تحریف طلبانی بنام اصلاح طلب
💢 اینکه فلسفه تاسیس حزب مسلمانی به نام اصلاح طلب در اصل چه بوده است، احتمالاً در زمان تاسیس چیزی به عنوان اصلاح فساد در اجراییات و... مدنظر بوده اما اینکه در ادامه این ادعا چقدر تحقق یافته است، میتوان به نمونه هایی همچون درخواست اخیر آنان درباره لزوم آزادی در انتخاب نوع پوشش توجه کرد.
♨️ در اینکه حجاب اسلامی نص صریح قرآن بوده و قوانین جمهوری اسلامی بر اساس دستورات اسلام تدوین شده است، شکی نیست؛ پس درخواست آزادی در انتخاب پوشش چه معنایی جز تغییر قوانین و درنتیجه زیرسوال بردن مصلحت دستورات الهی خواهد داشت؟
‼️ البته که بانوان مسلمان در انتخاب نوع پوشش اسلامی( نه برهنگی و نیمه برهنگی) مختارند اما معنای اصلاح طلبی این درخواست آزادی، چیزی جز عدم محدودیت در انتخاب برهنگی، نیمه برهنگی یا حجاب نیست.
♨️ آنان که عدم آزادی در انتخاب پوشش را نشانه ای از زوال کرامت انسانی می نامند آیا نمی دانند معارف الهی بر پایه مصلحت و کرامت انسانی صادر شده یا آیه ی " و لقد کرّمنا بنی آدم..." را نخوانده اند؟ شاید هم برهنگی را که از ویژگی های محرز حیوانات است، جزء کرامت انسانی می دانند!!
💢مراقب چشم زخم و آه دل مردم باشیم ؟!
نویسنده: دکتر احمد نعمتی
زندگی خصوصی خود را به نمایش نگذاریم، ما کە بازیگر و سلبریتی نیستیم.
خانه ها پر شده از بیماریها و مشکلات...
طلاق ، سرطان ، مرگ و میر و یکی از دلایل اون خود ماییم.
تعجب نکنید
خواهران و برادرانم....
نیازی نیست دیگران بدونند که آیا من در زندگی مشترکم با همسر خود خوشبختم یا نه!
نیازی نیست از غذا یا نوشیدنی خود عکس بگیریم آن را برای گروهها بفرستیم
حتی اگر همسرمون یه دونه شکلات واسمون میاره،از اون عکس میگیریم و میفرستیم گروه و زیرش مینویسیم؛ ای تاج سرم ازت ممنونم
برادرم خواهرم...
شاید دختر مجردی دم بخت باشد و به خاطر شرایط زندگی خواستگار نداره...
شاید پسری وضعیت مالی مناسب فعلا برای ازدواج نداره... حواسمونو جمع کنیم کسی آه نکشه...
که آه یه انسان می تونه عرش خدا رو بلرزونه و خیلی اتفاقها بیفته....
نیازی نیست مردم بدونن کجا رفتی و از کجا داری میای جزییات زندگی ما نباید واسه دیگران مشخص بشه....
دنیای مجازی
واسه این ساخته نشده که ما بیاییم شرایط زندگیمون رو به رخ دیگران بکشیم...
چون هر مردی وسعش نمیرسه به زنش مرتب هدیه بده....
خواهرم مراقب باش
هرکسی توانایی اینو نداره که مسافرت بره...
هرکسی نمیتونه به رستوران بره و هر ماه یه ست لباس بخره....
یه خانوم میاد جهیزیه 100 میلیونی دخترش رو فیلم میگیره میزاره توی دنیای مجازی که چشم همه درآد...
هیچ فکر کردید شاید دختری پدر نداره یا پدر داره ولی مادر نداره که واسه جهیزیه اش سنگ تموم بزاره...
یا شاید پدری دستش به دهنش نمیرسه...
میخوایم به کی فخر بفروشیم با این کارامون...
خدا عالمه که دچار فقر فرهنگی شده ایم....
خواهران و برادرانم یادمون باشه که خدا ستار هست یعنی دوست نداره همه چیز برای همه کس آشکار بشه...
رازهای زندگی و خانەتان را پیش خودتان نگه دارید....
14.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ان شالله نصیب و قسمت همه مومنین بشه😊
♥️✧❥꧁یازهرا꧂❥✧♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*بسم رب الشهدا و الصدیقین*
*امشب بیاد بسیجی شهید:*
*داریوش منعمی*صلوات*
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
نام پدر: *حیدر*
تاریخ تولد : *۱۳۴۶*
محل تولد : *گناوه، چهار روستایی*
تاریخ شهادت : *۱۳۶۱*
محل شهادت: *موسیان*
محل دفن : گلزار شهدای *چهارروستایی*
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
*شهدا را یاد کنید با یک صلوات*
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
*اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم*🌷
#فصل_سیزدهم
قسمت :2️⃣2️⃣1️⃣
#دختر_شینا
با نگرانی پرسیدم : چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!»
باورم نمی شد صمد این طور گریه کند. صورتش را گرفته بود توی دست هایش و هق هق گریه می کرد.
🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
قسمت :3⃣2⃣1⃣
#فصل_سیزدهم
گفتم: «نصف جان شدم. بگو چی شده؟!»
گفت: «چطور این غذا از گلویم پایین برود. بچه ها توی مرز گرسنه اند. زیر آتش توپ و تانکِ این بعثی های از خدا بی خبر گیر کرده اند. حتی اسلحه برای جنگیدن ندارند. نه چیزی برای خوردن، نه جایی برای خوابیدن. بد وضعی دارند طفلی ها.»
دستش را گرفتم و کشیدمش جلو. گفتم: «خودت می گویی جنگ است دیگر. چاره ای نیست. با گریه کردن تو و غذا نخوردنت آن ها سیر می شوند یا کار درست می شود؟! بیا جلو غذایت را بخور.» خیلی که اصرار کردم، دوباره دست به غذا برد. سعی می کردم چیزهایی برایش تعریف کنم تا حواسش از جنگ و منطقه پرت شود. از شیرین کاری های خدیجه می گفتم. از دندان درآوردن معصومه. از اتفاق هایی که این چند وقت برای ما افتاده بود. کم کم اشتهایش سر جایش آمد. هر چه بود خورد. از ترشی و ماست گرفته تا همان اشکنه و نان و سبزی توی سفره.
به خنده گفتم: «واقعاً که از جنگ برگشته ای.»
از ته دل خندید. گفت: «اگر بگویم یک ماه است غذای درست و حسابی نخورده ام باورت می شود؟! به جان خودت این چند روز آخر را فقط با یک تکه نان و چند تا بیسکویت سَر کردم.» خم شدم سفره را جمع کنم، پیشانی ام را بوسید. سرم را پایین انداختم.
قسمت :4⃣2⃣1⃣
#فصل_سیزدهم
گفت: «خیلی خوشمزه بود. دست و پنجه ات درد نکند.»
خندیدم و گفتم: «نوش جانت. خیلی هم تعریفی نبود. تو خیلی گرسنه بودی.»
وقتی بلند شد به حمام برود، تازه درست و حسابی دیدمش. خیلی لاغر شده بود. از پشت خمیده به نظر می آمد؛ با موهایی آشفته و خاکی و شانه هایی افتاده و تکیده. زیر لب گفتم: «خدایا! یعنی این مرد من است. این صمد است. جنگ چه به سرش آورده...»
آرزو کردم: «خدایا! پای جنگ را به خانه هیچ کس باز نکن.»
کمی بعد، صدای شرشر آب حمام و خُرخُر آبی که توی راه آب می رفت، تنها صدایی بود که به گوش می رسید. چراغ آشپزخانه را خاموش کردم. با اینکه نصف شب بود. به نظرم آمد خانه مثل اولش شده؛ روشن و گرم و دل باز. انگار در و دیوار خانه دوباره به رویم می خندید.
#فصل_چهاردهم
فردا صبح، صمد رفت کمی خرید کند. وقتی برگشت، دو سه کیلو گوشت و دو تا مرغ و سبزی و کلی میوه خریده بود.
گفتم: «چقدر گوشت! مهمان داریم؟! چه خبر است؟!»
گفت: «این بار که بروم، اگر زنده بمانم، تا دو سه ماهی برنمی گردم. شاید هم تا عید نیایم. شاید هم تا آخر جنگ.»
🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
قسمت :5⃣2⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
گفتم: «اِ... همین طوری می گویی ها! شاید جنگ دو سه سالی طول بکشد.»
گفت: «نه، خدا نکند. به هر جهت، آنجا خیلی بیشتر به من نیاز دارند. اگر به خاطر تو و بچه ها نبود، این چند روز هم نمی آمدم.»
گوشت ها را گذاشتم توی ظرفشویی. شیر آب را باز کردم رویش. دوباره گفتم: «به خدا خیلی گوشت خریدی. بچه ها که غذاخور نیستند. می ماند من یک نفر. خیلی زیاد است.»
رفت توی هال. بچه ها را روی پایش نشاند و شروع کرد با آن ها بازی کردن.
گفتم: «صمد!»
از توی هال گفت: «جان صمد!»
خنده ام گرفت. گفتم: «می شود امروز عصر برویم یک جایی. خیلی دلتنگم. دلم پوسید توی این خانه.»
زود گفت: «می خواهی همین الان جمع کن برویم قایش.»
شیر آب را بستم و گوشت های لخم و صورتی را توی صافی ریختم. گفتم: «نه... قایش نه... تا پایمان برسد آنجا، تو غیبت می زند. می خواهم برویم یک جایی که فقط من و تو و بچه ها باشیم.»
آمد توی آشپزخانه بچه ها را بغل گرفته بود. گفت: «هر چه تو بگویی. کجا برویم؟!»
گفتم: «برویم پارک.
قسمت :6⃣2⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
پرده آشپزخانه را کنار زد و به بیرون نگاه کرد و گفت: «هوا سرد است. مثل اینکه نیمه آبان است ها، خانم! بچه ها سرما می خورند.»
گفتم: «درست است نیمه آبان است؛ اما هوا خوب است. امسال خیلی سرد نشده.»
گفت: «قبول. همین بعدازظهر می رویم. فقط اگر اجازه می دهی، یک تُک پا بروم سپاه و برگردم. کار واجب دارم.»
خندیدم و گفتم: «از کی تا به حال برای سپاه رفتن از من اجازه می گیری؟!»
خندید و گفت: «آخر این چند روز را به خاطر تو مرخصی گرفتم. حق توست. اگر اجازه ندهی، نمی روم.»
گفتم: «برو، فقط زود برگردی ها؛ و گرنه حلال نیست.»
زود خدیجه و معصومه را زمین گذاشت و لباس فرمش را پوشید. بچه ها پشت سرش می رفتند و گریه می کردند. بچه ها را گرفتم. سر پله خم شده بود و داشت بند پوتین هایش را می بست.
پرسیدم: «ناهار چی درست کنم؟!»
بند پوتین هایش را بسته بود و داشت از پله ها پایین می رفت. گفت: «آبگوشت.»
آمدم اول به بچه ها رسیدم. تر و خشکشان کردم.
🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
11.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این آموزش استثنایی از استاد میرزایی دربارهی سرکه رو از دست ندین☝️☝️
✔️توضیحات:
🔹در فصل پاییز و زمستان دوز عسل بیشترباشه بهتره است
✔️سرکه طبیعی باشه
#پرسش_و_پاسخ
🗂 آخرین وضعیت نبرد زمینی در غزه چگونه است؟
🔹 دشمن صهیونیستی از 10 آذر دور جدید حملات هوایی و زمینی خود به نوار غزه را آغاز کرد.
حرکت دشمن اینبار سه محور داشت: در غزه از بیت لاهیا به اردوگاه جبالیا و از شرق به سمت الشجاعیه، محل حضور قویترین نیروهای قسام و در جنوب نیز تهاجم به خان یونس آغاز شد.
🔹 از همان روز اول پساآتشبس، یک ویژگی در عملیات دشمن برجسته بود؛ رژیم در عملیات خود شتاب داشت؛ این را میشد در حملات وحشیانه جمعه که منتهی به هدف قرار دادن دمشق و ترور دو افسر نخبه ایرانی شد، رویت کرد.
🔹 گالانت گفته بود که جنگ دو ماه ادامه دارد اما مشخص بود که تل آویو تحت تاثیر مهلت چند هفتهای کاخ سفید است. از این سو اما اعتماد به نفس مقاومت بالا رفته و ابتکار عمل به مقاومت در غزه مجددا بازگشته بود.
🔹 صهیونیستها تصور میکردند نیروی مقاومت بر یک محور خاص متمرکز است در حالی که هر قسمت نیروی مخصوص به خود را دارد و حماس توازن و انسجام خود را در غزه حفظ و بازیابی و در جنوب نیز به طور کامل حفظ کرده است.
🔹 از همین رو تنها تاکتیک باقی مانده رژیم، ایجاد کمربند آتش به معنای انهدام همزمان مربعهای همزمان برای هموار کردن مسیر پیشروی است. تعداد بیشتر جمعیت در جنوب، آمار شهدا را نیز افزایش داد.
🔹 در سفر سوم بلینکن به تل آویو اما، وی بر دو نکته به شدت تاکید داشت؛ یکی طراحی اسرائیل برای روز بعد یا پس از پایان جنگ و دیگری پرهیز از وارد آوردن تلفات زیاد در میان غیرنظامیها.
🔹 از آن جلسه ما هر روز شاهد ارائه طرحهای خیالی برای اداره غزه پس از نابودی حماس! هستیم. از سویی مثلا برای حفاظت از غیرنظامیان، خان یونس منطقه بندی شده که اعتباری نداشته و حسب اخبار مختلف، همه مناطق بمباران میشوند.
🔹 در واقعیت اما دشمن همچنان به دنبال طرح آوارگی است. این رژیم در هنگام بمباران شمال غزه از مردم میخواست که به جنوب بروند و اکنون در حال انهدام جنوب است تا جایی که یا مردم مجبور به کوچ به بیابان المواصی و سپس کشورهای خارجی شوند و یا آنقدر فشار بر مصر افزایش یابد تا راه ورود به سینا، ارادی یا غیرارادی بازگشایی شود.
🔹 در محور شمالی اما مقاومت به خوبی با بازیابی توان خود، جلوی پیشروی دشمن را سد و با وارد آوردن تلفات حداکثری، دشمن را مجبور به عقبنشینی در برخی محورها وادار کرده است.
در روزهای اخیر خبرها حاکی از عقبنشینی ۷۰ درصد نیروهای ارتش اشغالگر از شمال غزه و پایان عملیات در آن به گوش رسیده است.
🔹 نتیجه آنکه آن دست و نیرو و فکری که ۷ اکتبر را طراحی و رقم زد، دشمن را در شهر غزه با بنبست مواجه و خفت الشفا و شکست آتشبس را بر آن تحمیل کرد، در جنوب نیز با دست بازتری طراحی دارد.
🔹 جماعت اصلاحاتی کرباسچی و عبدی و زیدآبادی همگی برای کسینجر قاتل سیاهپوش شدند و تمجیدنامه منتشر کردند در حالی که بعضی رسانههای غربی از جنایتهایش گفتند و دستهای به خون آلودهاش را رو کردند.
🔹 در فتنه بعدی که هممیهن و انتخاب و اعتماد و شرق و دیگر پایگاههای رسانهای آتشبیار معرکه با نقشه امثال کسینجر فعال شدند، این مواضع را فراموش نکنیم
🔹نمیگوییم این رسانه ها را ببندید، چون نه میشود و نه میتوانیم، بستن راه چاره نیست، شاید با مظلوم نمایی بدتر از قبل بر افکار عمومی تاثیر بگذارند، ولی حداقل درباره این ها از تریبون های رسمی و غیر رسمی روشنگری کنید، مردم میگویند اگر این ها ضد نظام هستند چرا این حجم عظیم یارانه کاغذ و... میگیرند؟
چرا هیچکس چیزی درباره این رسانه ها نمیگوید؟
لعنت خداوند بر اصلاح طلبان منافق و وطن فروش