eitaa logo
تو فقط لیلی باش... 💚
1.7هزار دنبال‌کننده
215 عکس
86 ویدیو
2 فایل
ـ✨﷽✨ـ 📗داستان واقعی و جذاب زندگی رضوان بانو💜 🌺جهاد زیبای من در خاکریزی به نام خانه، برای فتح الفتوحی به عظمت "لتسکنوا الیها"🌺 📈 ادمین تبلیغات 🏡کانال های دیگر ما @Zendegi_Bakhsh @RezgheSoty پیام ناشناس به ما: https://gkite.ir/es/9700924
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰🔰🔰🔰 (بخش چهارم) بله، آسونترین کار اینه که خانوم خونه به جای اینکه روی نفسش کار کنه که هی دلش هر چی دید رو نخواد، به جای اینکه خودش رو به قناعت و برنامه ریزی برای معاش عادت بده، بجای اینکه دلش رو عادت بده که چشم و هم چشمی نکنه ، بگه شوهرم درآمد کافی نداره و من باید برم کار کنم تا کمک خرج خونه باشم ... اینها اسلامهای قرن بیست و یکم هست که از ماها دراومده. وگرنه حقیقت دین و اونچه که از زندگی بزرگان برداشت میشه این نیست ... این خیلی مهمه که ما اول از همه اولویت اول زندگیمون رو معلوم کنیم و ببینیم  میخوایم بنده خدا باشیم، یا نه؟ ... وقتی تکلیف این درست  حسابی معلوم شد، بقیه چیزها حله ...    تذکر بسیار مهم : این مورد خییییلی لازمه که بگم مطالبی که من الان گفتم درباره زندگیهای عادی که 90 درصد مردم دارند صادقه. مسلماً بعضی خانمها هستند که همسرشون به هر علتی توان کار کردن نداره و به ناچار سرپرست خانوارند، یا مثلاً مشکل خاصی مثل بیماریهای خاص و پرخرج توی زندگیشون هست که درآمد خاص میطلبه و با درآمد یک نفر کار پیش نمیره، یا استثنائات دیگه که همه مون کم و بیش دور و برمون می بینیم. من خودم بالشخصه دست این شیرزنان رو میبوسم و شک ندارم که حساب و کتاب خداوند با اونها به نحو دیگه ای هست و پاداش این زحمتهای ارزشمندشون پیش خدا محفوطه  ... و از ته دلم آرزو میکنم به برکت میلاد حضرت مادر هر بیماری یا مشکلی که توی زندگیشون هست مرتفع بشه و اونها هم بتونن از بودن در این سنگر امن و زیبای خونه نهایت لذت رو ببرند. *** سلام حضرت مادر، سلام حضرت عشق ما دختران آخر الزمانی شما هستیم که از ورای قرنها غربت، به جستجویتان آمده ایم. میخواهیم زندگی کردن را از شما یاد بگیریم، نه از نسخه های فریبنده روانشناسانی که خودشان هم همدیگر را قبول ندارند ... ما را بینید. تلاشمان را ببینید که چطور میخواهیم ماموریتی که پدر مهربانتان به ما سپرده اند را به زیبایی تمام انجام بدهیم. درست همانطور که خود شما تا آخرین لحظه زندگی درخشانتان، به آن وفادار ماندید ... دستمان را بگیرید، ای مهربانترین مادر عالم وجود ... و در ظلمات این تاریکترین عصر حیات بشر، با نور زهرائیتان مسیر پر فراز و نشیب پیش رویمان را روشن کنید ... "... خدا فراتر از این واژه ها کشیده تورا گمان کنم که تورا، اصلا آفریده تورا - که گرد چادر تو آسمان طواف کند و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند که این شکوه جهان را پر از عفاف کند کتاب زندگی ات را مرور باید کرد مرور "کوثر" و "تطهیر" و "نور" باید کرد ... " (بخش_چهارم) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @WomanArt
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ نان و عشق و نمایشگاه کتاب!.... ۱. بعد از یک هفته مراعات، وزنم امروز صبح ۸۲.۸ بود. یعنی نیم کیلو کاهش! ... خانوم مشاور از اوضاع راضی بود و گفت همینطور ادامه بدم. و تغییر خاصی توی برنامه م نداد ... فقط گفت اینکه دارم آهسته اهسته کم میشم خیلی بهتره و کلاً بهتره روند کاهش وزن اهسته باشه تا بدن فرصت داشته باشه خودش رو با تغییرات جدید وفق بده و خیلی بهش شوک وارد نشه و باعث ریزش مو و چروک شدن پوست و ناراحتیهای گوارشی و ... نشه. برنامه این هفته م رو هم دوباره میذارم توی پست ثابت اول وبلاگ. و خوشحال میشم که مثل هفته قبل با راهنماییهاتون همراهم باشید. ۲. پنج شنبه رفتیم خونه مامان و تا همین دیروز عصر اونجا بودیم. برای همین نه تونستم اخبار گوش بدم و نه دسترسی به نت داشتم و کلاً از دنیا و مافیها بیخبر بودم ... از دیروز که همسرجان ماجرای هتک حرمت مرقد حجر بن عدی رو برام تعریف کرده، یک لحظه هم نتونستم از فکرش بیرون بیام. نمیدونم شما تا چه حد حجر رو میشناسین؟ اما من یادمه که وقتی برای اولین بار ماجرای اون و یارانش  رو خوندم و دیدم چطور تا آخرین لحظات عمرش به ولایت حضرت امیر وفادار موندند، همونطور اشکهام می اومد ... حالا فکرش رو بکنید: تروریستهای سلفی، قبر رو شکافتن و با چشمهای خودشون دیده اند که بدن مطهر حجر بعد از ۱۴۰۰ سال صحیح و سالمه. اما با دیدن این آیت بززگ حقانیت تشیع، یک حتی یک لحظه هم به این فکر نکرده اند که پس لابد یه حقیقتی پشت تفکر این ادم بوده که تا این حد برای خدا عزیز بوده، که بدن مطهرش اینهمه سال صحیح و سالم مونده ... فهمیدم که میشه آدم حقیقت رو جلوی چشمهاش ببینه، ولی باز هم قبولش نکنه و خودش رو به نادونی بزنه ... یاد اون ایه افتادم که " لهم قلوب لا یفقهون بها. و لهم اعین لا یبصرون بها. و لهم آذان لا یسمعون بها. اولئک کالانعام بل هم اضل. اولئک هم العافلون. ( آنها قلب دارند، ولی با آن درک نمی کنند. چشم دارند، ولی نمی بینند. گوش دارند، ولی نمی شنوند. آنها چون چهارپایانند، بلکه پست تر! . آنها از حقایق عالم غافلند ... و به خدا پناه بردم از اینکه آدم به جایی برسه که دیگه گیرنده هاش نشانه های آشکاری رو که خدا برای هدایتش میفرسته رو درک نکنه!   ۳. آیه ای هست که میگه: الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ( دوستان خدا نه از چیزی میترسند و نه چیزی آنها را اندوهگین میکند) ... بدون شک من هنوز فرسنگها با مقام اولیاء خدا بودن فاصله دارم، اما این مسیر به قدری بابرکته، که فقط کافیه تلاش کنی مسیرت رو به سمت رسیدن به این مقام تغییر بدی. اونوقته که از همون اولین قدمها، اون احساس اطمینان قلبی رو در وجودت حس میکنی. چیزی که در این روزگار پر ار استرس، حقیقتاً نعمت بزرگی محسوب میشه.  روز زن امسال حقیقتاً در ۱۴ سال گذشته بی نظیر بود. نه فقط از جانب همسرجان، بلکه از درون خود من! ... امسال از درون چنان آرامش و اطمینانی داشتم که باورم نمیشد من همونی هستم که سالهای قبل، چه برای روز زن و چه برای تولد و سالگرد ازدواج و ... از روز قبلش عزا میگرفتم که مبادا کسی به یادم نباشه و ضایع بشم! ... امسال به لطف خدا حس میکردم همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. با اینکه میدونستم ۴شنبه ها ترافیک کاری همسرجان به شدت زیاده و بعیده بتونه بیاد خونه، اما نمیدونم چرا برخلاف قبل، این موضوع ناراحتم نمیکرد. اما از طرف دیگه حس میکردم همسرجان این بار یه جور دیگه عمل میکنه. نمیدونم چی شد که حتی رفتم چایی هم دم کردم. هی خودم با خودم میخندیدم که الان هیچکس نمیاد و بور میشم! ... اما وقتی دیدم همسرجان اومد با یک جعبه کیک شیرینی از قنادی محبوبمون، و فهمیدم که با چه مصیبتی برنامه هاش رو تنظیم کرده که بتونه عصر نیم ساعتی بیاد خونه و دور هم جشن بگیریم، دلم لبریز شادی شد. و چه خوب شد که به ندای دلم گوش کرده بودم و چای دم کرده بودم. وگرنه نصف وقتمون صرف دم کشیدن چایی میشد! هدیه همسرجان از لحاظ مادی تفاوت چندانی با سالهای قبل نداشت و یک کارت هدیه بود که قبلاً ها هم این کار رو میکرد. هدیه امسالش از نظر من اون وقتی بود که برام گذاشت، با اینکه بهانه ش رو داشت و میتونست خیلی راحت مثل بقیه ۴شنبه ها عصر نیاد خونه و بذاره همون شب بیاد و برای خالی نبودن عریضه یک هدیه ای هم بهم بده و خلاص! (بخش_اول) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰 (بخش دوم) اما هدیه و سورپرایز اصلی من این نبود. هفته قبل نمیدونم چی شد که من یه بار که خانوم کوچولو کلافه م کرده بود، ناخودآگاه از دستم در رفت و باهاش بداخلاقی کردم. همسرجان یه نگاهی بهم کرد و گفت: مگه قرار نشده توی این خونه دیگه بداخلاقی نباشه! ... نمیدونین چه حاااالی شدم! ... سالهای سال تلاش کرده بودم که اون رو متوجه این موضوع بکنم، اما نمیشد. حالا بدون اینکه اصلاً قرار و مداری با هم گذاشته باشیم، خودش به این نتیجه رسیده بود که خونه جای آرامشه و باید هر کسی مراقب باشه که این آرامش رو به هم نزنه ... و این برای من از هر هدیه ای گرانبها تر بود. نمیگم الان دیگه همسرجان همیشه خوشحال و خندانه. متاسفانه شرایط کارش طوریه که خیلی استرسش بالاست و مدام باید حواسش به هزار تا چیز توی مجموعه ای که زیر نظرش هست باشه، برای همین خییییییلی خسته میشه و یه وقتهایی وقتی میاد خونه به معنای واقعی کلمه هلاکه! ... اما این که نسبت به موضوع آرامش خونه حساس شده و دوست داره این آرامش حفظ بشه، خیلی جای شکر داره ... الحمد لله الذی هو المقلب القلوب و الابصار ...   ۴. چندتا از دوستان ازم خواسته بودند منابعی رو برای آشنایی با تاریخ اسلام بهشون معرفی کنم. راستش من سیر مطالعاتی به اون معنا که زیر نظر استاد باشم و بتونم خیلی حساب شده پیش برم، نداشتم. فقط میتونم همون چیزهایی رو معرفی کنم که به لطف خدا سر راهم قرار گرفت و تونستم ازشون استفاده کنم. شاید کتابهای دیگه ای وجود داشته باشند که خیلی از اینها مفیدتر باشند، اما اونچه که من ازش استفاده کردم اینها هستند. اینهم لیست تعدادی از کتابهای بیسیک که یه شناخت کلی از مقوله تاریخ اسلام و مبانی اعتقادی بهم دادند : الف) تاریخ اسلام : ۱. دو کتاب : سیره رسول خدا و تاریخ خلفا نوشته رسول جعفریان -  انتشارات دلیل ما. کتاب اول درباره دوران پیش از بعثت و بعد از اون تا شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله هست. و کتاب دوم از شروع خلافت ابوبکر تا پایان حکومت امویان. این دوتا کتاب به شدت کمک میکنند تا ادم یه شمای کلی از اون دوران در ذهنش شکل بگیره، تا بعد که کتابهای بعدی رو میخونه بتونه متوجه بشه اون ماجرا توی چه بستر تاریخی اتفاق افتاده. ۲. کتابهای علامه سید مرتضی عسگری – انتشارات منیر و انتشارات دانشکده اصول دین نقش ائمه در احیاء دین ( ۱۷ جلد ) - نقش عایشه در تاریخ اسلام – عبد الله بن سبا -  سقیفه – معالم المدرستین ( مخصوصا جلد سومش که درباره نهضت کربلاست و یک روضه مکتوب هست) -و ...   ۳. شبهای پیشاور -  انتشارات آدینه سبز ( اما چون کتاب معروفی هست، غرفه های معمولی هم با چاپهای متفاوت دارنش) شرح مناظرات یک عالم شیعه با تعدادی از علمای اهل سنت . ۴. اسرار آل محمد – انتشارات دلیل ما خاطرات یکی از اصحاب حضرت امیر به نام سلیم، که در قرن اول هجری به طور مخفیانه نوشته شده و اولین کتاب دنیای شیعه به حساب میاد.   ۵ . دو کتاب تبار انحراف و مهار انحراف که میتونید از اینترنت دانلود کنید. کتابهای خییییییلی زیبائی هستند و کلاً دیدتون رو نسبت به مقوله تاریخ اسلام تغییر میدن. ۶. سری کتابهای گزارش لحظه به لحظه ... و همینطور کتاب بلندترین داستان غدیر -  انتشارات دلیل ما کتابهای نازکی هستند، اما دید خیلی خوبی نسبت به ماجراها و تقدم و تاخر حوادث، به آدم میدن. * ب ) کتابهایی با موضوع اصول اعتقادی: ۱. سلسله کتابهای استاد محمد شجاعی ( عروج روح، تجسم عمل و شفاعت، مواقف حشر و ... )  - انتشارات کانون اندیشه جوان ۲.  گناهان کبیره -  آیت الله دستغیب برای دوری از گناهان اول باید اونها رو خوب شناخت. این کتاب خیلی کمک میکنه که با گناهان و جنبه های مختلف اونها بیشتر آشنا بشیم.   ۳. مفاتیح الحیات – آیت الله جوادی آملی – انتشارات تسنیم یک مجموعه زیبا از آداب و مستحبات زندگی. ۴. سری کتابهای امام شناسی –  علامه سید محمد حسین طهرانی ۵. سری کتابهای معاد شناسی -  علامه سید محمد حسین طهرانی  ( این دو مورد اخیر به صورت pdf توی اینترنت هم هست و میتونید دانلودشون کنید.) (بخش_دوم) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @WomanArt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰🔰🔰🔰 (بخش سوم) ج) کتابهای دیگه ای که از آنها خیلی استفاده کردم: ۱. کتابها و نرم افزاهای موسسه موعود عصر حقیقتاً یکی از یکی زیباتر هستند. تا جایی که میتونید از دست ندیدشون. اگه بخواین،مسئولین غرفه شون هم خیلی خوب راهنماییتون میکنند ... من خودم تقریباً میتونم بگم تا اینجا هرچی کتاب و نرم افزار بیرون داده، رو دارم. باید برم ببینم امسال محصول جدید چی دارن. ;o)   ۲. پروتکلهای دانشوران صهیون نوشته :  عجاج نویهض  -  انتشارات آستان قدس رضوی ✡ شرح برنامه مدون یهود برای تصرف جهان ✡ *** یه کتابخونه هم توی نت هست که من مشتری دائمش هستم. بیشتر کتابها رو داره و فرمتش جوریه که راحت باز میشه و برای اینترنت دایال آپ ذغالی من نعمت بزرگیه: http://ketaab.iec-md.org/fehrest_kotob_alefbaaei_naame_ketaab.html مقالات خود سایتش هم به اندازه کتابهاش مفیده: http://www.iec-md.org/ خوب، این از کتابهای من! حالا نوبت شما دوستان نازنینه که بیاین کتابهایی که خوندین و فکر میکنید برای بقیه مفیده، با ذکر موضوع و انتشارات معرفی کنید، تا ما هم استفاده کنیم. (بخش_سوم) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @WomanArt
بسم الله الرحمن الرحیم 📝 روزانه های من هفته سوم اردیبهشت ۹۲ توی عکس های بالا دوتا جدول هست که برنامه روزانه منه ... اگه دوست دارین یه نگاهی بهشون بندازین ... دوست دارم همین اول هفته، کامنت لیلی جان توی هفته قبل رو به خودم یادآوری کنم، که از قول استاد پناهیان گفت: " عمل کم اما مداوم تاثیر خیلی زیاد و بیشتری در روح داره، نسبت به عمل سنگین اما اتفاقی ... و اینکه اونجایی که احساس می کنی وفادار بودن به برنامه داره بهت فشار میاره، اونجایی هست که داره روی روحت تاثیر میذاره و جایی هست که باید استقامت به خرج داد ... " ( پ.ن: برنامه تغذیه رضوان جان با طب اسلامی تناسبی ندارد. مثلا ترکیب ماهی و گوجه که هر دو سرد هستند اشتباه هست و ماهی در افراد گرم مزاج، آنهم باید با خرما صرف شود، یا آش جو با کشک هم جو سرد است هم کشک بخصوص اگر شب خورده شود که طبع شب هم سرد است) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @WomanArt
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ الناس علی دین مامانهم!... دیروز عصر که طبق معمول داشتیم با خانوم خانوما حرف میزدیم، یهو حرف کشید به نقشه های آینده و آرزوها ... خانوم خانوما از خودش گفت، از رویاهاش گفت و هرچی میگفت من بیشتر به خودم میلزیدم. چون میدیدم در اونهمه فکر و امید و آرزو هیچ ردی از مهم ترین وظیفه ش یعنی همسرداری نیست! یعنی این دختر نازنین من هیچ ذهنیتی از خودش به عنوان یک خانوم خونه در آینده نداشت ... و اینکه در اون آرزوها، هیچ آرمانی نبود: نه جهادی، نه شهادتی! ... آرزوهاش همه جنبه موفقیت تحصیلی و شغلی و مالی داشت ... سکولار به تمام معنای کلمه! ... و از همه بدتر اینکه آرزوهاش مثل دایی و خاله ش به اونور آب ختم میشد، البته خودش میگفت فقط برای ادامه تحصیل ... حتی دانشگاهش رو هم انتخاب کرده بود: دانشگاه هاروارد و حتی عکسهای دانشگاه رو هم که سیو کرده بود بهم نشون داد!  از همه بدتر این که مدام وسط حرفهاش از خود من و خانواده م نقل قول میکرد: و میگفت: مامان یادته می گفتی آدم نباید درجا بزنه، باید پیشرفت کنه. باید دنیا رو فتح کنه!  ... یادته دایی میگفت، دانشگاه فقط هاروارد؟ اما من فکر کنم کمبریج هم بد نباشه ... یادته بابا جون (پدربزرگش) اون دفعه بهم گفتن: درس! فقط درس! تا میتونی درس بخون که دنیا مال آدمهای درسخونه! من خیلی فکر کردم و دیدم راستی راستی حق دارن! دیگه فکر کنم خوب بدونین من چه حالی بودم. ترکیبی از خنده و گریه و استیصال و حیرت ...  فکر کنم قیافه م خیلی دیدنی بود. چون هر چند وقت یه بار میپرسید: مامان چرا اینجوری نگام میکنی؟ ... چرا همچین شدی؟ ...مگه اشکالی داره و ... خیلی سعی کردم خودم رو کنترل کنم. اما نشد که نشد. وقتی حرفهاش تموم شد افتادم به نصیحت و حتی در مقابل حرفهاش موضع گفتم و گفتم ازش توقع نداشتم بعد از اینهمه حرفهایی که با هم زدیم و من اینهمه از بدی تفکر غرب و اینکه اونها خودشون از ما گرفتار ترند و اگه طبیب بودند سر خود دوا نمودند و ... براش گفتم، باز هم بیاد و این آرزوها رو جلوم ردیف کنه ! اما اون از خودش دفاعی کرد که من بلافاصله خلع سلاح شدم: مامان، خود شما هم همین بودی. یادته اون موقع که من کوچولو بودم، از اون دانشگاه خارجیه پذیرش گرفتی، ولی بابا نذاشت بری؟ یادته چقدر ناراحت شدی و هی گریه میکردی؟ ... البته چند وقته عوض شدی! ... اما  پس چرا خاله اون دفعه میگفت شما هم سرت میخوره به سنگ و میبینی که این مدلی نمیشه زندگی کرد ؟! راست میگفت! چند ماه قبل که خواهرم اومده بود ایران، بهم همین رو گفته بود. اون یکی خواهرم هم که اینجاست، مدام همین رو بهم میگه ... که نمیشه مخالف جریان آب شنا کرد. و هرکسی این کار رو بکنه، خودش بالاخره یک روز خسته میشه و آب میبردش! اما اون چیزی که بیشتر از همه قلبم رو به درد آورد این بود که اون همه این حرفها رو با محبت میزد. یعنی معلوم بود من براش مهمم، نظرم براش مهمه، اصلاً خوشحال بود که داره همون کارهایی رو میکنه که در ناخودآگاهش از من ثبت شده ... حتی وقتی فهمید من از این تفکراتش و آرزوهاش خوشحال نیستم، ناراحت شد. یعنی تا این حد بچه خوبیه ... اما حیف که شخصیتش در دوره ای شکل گرفته که برای من فقط درس مهم بود و پیشرفت تحصیلی و کاری و موقعیت اجتماعی و زرق و برق دنیا و همه اون چیزهایی که غرب اصرار داره ما آدمها سرمون بهش گرم باشه و از حقیقت زندگی غافل باشیم ... و الان همونها شده آرمان زندگیش. جالب اینه که تمام این کارهایی که من این مدت برای پرورش اعتقاداتش کرده ام (مثل همون سخنرانی غرب شناسی و فرهنگ جبهه و ...) رو هم قبول داره. نمازش رو هم میخونه ، حجابش رو هم بدون هیچ ناراحتی و اعتراضی داره. من در این 13 سال عمرش تا به امروز حتی یک دروغ  کوچیک هم ازش نشنیده ام. کلاً ذات و فطرتش خیلی سلیمه . اما اینها همه مثل چند خط کمرنگ در وجودش هستند که هیچدوم نتونستن اون تاثیرات عمیق و پررنگی که در کودکی از من گرفته رو محو کنن ... یعنی اعتقاداتش درسته، اما سبک زندگی که برای خودش تعریف کرده، با اعتقاداتش هماهنگی نداره. همون مشکلی من سالها قبل ازش رنج میبردم!   (بخش_اول) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @WomanArt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰🔰🔰🔰 (بخش دوم) از اونطرف، دیشب که داشتم سوره حشر میخوندم، خانوم کوچولو توی بغلم بود. دیدم با چه اشتیاقی هی برمیگشت و به من نگاه میکرد. حال و روز خرابم رو میدید و نگاهش پر از غصه بود ... وقتی رفتم سجده و دعا میکردم، اون هم کنارم به سجده رفته بود و دعا میکرد ... درست مثل من ... اون داشت از لحظه لحظه زندگی من درس میگرفت. از نفس کشیدن من هم درس میگرفت. انگار دغدغه های من با یه بلوتوث نامرئی به وجودش منتقل میشد. به قول آقا : " ... تربيت فرزند به وسيله‌ى مادر، مثل تربيت در كلاس درس نيست؛ با رفتار است، با گفتار است، با عاطفه است، با نوازش است، با لالائى خواندن است؛ با زندگى كردن است. مادران با زندگى كردن، فرزند تربيت ميكنند. هرچه زن صالح‌تر، عاقل‌تر و هوشمندتر باشد، اين تربيت بهتر خواهد شد. بنابراين براى بالا رفتن سطح ايمان، سطح سواد، سطح هوش بانوان، در كشور بايد برنامه‌ريزى شود … "   روایتی هست که: " الناس علی دین ملوکهم" ، اما من فکر میکنم این هم درست باشه که  الناس علی دین مامانهم ! " مردم به دین مادرانشون هستند! ... من یک مثال بزرگ برای اثبات این موضوعم ... هر کدوم از بچه های من نمادی از تفکر من در دوره ای از زندگیم هستند. و ارزشهای فکری من بدون اینکه بخوام بهشون منتقل شده ... شاید برای همینه که میگن " بهشت زیر پای مادران است" ... چون این مادره با قدمهایی که در زندگی برمیداره، ناخودآگاه آدم رو به سمت بهشت می ببره ...   هرچی فکر میکنم می بینم، من نمیتونم خانوم خانوما رو سرزنش کنم ... تنها کسی که باید سرزنش بشه، خود من هستم، چون اون خود منه. با همون افکاری که وقتی شخصیتش داشت شکل میگرفت، به صورت نامحسوس از من در وجودش تزریق شد ... وقتی شخصیت اون داشت شکل میگرفت من در اون دوره از زندگیم بودم که از خدا دور شده بودم. و حالا اون همون حرفهایی رو تکرار میکنه که من میگفتم، همون چیزهایی رو آرزو میکنه که من اون موقع آرزو داشتم و همون طوری به زندگی نگاه میکنه که من نگاه میکردم. اون هم مثل اون موقعهای من عااااشق درسه، عااااشق دنیای دیجیتاله و زبان انگلیسی و فیلم و کتابهای جدید ... و درست مثل اون موقعهای من از کار خونه بیزاره و اون رو هدر دادن وقت می بینه، و سلیقه ش توی لباس و مدل پوشش با اون موقع من مو نمیزنه . من که با اینکه چادر داشتم، ولی اعتقاد چندانی بهش نداشتم  ... خلاصه که این شعر خیلی وصف خوبی از حال و روز منه ... ماجرای همون عقاب که در اوج آسمان یک تیر بهش خورد و بعد : چون نیک نظر کرد و پَر خویش در آن دید    گفتا ز که نالیم، که از ماست، که بر ماست   خدا کنه بتونم راهی پیدا کنم که موفق بشم، تا جایی که میشه ردپای افکار دوران جاهلیتتم رو از ذهن خانوم خانوما پاک کنم. خدا کنه بتونم کاری کنم که بتونه مثل من نگاهش رو تغییر بده، و حقیقت زندگی رو ببینه ... و این خودش یه جهاد تازه ست ... می بینین که زندگی یک زن – اگه بخواد درست زندگی کنه – یه جهاد همه جانبه ست ... یه جهاد خییییلی سخت که باید فقط خود خدا کمکش کنه ... ربنا اننا ظلمنا انفسنا. و ان لم تغفر لنا و ترحمنا، لنکونن من الخاسرین ... ( خدایا ما با نادانی خود به خود ظلم کرده ایم. و حالا اگر شما ما را نبخشایی و به ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود.)  یادتون نره که شما هم برام دعا کنید ... خییییییلی زیاد (بخش_دوم) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @WomanArt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا