استاد حمید وحیدی
🔶 آنچه در پی میآید، برشی از #خاطرات حجتالاسلام والمسلمین استاد #حمید_وحیدی در باب تبلیغ دین و عال
#خاطرات_طلبگی_12
- ختامه مسك
دو سه شب آخر كارمان باراني سيل آسا باريدن گرفت كه به همان ميزان كه دل مردم و هواي #تهران را آباد كرد نمايشگاه برزنتی ما را خراب نمود! به همين دليل شب عيد فطر ديگر كركره نمايشگاه را كشيديم پايين و مشتريان مشتاق را ميگفتيم كه شرمنده خميرمان تمام شد و ديگر پخت نداريم!
عزيزي #هنرمند كه از موسم پربركت #حجّ سال گذشته توفيق آشناييش را پيدا كرده بودم تماس گرفت و با افسوس گفت حاجآقا اومدم #امامزاده_صالح ببينمتون ولي اينجا خبري نيست و نشد يكديگر را ببينيم.
اشتياقي كه به ديدنش داشتم و خاطرات شيريني كه با ديدنش در ذهنم مرور ميشد باعث شد از او بخواهم همانجا بماند تا خودم را برسانم و تجديد عهدي كنيم.
به سرعت خود را به امامزاده رساندم و ديدار تازه كرديم گويندگي چندين و چند سالهاش در راديو يكي از هنرهايش بود كه به بركت طنين زيباي صدا و نفس گرمش خوب هم از پسش بر آمده بود. اهل خط هم بود و نستعليق هنرمندانه اش استاد بودنش را گواهي ميداد طرفه اينكه انگشتانش توفيق كتابت #قرآن را هم پيدا كرده بود.
دستي هم بر آتش شعر داشت و يادگاري زيبايي كه در سفر حج از او داشتم تركيبي بود از هنر دوم و سومش يعني شعري كه سروده بود و به خط خودش برايم تحرير نموده بود.
خلاصه اينكه از دوستان دوست داشتني بود و ديدارش در شب آخر تجريش نشيني مسك الختام محسوب ميشد. اگر خوف اين را نداشتم كه رفاقتش با بنده برايش گران تمام شود اسم و رسمش را هم افشا مينمودم!
رفيق شفيق زحمت كشيده بود و تابلوي زيباي ديگري از تراوشات كلك هنرش به رسم يادبود تحفه آورده بود و به درستي كه زيبايي شعر شكّرين سعدي و خطّ چشم نواز نستعليق در آن وانفساي دود و ماشين زدگي بالاي شهر حكم كيميا را داشت.
هدیه شیرین دوست دیرین عیدی شب عید فطرمان بود و و شاید شعر شکرین #سعدی نیز برای این نوشتار مناسب ترین خاتمه باشد که بدانیم اگر اهل محبت الهی نباشیم علم و حکمتمان نیز سودی نخواهد داشت:
عشقبازی نه طریق حکما بود ولی
چشم جادوی تو دل میبرد از دست حکیم
برشی از #خاطرات حجت الاسلام و المسلمین استاد #حمید_وحیدی در #کتاب #از_لسآنجلس_تا_پنجره_فولاد
#طلبگی_افتخار_سربازی_امام_زمان_عج
#رسالت_طلبگی
#مشاوره
#تبلیغ
#معنویت
🌀 @HamidVahidi_ir
🌐 http://hamidvahidi.ir