eitaa logo
حاج نقی ولدی
1.4هزار دنبال‌کننده
124 عکس
206 ویدیو
0 فایل
شرح حالات فخرالائمه، یگانه ی دوران ها، ولی خدا حاج نقی ولدی، گریه کن بی نظیر حضرت اباعبدالله الحسین سلام الله علیه https://zil.ink/haj_naghi_valadi
مشاهده در ایتا
دانلود
هر بار توفیقی دست می داد و دست یا سینهٔ مبارک حاج آقا ولدی را می بوسیدم، بوی خاک تربت حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه را استشمام می کردم. یک مرتبه از ایشان پرسیدم: چگونه است که هرگاه شما را می بویم، بوی تربت مطهر حسینی می دهید؟ ایشان فرمودند: از حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه درخواست کردم که جسمم را با خاک تربت مقدسش، سرشته و عجین کنند و حضرتش درخواست مرا اجابت کردند. در مجلسی که پرچم مقدس حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه را آورده بودند و همه برای تبرک جستن، آن را می بوسیدند، این مطلب به قدری واضح بود که اکثر افرادی که در آن مجلس روضه بودند با حیرت و اشاره به یکدیگر می گفتند: متوجه شدید که از پرچم حسینی همان بویی استشمام می شود که از این مرد استشمام می شود.
حاج آقا ولدی با آهی جانکاه و ناله ای جانسوز فرمودند: وقتی به حج رفتم، شخصی به من گفت: اینجا حجر حضرت اسماعیل است. ایشان می فرمایند: به من بگویید حجر شاهزاده علی اکبر کجاست؟! بگویید حجر شاهزاده علی اصغر کجاست؟! حجر شاهزاده قاسم ابن الحسن کجاست؟! وقتی قبل از اذان ظهر این مطلب را فرمودند، از شدت حزن و اندوهی که بر ایشان گذشت تا نیمه های شب با هیچکس سخن نگفتند و اشک از چشمان مبارکشان جاری بود. « وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» از کعبه رو به کرببلا می‌کند حسین وآنجا دوباره کعبه بنا می‌کند حسین گر ساخته است خانه‌اى از سنگ و گل، خلیل آن جا بنا ز خون خدا می‌کند حسین روزى که حاجیان به حرم روى می‌نهند پشت از حریم کعبه چرا می‌کند؟ حسین آن حجّ ناتمام که بر عمره شد بدل اتمام آن به دشت بلا می‌کند حسین آنجا وقوف در عرفات ار نکرده است فریاد معرفت همه جا می‌کند حسین آنجا اگر که فرصت قربانیاش نبود اینجا هر آن چه هست، فدا می‌کند حسین آنجا که سعى بین صفا در دویدن است این جا به قتلگاه، صفا می‌کند حسین آنجا حنا حرام بُوَد بهر حاجیان اینجا ز خون خویش حنا می‌کند حسین وقتى به خیمه‌گاه رود از پى وداع اینجا دوباره حجّ نسا می‌کند حسین بعد از هزار سال به همراه حاجیان هر سال رو به سوى منا می‌کند حسین از چار سوى کعبه ز گل دسته‌ها هنوز هر صبح و ظهر و شام ندا می‌کند حسین بشنو دعاىِ در عرفاتش که بنگرى با سوز دل هنوز دعا می‌کند حسین سر داده است و حکم شفاعت گرفته است بر وعده ای که داده، وفا می‌کند حسین در اوج منزلت که «مؤیّد» از آن اوست گاهى نگاه سوى گدا می‌کند حسین
آیت مهر... ای آیت مهر، وی معنی داد ایزد ز کرم، داد همه داد ای مادر دهر، بعد از تو عقیم کز مادر دهر، کس چون تو نزاد
حاج آقا ولدی، شبها را تا طلوع آفتاب بیدار بودند و به تهجد و قرائت قرآن و نماز شب و گریه با حالاتی عجیب مشغول می شدند. در شبانه روز بیش از دو ساعت استراحت نمی کردند، فرقی نداشت در مسافرت باشند یا در منزل. شدت اعمالشان ورای تصور است. کسی تحمل شنیدن اعمال و حالات ایشان را ندارد، چه برسد که بخواهد ببیند یا بتواند با ایشان همراهی کند. جسم با برکتش از روح با عظمتش در سختی و مشقت بود. در مدتی که به زیارت مشاهد مشرفه می رفتند، از شدت شوق هرگز نمی خوابیدند. در یکی از زیاراتی که هشت شبانه روز در مشهد مقدس در خدمتشان بودیم حتی به قدر چشم برهم زدنی هم نخوابیدند و استراحت نکردند.
حاج آقا ولدی می فرمودند: گریهٔ بر سیدالشهدا علیه السلام درمان تمام دردها است. همه چیز در گریه بر سیدالشهدا است. می فرمودند: جمیع عبادات در مقابل گریه بر سیدالشهدا هیچ است، بلکه جمیع عبادات در برابر یک قطره اشک بر مصائب حضرت سیدالشهدا هیچ است. می فرمودند: ما حسینی هستیم. هر کس با ماست، با ماست، و هر کس با ما نیست، هر کجا که خواهد باشد. « ما حزب حسینیم.»
حاج آقا ولدی هر ساله از اول محرم تا سوم عاشورا؛ به مدت ۱۳ روز، از اذان صبح تا اذان ظهر، در منزل محقرشان مجلس اقامه عزا و روضه خوانی بر پا می کردند. برای درک عظمت و کیفیت این مجلس روضه، حکایت زیر را بشنوید: پدر بزرگواری از خانوادهٔ معظم شهدا که چند پسر و برادرشان در دفاع مقدس به شرف شهادت رسیدند، سالهای زیادی در همدان در منزلش، مراسم روضه خوانی و اقامهٔ عزای اهل بیت به مناسبت ایام فاطمیه برگزار می کرد و حاج آقا ولدی گاهی به مجلس روضهٔ ایشان مشرف می شدند. در ایام فاطمیه و مصادف با مجلس روضهٔ آن پدر شهید، که مقارن با سفر مقام معظم رهبری حفظه الله به آن شهر شده بود، تیم حفاظت ایشان به آن شخص اطلاع می دهند که حضرت آقا می خواهند به منزل شما بیایند و به دلیل رعایت ملاحظات امنیتی، شما باید مراسم روضه خوانی خود را تعطیل کنید تا ما بتوانیم این مسأله را مدیریت کنیم. ایشان می گوید: سلام حقیر را به حضرت آقا برسانید و بگویید ما روضه خوانی داریم و اگر خواستند قدم بر چشم ما گذارند و مراسم اقامه ی عزای مادر بزرگوارشان را با قدومشان مزین کنند. و اضافه می کند با تمام احترامی که برای ایشان قائلم، مراسم اقامه ی عزای فاطمیه را تعطیل نمی کنم. وقتی آن پدر بزرگوار چند شهید که وجودش مملو از محبت به خاندان عصمت و طهارت بود، به اصرار برخی نزدیکان برای اولین بار به مراسم روضهٔ حاج ولدی می رود، بعد از اتمام جلسه و درک عظمت آن روضه می گوید: اگر مجلس روضه این است، ما یک عمر بازی می کردیم و گمان می کردیم روضه گرفته ایم. سلام و رحمت خدا بر مردی که عظمت اهل بیت در نگاه و گفتار و کردارش هویدا بود، و هر کس او را می دید، بی اختیار متوجه ذوات مقدسه صلوات الله علیهم اجمعین می شد.
33.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وای من خیمه ها به غارت رفت گیسویی روی نی پریشان شد وسط چند خیمهٔ سوزان خواهری دل شکسته حیران شد وای من چادری به یغما رفت بانویی معجرش در آتش سوخت مرد بیمار این حرم تنهاست نیمه ای از بسترش در آتش سوخت شعله و دود تا فلک می رفت کربلا هم سقیفه ای دارد به لب کُند تیغ خرده نگیر! هر که اینجا وظیفه ای دارد عاقبت هر چه بود، با سختی سر خورشید را جدا کردند مرد خورجین به دستی آوردند صحبت از درهم و طلا کردند مرد خورجین به دست با سرعت سمت دار العماره می تازد مرد خوش قولِ کوفه با جیبی مملو از گوشواره می تازد باد تند خزان چه سوزی داشت! چند برگی ز لاله ای گم شد در هیاهوی زیور زینب گوشوارِ سه ساله ای گم شد وای از هق هق النگوها آسمان هم به گریه افتاده درشلوغیِ عصر عاشورا حرمله یاد هدیه افتاده حرف خلخال را دگر نزنید درد سر ساز می شود به خدا دختران تازه یادشان رفته زخم ها باز می شود به خدا سر عباس را به نیزه زدند تا ببیند چه بر حرم رفته تا ببیند نگاه یک لشگر سمت بانویی محترم رفته وحید قاسمی
حضرت آیت الله سید علی حر رضوان الله علیه از اعاظم علمای سلف و آخرین بازمانده ها و شاگردان آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی بودند که چندی پیش دار فانی را وداع گفتند. پیرمردی کهنسال و بسیار باتقوا و وارسته که کمتر کسی مقام معنوی این سید جلیل القدر را می شناخت. وقتی متوجه حضور حاج آقا ولدی در اصفهان می شوند، به کسی که به ایشان اطلاع داده بود، می گویند تماس بگیرد و اجازهٔ حضور می طلبند. حقیر خود شاهد بودم که با آن کهولت سن که به سختی با دو عصا راه می رفتند، وقتی به خدمت حاج آقا رسیدند در کمال ادب دست ایشان را بوسیدند و حاج آقا ولدی زانو زدند و قدمهای آن ذریهٔ فاطمه زهرا سلام الله علیها را بوسیدند. وقت نماز بود. حاج آقا از ایشان درخواست و خواهش کردند که می خواهم نماز را به امامت شما بخوانم. آن سیدجلیل القدر، حضرت آیت الله حر گفتند: به مادرتان فاطمهٔ زهرا سلام الله علیها قسم، به اینجا نیامده ام مگر این که خدمت شما عرض ادب کنم و نمازم را به امامت شما اقامه کنم. حاج آقا ولدی گفتند: حال که چنین می فرمایید، اطاعت امر می کنم و توصیف آن نماز و نمازهای ایشان از تقریر و بیان خارج است. بعد از نماز آیت الله حر رضوان الله علیه در حین خداحافظی به حاج آقا ولدی گفتند: می خواستم دو رکعت نماز مقبول در پرونده ام ثبت شود. حاج آقا به شدت گریستند و گفتند: آقا سید ما باید نمازهایمان به واسطهٔ شما قبول شود. آیت الله حر خطاب به راننده ای که ایشان را آورده بود گفتند: یادت باشد، حاج آقا و خدا را شاهد می گیرم که هر روز و هر وقت که متوجه شدی ایشان در اصفهان تشریف دارند، از ایشان اجازهٔ حضور می طلبی و در صورت اجازه دادن، مرا به محضرشان شرفیاب می کنی. و حاج آقا با پای برهنه و چشمانی اشکبار تا در ماشین ایشان را مشایعت کردند. إن شاء الله در فرصتی دیگر، وصف زیارت دیگری از این دو انسان وارسته و جلیل القدر را به قدر اقتضا بیان خواهم کرد.
مرتبهٔ دوم که آیت الله سید علی حر برای دیدار حاج آقا ولدی آمدند، حاج آقا در گوشه ای از اتاق استراحت می کردند. آیت الله حر در سکوت و آداب کامل متواضعانه در گوشه ای دیگر بر روی صندلی نشستند و به ما گفتند: به هیچ عنوان مزاحم احوالات حاج آقا نشوید. بگذارید استراحت کنند. بعد از حدود نیم ساعت حاج آقا ولدی چشم باز کردند و با اشاره گفتند: کت مرا بیاورید و بدون هیچ صحبتی برای تجدید وضو رفتند. وقتی بازگشتند به طرف آیت الله حر رفته و عرض سلام کردند و دو زانو پایین صندلی رو به روی ایشان نشستند و گفتند: آقا سید خوش آمدید، خیلی مشرف فرمودید. آقای حر گفتند: غرض از مزاحمت، عرض ادب و تجدید دیدار از باب وظیفه بود و خدا را سپاسگزارم که توفیق داد تا به خدمتتان برسم. حاج آقا ولدی با چشمانی اشکبار و نگاهی مملو از عشق و محبت گفتند: آقا سید ما شرمندهٔ شما و جدهٔ اطهرتان هستیم که با این وضعیت قدم رنجه فرمودید، کاش بتوانم جبران کنم. آقای حر گفتند: بر من لازم و واجب است که به خدمت شما برسم. در هنگام مشایعتِ حاج آقا و همسر مکرمشان، برای خداحافظی، آقای حر با اشاره به آقای ولدی خطاب به ما گفتند: به شما می گویم: قدر این مرد را بدانید که در عالم بی نظیر است. اجازهٔ بیشتر سخن گفتن ندارم، وگرنه می گفتم... و خطاب به حاج آقا گفتند: مرا حلال فرمایید و با گریه یکدیگر را بدرقه کردند.