eitaa logo
حاج نقی ولدی
1.4هزار دنبال‌کننده
124 عکس
207 ویدیو
0 فایل
شرح حالات فخرالائمه، یگانه ی دوران ها، ولی خدا حاج نقی ولدی، گریه کن بی نظیر حضرت اباعبدالله الحسین سلام الله علیه https://zil.ink/haj_naghi_valadi
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت آیت الله سید علی حر رضوان الله علیه از اعاظم علمای سلف و آخرین بازمانده ها و شاگردان آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی بودند که چندی پیش دار فانی را وداع گفتند. پیرمردی کهنسال و بسیار باتقوا و وارسته که کمتر کسی مقام معنوی این سید جلیل القدر را می شناخت. وقتی متوجه حضور حاج آقا ولدی در اصفهان می شوند، به کسی که به ایشان اطلاع داده بود، می گویند تماس بگیرد و اجازهٔ حضور می طلبند. حقیر خود شاهد بودم که با آن کهولت سن که به سختی با دو عصا راه می رفتند، وقتی به خدمت حاج آقا رسیدند در کمال ادب دست ایشان را بوسیدند و حاج آقا ولدی زانو زدند و قدمهای آن ذریهٔ فاطمه زهرا سلام الله علیها را بوسیدند. وقت نماز بود. حاج آقا از ایشان درخواست و خواهش کردند که می خواهم نماز را به امامت شما بخوانم. آن سیدجلیل القدر، حضرت آیت الله حر گفتند: به مادرتان فاطمهٔ زهرا سلام الله علیها قسم، به اینجا نیامده ام مگر این که خدمت شما عرض ادب کنم و نمازم را به امامت شما اقامه کنم. حاج آقا ولدی گفتند: حال که چنین می فرمایید، اطاعت امر می کنم و توصیف آن نماز و نمازهای ایشان از تقریر و بیان خارج است. بعد از نماز آیت الله حر رضوان الله علیه در حین خداحافظی به حاج آقا ولدی گفتند: می خواستم دو رکعت نماز مقبول در پرونده ام ثبت شود. حاج آقا به شدت گریستند و گفتند: آقا سید ما باید نمازهایمان به واسطهٔ شما قبول شود. آیت الله حر خطاب به راننده ای که ایشان را آورده بود گفتند: یادت باشد، حاج آقا و خدا را شاهد می گیرم که هر روز و هر وقت که متوجه شدی ایشان در اصفهان تشریف دارند، از ایشان اجازهٔ حضور می طلبی و در صورت اجازه دادن، مرا به محضرشان شرفیاب می کنی. و حاج آقا با پای برهنه و چشمانی اشکبار تا در ماشین ایشان را مشایعت کردند. إن شاء الله در فرصتی دیگر، وصف زیارت دیگری از این دو انسان وارسته و جلیل القدر را به قدر اقتضا بیان خواهم کرد.
مرتبهٔ دوم که آیت الله سید علی حر برای دیدار حاج آقا ولدی آمدند، حاج آقا در گوشه ای از اتاق استراحت می کردند. آیت الله حر در سکوت و آداب کامل متواضعانه در گوشه ای دیگر بر روی صندلی نشستند و به ما گفتند: به هیچ عنوان مزاحم احوالات حاج آقا نشوید. بگذارید استراحت کنند. بعد از حدود نیم ساعت حاج آقا ولدی چشم باز کردند و با اشاره گفتند: کت مرا بیاورید و بدون هیچ صحبتی برای تجدید وضو رفتند. وقتی بازگشتند به طرف آیت الله حر رفته و عرض سلام کردند و دو زانو پایین صندلی رو به روی ایشان نشستند و گفتند: آقا سید خوش آمدید، خیلی مشرف فرمودید. آقای حر گفتند: غرض از مزاحمت، عرض ادب و تجدید دیدار از باب وظیفه بود و خدا را سپاسگزارم که توفیق داد تا به خدمتتان برسم. حاج آقا ولدی با چشمانی اشکبار و نگاهی مملو از عشق و محبت گفتند: آقا سید ما شرمندهٔ شما و جدهٔ اطهرتان هستیم که با این وضعیت قدم رنجه فرمودید، کاش بتوانم جبران کنم. آقای حر گفتند: بر من لازم و واجب است که به خدمت شما برسم. در هنگام مشایعتِ حاج آقا و همسر مکرمشان، برای خداحافظی، آقای حر با اشاره به آقای ولدی خطاب به ما گفتند: به شما می گویم: قدر این مرد را بدانید که در عالم بی نظیر است. اجازهٔ بیشتر سخن گفتن ندارم، وگرنه می گفتم... و خطاب به حاج آقا گفتند: مرا حلال فرمایید و با گریه یکدیگر را بدرقه کردند.
حاج آقا ولدی می فرمودند: مؤمن باید عمق داشته باشد، باید خلوت او از جلوتش خیلی بالاتر و بهتر باشد... با این که حقیر، محرم حقیقی خلوت ایشان نبوده ام و یقین دارم که ایشان در حضور بنده در محضرشان، بسیار مراعات حالم را می نمودند و به خاطر ناتوانی من، از شدت عبادات و توسلات و حالاتشان کم می کردند، اما با این حال، آنچه را که در خلوت ایشان از شدت اندوه و حزن و بکاء و اعمال صعب مشاهده کردم به هیچ عنوان قابل مقایسه با حالات جلوت ایشان نبود. جلوت ایشان، نمی از دریای عمیق خلوت ایشان بود. ما کجا و معرفت به کسی که انوار مقدسه بتمامه و کماله بر قلب مبارکش تابیده و آن را بتمامه و کماله دریافته است؟!! اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى.
شعری که شاعر و ذاکر با اخلاص اهل بیت، استاد حاج سعید خرازی در وصف حاج آقا ولدی سروده اند: ای جگر سوختهْ زادهٔ زهرا ولدی به عزایش نشناسی تو سر از پا ولدی به خدا حضرت صدّیقه نگاهت کرده سند نوکریت هم شده امضا ولدی بین صورت نه دو تا چشم، دو زمزم داری می خورد حسرت چشمان تو دریا ولدی ز حسین هر که بخواند ز جگر می سوزی می کنی صرخه ز عطشانی گلها ولدی روضه را می شنوی، نه؛ به یقین می بینی به من اعطا نشده دیدهُ بینا ولدی پدری آمد و بالین پسر زانو زد ذکر او بود فقط، یا ولدی یا ولدی تو دعا کن به قیامت که کسی یارم نیست دستگیری کند از من گل لیلیٰ ولدی
مرحوم حاج شیخ عبدالعلی عرب، از شاگردان آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی و آیت الله حاج آقا رحیم ارباب، از اهل معرفت و محبین حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه در اصفهان بودند. وقتی با حاج آقا ولدی به منزل ایشان وارد شدیم، آقای عرب با وجود کهولت سن و بدنی بسیار نحیف در کمال ادب و تواضع و سکوت دو زانو در محضر آقای ولدی نشستند. مجلس به سکوت طی شد اما انگار آقای عرب با چشمانشان تمنایی از حاج آقا ولدی داشتند. ناگهان حاج آقا ولدی ایستادند و از آقای عرب درخواست سجاده نمودند. آقای عرب که به خاطر کهولت سن و خشکی زانوها در هنگام برخاستن، نزدیک بود زمین بخورند، به سختی و با کمک دو نفر که زیر بغلشان را گرفتند، برخاستند و سجاده انداخته شد. حاج آقا نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها را اقامه کردند. بعد از اقامهٔ این نماز، آقای عرب درحالی که با پای برهنه تا در کوچه آمده بودند، حاج آقا ولدی را بدرقه کردند. وقتی سوار ماشین شدیم، یکی از دوستان از حاج آقا ولدی در کمال ادب پرسید: اجازه هست سوالی بپرسم؟ و بعد از رخصت پرسید: آقای عرب با نگاهشان از شما چه می خواست و چه شد که نماز خواندید؟ و ایشان فرمودند: با نگاهشان درخواست می کردند تا دعا کنم و ایشان به زیارت امام زمان سلام الله علیه مشرف شوند و بنده به همین جهت نماز خواندم. وقتی سال بعد مجدداً به همراه حاج آقا ولدی به دیدار آقای عرب رفتیم، در بدو ورود، آقای عرب درحالی که دستانشان را بر سرشان گذاشته بودند، با چشمانی اشکبار و صدایی لرزان و با حالت انکسار، خطاب به آقای ولدی گفتند: ممنونم!!! ممنونم!!! ممنونم!!! دیدار حاصل شد... شب جمعه... در کربلا... در بین الحرمین... حاج آقا ولدی، انگشتِ اشاره بر روی بینی مبارکشان گذاشتند و با اشاره فرمودند: ساکت باشید، نوش جانتان، گوارای وجودتان...
حاج آقا ولدی فرمودند: سالها پیش در سالروز ولادت حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم که از باب احترام و تبریک این روز شریف به شهر قم رفته بودم، خدمت آقای سید عبد الکریم کشمیری رسیدم. ملاقات ما در اتاق منزل ایشان صورت گرفت و حدود دو ساعت به طول انجامید. اما در این دو ساعت هیچ صحبتی انجام نگرفت و ملاقات در سکوت محض سپری شد و هر چه بود و تمام صحبتها با نگاه انجام شد. بعد از اتمام ملاقات و هنگام خداحافظی به ایشان عرضه داشتم: حضرت آقا! بنده از راه دوری آمده ام و از طرفی امروز هم عید است و شما هم از سلالهٔ پاک خاندان عصمت و طهارت هستید. لطف فرموده، تفضل نمایید، دستان مرا پر فرمایید تا رفع زحمت کنم. آقای کشمیری بعد از اندکی تأمل فرمودند: آنچه را که شما می خواهید من ندارم تا به شما بدهم. سپس با ایشان خداحافظی کرده و به همدان بازگشتم.
حاج آقا ولدی درباره یکی از عرفای بزرگ‌ و مشهور با عصبانیت می فرمودند: مردک بی شعور با اجنه در ارتباط بوده است، اجنه‌ برایش غذا می آورده اند، بعد این را به حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت داده و گفته حضرت زهرا برایم غذا فرستاده اند. بعد با اشاره به روضه ای که یکی از حضار در منزلش برگزار کرده بود و یکی از همسایه ها وقتی می فهمد آنجا روضه است غذا تهیه می کند و می آورد، می فرمایند: حضرت زهرا سلام الله علیها اگر بخواهند غذا بفرستند اینگونه می فرستند نه به شکلی که او گفته است.
حاج آقا ولدی می فرمودند: در قطار پدر نویسندهٔ کتاب «رند عالم سوز» را دیدم. به او گفتم: آیا فرزند شما این کتاب را نوشته است؟ گفت: بله گفتم: چرا عنوان کتاب را به این نام انتخاب کرده است؟ گفت: به جناب حافظ تفأل زدیم. گفتم: مگر هر اسمی را می شود برای عنوان کتاب انتخاب کرد که شما این عنوان را انتخاب کردید؟! و با ناراحتی فرمودند: یک تار موی حضرت زینب سلام الله علیها عالم را سوزانده است. ما مرحوم کربلایی احمد را دیده بودیم، آدم خوبی بود اما نه در این حد که به او عالم سوز گفته شود. استفاده از این الفاظ برای هر کسی جز ذوات مقدسه سلام الله علیهم اجمعین کاملا اشتباه است و مردم را به غلط می اندازد.
حاج آقا ولدی می فرمودند: جناب حافظ رحمت الله علیه می گوید: پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز مقصودش این است که درون کفنم تربت حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه بگذارید تا به این واسطه از هول روز قیامت خلاص شوم. https://eitaa.com/Haj_Naghi_Valadi