🔸خاطرهای ناب از شهید باکری
یکی از کارمندان شهرداری ارومیه میگفت:
تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار میگشتم.
از پله های شهرداری میرفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟
تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.
یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان.
رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی میخوای؟
گفتم: کار.
گفت: فردا بیا سرکار!
باورم نمیشد!
فردا رفتم مشغول شدم.
بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود.
چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشسته شده بود من جای اون مشغول شدم.
شش ماه بعد جناب شهردار استعفاء کرد و رفت جبهه.
بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق جناب شهردار کسر و پرداخت میشد. یعنی از حقوق شهید باکری، این درخواست خود شهید بود!
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
💐احترام، ادب ورزی و محبت امام راحل به همسر مکرمه💐💐
زمان: فروردین ۱۳۱۲/ذى القعده ۱۳۵۱.
مکان: لبنان، بیروت. جهت رفتن به حج تمتع
مخاطب: خدیجه ثقفی
تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است.
عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ] من با هر شدتى باشد میگذرد ولى بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى بیروت هستم؛ حقیقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد.
در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتى هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتى فردا حرکت میکند ولى ماها که قدرى دیر رسیدیم، باید منتظر کشتى دیگر باشیم.
عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدرى نگران هستیم ولى از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است.
خیلى سفر خوبى است جاى شما خیلى خیلى خالیست. دلم براى پسرت قدرى تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خداى متعال باشند اگر به آقا و خانمها کاغذى نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیاره هستم.
به خانم شمس آفاق سلام برسانید و به توسط ایشان به آقاى دکتر سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🥀درد این است که شمارا فراموش کنیم
◽️آن روز از سه راهی شهادت گذشتند!
امروز در دو راهی عافیت مانده ایم!
◽️آنجا خدا بود واخلاص...
اینجا؛
"الذی یوسوس فی صدور الناس
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_شصتُ_هفت با فاطمه راه میافتیم سمت مدرسهاش. می
.
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_شصتُ_هشت
به مدرسهاش که رسیدیم، فاطمه پای رفتن نداشت. چشمهای نگرانش را دوخته بود به من. دستهایش را گرفتم و توی دستهایم فشردم. به چشمهایش نگاه کردم؛ هزار حرف نگفته را قاب گرفته بودند. بین همه حرفهای ناگفتهی در سینهمانده، نجوای بیصدایش که «بمان» بیش از همه به گوش میرسید. گره نگاهمان محکمتر میشود. نگاه، گاهی زبان مشترک است. حرفها را از توی نگاهش میشنوم. دلش آرامتر میشود. رضا میدهد به رفتنم. میداند که آرزوی رفتن، دریای دلم را متلاطم کرده است. میگویم میسپارمت به شیرزنِ شام، عقیله عرب. چشم از فاطمه میگیرم و همه حرفهای نگفته را توی سینه پنهان میکنم. من از فاطمه دل نمیکَنم؛ بلکه پارهای از دلم را پیش او جا میگذارم. راه میافتم و آینه، تصویر فاطمه را قاب میگیرد. خاطره تماشا کردنش در آینه، پیش از آن ملاقات خاص اول، در ذهنم جان میگیرد. سر یک پیچ، فاطمه از دیدرسم در آینه خارج میشود. اینجا، امروز، پیچِ مهم زندگی من است.
در فکر و خیال فاطمهام که تلفنم زنگ میخورد. حسین است؛ دوستی که قرار بود امروز با هم اعزام شویم. گفت که ساعتی قبل، برای بار سوم بابا شده؛ اسمش را هم گذاشتهاند علیاصغر! توی صدایش شوق و حسرت مخلوط شدهاند. حدس میزدیم که حاجحمید، اعزام حسین را به تعویق بیندازد؛ حق هم همین بود. به خانه عمو برگشتم تا هم ماشین را تحویلش بدهم و هم آماده رفتن شوم. روی عقربههای ساعت، انگار که وزنهی سنگینی گذاشته باشند، تکان نمیخورند!...
۶۸
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
#همراه_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◽️نیازی به توضیح بنده حقیر نیست
بابا به یه تار موی مردم گیر ندید!😐
◽️به خاطر خون پاک شهدا انتشار دهید
شهید خط قرمز بی چون چرا
♻️#حجاب_حجاب_حجاب♻️
👌حتما ببینید مخصوصا اون قسمت آخرش 💔
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🥀ویلای لاکچری یک جانباز
✨نمیشناسیم
اهالی خانه را اما ↵حرف زیاد دارند
و درد همـ
از صبرِ جانباز
مهرِ مادر
اشکِ خواهر
شاید هم همراهی عاشقانهٔ همسر
👈هرچه هست
درد است و عشق
دردی که عاشقانه میخرند
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
9.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ «خادم جمهور» به همت آستان قدس رضوی منتشر شد!!!
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🏴🏴🏴🏴🏴
✍ مراسم یادبود #شهید خدمت
#شهید دکتر مالک #رحمتی
خادمالرضا علیه السلام و استاندار انقلابی و متدین آذربایجانشرقی
(خواهران و برادران)
🎙سخنران: آیت الله #فروغی
🕔 زمان: دوشنبه، ۲۱ خردادماه، ساعت ۱۷ الی ۱۹
🕌مکان: حرم مطهر حضرت #فاطمه_معصومه(سلام الله علیها)، صحن امام هادی(علیه السلام)، شبستان حضرت زهرا (سلام الله علیها)
▪️از طرف خانواده #شهید_رحمتی
#همراه_شهدا
💢 زیـارتنامهشهــــــداء 💢
❣بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم❣
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم🌹
کاشمیشـدهمچوشهداخاکیباشیم
شهدا نگاهی...
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#همراه_شهدا