیع یک سازمان و یک تشکیلاتی بود. ممکن بود دو نفر از حال هم خبر نداشته باشند اما بودند کسانی که از حال همه با خبر بودند. اطاعت و فرمانبری آنها به حساب بود، فریاد زدنشان از روی دستور بود، سکوتشان بر طبق نقشه بود.
همه چیزشان با حساب بود. فقط یک عیبی کار آنها داشت و آن اینکه همدیگر را کمتر میدیدند. اهل یک شهر، شیعیان یک منطقه البته یکدیگر را میدیدند. اما یک کنگره جهانی لازم بود برای شیعیان روزگار ائمه(ع).
این کنگره جهانی را معین کردند. وقتش را هم معین کردند. گفتند در این موعد معین در آن کنگره هر کس بتواند شرکت کند. آن موعد روز اربعین است و جای شرکت، سرزمین کربلا است. چون روح شیعه روح کربلایی است، روح عاشورایی است. در کالبد شیعه تپش روز عاشورا مشهود است. شیعه هر جا که هست دنبالهروی عاشورای حسین است. این هم که میبینی همه جا این تپشهایی که در شیعه مشهود شده، از آن مرقدِ پاک ناشی شده. این شعلههایی بوده که از آن روح مقدس و پاک و از آن تربت عالی مقدار سرکشیده. به جانها و روحها رسیده. انسانها را به گلولههای داغی تبدیل کرده و آنها را به قلب دشمن فرو برده.
بنابراین مسئله اربعین یک مسئله مهمی است، اربعین یعنی میعاد شیعیان در یک کنگره بینالمللی و جهانی برای سرزمینی که خودش خاطرهانگیز است آن سرزمین. سرزمین خاطرهها است، خاطرههای باشکوه، خاطرههای عزیز، سرزمین شهدا، مزار کشتهشدگان راه خدا، اینجا جمع بشوند تشیع، پیروان تشیع و دست برادری و پیمان وفاداری هر چه بیشتر بدهند.
اگر امروز هم بتوانند شیعیان آن سرزمین پاک و مقدس را یک چنین میعادی قرار بدهند. البته بسیار کار بجا و جالبی خواهد بود و همین دنبالهگیری از راهی است که از ائمه هدی(ع) به ما ارائه دادند.
📚 سخنرانی در مسجد امام حسن مجتبی(ع)/ مشهد ۲۴ اسفند ۱۳۵۲
«خوارج نو» در ایران امروز
پیش از این در مقالۀ «تفکر اجتماعی خوارج» بر اصل «گسست میانِ من و دیگری» به مثابه نخستین اصل در اندیشه خوارج پرداختهام، اینکه هرکسی از من نیست در دارالکفر هست. این اصل، پایهای موثر در اخلاق دینداری خوارج و خودشیفتگی و خودارضاییِ دینی و سیاسی آنها در برخوردهای اجتماعی¬ با دیگران بوده و همین نیز موجب انسداد گفتگوی خوارج با اغیار بوده است. آنگاه که این مقاله را مینوشتم فکر میکردم مصادیق مهم از این جریان را میتوان در برخی از خطبا و گاه روحانیان لجباز در ایران مشاهده کرد، لیکن تجربههای مختلف اجتماعی و سیاسی در ایران نشان داد که روحیۀ خوارجی صرفا یک روحیۀ دینی و مذهبی نبوده، بلکه قالبهای روشنفکری و گاه ریشههای دانشگاهی عمیقی دارد، قالبهایی که دارالکفرش را از خودیها شروع میکند، «دیگری»هایش را از خودیها و «خودی»هایش را از بیگانگان برمیگزیند، و به رغم ادعای گفتگوی تمدنها، نمیتواند همین گفتگو را در وطن بوجود آورد و بلکه در دام تئوری های جدید خشونت میافتد.
اصل دیگر در عقاید اجتماعی خوارج، اصل «عدم تبعیض ایمان» است، اینکه ایمان یک امر به هم پیوسته است و قابل تجزیه (بعض بعض کردن) نیست. از این رو کسی یا ایمان دارد و یا ندارد و کافر است. کسانی که گناهکاراند، نمی¬توانند ایمان داشته باشند و کسی هم که ایمان ندارد کافر و مهدور الدم است. دوباره زمانی که این مقاله را مینوشتم تصورم این بود که مصادیق این اصل را باید در میان برخی از روحانیون انحصارطلب جستجو کرد، لیکن بعدها دیدم این سختگیری و گاه سادهلوحی را میتوان در میان برخی جریانهای روشنفکری در ایران نیز پی گرفت. بر اساس چنین اصلی همه باید نابِ ناب باشند و جامعه نیز باید مبرای از خطا باشد (برای همین، این طیف یا سفید سفید می بینند و یا سیاه سیاه). دشوارتر اینکه، نه تنها افراد جامعه باید مصون از خطا باشند، بلکه دولت اسلامی نیز باید خالی از ضعف و اشتباه باشد. از این نظر، اگر دولت جایی مرتکب خطا شود گناه کبیره کرده و «کافر» و «مرتد» می¬شود و در این صورت نه تنها باید از آن سرپیچی کرد بلکه باید با ایشان «جهاد» نمود. (اصل «استعراض» یا «اعدام مرتدان»).
قاعدۀ دیگر در رفتار اجتماعی خوارج تقدم «شور» بر «عقلانیت» است. شور و هیجانات نفسانی (passion) همواره یکی از محوری¬ترین پرسش¬ها در اندیشه سیاسی بوده و هست. اندیشمندان بسیاری مانند اسمیت و پاسکال و دیگران در مورد امکان مهار (harnessing) و یا سرکوب (repressing) هیجانات نفسانی و غریزی سخن گفته¬اند و کسانی نیز با عنوان کردن "کنترل آتش با آتش"، شورهای نفسانیِ خطرناک را قابل کنترل با شورهای و هیجانات دیگر تلقی کرده اند. در این باره برخی نیز تأکید کردهاند که تا زمانی که شورهای نفسانی از رهگذر عقل و اندیشه تعدیل نشود (تبدیل به interest نشود) نظم اجتماعی بوجود نمیآید. آنگاه که این مقاله را مینوشتم دوباره مصادیق آن را در میان برخی از جریانات مذهبی و گروههای به اصطلاح فشار انقلابی میدیدم، لیکن الان که تحولات پیرامونیام را میبینم تقدم هیجانات و شورهای کور نفسانی بر عقل و اندیشه، و تقدمِ تعصبهای کور بر قانون و اخلاق را در جریانهای مدعی مدرنیته درایران بوضوح میبینم.
به نظرم آنچه در دو سویۀ به اصطلاح نخبگانی ایران میتوان مشاهده کرد، دو گونه از خوارجبودگی است که مسیرهای گفتگو را از هر دو سویۀ عرفی و مذهبی در ایران به انسداد میبرد و تراکمی از نفرت و خشونت را در جامعه بوجود میآورد. جنس این خوارجبودگی در ایران، جنس اخلاقی است و نه اندیشهای، و باید آن را در نظام پر از عیب آموزش و پرورشمان چاره کنیم. لیکن عجالتا امروزه لازم است دلسوزان نظام از هر دو طرف برای شنیدن از یکدیگر (حسن الاستماع به مثابه اساس در صورتبندی گفتگوهای سازنده) اندیشه کنند و زمینههای لازم را برای ایجاد ارتباطی موثر با یکدیگر و گفتگو با نسل منتقد و گاه معترض (که بسیاری از آنها در خانه هستند و نه در خیابان) فراهم آورند. یکی از نقطههای مهم گفتگو که باید در مورد آن فکر کرد و به توافقی در سطح ملی رسید، «فرایند مسالمتآمیز نقد و مکانیسمهای قانونی آن» است تا بتوان انتقادات دلسوزان انقلاب و نخبگان جامعه برای اصلاح رویهها و اقدامات به موقع را شنید.
@Habibollah_Babai
سکوت انباشته
مدتهاست در مطالعات راهبردی تمدن اسلامی، فکر نکردنها، نگفتنها، ندیدنها، ننوشتنها، ترجمه نکردنها، و اساسا کتمان حقایق را در دنیای اسلام دنبال میکنم و پی این میگردم که یکی از ریشههای عقبماندگی جهان اسلام، بیش از آنی که به گفتنهای بیحساب مرتبط باشد، به نگفتنها و خروج نخبگان از انصاف در «سکوتکردن»هایشان ارتباط دارد، نگفتن تحلیلها، نگفتن نقدها، و نگفتنِ راهکارها و کم گذاشتن برای تزریق بموقع «انصاف» به بدنۀ جامعه. سکوتهای انباشته و متراکم از سوی نخبگان راه را برای حیرت اجتماعی و شاید شورش سیاسی فراهم میکند.
امروزه هم وقتی در تراکم آراء مجازی و دادههای گوناگون در شبکههای مجازی تأمل میکنم دوباره به ضلع دیگری از نبودِ توازن در گفتنها و نگفتنها میرسم و میبینم چگونه در یک سو، گفتههای متنوع و اطلاعات رنگارنگ و تصویرسازی های جورواجو انباشته میشود، و در سوی دیگر «سکوت»های پیدرپیِ اهل فکر متراکم میشود و همین تودههای نگفته، امواجی از سرگشتگی عمومی و تحلیلهای ناصوابِ تودرتو را بوجود میآورد.
فارغ از اینکه گفتنها چه مقدار مستدل و علمی باشد، و فارغ ازآنکه نگفتنها و سکوتها چه میزان از سر حکمت و تقوی باشد، اصل نبودِ توازن در کمّیّت دادههای فیک و واکنشهای بموقع از صاحبان علم و دانش، مسیر آینده ما را به سمت همان دادههای هیجانیِ انباشته سوق می دهد و آنگاه به هیچ جریان فکریای مجال رشد و پیشرفت نمیدهد.
@Habibollah_Babai
هماندیشی «از الهیات اجتماعی تا ارشاد اجتماعی»
لینکهای مجازی جلسه
🌐 https://bbb04.dte.ir/b/atu-hqa-t9p-tgo
🌐 dte.bz/scscenter
@Habibollah_Babai
کدام گشت کدام ارشاد
علی مهدیان
⚡️میگویند قصه جمع شد و من خنده ام میگیرد. آقایان کمی تامل کنید. وقتی با فهم و معرفت بیدار نشیم باید با خون و آتش بیدار شویم. چاره ای نیست. راه دیگه ای هم نیست. گشت میزدید که چی رو پیدا کنید وقتی همه چیز جلوی چشمتان بود. همین آقا و خانم سلبریتی جلوی چشمتان نبود؟ کاری به موضع گیریهای نمک به حرامی و دیکته شده شان ندارم، کاری به افتخار خرید وسایل خانه از فرانسه و زاییدن در کانادایشان ندارم، کاری به مسخره کردن ارزشهایتان و امیدتان و هویتتان ندارم، به همان ملاک که به دخترکان مترو سوار تذکر میدادید، به همان ملاک چرا اینجا خفه بودید؟ دیدن و پیدا کردن اینها گشت زدن لازم داشت واقعا؟
⚡️من بیست سال است طلبه ام، در میانه آشوبهای تهران حتی با همین لباس مقدس رفته ام، کمتر از انگشتان یک دست توهین شنیده ام، همیشه احترام بوده و تکریم. اما چند روز پیش یک دختر و پسر نوجوان به خودم و خانواده ام به خیال خود توهین کردند. چیزی هم نگفتند فقط گفتند الهی بمیرید. جلوی خانواده ام سکوت کردم، هنوز از اینکه چرا سکوت کردم اذیتم، در رنجم. چرا حرف دلم را بهشان نگفتم. میخواستم بگویم. الهی بمیرم و فدای شما شوم. الهی بمیرم که شما امروز به خاطر ندانمکاری امثال من اینطور از لباس من و چادر همسر و دخترم نفرت در دلتان جمع نشود. الهی بمیرم برایتان تا شما بمانید و رشد کنید و بفهمید و بساط ظلم را جمع کنید. بساط واقعی و نه توهمی، نه آنچه در ذهنتان ساخته اند به زور و اجبار و قلدری.
⚡️آنانکه برای جمع کردن بساط کثیف اینستا و واتساپ و هر زمین بازی لجن صهیونیستی، چرتکه میانداختند و حساب کتاب میکردند که اینقدر مشاغل داریم و اینقدر بیکار میشوند و این قدر مردم اذیت میشوند و این قدر آقازاده ها کمتر خودنمایی میکنند و باباهاشان اذیت میشوند و این قدر سلبریتی ها کمتر دنس میدهند و مدیران ارشادمان تاب غصه شان را ندارند. حالا چرا چرتکه هایشان را روی میز نمیگذارند حساب کتاب کنیم؟ قیمت این دختر و پسر و نوجوانهای کف خیابان تک تک شان چند؟ قیمت نفرتی که سلبریتی های حرام لقمه در دلهایشان میکارند چند؟ قیمت ارشادی که بابش را میبندد این مجازی رهای بی صاحب صاحب شیطان، چند؟ قیمت دعوای دختر بیگناه و مادر چادریش در خانه چند؟ قیمت بانک و ماشین و موتور و سطل آشغالها را که میفهمید لعنتی ها، قیمت آنها چند؟ قیمت خون های ریخته شده جوانان بیگناه و چادرهای معصومانه زنان شجاع ما چند؟ چرتکه بیندازید لااقل.
⚡️مدیونید اگر چند دقیقه یک دختر نوجوان حتی زامبی شده بدست مجازی صهیونیست را نگه دارید و کتایون ریاحی و معتمد اریا و فلان بازیگر و آن بازیکن بی شرف فوتبال را آزاد بگذارید و بعد دوباره در صدا و سیما و غیر آن دعوتشان کنید تا تماشاچی برایشان جمع کنید. مدیونید اگر گشت ارشادهایتان شکمباره های بالاشهری سر و بدن برهنه و حرمت شکن را رها کنند و دم در مترو و اتوبوس و تاکسی گشت بزنند. مدیونید اگر از جمع کردن زمین بازی دشمن در مجازی ذره ای عقب بنشینید. مدیونید اگر سلبریتی ها را علنی محاکمه نکنید که توضیح دهند به کدام حجت و دلیلی نظام را متهم به آدم کشی و پنهان کاری کردند تا بفهمیم فرقشان با گوگوش و داریوش و نونوش و جوجوش و تتلو و کوفت و زهرمار چیست واقعا.
⚡️بله جمع کردن این عنکبوتهای نامقدس، جرات میخواهد، عدالت در گشت ارشاد جرات میخواهد، معرفت میخواهد. و اگر با معرفت نفهمیم با خون و آتش باید بفهمیم و وای به حال آنها که با خون و آتش هم نمیفهمند.
@ali_mahdiyan
@Habibollah_Babai
خلاصهای از سخنرانی «استخفاف، راهی به سوی عرفی شدن» در نشست «از الهیات اجتماعی تا ارشاد اجتماعی»
1.«استخفاف» در اصطلاح قرآنی (و لا یستخفنک الذین لایوقنون)، تلاش برای بیثباتی، ایجاد تردید و سستی، و سبک شمردن است.
2.«استخفاف»، نه تنها استخفاف شخص پیامبر، بلکه استخفاف آیهها، نمادها، شاخصهای اسلامی، اخلاقی و انسانی نیز هست.
3.«استخفاف» بیش از آنی که یک عملیات علمی و استدلالی باشد، یک عملیات روانی است برای سست کردن باورها و ارزشها.
4.طبق آیۀ «فاستخف قومه فاطاعوه»، فرایند استخفاف نه تنها به سستی باورها منتهی میشود بلکه به «اطاعت باطل» و کنش نادرست هم میانجامد.
5.خفیف و سبک شمردن باورها و ارزشها در جامعه دینی، زمینههای روانی سکولاریسم حداقلی و احیانا سکولاریسم حداکثری را فراهم میآورد.
6.«عملیات استخفاف» طبیعی است که کار دشمن است، لیکن خفیف شدن، سبک شدن، سست شدن، و تمکین در برابر استخفاف کار خودی و ارادهورزی از سوی خودِ ماست.
7.خفیف و سست نشدن خودیها گاه به صورت مکانیکی و خشک و صرفا سلبی رخ میدهد که در برابر نمادی مثل بیحجابی یا بدحجابی، صرفا به توصیه و بیان نمادهای تکراری و نهایتا اعمال قانون (آن هم نامتوازن) بسنده میشود (عملا با همین نگرش ایستا و ارادههای منفعل و تنبل در برابر استخفافِ حجاب تمکین میکند)؛ و گاه این مقاومت به صورتی پویا و متحول و البته ایجابی (ارادههای فعال و پرشور) صورت میگیرد و برای حفظ و ثبات حجاب به طور پیوسته نظریهپردازی، نقد و نوآوری، ایدهپردازی، و آزمون و خطا صورت میگیرد تا راههای فرهنگی شدن حجاب و عفاف در جامعه هموار گردد و جامعه در سیر طبیعی، قانون حجاب را بپذیرد.
@Habibollah_Babai
✅ «بیایدگی حجاب و زن معاصر» (دکتر مجید دهقان)
همایش الهیات اجتماعی تا ارشاد اجتماعی با موضوع حجاب
1. سیاستگذاری ما درحوزه زنان و خانواده موضوع محور است و نه ایده محور: موضوعی مانند لزوم افزایش جمعیت، لزوم رعایت حجاب شرعی، پایین آمدن سن ازدواج، جلوگیری از خشونت علیه زنان را وسط می گذاریم و در مثلث دولت، قانون، مردم سیاستگذاری می کنیم؛ الگوی مشترک سندهای این سالیان
2. اندیشمند دینی لازم است که بین تفکر در مقام مفسر دین و تفکر در مقام حاکمیت دینی تفکیک قائل شود و مرزهای هر دو را رعایت کند.
3. توجه به تزاحمها و پیچیدگیهایی که سیاستگذاری در حجاب با آن مواجه است ما را به سمت ایدهای برای حل آنها می کشاند. از همین جاست که سیاستگذاری ایده محور می شود.
این تزاحمها و پیچیدگی می تواند از این قرار باشد:
الف. تزاحم بین مشروعیت و مقبولیت.
سیاستگذاری در حوزه حجابی که مشروعیت دینی دارد زمانی موفق است که همراهی اجتماعی را نیز با خود داشته باشد. ایده ما برای این همراهی چیست؟
ب. تزاحم بین آتوریته قانون و انتخاب فرهنگی.
در مقابل آتوریته قانون شهروند قرار دارد و در انتخاب فرهنگی زن انتخابگر دارای اراده. حجاب قانونی معنای اجتماعی رسمی، اداری و حاکمیتی به حجاب می دهد. ایده ما برای حل این تزاحم چیست؟
ج. تزاحم بین آتوریته قانون و امر سیاسی.
فاصله امر قانونی و امر سیاسی کم است. امر قانونی حجاب به امر سیاسی تبدیل شده است در حالی که بسیاری از امور قانونی این گونه نیست. راه حل ما برای این که امر قانونی در آینده به این شدت امر سیاسی نشود چیست؟
د. تزاحم بین آتوریته دینی حجاب و خودآیینی زن معاصر.
مفاهیم مرکزی حجاب تا کنون مصونیت، حفاظت از مردان، زیبایی و شرط فعالیت در نظام اسلامی بوده است. این مفاهیم هیچ کدام با ویژگی خودآیینی، عاملیت و انتخابگری زن مدرن نسبتی ندارد. آیا باید این ویژگی انسان مدرن را در سیاستگذاری ها نادیده گرفت یا این که ایده های مرکزی ما مبتنی بر عاملیت باشد؟
ه. تفاوت بین زن انتراعی و زن انضمامی.
تصور اکثر تصمیم سازان و تصمیم گیران درباره زنان زن انتراعی است که موضوع حکم احکام شرعی نیز قرار گرفته است. در چارچوب موازین شرعی لازم است به مسائل و نیازهای زن انضمامی یعنی زنانی که در جامعه امروز مطالبات و مسائلی واقعی دارند پرداخته شود. این از نان شب برای حاکمیت ما لازم است که نگاه خود نسبت به زنان را تغییر اساسی دهد.
و. تزاحم بین سیاست جنسی و سیاست جنسیتی.
حجاب در سنت هم اندام جنسی را می پوشاند و هم زنانگی را. اگر فلسفه حجاب پوشش امر جنسی باشد می توان به حجابی که زنانگی را نبوشاند فکر کرد؟
💠 حل این تزاحم ها و پیچیدگی ها ما را به ایده ای می رساند که وضع سیاستگذاری در حجاب را از وضع خام و موضوع محور خود شاید رهایی بخشد.
@Habibollah_Babai
@majiddehghan