🪴🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴
🪴🪴
🪴
رمان #ملکهحاجی📿
به نویسندگی #ماندانا💄
#پارت767
حرفی نزد و منم این رو گذاشتم به پای اینکه از کارش پشیمون شده.
اما خبر نداشتم که قراره چه جنجالی به پا کنه.
هیچ وقت نمیدونستم این مرد، این مردی که خودش رو برادرزاده شوهرم نشون میداد چه آدم پستی هست.
دو روز بعد حاج خانم همراه یه دسته گل بزرگ به خونمون اومد.
مامان فکر میکرد به خاطر حاملگیم اومده تا تبریک بگه و یکم رنگ و روی من باز شد.
اما وقتی بابا هم از سر کار رسید و جمع کامل شد، حاج خانم سرفه ای کرد و گفت:
_ حلما الان دیگه عروس خانواده ماست و درست نیست از خانواده ما جدا بیفته.
مامان از این حرف حاج خانم خوشش اومد و گفت:
_والا راست میگین.
حلما هم دوست نداشت از شما جدا بیفته.
چون شما بوی شوهرش رو براش یادآوری میکردین.
نگاه عصبی حاج خانم و عالیه روی شکمم نشست و عالیه گفت:
_والا دخترتون جای پای خودش رو توی خاندان ما با یه بچه داره سفت میکنه.
میخشم محکم کوبیده، طوری که حنیف میخواد بچهی عموش رو گردن بگیره!!!
#کپیممنوعحرام📵
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸 @HAjee79 🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🪴
🪴🪴
🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴
🪴🪴🪴🪴🪴