eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
6.4هزار ویدیو
71 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. 📮پیشنهاב، انتقاב و سایر نظرات: @Mali50 (تا اطلاع ثانوی، تباבل کانال نـבاریم) 📌کپے آزاב @Hamrahe_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Hamrahe_Shohada
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یااباصالحَ المَهدی یاخلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان الاَمان ورحمة الله وبرکاته @Hamrahe_Shohada
🌷 🥀تو حلب شب‌ها با موتور، حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش می‌رسوند. ما هر وقت می‌خواستیم شب‌ها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش می‌رفتیم. یک شب که با حسن می‌رفتیم غذا به بچه‌هاش برسونیم چراغ موتورش روشن می‌رفت! چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناص‌ها بزنند. خندید. من عصبانى شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم: مارو می‌زنند. 🥀دوباره خندید و گفت: مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی که گفته شب روى خاکریز راه می‌رفت و تیرهاى رسام از بین پاهاش رد می‌شد نیروهاش می‌گفتن فرمانده بیا پایین تیر می‌خورى در جواب می‌گفت اون تیرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده و شهید مصطفى می‌گفت: حسن می‌خندید و می‌گفت: نگران نباش اون تیرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده. و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاق هایى براش افتاد و بعد چه خوب به شهادت رسید... 🌱راوی: شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده @Hamrahe_Shohada
ازکرامات_شهدا (( شهیدی که بعد شهادتش برای فرزندش کفش اسکیت خرید)) 🌻 خاطره ای از فرزند شهید ترور ابراهیم باقری: ✨سن وسالی نداشتم که پدرم به شهادت رسید. یادمه اون موقع‌ها برادر بزرگم بیست سالش بود. من بچه بودم و میرفتم تو کوچه ها بازی می‌کردم. یک روز دیدم بچه ها کفش اسکیت پاشون کردن و چقدر قشنگ با اونها بازی میکنن. خیلی دلم خواست منم یک جفت داشته باشم. 🛼 اومدم خونه به مادرم گفتم مامان میشه برای من هم کفش اسکیت بخرید؟ مادرم با مهربانی گفت: پسرم مجیدم! اگه ما این کار رو بکنیم مردم چی فکر می‌کنن؟ اون وقت خیال می‌کنن حالا که پدرت شهید شده، چه پول هایی که به ما نمیدن! این داستان گذشت و هر چه من اصرار کردم مادرم زیر بار نرفت; تا این که چند روز بعد داییم اومد خونمون خطاب به مادرم گفت: مجید از شما چیزی خواسته؟ مادرم پرسید: نه چطور؟! شما بگو چیزی خواسته؟ مادرم خیال می‌کرد من چیزی به دایی‌ام گفتم. پرسید: مجید چیزی گفته؟ دایی‌ام گفت نه چیزی نگفته. کمی مکث کرد و سر به زیر گفت: " خواب ابراهیم رو دیدم. انگار دستاش گل‌آلود بود. پرسیدم آقا ابراهیم! چرا دستاتون گل داره‌؟ گفت دارم یه خونه درست می‌کنم. بیا داخل خونمو ببین. منم رفتم داخل خونه. دیدم یک خونه‌ی بزرگ و تمیزه! داخل خونه هم فرش های زیبایی انداخته بود. دقیق یادم نیست; فکر کنم یه مسجد یا امام زاده ای روبه‌روی در خونش بود. دیدم یه تابلو زده رو دیوار خونه‌ش. دیدم عکس یه جفت کفش اسکیت بود. ازش سوال کردم داستان این کفش اسکیت چیه؟برام بگو؟ برام تعریف کرد: مجید از من این کفش ها رو می‌خواد! دیدم یک جفت کفش اسکیت هم دستش بود; اما دلهره داشت و نگران بود. شاید اینا رو پاش کنه زمین بخوره! می‌خوام براش کفش اسکیت بخرم. رو به مادرم کرد و پرسید:واقعا مجید ازت اسکیت می‌خواد؟! سکوت همه جا رو فراگرفته بود. مدتی از این ماجرا گذشت. آخر برای من اسکیت نخریدند. 🎁 مدتی بعد مسابقه ای برگزار شد. دفترچه‌ای را باید پر می‌کردیم و برای مسابقه می فرستادیم. من در مسابقه شرکت کردم. در کمال ناامیدی دفترچه رو پر کردم و فرستادم. از نظر من جایزه خاصی قرار نبود به ما داده بشه. 📬مدتی گذشت از اداره پست ایلام با ما تماس گرفتند. منزل ما با شهر خیلی فاصله داشت. به ما گفتند یه بسته‌ی پستی براتون اومده بیاین ببرین. 📦ما هم رفتیم بسته رو گرفتیم. یک کارتون بود با محتویات نامعلوم! وقتی به خونه برگشتیم کارتون دو که باز کردیم چند بسته پفک توش بود. همه با تعجب نگاه می‌کردیم که برای ما چند بسته پفک فرستادن! با خودم گفتم: اینم از جایزه هاشون که همش سر کاریه! باورمان نشد. جعبه سنگین‌تر از اون بود که فقط پفک داشته باشه. پفک‌ها رو که برداشتیم، با کمال ناباوری دیدیم که زیر پفک ها یک جفت کفش اسکیت بود. بله بابام بالاخره آرزوی من رو برآورده کرد و اون چیزی رو که می‌خواستم برام فرستاد. 💌قرآن می‌فرماید: شهدا زنده اند خیال نکنید که شهدا از دنیا رفته و مرده اند. آنها زنده اند. بلکه زنده تر از همه آدم های روی زمین اند. راوی: فرزند شهید ترور سرهنگ پاسدار ابراهیم باقری استان ایلام @Hamrahe_Shohada
‼️ 💢از تاریخ عبرت بگیریم ♦️ حماقت و ساده لوحی اگر تصویر داشت !👇 🔹 ( رضوان خدا بر اوباد ) می خواست کارخانه توپ سازی افتتاح کند تا 👇 از نظر قدرت نظامی تقویت شود! ♦️ روباه پیر( )👇 می کرد مردم گرسنه هستند و امیرکبیر👇 طلب و دنبال هزینه ی پول مملکت برای توپ و تانک است ! ♦️کاری با درباریان کردند و شاه راکه علاقه ی فراوان و ایمان به امیر خود داشت ؛ با دست خودش قتل امیرش را امضاء کرد!! اینچنین است ! ♦️ بعد از 👇 ، انگلیس ، بوشهر و خارک را تصرف کرد تا هرات را از محاصره 👇 در بیارورد و با قرارداد👇 ♦️پاریس ، آن را از ایران جدا کند که جدا کرد.👇 ♦️ مردم گرسنه تر شدند چرا؟ چون 👇 تجارت ایران با خاور دور بود . به همین سادگی !! ♦️ پی نوشت : ۳۰۰ سال ایران را مثل تکه گوشتی میان کفتار ها ، تقسیم کردند و ما نگاه کردیم ، چرا؟👇 . 🔹 امروز که در حال بازپس گیری اعتبار ایران هستیم ،👇 ♦️ می گویند موشک؛ پول نان و خانه و ماشین است موشک برای مردم نان نمی شود!! باز تکرار همان خباثت ها از روباه پیر... باز حماقت بعضی نادان ها ... واما 👇 ♦️ چرخ توسعه کشور های پیشرفته غربی ، 👇 👈با فناوری نظامی به حرکت درآمده و آنها خوب می دانند 👇 🔹 این فناوری برای ایران چه آینده روشنی برای پیشرفت وتوسعه ی صنعت واقتصاد دارد!👇 👈و از همین میترسند! ♦️ و خبیثانه روی قدرت رسانه خود .و حماقت یک عده در داخل ایران حساب باز کرداند ! دشمن نشویم ✅تاریخ برای عبرت است عبرت بگیریم کارشناس ارشد در حوزه نظامی وسیاسی 20 اسفند سال 1399 🖌سیّداخلاص موسوی 1403 @Hamrahe_Shohada
+ كوچه هايمان را به نامشان كرديم كه هرگاه آدرس منزلمان را مي دهيم بدانيم از گذرگاه خون كدام شهيد است كه با آرامش به منزل مي رسيم. شهدا را ياد كنيد با يك صلوات همراه_شهدا @Hamrahe_Shohada ارسالی از خواهر شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلام شهید حاج قاسم سلیمانی در وصف سرلشکر شهید مدافع حرم سید حمید تقوی فر، فرماندهی که در دفاع از حرم امامین عسکریین در سامرا به شهادت رسید... @Hamrahe_Shohada
1005_48730741821860.mp3
2.41M
دیگه ندارم من به زندگی میلی عمه نگاهم کن عوض شدم خیلی بابا به موهای دخترش حساسه الآن بیاد اینجا منو نمیشناسه 🎤 کربلایی 🏴 (س) @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوریارو‌که‌باز‌میکنی: یکی‌کربلاس . . یکی‌مشهده . . یکی‌توی‌راهه‌ . . یکی‌نجفه . . یکی‌داره‌آماده‌میشه‌بره . . و‌سوالی‌که‌پیش‌میاد ! +فقط‌من‌اضافه‌بودم؟:))))💔 @Hamrahe_Shohada
🌷سلام بر ... پیشانی‌های به خون خضاب شده 🕌 سلام بر مردان عاشورایی 🌺 سلام بر غیرت های بیدار 🌹و سلام بر نگاه‌هایی که تا ابد به ما دوخته شده ... @Hamrahe_Shohada
▪️فرازی از وصیت‌نامه: شهادت چیزی نیست که مفت بدست بیاید، بنده خدا بودن میخواهد نه بنده هوا و هوس. 🌷شهید @Hamrahe_Shohada
تمومِ عالم می‌دونن، که دخترا بابایی ن بابا نیاد ... نمی‌خوابن، منتظرِ لالایی ن (س)💔 را یاد کنیم با ذکر 🌺 @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺امام خامنه ای: بالاتر از شهدا ما هیچ قهرمانی نداریم. ۱۴۰۲/۴/۴ @Hamrahe_Shohada
💌امام‌خامنه ای: 💎پدر و مادر و همسر شهید گنجینه ی یادهای شهیدند، 🌹یاد شهدا باید زنده بماند چه کسی یاد اینها را می تواند زنده نگه دارد؟ 🕊پدران و مادران آنهایی که اینها را بزرگ کردند 🕊آن همسری که مدتی با اینها زندگی کرده... ۱۴۰۲/۴/۴ @Hamrahe_Shohada
با گردآوران خاطره شهدا همکاری کنید ☀️امام خامنه ای : (خطاب به والدین شهدا) اگر مراجعه کردند و خواستند که شما همسر شهید، پدر شهید، مادر شهید، مصاحبه کنید، ⚠️امتناع نکنید، شهید را هر چه می توانید معرفی کنید، بیشتر معرفی کنید بیشتر بگویید این وظیفه همه ما است. ۱۴۰۲/۴/۴ @Hamrahe_Shohada
📢فراخوان هنرمندان در تمامی رشته ها ♦️امام خامنه ای : من یک‌خطابی بکنم به کسانی که 💭اهل هنرند، 💭اهل رسانه اند، 💭اهل نگارشند، 💭قلم به دست اند، 💭شاعرند، 💭نقاشند، 💭هنرمندند، این خاطره(شهیدان) را با زبان هنر بایستی نگه دارند. ۱۴۰۲/۴/۴ @Hamrahe_Shohada
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 دشواری کار در منطقه را که می‌دیدم به این فکر می‌کردم که اگر صفر تا صد کار دست خودمان باشد، هماهنگی‌ها بیش‌تر می‌شود و می‌توانیم بهتر عمل کنیم. یک روز که دور هم نشسته بودیم، همین را گفتم. گفتم که باید ساماندهی و آماده‌سازی نیروها بر عهده خودمان باشد؛ چون وقتی این مسئولیت را قبول کنیم، نیروها را بهتر می‌شناسیم و در حین کار، هم تجربه کسب می‌کنیم و هم می‌توانیم نو به نو این تجربه‌ها را در کار استفاده کنیم. اگر این کار را می‌کردیم ابتکار عمل بیش‌تری داشتیم و نیروهای کم‌تری از ما به شهادت می‌رسیدند. این حرف‌ها بی‌تأثیر نبود. من به فاصله کوتاهی به عنوان فرمانده گروهان معرفی شدم. سنگینی این مسئولیت را روی شانه‌هایم احساس می‌کردم. تلاشم برای شناخت بیش‌تر منطقه، مضاعف شد. می‌خواستم وجب به وجب منطقه را بشناسم. از هرکس که اندک اطلاعاتی داشت، استفاده می‌کردم و سوال می‌پرسیدم. فکر کنم کلافه‌شان کرده بودم! سلاح جدیدی اگر می‌یافتم، بازش می‌کردم و اجزاء آن را دقیق می‌دیدم و کار کردن با آن را یاد می‌گرفتم. .... ۱۱۳ 📔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا