eitaa logo
شهید حمید سیاهکالی مرادی💕
320 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
44 فایل
✨ولادت:،۱۳۶۸/۰۲/۰۴ شهادت:۱۳۹۴/۰۹/۰۵ مزار:گلزار شهدای قزوین ~شرمنده ام.... یک جــان بیشتر ندارم تا در راه ولے عصـر ونائب بر حقـش امـام خامنه اے فـدا کنـــــم✨💫 #√شهیدحمید سیاهکالی مرادی☺️👆🏻 انتقاد!پیشنهاد؟حرفی،سخنی ¿ادمین تبادل @modafeh_chadoor
مشاهده در ایتا
دانلود
سید ابراهیم... شهید مدافع حرم... مسافر تاسوعا... همان مصطفی خودمان... سید ابراهیم مجاهدان فاطمیون... سید و نیروهاش رفتند سمت شهرخلصه... آقا سجاد و بقیه همرزمانش رفتند سمت شهرالحمره... بعد نماز صبح ... کسی باور نمیکرد تا قبل اذان ظهر قرار است آقا مصطفی صدرزاده آقا سجاد طاهرنیا آقا حسین جمالی آقا سید محمد حسین میردوستی آقا ابوذر امجدیان آقا سید روح الله عمادی آقا محمد ظهیری و شهید طالبی که بعد پیکرش برگشت، پرواز کنند...🕊🕊 عجب باند پرواز زیبایی بود... چقدر زیبا شما پریدید... و ما جامانده ها امروز حسرت پریدن شما را میخوریم که بال پریدن،دل پریدن،ایمان پریدن،عمل پریدن،عشق پریدن در وجودمان نبود.... همرزمان برایمان دعا کنید... 📎 هدیه به روح شهدا 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @Hamid_1368313
🥀✨ *📚راز یک معامله‌ی شیرین* تو جبهه قسمتِ تعمیرگاه کار می‌کردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح‌زود تاظهر کار می‌کردیم ظهر هم می‌رفتیم استراحت. یه ‌روز ظهر تو هوای‌گرم یه بسیجی جوانی اُومد گفت اخوی خدا خیرت‌بده ما عملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.😊 گفتم مردحسابی الآن ظهره خسته‌ام برو فردا‌ صبح بیا🤨 با آرامش گفت اخوی ما عملیات داریم از عملیات می‌مونیم.😊 منم صدامو تند کردم گفتم برادر من ازصبح دارم کار می‌کنم خسته‌ام نمی‌تونم خودم یه‌ماهه لباس نَشُسته دارم هنوز وقت نکرده‌ام بشورم.😒 گفت بیا یه‌کاری کنیم من لباسای شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن.😌 منم برا رو کَم‌کُنی رفتم هرچی لباس‌بود مال بچه‌هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیا بشور ایشون هم آرام بادقت لباسارو می‌شست منم برا این‌که لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اُومد. گفت اخوی ماشینِ ما درست شد؟😊 ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج می‌شد که با مسؤولمون برخورد کرد بعد پیاده شد و روبوسی کردن و هم‌دیگه رو بغل کردن. اومدم داخل‌ِسنگر به بچه‌ها گفتم این آقا ازفامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه حاجی اومد داخل، سفره رو انداختیم داشتیم غذا می‌خوردیم حاجی فهمید که داریم یه‌چیزی رو پنهان می‌کنیم پرسیدچی شده؟🤔 گفتم حاجی اونی که الآن اومده فامیلتون بودن؟ حاجی‌گفت چطور نشناختین؟ ایشون مهدی‌ باکری فرمانده‌ی لشکر بودن🙂🤔🙈 ═════•.○♡○.•═════ @Hamid_1368313
🥀🍂 آرزوی زیبای شهید برونسی… 🌸 گفت: «توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به گلوم». تعجب کردیم. 🌼 بعد گفت: «یک صحنه از عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر» 🍂 والفجر یک بود که مجروح شد. یک تیر تو آخرین حد گردنش خورده بود به گلوش... وقتی می بردنش عقب، داشت از گلوش خون می آمد. می گفت: آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت...💔 🍂🍃🍂🍃🌹🍂🍃🍂
🌸🍃 ✨ 《هركس ميخواهد بداند که اگر امام زمان(عج) ظهور فرمايد، نسبت به ايشان چه موضعي خواهدداشت؛ ببيند الان با نائب برحقش چگونه است اگر توانست مطيع ايشان باشد اطاعت ازامام زمان(عج)هم ميتواند بكند.》 👤 ارواح طیبه شهدا از صدر اسلام تاکنون صلوات🌷🌹 ❣❣❣❣❣