💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
نان و عشق و نمایشگاه کتاب!....
۱. بعد از یک هفته مراعات، وزنم امروز صبح ۸۲.۸ بود. یعنی نیم کیلو کاهش! ... خانوم مشاور از اوضاع راضی بود و گفت همینطور ادامه بدم. و تغییر خاصی توی برنامه م نداد ... فقط گفت اینکه دارم آهسته اهسته کم میشم خیلی بهتره و کلاً بهتره روند کاهش وزن اهسته باشه تا بدن فرصت داشته باشه خودش رو با تغییرات جدید وفق بده و خیلی بهش شوک وارد نشه و باعث ریزش مو و چروک شدن پوست و ناراحتیهای گوارشی و ... نشه.
برنامه این هفته م رو هم دوباره میذارم توی پست ثابت اول وبلاگ. و خوشحال میشم که مثل هفته قبل با راهنماییهاتون همراهم باشید.
۲. پنج شنبه رفتیم خونه مامان و تا همین دیروز عصر اونجا بودیم. برای همین نه تونستم اخبار گوش بدم و نه دسترسی به نت داشتم و کلاً از دنیا و مافیها بیخبر بودم ... از دیروز که همسرجان ماجرای هتک حرمت مرقد حجر بن عدی رو برام تعریف کرده، یک لحظه هم نتونستم از فکرش بیرون بیام.
نمیدونم شما تا چه حد حجر رو میشناسین؟ اما من یادمه که وقتی برای اولین بار ماجرای اون و یارانش رو خوندم و دیدم چطور تا آخرین لحظات عمرش به ولایت حضرت امیر وفادار موندند، همونطور اشکهام می اومد ... حالا فکرش رو بکنید: تروریستهای سلفی، قبر رو شکافتن و با چشمهای خودشون دیده اند که بدن مطهر حجر بعد از ۱۴۰۰ سال صحیح و سالمه. اما با دیدن این آیت بززگ حقانیت تشیع، یک حتی یک لحظه هم به این فکر نکرده اند که پس لابد یه حقیقتی پشت تفکر این ادم بوده که تا این حد برای خدا عزیز بوده، که بدن مطهرش اینهمه سال صحیح و سالم مونده ...
فهمیدم که میشه آدم حقیقت رو جلوی چشمهاش ببینه، ولی باز هم قبولش نکنه و خودش رو به نادونی بزنه ... یاد اون ایه افتادم که " لهم قلوب لا یفقهون بها. و لهم اعین لا یبصرون بها. و لهم آذان لا یسمعون بها. اولئک کالانعام بل هم اضل. اولئک هم العافلون. ( آنها قلب دارند، ولی با آن درک نمی کنند. چشم دارند، ولی نمی بینند. گوش دارند، ولی نمی شنوند. آنها چون چهارپایانند، بلکه پست تر! . آنها از حقایق عالم غافلند ... و به خدا پناه بردم از اینکه آدم به جایی برسه که دیگه گیرنده هاش نشانه های آشکاری رو که خدا برای هدایتش میفرسته رو درک نکنه!
۳. آیه ای هست که میگه: الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ( دوستان خدا نه از چیزی میترسند و نه چیزی آنها را اندوهگین میکند) ... بدون شک من هنوز فرسنگها با مقام اولیاء خدا بودن فاصله دارم، اما این مسیر به قدری بابرکته، که فقط کافیه تلاش کنی مسیرت رو به سمت رسیدن به این مقام تغییر بدی. اونوقته که از همون اولین قدمها، اون احساس اطمینان قلبی رو در وجودت حس میکنی. چیزی که در این روزگار پر ار استرس، حقیقتاً نعمت بزرگی محسوب میشه.
روز زن امسال حقیقتاً در ۱۴ سال گذشته بی نظیر بود. نه فقط از جانب همسرجان، بلکه از درون خود من! ... امسال از درون چنان آرامش و اطمینانی داشتم که باورم نمیشد من همونی هستم که سالهای قبل، چه برای روز زن و چه برای تولد و سالگرد ازدواج و ... از روز قبلش عزا میگرفتم که مبادا کسی به یادم نباشه و ضایع بشم! ... امسال به لطف خدا حس میکردم همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. با اینکه میدونستم ۴شنبه ها ترافیک کاری همسرجان به شدت زیاده و بعیده بتونه بیاد خونه، اما نمیدونم چرا برخلاف قبل، این موضوع ناراحتم نمیکرد.
اما از طرف دیگه حس میکردم همسرجان این بار یه جور دیگه عمل میکنه. نمیدونم چی شد که حتی رفتم چایی هم دم کردم. هی خودم با خودم میخندیدم که الان هیچکس نمیاد و بور میشم! ... اما وقتی دیدم همسرجان اومد با یک جعبه کیک شیرینی از قنادی محبوبمون، و فهمیدم که با چه مصیبتی برنامه هاش رو تنظیم کرده که بتونه عصر نیم ساعتی بیاد خونه و دور هم جشن بگیریم، دلم لبریز شادی شد. و چه خوب شد که به ندای دلم گوش کرده بودم و چای دم کرده بودم. وگرنه نصف وقتمون صرف دم کشیدن چایی میشد!
هدیه همسرجان از لحاظ مادی تفاوت چندانی با سالهای قبل نداشت و یک کارت هدیه بود که قبلاً ها هم این کار رو میکرد. هدیه امسالش از نظر من اون وقتی بود که برام گذاشت، با اینکه بهانه ش رو داشت و میتونست خیلی راحت مثل بقیه ۴شنبه ها عصر نیاد خونه و بذاره همون شب بیاد و برای خالی نبودن عریضه یک هدیه ای هم بهم بده و خلاص!
#پست_پنجاهم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_پنجاهم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
اما هدیه و سورپرایز اصلی من این نبود. هفته قبل نمیدونم چی شد که من یه بار که خانوم کوچولو کلافه م کرده بود، ناخودآگاه از دستم در رفت و باهاش بداخلاقی کردم. همسرجان یه نگاهی بهم کرد و گفت: مگه قرار نشده توی این خونه دیگه بداخلاقی نباشه! ... نمیدونین چه حاااالی شدم! ... سالهای سال تلاش کرده بودم که اون رو متوجه این موضوع بکنم، اما نمیشد. حالا بدون اینکه اصلاً قرار و مداری با هم گذاشته باشیم، خودش به این نتیجه رسیده بود که خونه جای آرامشه و باید هر کسی مراقب باشه که این آرامش رو به هم نزنه ... و این برای من از هر هدیه ای گرانبها تر بود.
نمیگم الان دیگه همسرجان همیشه خوشحال و خندانه. متاسفانه شرایط کارش طوریه که خیلی استرسش بالاست و مدام باید حواسش به هزار تا چیز توی مجموعه ای که زیر نظرش هست باشه، برای همین خییییییلی خسته میشه و یه وقتهایی وقتی میاد خونه به معنای واقعی کلمه هلاکه! ... اما این که نسبت به موضوع آرامش خونه حساس شده و دوست داره این آرامش حفظ بشه، خیلی جای شکر داره ... الحمد لله الذی هو المقلب القلوب و الابصار ...
۴. چندتا از دوستان ازم خواسته بودند منابعی رو برای آشنایی با تاریخ اسلام بهشون معرفی کنم. راستش من سیر مطالعاتی به اون معنا که زیر نظر استاد باشم و بتونم خیلی حساب شده پیش برم، نداشتم. فقط میتونم همون چیزهایی رو معرفی کنم که به لطف خدا سر راهم قرار گرفت و تونستم ازشون استفاده کنم. شاید کتابهای دیگه ای وجود داشته باشند که خیلی از اینها مفیدتر باشند، اما اونچه که من ازش استفاده کردم اینها هستند.
اینهم لیست تعدادی از کتابهای بیسیک که یه شناخت کلی از مقوله تاریخ اسلام و مبانی اعتقادی بهم دادند :
الف) تاریخ اسلام :
۱. دو کتاب : سیره رسول خدا و تاریخ خلفا نوشته رسول جعفریان - انتشارات دلیل ما.
کتاب اول درباره دوران پیش از بعثت و بعد از اون تا شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله هست. و کتاب دوم از شروع خلافت ابوبکر تا پایان حکومت امویان. این دوتا کتاب به شدت کمک میکنند تا ادم یه شمای کلی از اون دوران در ذهنش شکل بگیره، تا بعد که کتابهای بعدی رو میخونه بتونه متوجه بشه اون ماجرا توی چه بستر تاریخی اتفاق افتاده.
۲. کتابهای علامه سید مرتضی عسگری – انتشارات منیر و انتشارات دانشکده اصول دین
نقش ائمه در احیاء دین ( ۱۷ جلد ) - نقش عایشه در تاریخ اسلام – عبد الله بن سبا - سقیفه – معالم المدرستین ( مخصوصا جلد سومش که درباره نهضت کربلاست و یک روضه مکتوب هست) -و ...
۳. شبهای پیشاور - انتشارات آدینه سبز ( اما چون کتاب معروفی هست، غرفه های معمولی هم با چاپهای متفاوت دارنش)
شرح مناظرات یک عالم شیعه با تعدادی از علمای اهل سنت .
۴. اسرار آل محمد – انتشارات دلیل ما
خاطرات یکی از اصحاب حضرت امیر به نام سلیم، که در قرن اول هجری به طور مخفیانه نوشته شده و اولین کتاب دنیای شیعه به حساب میاد.
۵ . دو کتاب تبار انحراف و مهار انحراف که میتونید از اینترنت دانلود کنید.
کتابهای خییییییلی زیبائی هستند و کلاً دیدتون رو نسبت به مقوله تاریخ اسلام تغییر میدن.
۶. سری کتابهای گزارش لحظه به لحظه ... و همینطور کتاب بلندترین داستان غدیر - انتشارات دلیل ما
کتابهای نازکی هستند، اما دید خیلی خوبی نسبت به ماجراها و تقدم و تاخر حوادث، به آدم میدن.
*
ب ) کتابهایی با موضوع اصول اعتقادی:
۱. سلسله کتابهای استاد محمد شجاعی ( عروج روح، تجسم عمل و شفاعت، مواقف حشر و ... ) - انتشارات کانون اندیشه جوان
۲. گناهان کبیره - آیت الله دستغیب
برای دوری از گناهان اول باید اونها رو خوب شناخت. این کتاب خیلی کمک میکنه که با گناهان و جنبه های مختلف اونها بیشتر آشنا بشیم.
۳. مفاتیح الحیات – آیت الله جوادی آملی – انتشارات تسنیم
یک مجموعه زیبا از آداب و مستحبات زندگی.
۴. سری کتابهای امام شناسی – علامه سید محمد حسین طهرانی
۵. سری کتابهای معاد شناسی - علامه سید محمد حسین طهرانی
( این دو مورد اخیر به صورت pdf توی اینترنت هم هست و میتونید دانلودشون کنید.)
#پست_پنجاهم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_پنجاهم (بخش سوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
ج) کتابهای دیگه ای که از آنها خیلی استفاده کردم:
۱. کتابها و نرم افزاهای موسسه موعود عصر
حقیقتاً یکی از یکی زیباتر هستند. تا جایی که میتونید از دست ندیدشون. اگه بخواین،مسئولین غرفه شون هم خیلی خوب راهنماییتون میکنند ... من خودم تقریباً میتونم بگم تا اینجا هرچی کتاب و نرم افزار بیرون داده، رو دارم. باید برم ببینم امسال محصول جدید چی دارن. ;o)
۲. پروتکلهای دانشوران صهیون نوشته : عجاج نویهض - انتشارات آستان قدس رضوی
✡ شرح برنامه مدون یهود برای تصرف جهان ✡
***
یه کتابخونه هم توی نت هست که من مشتری دائمش هستم. بیشتر کتابها رو داره و فرمتش جوریه که راحت باز میشه و برای اینترنت دایال آپ ذغالی من نعمت بزرگیه:
http://ketaab.iec-md.org/fehrest_kotob_alefbaaei_naame_ketaab.html
مقالات خود سایتش هم به اندازه کتابهاش مفیده:
http://www.iec-md.org/
خوب، این از کتابهای من! حالا نوبت شما دوستان نازنینه که بیاین کتابهایی که خوندین و فکر میکنید برای بقیه مفیده، با ذکر موضوع و انتشارات معرفی کنید، تا ما هم استفاده کنیم.
#پست_پنجاهم (بخش_سوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
بسم الله الرحمن الرحیم
📝 روزانه های من هفته سوم اردیبهشت ۹۲
توی عکس های بالا دوتا جدول هست که برنامه روزانه منه ... اگه دوست دارین یه نگاهی بهشون بندازین ...
دوست دارم همین اول هفته، کامنت لیلی جان توی هفته قبل رو به خودم یادآوری کنم، که از قول استاد پناهیان گفت:
" عمل کم اما مداوم تاثیر خیلی زیاد و بیشتری در روح داره، نسبت به عمل سنگین اما اتفاقی ...
و اینکه اونجایی که احساس می کنی وفادار بودن به برنامه داره بهت فشار میاره، اونجایی هست که داره روی روحت تاثیر میذاره و جایی هست که باید استقامت به خرج داد ... "
( پ.ن: برنامه تغذیه رضوان جان با طب اسلامی تناسبی ندارد. مثلا ترکیب ماهی و گوجه که هر دو سرد هستند اشتباه هست و ماهی در افراد گرم مزاج، آنهم باید با خرما صرف شود، یا آش جو با کشک هم جو سرد است هم کشک بخصوص اگر شب خورده شود که طبع شب هم سرد است)
#پست_پنجاه_و_یکم
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
الناس علی دین مامانهم!...
دیروز عصر که طبق معمول داشتیم با خانوم خانوما حرف میزدیم، یهو حرف کشید به نقشه های آینده و آرزوها ... خانوم خانوما از خودش گفت، از رویاهاش گفت و هرچی میگفت من بیشتر به خودم میلزیدم. چون میدیدم در اونهمه فکر و امید و آرزو هیچ ردی از مهم ترین وظیفه ش یعنی همسرداری نیست! یعنی این دختر نازنین من هیچ ذهنیتی از خودش به عنوان یک خانوم خونه در آینده نداشت ... و اینکه در اون آرزوها، هیچ آرمانی نبود: نه جهادی، نه شهادتی! ... آرزوهاش همه جنبه موفقیت تحصیلی و شغلی و مالی داشت ... سکولار به تمام معنای کلمه! ... و از همه بدتر اینکه آرزوهاش مثل دایی و خاله ش به اونور آب ختم میشد، البته خودش میگفت فقط برای ادامه تحصیل ... حتی دانشگاهش رو هم انتخاب کرده بود: دانشگاه هاروارد و حتی عکسهای دانشگاه رو هم که سیو کرده بود بهم نشون داد!
از همه بدتر این که مدام وسط حرفهاش از خود من و خانواده م نقل قول میکرد: و میگفت: مامان یادته می گفتی آدم نباید درجا بزنه، باید پیشرفت کنه. باید دنیا رو فتح کنه! ... یادته دایی میگفت، دانشگاه فقط هاروارد؟ اما من فکر کنم کمبریج هم بد نباشه ... یادته بابا جون (پدربزرگش) اون دفعه بهم گفتن: درس! فقط درس! تا میتونی درس بخون که دنیا مال آدمهای درسخونه! من خیلی فکر کردم و دیدم راستی راستی حق دارن!
دیگه فکر کنم خوب بدونین من چه حالی بودم. ترکیبی از خنده و گریه و استیصال و حیرت ... فکر کنم قیافه م خیلی دیدنی بود. چون هر چند وقت یه بار میپرسید: مامان چرا اینجوری نگام میکنی؟ ... چرا همچین شدی؟ ...مگه اشکالی داره و ...
خیلی سعی کردم خودم رو کنترل کنم. اما نشد که نشد. وقتی حرفهاش تموم شد افتادم به نصیحت و حتی در مقابل حرفهاش موضع گفتم و گفتم ازش توقع نداشتم بعد از اینهمه حرفهایی که با هم زدیم و من اینهمه از بدی تفکر غرب و اینکه اونها خودشون از ما گرفتار ترند و اگه طبیب بودند سر خود دوا نمودند و ... براش گفتم، باز هم بیاد و این آرزوها رو جلوم ردیف کنه !
اما اون از خودش دفاعی کرد که من بلافاصله خلع سلاح شدم: مامان، خود شما هم همین بودی. یادته اون موقع که من کوچولو بودم، از اون دانشگاه خارجیه پذیرش گرفتی، ولی بابا نذاشت بری؟ یادته چقدر ناراحت شدی و هی گریه میکردی؟ ... البته چند وقته عوض شدی! ... اما پس چرا خاله اون دفعه میگفت شما هم سرت میخوره به سنگ و میبینی که این مدلی نمیشه زندگی کرد ؟!
راست میگفت! چند ماه قبل که خواهرم اومده بود ایران، بهم همین رو گفته بود. اون یکی خواهرم هم که اینجاست، مدام همین رو بهم میگه ... که نمیشه مخالف جریان آب شنا کرد. و هرکسی این کار رو بکنه، خودش بالاخره یک روز خسته میشه و آب میبردش!
اما اون چیزی که بیشتر از همه قلبم رو به درد آورد این بود که اون همه این حرفها رو با محبت میزد. یعنی معلوم بود من براش مهمم، نظرم براش مهمه، اصلاً خوشحال بود که داره همون کارهایی رو میکنه که در ناخودآگاهش از من ثبت شده ... حتی وقتی فهمید من از این تفکراتش و آرزوهاش خوشحال نیستم، ناراحت شد. یعنی تا این حد بچه خوبیه ... اما حیف که شخصیتش در دوره ای شکل گرفته که برای من فقط درس مهم بود و پیشرفت تحصیلی و کاری و موقعیت اجتماعی و زرق و برق دنیا و همه اون چیزهایی که غرب اصرار داره ما آدمها سرمون بهش گرم باشه و از حقیقت زندگی غافل باشیم ... و الان همونها شده آرمان زندگیش.
جالب اینه که تمام این کارهایی که من این مدت برای پرورش اعتقاداتش کرده ام (مثل همون سخنرانی غرب شناسی و فرهنگ جبهه و ...) رو هم قبول داره. نمازش رو هم میخونه ، حجابش رو هم بدون هیچ ناراحتی و اعتراضی داره. من در این 13 سال عمرش تا به امروز حتی یک دروغ کوچیک هم ازش نشنیده ام. کلاً ذات و فطرتش خیلی سلیمه . اما اینها همه مثل چند خط کمرنگ در وجودش هستند که هیچدوم نتونستن اون تاثیرات عمیق و پررنگی که در کودکی از من گرفته رو محو کنن ... یعنی اعتقاداتش درسته، اما سبک زندگی که برای خودش تعریف کرده، با اعتقاداتش هماهنگی نداره. همون مشکلی من سالها قبل ازش رنج میبردم!
#پست_پنجاه_و_دوم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_پنجاه_و_دوم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
از اونطرف، دیشب که داشتم سوره حشر میخوندم، خانوم کوچولو توی بغلم بود. دیدم با چه اشتیاقی هی برمیگشت و به من نگاه میکرد. حال و روز خرابم رو میدید و نگاهش پر از غصه بود ... وقتی رفتم سجده و دعا میکردم، اون هم کنارم به سجده رفته بود و دعا میکرد ... درست مثل من ... اون داشت از لحظه لحظه زندگی من درس میگرفت. از نفس کشیدن من هم درس میگرفت. انگار دغدغه های من با یه بلوتوث نامرئی به وجودش منتقل میشد.
به قول آقا : " ... تربيت فرزند به وسيلهى مادر، مثل تربيت در كلاس درس نيست؛ با رفتار است، با گفتار است، با عاطفه است، با نوازش است، با لالائى خواندن است؛ با زندگى كردن است. مادران با زندگى كردن، فرزند تربيت ميكنند. هرچه زن صالحتر، عاقلتر و هوشمندتر باشد، اين تربيت بهتر خواهد شد. بنابراين براى بالا رفتن سطح ايمان، سطح سواد، سطح هوش بانوان، در كشور بايد برنامهريزى شود … "
روایتی هست که: " الناس علی دین ملوکهم" ، اما من فکر میکنم این هم درست باشه که الناس علی دین مامانهم ! " مردم به دین مادرانشون هستند! ... من یک مثال بزرگ برای اثبات این موضوعم ... هر کدوم از بچه های من نمادی از تفکر من در دوره ای از زندگیم هستند. و ارزشهای فکری من بدون اینکه بخوام بهشون منتقل شده ... شاید برای همینه که میگن " بهشت زیر پای مادران است" ... چون این مادره با قدمهایی که در زندگی برمیداره، ناخودآگاه آدم رو به سمت بهشت می ببره ...
هرچی فکر میکنم می بینم، من نمیتونم خانوم خانوما رو سرزنش کنم ... تنها کسی که باید سرزنش بشه، خود من هستم، چون اون خود منه. با همون افکاری که وقتی شخصیتش داشت شکل میگرفت، به صورت نامحسوس از من در وجودش تزریق شد ... وقتی شخصیت اون داشت شکل میگرفت من در اون دوره از زندگیم بودم که از خدا دور شده بودم. و حالا اون همون حرفهایی رو تکرار میکنه که من میگفتم، همون چیزهایی رو آرزو میکنه که من اون موقع آرزو داشتم و همون طوری به زندگی نگاه میکنه که من نگاه میکردم.
اون هم مثل اون موقعهای من عااااشق درسه، عااااشق دنیای دیجیتاله و زبان انگلیسی و فیلم و کتابهای جدید ... و درست مثل اون موقعهای من از کار خونه بیزاره و اون رو هدر دادن وقت می بینه، و سلیقه ش توی لباس و مدل پوشش با اون موقع من مو نمیزنه . من که با اینکه چادر داشتم، ولی اعتقاد چندانی بهش نداشتم ... خلاصه که این شعر خیلی وصف خوبی از حال و روز منه ... ماجرای همون عقاب که در اوج آسمان یک تیر بهش خورد و بعد :
چون نیک نظر کرد و پَر خویش در آن دید گفتا ز که نالیم، که از ماست، که بر ماست
خدا کنه بتونم راهی پیدا کنم که موفق بشم، تا جایی که میشه ردپای افکار دوران جاهلیتتم رو از ذهن خانوم خانوما پاک کنم. خدا کنه بتونم کاری کنم که بتونه مثل من نگاهش رو تغییر بده، و حقیقت زندگی رو ببینه ... و این خودش یه جهاد تازه ست ... می بینین که زندگی یک زن – اگه بخواد درست زندگی کنه – یه جهاد همه جانبه ست ... یه جهاد خییییلی سخت که باید فقط خود خدا کمکش کنه ...
ربنا اننا ظلمنا انفسنا. و ان لم تغفر لنا و ترحمنا، لنکونن من الخاسرین ... ( خدایا ما با نادانی خود به خود ظلم کرده ایم. و حالا اگر شما ما را نبخشایی و به ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود.)
یادتون نره که شما هم برام دعا کنید ... خییییییلی زیاد
#پست_پنجاه_و_دوم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
رب اشرح لی صدری...
پنجشنبه ها و جمعه ها پیک کاری منه. چون همسرجان خونه ست و دیگه وقتم تماما مال خودم نیست ... این روزها که با طب سنتی آشنا شده ام و سعی دارم مواد غذایی تازه برای غذا مصرف کنم، وقتم خیلی بیشتر از قبل گرفته میشه. قدیمها هر چندماه یکبار سبزی برای فریزر میگرفتم و دیگه خورشها برام جزو غذاهای آسون بود. اما الان جزو وقتگیرترین غذاهاست ... سبزی پاک کن و بشور و خرد کن و تفت بده و ... قشنگ یه پروژه کامله! ... حالا مراحل دیگه مثل گرفتن کف روی گوشت و تقدم و تاخر در ریختن مواد مختلف و ... چقدر دقت و حوصله می طلبه، بماند!
اما می بینم که غذاها چقدر خوشمزه تر و خوش طعم تر میشه و چقدر همسر جان دوست داره. به طوری که اونقدر سر شوق اومده که تازگیها خودش توی مراحل پاک کردن و خرد کردن سبزی کمکم میکنه، و امروز حتی بدون اینکه ازش بخوام سبزی رو سرخ هم کرد! ( نهار جاتون خالی خورش ریواس داشتیم! )
وقتی داشتم ریواسها رو برای غذا پاک میکردم یک لحظه دست نگه داشتم و به خودم نگاه کردم. من! اونهم در حال ریواس پاک کردن! در حال سبزی پاک کردن! در حال شستن و خرد کردن! ... باورم نمیشد این خود من هستم که دارم این کارها رو میکنم. اون هم با شادمانی و بدون احساس کوزت بودن! ... تفاوت به قدری بود که اول خودم رو نشناختم ... اما واقعیت داشت ... وجود همسرجان در کنارم توی آشپزخانه هم حقیقت داشت ...
اگه کسی ۴ ماه قبل به من میگفت روزی میاد که تو برای هر خورش یا هر غذا، مواد غذایی تازه میخری و همون موقع آماده میکنی و دیگه طبقات سبزیجات توی فریزرت خالی هست، یا به عقل اون شک میکردم، یا به گوش خودم که درست شنیده باشه! ... اما الان دارم اون کارها رو میکنم، و هیچ ناراحت هم نیستم، تازه کلی هم خوشحالترم! ... تغییر در کجاست؟
بدون شک این تغییر در زاویه دید منه. و در اینکه اولویتهای زندگیم تغییر کرده. اون موقع اولویتم خودم بودم و راحتیم ... اما الان اولویتم خانواده م هست و سلامتی مون و اینکه کنار هم شاد باشیم ...
اون موقعها فکر میکردم اگه بتونم یک کار مهم بکنم که همه انگشت به دهان بمونن هنر کرده ام و آدم مفیدی بوده ام: کشفی، اختراعی، نوشتن یک کتاب خفن، یا حتی موفقیت در محیط کار! و برای همین خانواده م رو به چشم چندتا مزاحم کوچک و بزرگ در راه پیشرفتم میدم! ... اما الان فکر میکنم اگه موفق بشم کاری کنم که هم خودم و هم این موجودات عزیز کوچک و بزرگ، در کنار همدیگه خوشحال و سلامت باشیم هنر کرده ام ... ببین تفاوت راه از کجاست تا به کجا ...
تفاوت بزرگ در تغییر نگاه منه. تفاوت بزرگ در بوجود اومدن چیزی در وحود منه به نام پذیرش مسئولیتی به نام همسرداری، و شرح صدر داشتن درباره اون ...
بله. این شرح صدر الِمان خیییییلی مهمی در وجود آدم هست که محاله بدون اون آدم بتونه کاری رو با شادی انجام بده.
ربطی به دین و مذهب هم نداره. مثلاً آدمی که پذیرفته برای تضمین بودن آینده ش باید توی کنکور رتبه عالی بیاره، دیگه روزی ۱۵ ساعت درس خوندن براش کار شاقی نیست. یا برای اون عروس خانومی که براش مهمه شب عروسیش در سالن بدرخشه، ۱۰ ساعت موندن در آرایشکاه، و زیر انواع و اقسام وسایل و لوازم آرایش رفتن کار شاقی نیست. در صورتیکه برای یه خانوم عادی یک ساعت موندن زیر دست ارایشگر هم عذاب الیم محسوب میشه ... اونها این کارها رو میکنند، چون پذیرفته اند که باید بهای رسیدن به هدفشون رو بپردازند . درواقع یه جورایی در اون مورد شرح صدر پیدا کرده اند و سختیهای مسیر به چشمشون نمیاد.
اما این موضوع درباره دین خیییلی پررنگ تر به چشم میاد، چون اصولاً دین با راحت طلبی و منم منم کردن جور درنمیاد. برای همین میشه گفت پذیرش و تن دادن به دستورات خداوند بدون داشتن شرح صدر تقریباً محاله!
اما وقتی انسان با چشم باز راه درست رو انتخاب کنه. وقتی دریچه های قلبش رو به روی حقیقت باز کنه و بپذیره که اونچه خدا خواسته، بر اونچه خودش دوست داره، مقدمه ...اونوقت خداوند به عنوان جایزه چیزی به قلبش هدیه میکنه به نام شرح صدر ... که با کمک اون دیگه انجام دستورهای خدا براش سخت نیست ...
و این همون نکته ای هست که خداوند در قران به وضوح بهش اشاره کرده: " فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ ... "
#پست_پنجاه_و_سوم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt