💧 قصه آب گراش به روایت حاج محمدعلی زارعی
🎙گفتگو از مسعود غفوری
◼️حاج محمدعلی زارعی را میتوان اولین بازنشسته رسمی ادارات گراش دانست که از اداره آبفا بازنشسته شد. او در سالهای جنگ نیز یکی از سالخوردهترین رزمندگان گراشی بود. سالهای دراز عمر باعث شده بود گنجینهای از خاطرات و یادها باشد.
🔆 در یک روز تابستان ۱۳۹۰ با امین نوبهار و مرتضی زارعی پای صحبتهای حاج محمدعلی زارعی نشستیم. حاصل این گفتگو سال ۱۳۹۰ در پنج شماره نشریه حمایت گراش منتشر شد که هر قسمت به موضوعی اختصاص داشت.
▪️امروز ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ که خبر درگذشت حاج محدلی منتشر شد فرصتی است که یک بار دیگر پای نقل او از آب، مکتبخانه، رسوم و گذشته گراش بنشینیم.
🔻متن کامل این گفتگو را در هفتبرکه بخوانید:
☑️ 7Berkeh.ir/archives/132268
💬الهقلیخان، که خدا رحمتاش کند آدم درست و خیلی خوبی بود، مسئول زدن چاه شد. آب هم پیدا شد. بعد هر سهم ۲۵ تومان را کردند ۱۵۰۰ تومن. تقریبا ۶۰ تا سهم وجود داشت.
💬 همینطور لولهکشی میکردیم و این کار را هم رضا علیپور و محمد علیپور و غلامعباس حافظ که از لار بود و فرج تمیز انجام میدادند.
⚠️ بعداً انقلاب شد. الهقلیخان را به شیراز طلبیدند. الهقلیخان که حقیقتاش دشمن داشت. از خود گراش دشمن داشت تا لار.
💬 بعد که الهقلیخان به گراش برگشت، چاه آبیاری را از او گرفتند. شهرداری گرفت. ما گفتیم نه شهرداری میتواند آب برای مردم برسانند نه دولت؛ فقط مردم خودشان میتوانند. مردم باید پول روی هم بگذارند و چاهها را زیاد کنند. گفتند نخیر و از الهقلیخان گرفتند.
💬بعضیها مثل من که دو سهم داشتم و خیلیهای دیگر، گفتیم نمیفروشیم. گفتند دولت مصادره میکند. گفتیم مصادره کنید. خلاصه آب گراش را مصادره کردند و بردند. هیچ استفاده و سودی هم گیرشان نیامده و نمیآید.
💬ولی خدا میخواهد اینطور باشد که توی گراش هر جا چاه زدند آب شیرین پیدا شد.
💬 البته گراشیها نقص هم دارند. یکی این که قدردان نیستند، و یکی اینکه کمی حسادت در وجودشان است.
💬 بچه مکتبخانه میرفتند تا زمانی که میتوانستند خط بنویسند و خط بخوانند. آن وقت میگفتند: «بسه. بسه که دیگه خوندن و نوشتن بلده.» بعدش آنها را از کُتاب میآوردند بیرون؛ و یا میرفتند دریا، یا کار عملگی میکردند، یا کوه میرفتند، یا لار میرفتند و جنس میبردند و میآوردند؛ کارشان همین بود.
💬 خیلی از گراشیها در زمان قدیم، یعنی تقریبا ۱۰۰ یا ۱۲۰ سال قبل از این، در لار مغازه داشتند. ولی کاسبی در لار از سالی که خانهای گراش را همراه ۷۲ تن کشتند، ول شد. دیگر کسی برنگشت به لار که دکان برپا کند. پدربزرگ من هم.
💬 در کشف حجاب دو تا زن بودند، که حالا اسمشان را نمیبرم، ولی آنها اگر میدیدند که زنی چادر پوشیده است، میدویدند و چادر را از روی سرشان برمیداشتند و پاره میکردند.
💬رضاشاه مسجد را تعطیل کرد و روضه خوندن را تعطیل کرد؛ ولی روضهخوانی در گراش بند نشد. سینهزنی هم بند نشد.
💬 چند نفری هم از لاریها، تقریبا شصت هفتاد نفر افراد عاقل (مسن) و بیست تایی هم جوان ۲۰ ساله، بعداز ظهرها از لار بلند میشدند و شب میرسیدند گراش برای سینهزنی.
🔻متن کامل این گفتگو را در هفتبرکه بخوانید:
☑️ 7Berkeh.ir/archives/13226
#گفتگو #گپتریا #تاریخ #آب
▪️▪️▪️
🔴 7Berkeh.ir
✔️ t.me/HaftBerkeh
✔️ Whatsapp : bit.ly/7B-Wa
✔️ Instagram.com/7Berkeh
✔️ eitaa.com/Haftberkeh
✔️ Ble.ir/7Berkeh