هدایت شده از تو فقط لیلی باش... 💚
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
نان و عشق و نمایشگاه کتاب!....
۱. بعد از یک هفته مراعات، وزنم امروز صبح ۸۲.۸ بود. یعنی نیم کیلو کاهش! ... خانوم مشاور از اوضاع راضی بود و گفت همینطور ادامه بدم. و تغییر خاصی توی برنامه م نداد ... فقط گفت اینکه دارم آهسته اهسته کم میشم خیلی بهتره و کلاً بهتره روند کاهش وزن اهسته باشه تا بدن فرصت داشته باشه خودش رو با تغییرات جدید وفق بده و خیلی بهش شوک وارد نشه و باعث ریزش مو و چروک شدن پوست و ناراحتیهای گوارشی و ... نشه.
برنامه این هفته م رو هم دوباره میذارم توی پست ثابت اول وبلاگ. و خوشحال میشم که مثل هفته قبل با راهنماییهاتون همراهم باشید.
۲. پنج شنبه رفتیم خونه مامان و تا همین دیروز عصر اونجا بودیم. برای همین نه تونستم اخبار گوش بدم و نه دسترسی به نت داشتم و کلاً از دنیا و مافیها بیخبر بودم ... از دیروز که همسرجان ماجرای هتک حرمت مرقد حجر بن عدی رو برام تعریف کرده، یک لحظه هم نتونستم از فکرش بیرون بیام.
نمیدونم شما تا چه حد حجر رو میشناسین؟ اما من یادمه که وقتی برای اولین بار ماجرای اون و یارانش رو خوندم و دیدم چطور تا آخرین لحظات عمرش به ولایت حضرت امیر وفادار موندند، همونطور اشکهام می اومد ... حالا فکرش رو بکنید: تروریستهای سلفی، قبر رو شکافتن و با چشمهای خودشون دیده اند که بدن مطهر حجر بعد از ۱۴۰۰ سال صحیح و سالمه. اما با دیدن این آیت بززگ حقانیت تشیع، یک حتی یک لحظه هم به این فکر نکرده اند که پس لابد یه حقیقتی پشت تفکر این ادم بوده که تا این حد برای خدا عزیز بوده، که بدن مطهرش اینهمه سال صحیح و سالم مونده ...
فهمیدم که میشه آدم حقیقت رو جلوی چشمهاش ببینه، ولی باز هم قبولش نکنه و خودش رو به نادونی بزنه ... یاد اون ایه افتادم که " لهم قلوب لا یفقهون بها. و لهم اعین لا یبصرون بها. و لهم آذان لا یسمعون بها. اولئک کالانعام بل هم اضل. اولئک هم العافلون. ( آنها قلب دارند، ولی با آن درک نمی کنند. چشم دارند، ولی نمی بینند. گوش دارند، ولی نمی شنوند. آنها چون چهارپایانند، بلکه پست تر! . آنها از حقایق عالم غافلند ... و به خدا پناه بردم از اینکه آدم به جایی برسه که دیگه گیرنده هاش نشانه های آشکاری رو که خدا برای هدایتش میفرسته رو درک نکنه!
۳. آیه ای هست که میگه: الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ( دوستان خدا نه از چیزی میترسند و نه چیزی آنها را اندوهگین میکند) ... بدون شک من هنوز فرسنگها با مقام اولیاء خدا بودن فاصله دارم، اما این مسیر به قدری بابرکته، که فقط کافیه تلاش کنی مسیرت رو به سمت رسیدن به این مقام تغییر بدی. اونوقته که از همون اولین قدمها، اون احساس اطمینان قلبی رو در وجودت حس میکنی. چیزی که در این روزگار پر ار استرس، حقیقتاً نعمت بزرگی محسوب میشه.
روز زن امسال حقیقتاً در ۱۴ سال گذشته بی نظیر بود. نه فقط از جانب همسرجان، بلکه از درون خود من! ... امسال از درون چنان آرامش و اطمینانی داشتم که باورم نمیشد من همونی هستم که سالهای قبل، چه برای روز زن و چه برای تولد و سالگرد ازدواج و ... از روز قبلش عزا میگرفتم که مبادا کسی به یادم نباشه و ضایع بشم! ... امسال به لطف خدا حس میکردم همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. با اینکه میدونستم ۴شنبه ها ترافیک کاری همسرجان به شدت زیاده و بعیده بتونه بیاد خونه، اما نمیدونم چرا برخلاف قبل، این موضوع ناراحتم نمیکرد.
اما از طرف دیگه حس میکردم همسرجان این بار یه جور دیگه عمل میکنه. نمیدونم چی شد که حتی رفتم چایی هم دم کردم. هی خودم با خودم میخندیدم که الان هیچکس نمیاد و بور میشم! ... اما وقتی دیدم همسرجان اومد با یک جعبه کیک شیرینی از قنادی محبوبمون، و فهمیدم که با چه مصیبتی برنامه هاش رو تنظیم کرده که بتونه عصر نیم ساعتی بیاد خونه و دور هم جشن بگیریم، دلم لبریز شادی شد. و چه خوب شد که به ندای دلم گوش کرده بودم و چای دم کرده بودم. وگرنه نصف وقتمون صرف دم کشیدن چایی میشد!
هدیه همسرجان از لحاظ مادی تفاوت چندانی با سالهای قبل نداشت و یک کارت هدیه بود که قبلاً ها هم این کار رو میکرد. هدیه امسالش از نظر من اون وقتی بود که برام گذاشت، با اینکه بهانه ش رو داشت و میتونست خیلی راحت مثل بقیه ۴شنبه ها عصر نیاد خونه و بذاره همون شب بیاد و برای خالی نبودن عریضه یک هدیه ای هم بهم بده و خلاص!
#پست_پنجاهم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt