eitaa logo
گروه رسانه ای منتقمون رسمی
143 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
22 فایل
بسم الله روز تولدمون¹³دی۱۴۰۳ آیدی ادمین @Gsa_Gsa واحد نوجوانان مسجد ولیعصر عج
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ✍️ موشی که صد من آهن خورد! 🔹آورده‌اند بازرگانی بود اندک مایه که قصد سفر داشت. صد مَن آهن داشت که در خانه دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت. 🔸اما دوست این امانت را فروخت و پولش را خرج کرد. 🔹بازرگان، روزی به طلب آهن نزد وی رفت. مرد گفت: آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم، اما آنجا موشی زندگی می‌کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد. 🔸بازرگان گفت: راست می‌گویی! موش خیلی آهن دوست دارد و دندان او بر خوردن آن قادر است. 🔹دوستش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته. پس گفت: امروز به خانه من مهمان باش. 🔸بازرگان گفت: فردا باز آیم. 🔹رفت و چون به سر کوی رسید پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد. 🔸چون بجستند از پسر اثری نشد. پس ندا در شهر دادند. 🔹بازرگان گفت: من عقابی دیدم که کودکی می‌برد. 🔸مرد فریاد برداشت: دروغ و محال است، چگونه می‌گویی عقاب کودکی را ببرد؟ 🔹بازرگان خندید و گفت: در شهری که موش صد من آهن بتواند بخورد، عقابی کودکی ۲٠کیلویی را نتواند گرفت؟ 🔸مرد دانست که قصه چیست، گفت: آری موش نخورده است! پسر باز ده و آهن بستان. 💢هیچ چیز بدتر از آن نیست که در سخن، کریم و بخشنده باشی و در هنگام عمل سرافکنده و خجل. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔅 ✍️ حکمت ندانستن بعضی از مسائل! مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت: ای پیامبر! می‌خواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی. سلیمان گفت: تحمل آن را نداری. اما مرد اصرار کرد. سلیمان پرسید: کدام زبان؟ 🔹جواب داد: زبان گربه‌ها! سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه‌ها را آموخت. روزی دید دو گربه با هم سخن می‌گفتند. یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی می‌میرم! 🔸دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا می‌میرد، آن‌گاه آن را می‌خوریم. مرد شنید و گفت: به خدا نمی‌گذارم خروسم را بخورید. و آن را فروخت! گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ 🔹گفت: نه، صاحبش فروختش. اما گوسفند نر آن‌ها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد. صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. 🔸گربه گرسنه آمد و پرسید: آیا گوسفند مرد؟ گفت: نه! صاحبش آن را فروخت. اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی‌دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن می‌خوریم! 🔹مرد شنید و به‌ شدت برآشفت. نزد پیامبر رفت و گفت: گربه‌ها می‌گویند امروز خواهم مرد! خواهش می‌کنم کاری بکن! پیامبر پاسخ داد: خداوند خواست خروس را فدای تو کند اما آن را فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن. 💢خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسان‌ها آن را درک نمی‌کنیم. او بلا را از ما دور می‌کند، و ما با نادانی خود آن را بازپس می‌خواهیم! 💢گاهی خدا با یک ضرر مالی می‌خواهد مالمان را فدای جان خودمان یا فرزندانمان کند، ولی ما نمی‌دانیم و ناشکری می‌کنیم. 💢چه خوب است در هر بلایی خدا را شکر کنیم. چه‌بسا بلای بزرگ‌تری در انتظار ما بوده است و خدا آن را دفع کرده است.
*🍇 حبه انگور 🍇* *داستان قشنگی است:* روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد قصه عجیبی است ، روزی شخص ثروتمندی دو کیلو انگور می خرد و به خدمتکار خود می گوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و خود شخص به سر کارش رفت ، بعد الظهر از کار به خانه می آید و می گوید لطفا انگور را بیاورید تا بخورم، همسرش گفت من و فرزندان انگور ها را خورده ایم ، مرد گفت دو کیلو انگور خریدم یه دونه هم برای من نگذاشته اید ! از خانه خارج می شود و همسرش او را صدا می زند هیچ جوابی نمی دهد، رفت املاک فروشی جایی که زمین خرید و فروش می شود گفت : یک قطعه زمین می خواهم در بهترین جای شهر آن را خرید، و رفت نزد پیمانکار ساختمان ، جهت ساخت و ساز گفت بی زحمت همراه من بیایید او را با خود برد و زمینی که خریده بود بهش نشان داد به پیمانکار گفت می خواهم مسجدی برای من بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید پیمانکار تمام وسایل و کارگران را آورد و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد ، مرد ثروتمند به خانه برگشت زنش بهش گفت کجا بودی ؟ مرد گفت الان اگر بمیرم خیالم راحته، شما حتی با یک دانه انگور هم بیاد من نیستید در صورتی که بین شما زنده هستم ، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد  بیاورید و برایم صدقه دهید ؟ الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده ، 400 سال است و این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می باشد ، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت . ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد ، *🤔محبوب ترین مردم تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند.😔* ••••✾•🌿🌺🦋🌺🦋🌺🦋🌺🌿•✾•••